بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
مجموعهٔ بسیار مهمی از روایات که در کتابهای باارزش «اصول کافی»، «وسائلالشیعه»، «عیون اخبارالرضا» و «تحف العقول» از چند امام، چون حضرت زینالعابدین(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، موسیبنجعفر(ع) و امام هشتم(ع) دربارهٔ ویژگیهای شیعه واقعی نقل شده است. من برای اینکه به محضر امامان دیگر احترام کنم، از هر کدامشان روایتی دربارهٔ شیعه نقل میکنم و مفصّلترین روایت را که از حضرت رضا(ع) روایت شده است، به خواست خدا و توفیق پروردگار در دو سه شب دیگر برایتان بیان میکنم.
امام صادق(ع) میفرمایند: شیعیان ما چند خصلت دارند: «إنما شیعة جعفر من عف بطنه» شیعیان ما شکم خود را از حرام حفظ میکنند. این جمله ظاهراً به ما میگوید شیعیان ما اهلبیت به سراغ حرام نمیروند و نیتی برای بهدستآوردن حرام ندارند. چرا؟ چون حضرت صادق(ع) در روایتی میفرمایند: شیعیان ما انسانهای دارای شناخت هستند و مسائل الهی، عواقب حرام و آثار حرام را در حد خودشان و حد شیعه بودنشان میشناسند. برای نمونه، شیعه -مرد و زنِ شیعه- چون شیعه با جلسات مذهبی و مطالعهٔ معارف الهی سروکار دارد و در حدی که لازم باشد، میداند که حرام عین آتش روز قیامت است؛ شیعه میداند که آتش دوزخ در هفت طبقه با کمک بنزین، نفت، نفتِ کوره و هیزم روشن نیست؛ شیعه از طریق قرآن مجید یاد گرفته که انواع عذابهای دوزخ، همان گناهان زمان دنیاست و هیزم دوزخ هم خود انسان، البته اَعمال انسان است. ما در سورهٔ مبارکهٔ بقره میخوانیم: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 24)، مردم! خودتان را از درگیر شدن با آتش در روز قیامت حفظ کنید؛ آتشی که هیزمش خود انسان است. این انسان است که طبق قرآن، با گناهان چشم، گوش، زبان، دست، شکم و قدمش، به روز قیامتش آتش منتقل میکند. این گناهان اعضا و جوارح آتش هستند، ولی چون گنهکار دردنیا زندگی میکند، آتش را آتش نمیبیند و سوزندگیاش را حس نمیکند. عذاب در اینجا بهصورت گناه دیده میشود، ولی فردای قیامت بهصورت خود آتش دیده میشود. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 6)، ای مردمی که خدا و قیامت را باور دارید، «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا» خودتان و زن و بچهتان را از افتادن در آتش جهنم حفظ کنید.
منشأ این آتش، هیزم و آتشگیرهاش چیست؟ در دنباله آیهٔ میفرماید: «وَقُودُهَا النَّاسُ» هیزم این هفت طبقه هم خود انسان است. جهنم استقلالی ندارد که خداوند متعال هفت طبقه روی هم قرار داده و آتش آماده کرده باشد تا آنهایی که مستحق آتش هستند، روز قیامت در آتشی بیندازد که خودش فراهم کرده است. انسانها آتش دوزخ را با خودشان میآورند، یعنی همین گناهانی که در اعضا و جوارح انبار میشود، پرده که در روز قیامت کنار میرود، همه بهصورت آتش است. پیغمبر اکرم(ص) با جبرئیل همسفر معراج بود و ازجمله جاهایی که به پیغمبر(ص) نشان داده شد، بهشت و جهنم بود. پیغمبر(ص) میفرمایند: من دیدم همهٔ بهشت حاضر نیست، بخشی ساخته شده، بخشی بیابان بیسروته است و در بخشی هم کارگرها کار میکنند، چشمه درمیآورند، درخت میکارند و ساختمان میسازند، به جبرئیل گفتم: داستان از چه قرار است؟ گفت: یارسولالله! آن بخش از بهشت که ساخته شده، بهشتیانش از دنیا رفتهاند؛ اینها بهشتشان را در زمان زنده بودنشان با عبادت خدا، خدمت به خلق، اخلاق حسنه و کار خیر ساختهاند. اما اینکه میبینید کارگرها سازندگی میکنند و گاهی کار را تعطیل میکنند؛ آنهایی هستند که زندهاند، برایشان مصالح میفرستند و مصالح هم همان عبادات و کار خیر و اخلاقشان است. تا وقتی مصالح فرستاده میشود، فرشتگان برایشان میسازند و وقتی خواب هستند یا کار خیر یا عبادتی نمیکنند، فرشتگان مصالح ندارند، لذا آنها هم میایستند و منتظر میمانند تا دوباره مصالح فرستاده بشود و بهشت را بسازند.
جهنم هم همینطور است، جهنم اوّل یک جای خالی، هفت طبقهٔ خالی، بوده است. امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل اعلام کرده که اگر معاندی در دنیا نبود تا با تو ای پروردگار دشمنی کند و منکری نبود که وجود مقدس تو را انکار بکند، جهنمی ساخته نمیشد. «لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً» اگر گناه -گناه کبیره- نبود، اگر لجبازیها و عناد و دشمنی با خدا نبود، تمام این هفت طبقهٔ جهنم هم بهشت بود؛ ولی این مردم هستند که جهنم را بهوجود آوردند و همین مردم هم خودشان معمار و مهندس بهشت هستند. قرآن مجید میفرماید: آتش دوزخ خود مردم هستند. خود مردم هستند؛ یعنی عقاید باطل مردم است که در قیامت از قلبشان بهصورت آتش بیرون میزند؛ گناهان مردم است که در قیامت بهصورت آتش ظهور پیدا میکند.
این قطعهٔ خیلی مهمی است که انشاءالله مورد توجه همهٔ ما قرار بگیرد. برادران و خواهران، مخصوصاً این حرفها را که قرآن یا روایات اهلبیت(علیهمالسلام) است، در محضر حضرت رضا(ع) باور کنید، بپذیرید و قبول کنید. در روایت داریم قبل از اینکه غنیمتهای جنگی را تقسیم کنند، کسی حق ندارد برای خودش غنیمت بردارد و ببرد؛ باید پیغمبر و امام یا کسی که سرپرستی امت را از طرف ائمه(علیهمالسلام) و پیغمبر اکرم(ص) به دست دارد، غنائم را به هرگونه که صلاح میداند، تقسیم بکند. وقتی جنگ خیبر تمام شد، غنائم جنگی را به دستور پیغمبر آوردند و در منطقهای دپو کردهاند که بعداً رسول خدا(ص) آن را بین مسلمانها، مردم مؤمن و رزمندگان تقسیم کند. غنائم تقسیم شد، یکی از مسلمانها پیش پیغمبر(ص) آمد و یکجفت بند کفش به پیغمبر(ص) نشان داد و گفت: قبل از اینکه غنائم تقسیم بشود، من این یکجفت بند کفش را از لابهلای غنائم برداشتم و در جیبم گذاشتم؛ من نسبت به این یکجفت بند کفش مسئولیت دارم؟ پیغمبر(ص) فرمودند: این بند کفش را روی باقیماندهٔ غنائم بگذار تا بعداً ببینیم چهچیزی به تو میرسد؛ اگر این بند کفش را با خودت به مدینه برده بودی و به کفشهایت میبستی تا وقتی کهنه شود ودور بیندازی، این یکجفت بند کفش در روز قیامت بهصورت آتش به دو پایت بسته میشد؛ اشتباه کردی، چیزی که برای خودت نیست و ملک تو نیست، چرا بردی؟ آنچه مِلک واقعی انسان نیست و پروردگار عالم، پیغمبر(ص) یا ائمه(علیهمالسلام) انسان را مالکش نمیدانند، برداشتن و بردن آن، جزء ثروت خود کردن، خوردن و نگه داشتنش حرام است. شیعه آتش انبار نمیکند و بهدنبال مغفرت خدا، رحمت خدا، رضایت خدا و بهشت پروردگار است. شیعه عاقل و خردمند است و بهدنبال عذاب و جهنم نیست. اینهایی که عرض میکنم، در دیگر روایات است. امام صادق(ع) میفرمایند: شیعه عاقل، حکیم، فهمیده و بردبار است و ابداً به مال حرام چشم ندارد؛ چون باطن مال حرام، دوزخ، جهنم و مار و عقرب دوزخ است.
من چند سال خدمت مرجع بزرگ، آیتاللهالعظمی آخوند ملاعلی معصومی همدانی میرسیدم؛ یعنی شاید دهسال از تهران به همدان میرفتم، برای این که هم دست ایشان را ببوسم، هم ایشان حرف بزند و من از مطالب بلند آسمانیاش بهرهمند بشوم. این مرد بزرگ که مورد توجه تمام اهالی غرب ایران بود، از شاگردان برجستهٔ آیتاللهالعظمی حائری بود و خودش هم در ردهٔ مراجع بزرگ شیعه بود، ولی حاضر نشد رساله بدهد. ایشان نکات خیلی مهمی را در آن دهسال برای من بیان کردند و من یادداشت کردم. این را کاملاً دقت بفرمایید! ازجمله فرمودند: یک شب خواب دیدم.
قرآن بعضی از خوابها را قبول دارد. حالا علمیاش را بگویم؛ خواب بالجمله مورد قبول نیست، یعنی قرآن کریم هر خوابی را امضا نمیکند؛ ولی بالجمله مورد قبول است، یعنی بعضی از خوابها را که با آیات قرآن و روایات وفق میدهد، قبول است و باید هم قبول کرد. خواب در کتب روایی ما خیلی نقل شده است که با قرآن و روایات میخواند. مثلاً زینب کبری(س) در عصر روز تاسوعا کنار خیمهها شنید جارچی ارتش یزید دستور حمله داد تا این سیهزار نفر یورش بیاورند و مردها را بکُشند و اهلبیت(علیهمالسلام) را اسیر بکنند. زینب کبری(س) صدای جارچی را شنید، آمد که به ابیعبدالله(ع) خبر بدهد، دید امام حسین(ع) سر مبارکشان را بیرون خیمه روی زانو گذاشتهاند و خواب هستند، نمیشد امام را بیدار نکند، چون میخواست هجوم شروع بشود. خیلی آرام و با یک دنیا محبت و ادب عرض کرد: برادر! امام حسین(ع) سرشان را بلند کردند و قبل از اینکه زینب کبری(س) بگوید چهچیزی میخواهد پیش بیاید، فرمودند: خواهر، من همین الآن که سرم روی زانویم بود و خسته بودم، خوابم برد که یک خواب دوطرفه دیدم. خوابی که دو پرده داشت: پردهٔ اول: دیدم تمام درهای عالم ملکوت باز است و تمام انبیا و فرشتگان به من توجه کردهاند و میگویند یا ابیعبدالله بیا. این پرده کنار رفت و پردهٔ دوم را دیدم. پردهٔ دوم: دیدم در بیابانی تکوتنها هستم، یک سگ قویهیکل که دارای بیماری جلدی بود و دو تا از دندانهای پیشینش جلوتر بود، به من حمله کرد.
خواهر، حالا حرفت را بزن! گفت: آقا میخواهند حمله کنند. حضرت فرمودند: به قمربنیهاشم بگو بیاید، او را بفرستم تا اینها جنگ را برای فردا قرار بدهند؛ اما خواهر! در این سیهزار نفر، طبق خوابی که الآن دیدم، یعنی یک سگ قویهیکلِ دارای بیماری پوستی و دو تا از دندانهای پیشینش جلوتر از ردیف دندانهای دیگرش بود، قاتل من است؛ او شمر است. ابیعبدالله(ع) این را خواب دید، ولی گنهکار را به چه شکل خواب دید؟ سگ هار و یک حیوان. خوابش هم درست بود. خواب ابراهیم(ع)، خواب یوسف(ع) و خواب رسول خدا(ص) در فتح مکه که در قرآن آمده، درست است؛ اینها را قرآن نقل میکند. اینجور نیست که همهٔ خوابها قابل رد باشد؛ بعضی از خوابها معقول و درست است، با روایات و آیات موافق و قبول است.
آخوند به من فرمودند: من خواب دیدم در میزنند، خادم رفت و در را باز کرد. آقایی با یک بقچهٔ گرهخورده وارد اتاق شد و به من گفت: حضرت آیتالله، من خمس و سهم مالم را آوردهام که به شما بدهم. من هیچچیزی نگفتم، اما گره اول بقچه را که باز کردم، دیدم مار و عقرب است که از این بقچه بیرون میآید! از ترس بیدار شدم. فردا حدودهای ساعت نه و ده در زدند، خادم رفت و در را باز کرد. آقایی با یک بقچهٔ بسته وارد شد، من دیدم همانی است که دیشب دیدم و این بقچه هم همان بقچهای است که دیشب دیدم؛ ولی بقچه پر از اسکناس بود. وقتی خواست گره آن را باز کند، گفتم: آقا باز نکنید، من نیازی ندارم، طلبههایم هم نیازی ندارند؛ چون به این پول نیازی ندارم، از شما قبول نمیکنم. لطفاً بقچهتان را بردارید و ببرید. حرام یعنی مار و عقربِ روز قیامت، حرام یعنی آتش جهنم، چاه ویل و کارگزاران دوزخ که به احدی رحم نمیکنند. این حرام است.
امشب با وجود مبارک حضرت رضا(ع) پیمان ببندیم که بهدنبال حرام نرویم و پول حرام برنداریم؛ پولی که آتش جهنم است، در خانه و مغازه و زندگیمان نیاوریم. ما کتابی داریم که مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی دستور چاپ این کتاب را دادند و زمان ایشان در بیست جلد چاپ شد. نزدیک هجدههزار روایت در این کتاب است که تمام روایاتش هم فقهی است. از وجود مبارک امام هشتم هم روایات خیلی نابی در جلد هجدهم این کتاب نقل شده است. این کتاب را شیخ حرّ عاملی نوشته که از تیرهٔ حربنیزید است و قبر او هم روبهروی پنجرهٔ فولاد در صحن قدیم حضرت رضا(ع) است. اگر میلتان است، سر قبر این عالم بزرگ و کمنظیر بروید؛ چون به شیعه حق دارد. ایشان در جلد هجدهم نوشتهاند: دو نفر سر یک زمین اختلاف داشتند، خدمت پیغمبر(ص) آمدند. خداوند به انبیا و ائمه(علیهمالسلام) اجازه نداده بود که برابر با علم باطن خودشان داوری بکنند. خدا اجازه داده بود دو نفر که با هم سر مالی، زمینی، خانهای یا مغازهای اختلاف دارند، شاهد، سند و بیّنه بیاورند و قسم بخورند؛ ولی آنچه خود پیغمبر(ص) یا انبیا یا ائمه(علیهمالسلام) در باطن میدانند حق با کیست، اجازه نداشتند به علم خودشان عمل بکنند. پیغمبر(ص) هم میفرمودند: «إنما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» من مطابق با قانون پروردگار بین شما داوری میکنم.
حالا این دو نفر آمدهاند و هر دو ادعا دارند که زمین برای من است! ششدانگ زمین را نمیگفتند ما شریک هستیم؛ یکیشان میگفت: یا رسولالله ششدانگ برای من است، یکی دیگرشان هم میگفت: ششدانگ برای من است. ششدانگ که برای دو نفر نمیشود، اگر شریک نباشند. پیغمبر(ص) فرمودند: دلیل، بیّنه، شاهد و سند بیاورید. بالاخره با بحثی که با پیغمبر اکرم(ص) شد، یکیشان پیروز شد. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: زمین برای توست، بردار و برو؛ آن یکی هم خداحافظی کرد و رفت. آنکه پیغمبر(ص) حکم داد زمین برای توست، خواست که از درِ مسجد بیرون برود، پیغمبر(ص) صدایش کردند. این را دقت بفرمایید که الآن چقدر اختلاف ملکی در ایران زیاد است و چقدر پروندهٔ ملکی در دادگاههاست! چرا؟ چون یکی از اینها راست نمیگوید؛ اگر آنکه خانه، مغازه یا ماشین برای او نیست، به قاضی بگوید: من دروغ میگویم و این زمین برای رفیقم است، این ماشین برای برادرم است، این ارث برای خواهرم است، دیگر دادگاه، دادیار، دادستان، محکومیت، جریمه و زندان نمیخواهد. همهٔ اینها برای این است که یکی از طرفین راست نمیگوید. دروغ حرام است، دروغ آتش روز قیامت است و اگر آدم چیزی را با دروغ جزء ملک خودش بکند، ببینید نظر پیغمبر(ص) چیست.
مرد را صدا زدند و فرمودند: این زمین به حکم من در اختیار تو قرار گرفت، یعنی تو مالک شدی و آن بندهٔ خدا هم رفت؛ اما میدانی اگر این زمین برای تو نباشد و من برای تو حکم کردم، چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: چه اتفاقی افتاده است! حضرت فرمودند: «إنما اقضی علیک بقطعة من النار» اگر این زمین واقعاً ملک تو نباشد و با داوری من در ملکیّت تو آمده، بدان که من یک قطعه از جهنم را ملک تو کردهام و در روز قیامت باید در همان ملکی بروی که در جهنم به نامت شده است. این حرام است و حرام خیلی سنگین است! حرام در کشور ما خیلی کماهمیت شده، عظمت حرام در دل مردم خُرد شده و یک امر معمولی شده است. بخشی از مردم، خیلی راحت حرام میخورند، حرام میبرند و حرام را ملک خودشان، ملک بچههایشان و ملک افراد میکنند.
برادرانم و خواهرانم! حرام هم فقط ربا، دزدی، رشوه و اختلاس نیست! یک حرام هم که حدود پنجاه روایت در کنارش آمده، این است که آدم زکات بدهکار بشود و ندهد. زکات در قرآن مجید، سورهٔ بقره بیان شده که حق هشت نفر است؛ اگر کشاورزی همهٔ گندم، جو و خرما و اگر دامداری همهٔ گوسفند، گاو و شتر و اگر تاجر طلایی همهٔ طلا و نقره را برای خودش بردارد، حق هشت نفر پایمال شده و هشت حرام وارد زندگیاش شده است. در خمس هم شش حرام وارد زندگیاش شده است. حکم خمس در قرآن، سورهٔ انفال است. در محضر امام هشتم هستیم، خمس حق اهلبیت(علیهمالسلام) است و این آیهٔ آن است: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ»(سورهٔ انفال، آیهٔ 41). امام زمان(عج) میفرمایند: هر کسی حق ما را ببرد، حرام است و ما در روز قیامت از او شاکی خواهیم بود. خیلی باید مواظب و مراقب زندگی کرد. این یک مطلب امام صادق(ع) که شیعیان ما حرامخور نیستند.
حالا اینهایی که حرامخور هستند، چه هستند؟ اینها آدمهای ضعیفی هستند و امام صادق(ع) قسم میخورند و میگویند: «و الله لیسوا لموالنا» اینها شیعهٔ ما نیستند. خوشبهحال شما که پاک زندگی میکنید، با حرام سروکاری ندارید، مال کسی در مالتان نیست، زمین کسی در ملکتان نیست، حق کسی در ثروتتان نیست و پاک زندگی میکنید. آنهایی که پاک زندگی میکنند، پاک میمیرند، پاک وارد برزخ میشوند، پاک وارد قیامت میشوند و پاک وارد بهشت میشوند. «و الجنة لا یدخلها الا الطیب».
خوشا آنانکه در این صحنهٔ خاک ××××××××× چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنانکه در میزان وجدان ×××××××××× حساب خویش سنجیدند و رفتند
خوشا آنانکه بذر آدمیت ×××××××××××××× در این ویرانه پاشیدند و رفتند
خوشا آنانکه بار دوستی را ×××××××××××× کشیدند و نرنجیدند و رفتند
پیغمبر(ص) میفرمایند: ثواب گریهٔ بر زینب برابر با ثواب گریهٔ بر حسن و حسین است. این خانم چقدر عظمت دارد! دو شبانهروز است ابیعبدالله(ع) را ندیده و جانش از فراق به لب رسیده است. یکمرتبه صدای قرآن ابیعبدالله(ع) را سر بازار کوفه شنید.
به نوک نیزه چون خورشید تابان ×××××××× نمایان شد سر شاه شهیدان
یکی لبخنده بودی بر دهانش ××××××××××× هزاران سرّ پنهان در نهانش
نگاهش گاهی در آسمان بود ××××××××××× گهی چشمش بهسوی خواهران بود
ز ابرو بودش تا زینب اشارات ×××××××××××× همی میداد خواهر را بشارت
که من بر عَهد خود بس استوارم ××××××××× به پیمان تو هم امیدوارم
تو پیمان شکیبایی ببستی ×××××××××× چه شد پیشانی از محمل شکستی؟
صدا زد: حسین من! اگر با من حرف نمیزنی، حرف نزن، من طاقت میآورم؛ اما یک کلمه با این دخترت حرف بزن که در دامن من نشسته است. این دختر کوچکت با نگاه به سر بریدهات دارد جان میدهد؛ یکمرتبه زینب کبری(س) دید دختر شروع به حرف زدن پدرش کرد، صدا زد: بابا دیگر برگرد؛ ما بچهها از تو آب نمیخواهیم و دیگر تو را ناراحت نمیکنیم. نیزهدار سر را برد و این بچه دیگر بابا را ندید؛ تا وقتی که سر بریدهٔ بابا را به خرابه آوردند و در دامنش گذاشتند. سر بریده را بغل کرد و گفت: بابا سهتا سؤال دارم، جوابم را بده. سؤال اولم این است که چه کسی پیشانیات را شکست؟ بابا با من حرف بزن! سؤال دومم را جواب بده و به من بگو چه کسی رگهای گلویت برید؟ بابا سومین سؤالم این است: حالا که وقت یتیمی من نبود، چه کسی منِ سهساله را یتیم کرد؟
مشهد/ صحن جامع رضوی/ دههٔ سوم ذیالقعده/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی چهارم