لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم یکشنبه (24-6-1398)

(خـــــــــــــــوی بقعه شیخ نوایی)
محرم1441 ه.ق - شهریور1398 ه.ش
17.29 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.

 

خدا، مبدأ مهر و رحمت

اگر کسی بپرسد مسئلۀ مهر و محبت از کجا شروع شده و مبدأش انسان بوده یا فرشتگان؟ قرآن مجید در سورۀ مبارکۀ آل‌عمران پاسخ می‌دهد که مبدأ مهرورزی، محبت و رحمت، از پروردگار عالم بوده است. کل هستی رحمت الله است و هیچ موجودی از این عرصه استثنا نیست. جهان؛ باطن و ظاهرش، ملکش و ملکوتش، غیب و شهودش، همه رحمت الله است. 

در قرآن مجید می‌فرماید: من برای این‌که مهر و رحمتم را هزینه کنم، انسان را آفریدم: ((وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ))[1] اراده کرد، اراده‌ای عالمانه و حکیمانه که خاک مرده را به ظرف عظیمی به نام انسان تبدیل کند که قبل از هر ارزشی، رحمت را در این ظرف قرار دهد. از شروع نطفه آدمی را با رحمت بدرقه کرده است، تا هنگامی که به دنیا آمده و از لحظۀ به دنیا آمدنش با رحمت بدرقه‌اش کرده تا آماده شود که ارزش‌های دیگر را در وجود او بریزد. در این زمینه مرد یا زن فرقی نمی‌کند. برای نمونه آیه‌ای می‌خوانم، و الا شما آیات قرآن را ملاحظه می‌کنید که پروردگار عالم در بحث ارزش‌ها، مردان و زنان را هم‌دوش همدیگر قرار داده و تفاوت مرد و زن تنها در ساختمان مادی‌شان است. این هم اقتضای خلقت بوده؛ چون نمی‌شد همه مرد یا همه زن باشند، وگرنه اصلاً انسانیتی به‌پا نمی‌شد. مرد یک طرف داستان است و زن طرف دیگر، لذا پروردگار در سورۀ بقره، نساء و طلاق، برای مرد که یک طرف انسان است، حقوقی را قرار داده است و برای زن نیز حقوقی. اگر زن حقی از حقوق قرار داده‌شدۀ پروردگار نسبت به مرد را پایمال کند، یقیناً معصیت کرده و با خدا مخالفت نموده است. بخشی از این حقوق در قرآن است. اگر مرد نیز کمترین حق قرار داده‌شدۀ زن را پایمال کند، خدا را معصیت کرده و این معصیت جریمه و عذاب دارد. 

 

انسان، مبدأ شرّ و مصیبت

انسان لازم است و باید بداند وقتی که بلا، مصیبت و مشکلی می‌بیند، طبق آیات قرآن بفهمد از کجا دارد می‌خورد: ((ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَة فَمِنْ نَفْسِكَ))[2] اگر بلایی بر سرت می‌آید، اگر دچار مصیبتی یا مشکلی می‌شوی، از ناحیۀ خودت است. این آیه خیلی مهم است. اگر آسانی، خوشی و خیر ببینیم، از ناحیۀ پروردگار است؛ چون در ما خوبی می‌بیند و از جانب خودش به ما خیر نازل می‌کند، این را همه نمی‌دانند؛ اما آن‌هایی که می‌دانند، مشکل را حل می‌کنند.

 

اثر دنیایی رحمت فرستادن بر اموات

در تهران کسی در محل ما بود، آن وقت ماشین کم بود، گاهی که گرفتار می‌شد، مثلاً فردا نوبت چکش بود و پول نداشت حسابش را پر کند، اصلاً ناراحت نمی‌شد. صبح زود خیلی شاد و سرحال به میدان شوش می‌رفت، اتوبوس سوار می‌شد به قم می‌رفت، پیاده می‌شد، حضرت معصومه(س) را زیارت می‌کرد، بعد به قبرستان سر قبر پدر و مادرش می‌رفت؛ چون زمانی که والدینش زنده بودند به آن‌ها خیلی خوبی می‌کرد. با این‌که پدر و مادرش احتیاج مالی نداشتند؛ اما وقتی والدین پیر می‌شوند، احتیاج بدنی (و عاطفی) پیدا می‌کنند. بر سر قبر پدر و مادرش می‌رفت، می‌گفت: من فردا چک دارم. شما که دل‌تان نمی‌خواهد آبروی من بریزد. می‌دانم بالاخره آنجا دست شما به رحمت خدا بند است؛ چون شما بنده‌های خوبی بودید، بدن‌تان مرده؛ اما طبق آیات قرآن، روح‌تان نمرده و می‌شنود. 

امام باقر(ع) می‌فرمایند: هر کار خیری برای مرده‌ها می‌کنید، به آن‌ها می‌رسد و برای شما دعا می‌کنند. حضرت می‌فرمایند: شب‌های جمعه خدا به روح پدر و مادرها اجازه می‌دهد کنار پنجرۀ اتاق‌تان بیایند و با شما حرف بزنند. مادر! من خیلی زحمت تو را کشیدم. پسرم! من برای کاسبی کردن و ادارۀ زندگی، خیلی به زحمت افتادم؛ چرا یاد ما نیستید؟ چرا برای ما کاری نمی‌کنید؟ چرا ما را فراموش کرده‌اید؟

در خطبۀ 21 «نهج البلاغه» می‌فرماید: «فَإنَّما یُنْتَظَرُ بِاءَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ» چشم آن‌ها در برزخ به سوی شماست. حضرت علی(ع) علم ملک و ملکوت را می‌دانسته و می‌فهمیده که عالم بعد چه خبر است و آن‌ها که از دنیا رفته‌اند، چشم امیدشان به شماست. سوار اتوبوس می‌شد، برمی‌گشت. به خانواده‌اش می‌گفت: کار حل است! و فردا هم واقعاً مشکلش حل می‌شد. ما باید بدانیم چگونه زندگی کنیم. جهان رحمت الله است. 

 

مصادیق رحمت در قرآن

قرآن را که می‌دانید، بلدید. پروردگار می‌فرماید وقتی بادها در بهار یا وقت دیگری می‌وزند، مژده‌دهنده هستند، بشارت می‌دهند ((بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ))[3] مژدۀ باران می‌دهند. باران نیز رحمتی گسترده است؛ زیرا خاک را سیراب می‌کند، دانه را در دل خاک باز می‌کند، از دانه ریشه به پایین می‌رود و سپس ساقه بالا می‌آید، آب باران آن را آبیاری می‌کند؛ قنات‌ها، چشمه‌ها، رودخانه‌ها، همه محصول رحمت الله‌اند. خداوند اسم باران را «بین یدی رحمته» گذاشته است، اسم قرآن را نیز رحمت گذاشته: ((وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَة))[4] اسم پیغمبر(ص) را ((رَحْمَة لِلْعالَمِينَ))[5] گذاشته است. هر چیزی که شما دست روی آن بگذارید، رحمت الله است. انسان باید خیلی شاد باشد که (خداوند) خاک مرده را به ظرفی به نام انسان تبدیل کرده است که گنجایش رحمت خدا و سایر ارزش‌ها را داشته باشد. خود انسان نیز رحمت الله است، اگر خودش را به غضب الله تبدیل نکند، و الا اگر کاری به خودش نداشته باشد، اهل جرم، گناه، معصیت، خلاف، خیانت، مکر، حیله، رشوه، دروغ، دوز و کلک و... نباشد، رحمت الله است. 

 

سبقت رحمت خدا بر غضبش

جای این رحمت الله در برزخ، کجاست؟ طبق روایات و آیات، بهشت برزخی. جای این رحمت الله در قیامت کجاست؟ بهشتی که ((خالِدِينَ فِيها أَبَداً))؛[6] اما دوزخ و جهنم عکس‌العمل خشم پروردگارند که سازندۀ این خشم، خود انسان است.

خیلی جالب است. امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل می‌گوید: «فَبِالیَقیِن» کلمۀ یقین «اَقطَعُ» کلمۀ قطع، یعنی یقین دارم، شک ندارم، قطع دارم، تردید ندارم «فَبِالْيَقينِ اقْطَعُ لَوْلا ما حَكَمْتَ بَه مِنْ تَعْذيبِ جاحِديكَ وَ قَضَيْتَ بِه مِنْ اخْلادِ مُعانِديكَ لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً وَ ما كانَ لِاحَدٍ فيها مَقَرّ وَ لا مُقاماً»[7] اگر حکمت تو نبود که دشمنان و منکرانت به جهنم بروند، دقت کنید! دو کلمۀ «معاند» و «جاحد» با حای حوتی، یعنی کسی که شانه بالا می‌اندازد، می‌گوید کدام خدا؟ عالم که خدا ندارد. 70 سال در شوروی سابق، از استاد دانشگاه تا سیاست‌مدار و صدر هیئت رئیسۀ شوروی و فرماندهان، همه گفتند عالم خدا ندارد، بعد از 70 سال گورباچف آمد، آخرین شبی که شوروی به هم ریخت، گفت: تمام عامل به هم ریخته شدن کار ما و تقسیم شدن‌مان و گرفتار شدن ما (من خودم گوش دادم) این است که ما به خدا اعتقاد نداشتیم. تکیه گاه نداشتیم، فرو پاشیدیم. یقیناً هرجا، هرکس تکیه‌گاهی مثل خدا نداشته باشد، فرو می‌پاشد. فرد، خانواده یا جامعه. 

امروزه کلید حل مشکلات این کشور که سرمایه کم ندارد، بلکه در بعضی از سرمایه‌ها یا در جهان اول یا دوم است، دور نشدن از پروردگار است. اگر به خداوند برگردند، تمام کارها اصلاح می‌شود. اگر برگردند. خلأ خدا طبعاً تولید مشکل، گره و گرفتاری می‌کند. ممکن است اینجا شما بفرمایید تمام انبیا و ائمه(علیهم السلام) خودشان گرفتار بودند؛ اما گرفتار از دست خودشان بودند یا برای آنان گرفتاری درست کردند؟ گرفتارسازان به جهنم رفتند و صبرکنندگان بر آن گرفتاری‌ها تا مقام قرب پروردگار رفتند. در خودشان، قلب‌شان و زندگی‌شان که گرفتار نبودند. گرفتاری‌ها همه بیرونی بودند. آن هم برای جنایتکاران بود، و الا خودشان گرفتار نبودند. همه چیز رحمت الله است. من هم رحمت الله هستم، اگر این رحمت الله بودن خودم را حفظ کنم، به رحمت ویژۀ ابدی پروردگار عالم که بهشت و رضوان الله است، وصل می‌شوم.

امیرالمؤمنین(ع) در همین قطعه از دعای کمیل که خواندم، می‌فرمایند: اگر این منکران و دشمنان متکبرت نبودند «لَجَعلتَ النَّار کُلُّهَا بَرداً وَ سَلاماً» هفت طبقۀ جهنم نیز بهشت بود. این هفت طبقه را معاندین و منکرین از بهشت جدا کردند، و الا قبل از این‌که انسان خلق شود، این هفت طبقه آماده بود؛ برای بهشت‌سازی جدایش کرده بودند.

 

شروع قرآن با امواج رحمت

اول قرآن چیست؟ «بسم الله الرحمن الرحیم»، آیۀ سوم و چهارم قرآن چیست؟ ((اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِينَ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ)) خیلی عجیب است، یعنی بندۀ من! تو که در زمستان و تابستان، در وقت کار و شلوغ بودن سرت، وضو گرفتی، ایستادی «الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین...» با صاحب قیامتی روبه‌رو هستی که چهار بار دارد به تو رحمانیت و رحیمیتش را انتقال می‌دهد. چهار بار در یک لحظه، یعنی تمام آن آیات قبل از «مالک یوم الدین» وصل به «مالک یوم الدین» هستند، چه کسی «مالک یوم الدین» است؟ بسم الله الرحمن الرحیم. چه کسی «مالک یوم الدین» است؟ الرحمن الرحیم. از او شروع شده و در تمام هستی پخش گشته و کل هستی رحمانیت اوست. 

این رحمانیت جلوه‌های عجیب و غریبی دارد. یکی از جلوه‌های رحمانیت، نرمی اخلاق، مهربانی و محبت در انسان است. خود انسان رحمت الله است؛ رحمت الله عام، ولی مهرورزی، محبت و مهربانی‌اش، رحمت خاص پروردگار است.

 

پیغمبر(ص) جلوۀ رحمت پروردگار

این آیۀ 159 سورۀ آل عمران را ببینید، چقدر عجیب است: ((فَبِما رَحْمَة مِنَ اَللّهِ))، یعنی پیغمبر من! اگر تو این‌گونه شدی، کار خودت نیست. به سبب رحمت خدا که در قلب و جان تو پر است و جای خالی هم نداری: ((لِنْتَ لَهُمْ)) با این مردم نرم‌خو شدی. آن هم کدام مردم؟ شما باید یک بار تاریخ عرب قبل از بعثت را بخوانید. از رفتار مردم قبل از بعثت مات‌تان می‌برد. مردمی که گاهی یک نفرشان خدا نه دختر به او داد، هشت دخترش را پنهان از همسرش برد زنده‌به‌گور کرد، نهمی را پنهانش کردند یا چون مسافرت بود، وقتی برگشت، به همسرش گفت: چه زاییدی؟ گفته: هرچه زاییدم، فعلاً که در دسترس نیست. در سن نه سالگی دختربچه را آورد، موهای سرش را شانه کرد، حمامش برد، لباس نو پوشاند، نزد پدر آورد، گفت: این دختر توست که نه سال پیش نبودی، من زاییدم. گفت: چه دختر نازی. به دنبال من بیا! او را بیرون مکه آورد. قبری کند، به دختر لگد زد، داخل گور پرتش کرد، هرچه این دختر التماس و گریه کرد، پدر خاک روی او ریخت، همانجا ایستاد تا ناله‌اش تمام شود و بفهمد که مرده است.

می‌فرماید: ((وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى))[8] وقتی به یکی از این عرب‌های جاهلیت می‌گفتند همسرت دختر زاییده، این آیۀ قرآن است، تاریخ نیست، می‌فرماید: ((ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا)) رنگش مثل قیر سیاه می‌شد ((مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ))[9] از این خبر ناراحت کنندۀ بدی که به او دادند: ((يَتَوارى مِنَ اَلْقَوْمِ)) فرار می‌کرد که مردم انگشت‌نمایش نکنند: این را می‌بینی؟! دختر دارد، یعنی اگر کسی می‌گفت این شخص دختر دارد، با مرگش مساوی بود: ((يَتَوارى مِنَ اَلْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ)) فکر می‌کرد من این دختر را با خواری و ذلت نگهش دارم ((أَمْ يَدُسُّهُ فِي اَلتُّرابِ)) یا بیرون از شهر ببرم، در بیابان قبری بکنم، او را داخل قبر بیندازم. [پیغمبر(ص) در این جمعیت با رحمت خدادادی با مردم رو‌به‌رو می‌شد]: ((فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اَللّهِ))[10] به خدا تکیه کن! این یک آیه بود.

 

دستور به مهرورزی از سوی خدا به پیغمبر(ص)

آیۀ دوم نیز خیلی عجیب است. در سورۀ انعام است. برادران اهل علم می‌دانند که ذیل آیه دربارۀ گنهکاران است. یک عده مسلمان شدند، ولی هنوز قوی نیستند، دچار گناه می‌شوند: ((وَ إِذا جاءَكَ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا))[11] اگر این مردم مؤمن آمدند: ((فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ)) می‌گوید: ننشین آن‌ها وارد شوند و به تو سلام کنند و مشکل‌شان را بگویند. تا آمدند، سلام کن. وقتی سلام کردی، خبر بسیار مهمی را در اختیارشان بگذار. چه چیزی؟ «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ اَلرَّحْمَة)) خدا مهرورزی و مهربانی را بر خودش واجب کرده است: ((أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَة)) اگر شما بر اثر طغیان شهوات و هوا و هوس گناهی کردید: ((ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ))؛ اما توبه کردید و به کارهای خود سر و سامان دادید، به آن‌ها بگو: ((فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ)) هم شما را می‌آمرزم، هم رحمتم را نصیب شما می‌کنم. 

 

مهرورزی با خطاکار

واقعاً این آیه چه می‌گوید؟ برادران! خواهران! در خانواده‌های ما کسی گناهی، اشتباهی کرده؛ پسرم، دخترم، دامادم، برادرم، با او چه کار باید بکنم؟ این دو آیه درس می‌دهد که به او محبت کن. به همۀ ما می‌گوید. اگر قاضیان بزرگوار، حق یک گنهکار نیست به او ده سال زندانی بدهید، حقش پنج، شش ماه است، با اختیاری که داری، طبق آیات قرآن، دو ماهش را نیز کم کن، بگو دیگر چاره‌ای نیست، چهار ماه زندان باش و برو! اما به گنهکاری که می‌شود زندانی‌اش نکرد، حکم زندان نده؛ چون فردای قیامت باید عمری که داخل زندان از او تلف شده، جواب بدهی. محبت و مهربانی کن، قاضیِ عصبانی نباش که به خاطر عصبانیت خودت، سه ماه را ده سال بکنی، چهار ماه را هشت سال بکنی. به مجرم کم زندانی بده، بعد هم نصیحتش کن، بیدارش کن، به او بینایی بده. او را توبه بده، یقیناً قبول می‌کند.

 

دو حکایت از مهرورزی امام صادق(ع)

همیان گم شده

دو قطعۀ بسیار ناب که کوه‌ها را از جا می‌کند، بگویم. حاجی از مکه برگشته بود. در مدینه آمد اتاق بگیرد، گوشۀ مسجد پیغمبر(ص) بقچه یا خورجینش را زیر سرش گذاشت و خوابید. صبح آفتاب نزده امام صادق(ع) وارد حرم شد، زیارت کرد، گوشه‌ای به نماز ایستاد. هنوز کسی به حرم نیامده بود. حاجی بیدار شد، خورجینش را از زیر سرش برداشت، داخلش دست کرد، دستی چرخاند، دید کیسه‌ای که هزار درهم پول داخلش بوده، نیست. صبر کرد، سلام نماز امام صادق(ع) که تمام شد، آمد مچ حضرت را گرفت و گفت: پولی را که از من دزدیدی، بده! امام صادق(ع) را دیگر برای شما شیعیان لازم نیست تعریف کنیم چه کسی بودند. امام خیلی نرم ((فَبِما رَحْمَة مِنَ اَللّهِ لِنْتَ لَهُمْ)) فرمودند: من همیان تو را ندزدیده‌ام. گفت: غیر از تو کسی اینجا نیست، پس تو دزدیدی. گفت: اگر همیانت را می‌خواهی، بیا به خانۀ ما برویم، من یک همیان هزار درهمی به تو بدهم. رفتند، همیان را گرفت و دوباره به مسجد آمد. وسایل خورجینش را بیرون ریخت، دید همیانش میان لباس‌ها بود. خدایا! این چه کسی بود؟ چرا به او گفتم تو دزدی؟ ما خود را جای امام صادق(ع) بگذاریم، ببینیم چند مَرده حلاجیم؟ خودم را می‌گویم. شما که نزد پروردگار ارزش دارید. 

همیان حضرت صادق(ع) را برداشت. امام نزدیک مسجد بود. آمد در زد؛ امام در را باز کردند. گفت: مرا ببخش! من بد کردم، اشتباه کردم. همیانت را آورده‌ام. فرمود: ما اهل‌بیت چیزی به کسی بدهیم، دیگر پس نمی‌گیریم. مال خودت. برادران! دولتی‌ها! ملتی‌ها! محبت و مهربانی کنید. در تاریخ بشر، از زمان حضرت آدم(ع) تاکنون تلخی جواب نداده است. اگر هم جواب داده، جواب عکس داده. هر کاری کرد؛ امام فرمود: محال است. این پول را ببر با زن و بچه‌ات بخور. حلالت باشد.

خانۀ فروشی همسایه

قطعۀ دیگر: امام صادق(ع) به کارگر خانۀ خود فرمود: برو همسایۀ دیوار به دیوار را صدا کن، بگو بیاید، من کارش دارم. کارگر رفت در زد. من دارم می‌گویم، به من دارد خیلی فشار می‌آید، یعنی فشار محبتی. محبت چه کار می‌کند؟! همسایه آمد؛ امام صادق(ع) فرمودند: امروز شنیدم خانه‌ات را می‌خواهی بفروشی. خانه‌ات چند می‌ارزد؟ عرض کرد: 40 هزار درهم. فرمود: برای فروش چند قیمت گذاشتی؟ گفت: 100 هزار درهم. فرمود: چرا می‌خواهی بفروشی؟ گفت: بدهکارم، قرض دارم، ندارم پول مردم را بدهم. می‌خواهم بفروشم. فرمود: چرا خانه‌ای که 40 هزار درهم می‌ارزد، برای فروش 100 هزار درهم گفته‌ای؟ گریه کرد، گفت: یابن رسول الله! به خریدار گفتم 40 هزار درهم قیمت خانه‌ام است، 60 هزار درهم نیز برای این است که خانه‌ام دیوار به دیوار خانۀ شماست. من دلم نمی‌خواهد از این خانه بروم؛ اما گرفتارم. امام فرمودند: خانه را به من بفروش! گفت: پس 40 هزار درهم. فرمود: نه، خانه را با همسایه به من بفروش! گفت: همان 40 هزار درهم را بدهید. فرمود: ابدا. 100 هزار درهم داد و فرمود: بنشین من روی صفحۀ سند بنویسم: بسم الله الرحمن الرحیم. خانه‌ای را با این طول و عرض، جعفر بن محمد الصادق(علیهما السلام) از فلان آقا به 100 هزار درهم خرید، پولش را نقد پرداخت کرد. بعد فرمود: پول را بیاورید! پول را به او داد، با چشم گریان بلند شد. 

عجب امام‌ها و عجب تکیه‌گاه‌هایی داریم! خانه را به قیمت نفروشید که چند روز دیگر سه برابر شود، بگویید: نمی‌دهم. خانه‌ای که فروختی و یک سوم پولش را گرفتی، ملک شرعی خریدار است. اگر به او ندهی و به دیگری بفروشی، کل پولش حرام است. ببینید امامان ما چگونه برخورد دارند؟! با چشم پر از اشک بلند شد، فرمود: کجا می‌روی؟ گفت: خانه را فروخته‌ام، بروم خالی کنم، کلیدش را بیاورم. فرمود: بنشین! من که هنوز سند را به تو ندادم. امام صادق(ع) زیر سند نوشت، من این خانه را به رفیقم بخشیدم.

خدایا! خودم را می‌گویم. پرونده‌ام سنگین است. روی منبر پیغمبر(ص) راست می‌گویم، تعارف نمی‌کنم. مردم هرچه می‌خواهند در حق من بگویند، بگویند، آزادند، ولی خودم که می‌دانم بین من و تو چه چیزهایی گذشته است. خدایا! پانزده سال را که بخشیده بودی و ما تکلیف نبودیم؛ اما بقیه‌اش را تا به امروز، نمکت را خوردم و نمکدان شکستم. بندۀ نمک به حرامی بودم؛ اما تو خود را در قرآن این طوری معرفی کردی: «ارحم الراحمین» تو مهربان‌ترین مهربانان هستی.

ز هرچه غیر یار استغفرالله*** ز بود مستعار استغفرالله

سرآمد عمر و یک ساعت ز غفلت*** نگشتم هوشیار استغفرالله

جوانی رفت و پیری هم سرآمد*** نکردم هیچ کار استغفرالله

نکردم یک سجودی در همه عمر*** که آید آن به کار استغفرالله

ز کردارم بدم صدبار توبه*** ز گفتارم هزار استغفرالله

شدم دور از دیار یار ای فیض*** من مهجور زار استغفرالله[12]

 

روضۀ حضرت علی‌اصغر(ع)

ای یگانه کودک یکتاپرست***وی به طفلی مست صهبای الست

گرچه شیر مادرت خشکیده است*** شیر رحمت از لبت جوشیده است

غم مخور ای بهترین همراز من*** غم مخور ای آخرین سرباز من

غم مخور ای کودک خاموش من** قتلگاهت می‌شود آغوش من

غم مخور ای کودک دُردی کشم*** من خودم تیر از گلویت می‌کشم

در حرم زاری مکن از بهر آب*** چون خجالت می‌کشم من از رباب

می‌برم تا آنکه سیرابت کنم*** با خدنگ حرمله خوابت کنم

مخفی از چشم زنان دل‌پریش*** می‌کَنم قبر تو را با دست خویش

صورتت را می‌گذارم روی خاک*** تا ز خاک آید ندای عشق پاک[13]

هنوز بچه در دستش بود. حدود نصف قبر را کنده، خم شده بود که دید صدای رباب می‌آید:

مچین خشت و لحد تا من بیایم*** تماشای رخ اصغر نمایم[14]

 


[1]. هود: 119.
[2]. نساء: 79. 
[3]. اعراف: 57. 
[4]. اسراء: 82. 
[5]. انبیاء: 107. 
[6]. نساء: 57. 
[7]. فرازهایی از دعای کمیل، مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی. 
[8]. نحل: 58. 
[9]. همان: 59. 
[10]. آل‌عمران: 159. 
[11]. انعام: 54.
[12]. شعر از ملامحسن فیض کاشانی(ره). 
[13]. شعر از غلامرضا سازگار.
[14]. شعر از مرحوم ابوطالب فتحی‌نیا.

برچسب ها :