شب اول شنبه (9-6-1398)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- زحمات بیپایان بزرگان شیعه در نشر دین
- جریمهٔ سنگین بدهکاران حقوق
- بدهکاری انسان به عالم طبیعت
- -فرمانبری موجودات عالم از خالق حکیم
- -شعور به وجود خدا و تسبیح پیوستهٔ موجودات عالم
- دو حق مهم برعهدهٔ انسان
- -تکبر در ادای حقوق، عامل غفلت انسان
- -بدهکاری انسان در برابر رحمت و عنایات خداوند
- -آرامش، پیامد ترک گناه
- -عذاب وجدان و ناامنی، محصول ارتکاب گناه
- -نتیجهٔ بدهکاری انسان به خداوند
- -منافع حیرتانگیز ادای حقوق الهی
- کلام آخر؛ گریهٔ بر ابیعبدالله(ع)، نشانهٔ ایمان
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
زحمات بیپایان بزرگان شیعه در نشر دین
قرآن مجید و آثار اهلبیت(علیهمالسلام)، یعنی روایات و احادیثشان که با زحمت اصحابشان از زمان رسول خدا(ص) تا امام عسکری(ع) نوشته شد. این نوشتهها که در طول این مدت بهطور مستقیم شنیده شده بود، به چهارصد کتاب تبدیل شد. علمای بزرگ شیعه از این چهارصد کتاب به «اصول اَرْبَعَمِائَه» تعبیر میکنند که به فارسی، یعنی چهارصدتا و اصول هم در اینجا بهمعنای ریشههای دین و حقایق الهیه است. این چهارصد کتاب، بعداً بهوسیلهٔ بزرگان دین، مانند کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی نظم بالاتری گرفت و به چهار کتاب اصلی شیعه تبدیل شد که بعد از قرآن، صحیفهٔ سجادیه و نهجالبلاغه، مورد توجه علمای بزرگ شیعه تا این زمان قرار گرفت. تقریباً دین کامل و تمامی که قرآن میفرماید: «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»(سورهٔ مائده، آیهٔ 3)، این مجموعه است؛ یعنی قرآن و مجموعهٔ روایاتی که در کنارش خیلی کار شده و زحمات زیادی کشیده شده است.
جریمهٔ سنگین بدهکاران حقوق
سخن از زحمات علمای مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) سخن بسیار طولانیای است و زحمات این بزرگواران را در بیش از صد جلد کتاب منعکس کردهاند. قرآن و روایات در یک چهرهٔ کلی به ما اعلام میکنند که دو حقوق در این عالم برعهدهٔ انسانهاست؛ حال چه عمل کنند و چه عمل نکنند! اگر کسی تکبر کند و بگوید من این حقوق را عمل نمیکنم، سبب نمیشود که حقوق از عهدهٔ او برداشته شود؛ اگر عمل نکند، به صاحبان این حقوق بدهکار است. یک بدهکاریای که عقل سالم قبول دارد و هیچکسی هم دلیلی نمیتواند اقامه کند که چون من به این حقوق عمل نمیکنم، پس برعهدهٔ من نیست! اگر فرزندی بگوید من حق زحمات مادرم را از وقتی به من حامله شد تا الآن که حالا یا زنده است یا از دنیا رفته، قبول ندارم؛ حقوقی که از زحمات پدرم برعهدهٔ من است، قبول ندارم. این شخص با زبان میتواند بگوید من قبول ندارم؛ اما به قول قرآن مجید، اگر به باطنش مراجعه کند، اندیشهای باطنی و توجه عقلی و قلبی کند، حس میکند بدهکار است که بدهیاش را نمیپردازد. کسی که بدهیاش را نپردازد، این بدهی برعهدهٔ او میماند و اگر این بدهی حقوقی را در دنیا به پدر و مادر، جامعه، نعمتها و پروردگار پرداخت، عذاب و جریمهای ندارد؛ ولی اگر سرکشی و عصیان کرد و نپرداخت، سروکارش طبق آیات قرآن و روایات، با جریمههای سنگین آخرتی است. این غیر از جریمههایی است که بخواهد یا نخواهد، در دنیا متوجه او میشود و گریبانش را میگیرد؛ مثلاً نفرین مادر بهخاطر اینکه حقوقش رعایت نمیشود یا نفرین پدر یا یک مقدار گستردهتر، نفرین جامعه و گستردهتر، نفرین عالَم زندگیاش را بههم میریزد، بنبستهای سنگینی برایش ایجاد میکند، راحتی را از او میگیرد و گاهی آشفتگی در زندگی برای او غیرقابلجبران میشود؛ این زمانی رخ میدهد که انسان عرصهٔ بدهکاری را نابود کند.
ما در تاریخ بشر، آن مقداری که ثبت شده است و نوشتهاند، افراد بسیاری را میبینیم که بر اثر این بدهکاریهای حقوقی، به بیچارگیهای عجیب و غریبی گرفتار شدهاند. به حقیقت، اگر کسی مایل است و رغبت دارد که دچار بنبستها، مشکلات و گرفتاریها نشود، این حقوقی که برعهدهاش است، عمل کند و به تعبیر سادهتر، بدهیاش را به پروردگار، انسان و عالم طبیعت بپردازد.
بدهکاری انسان به عالم طبیعت
ممکن است شما بزرگواران و عزیزان سؤال کنید ما چه بدهیای به عالم طبیعت داریم که حالا این بدهیمان را ادا کنیم و بپردازیم؟ ما با صدها نوع مواد این عالم طبیعت که در وجود مادرمان به شیر تبدیل شد، دو سال کامل یا کمتر از سفرهٔ نعمت پروردگار خوردیم که در کارگاه خلقت به شیر تبدیل شد. نباید این را مُفت خودمان بدانیم، بلکه طبیعت خرج ما کرده و هدفدار هم خرج ما کرده است؛ یعنی مُفت به ما نپرداخته و وقتی به ما میپرداخت، در عقل کامل طبیعت این بود: من به موجود مسئول و موجودی میپردازم که به من بدهکار میشود.
بعد از تمام شدن دوران شیر خوارگی، وارد سفرهٔ عالم طبیعت شدیم و آنچه میخوریم، به خاکِ زمین، هوا، نور و آب مربوط است. این چهارتا به ارادهٔ خدا با عناصر، تحولات و تغییرات دیگر دستبهدست هم دادهاند تا نانی را سر سفرهٔ ما قرار بدهند. البته روایات ما مسائل مهمی در این زمینه دارد. سعدی آن مجموعه مسائل را به زیبایی بیان کرده است؛ چون با روایات خیلی سروکار داشته، روحانی و منبری بوده، بخشی از منبرهای خودش را نوشته که الآن موجود است. سی سال در حوزههای علمیهٔ درس خوانده و در رشتههای مختلف علوم اسلامی تحصیل کرده است. ایشان در یک رباعی میگوید:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ××××××××××× تا تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری
-فرمانبری موجودات عالم از خالق حکیم
میلیاردها سال هم هست که موجودات عالم خلقت در کارند و عصیان و گردنکشی هم ندارند. در کارند، یعنی کل موجودات عالم، مثل سرباز فهمیدهٔ مؤدب، فرمانبَر فرماندهٔ عالمِ حکیمِ خودشان هستند تا این کیفیت و کمیّت را در جهان خلقت بهوجود آوردهاند. آنها هم اگر مثل بعضیها اهل سرکشی بودند، این نظام خلقت سرپا نمیماند؛ مثلاً اگر خورشید در امر دائمی که از جانب پروردگار دارد، ده روز بگوید من طلوع نمیکنم! در آن نیمکرهای که طلوع نمیکند، یخبندان عجیبی شده و سفرهٔ تغذیهٔ موجودات زنده جمع میشود؛ یا بگوید من ده شب غروب نمیکنم، نیمکرهٔ زمین به به گوی آتشینی تبدیل میشود و همهچیز میسوزد. اینطور که دانشمندان میگویند، عمر خورشید ششمیلیارد سال است، یکلحظه هم گناه نکرده که اگر گناه میکرد، اوضاع بههم میریخت؛ اگر خاک گناه میکرد، یعنی به پروردگار عالم میگفت نمیرویانم، یک دانهٔ گندم، عدس، سیب یا یک میوه پیدا نمیشد. اینکه میبینید نظام عالم به این زیبایی برقرار است، چون کل آنها مطیع و بنده هستند و بندگی میکنند. حالا این کل، یعنی «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند» که چه بشود؟ «تا تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری»؛ اینها در کارند که تو نان خدا را حرام نکنی!
-شعور به وجود خدا و تسبیح پیوستهٔ موجودات عالم
شما حیوان غافل در عالم حیوانات سراغ دارید؟ نمیتوانید حیوانی مثل بزنید و بگویید این غافل است. آیات قرآن مجید که سند اصلی ربوبیت است، در آیات متعددی میگوید: تمام موجودات عالم شعور دارند؛ اگر شعور نداشتند، پس با این آیات باید چه کار میکردیم و چطوری معنی میکردیم؟ «يُسَبِّحُ لِلّٰهِ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي اَلْأَرْضِ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 1)، آنچه در آسمانها و زمین است، پیوسته تسبیح خدا میگوید. پیوسته تسبیح میگوید؛ نه اینکه یک روز، یک هفته یا یک ساعت. «یُسَبِّحُ» فعل مضارع است و بر زمان آینده دلالت دارد، بر استمرار هم دلالت دارد. در ادبیات عرب خواندهاید یا میخوانید که هر پیکرهٔ اینها معنایی دارد و فعل مضارع را همینطور نساختهاند، هدفدار ساختند و گفتهاند اگر قرینه کنار فعل مضارع باشد، بر حال دلالت دارد و اگر بیقرینه باشد، بر استمرار زمانی دلالت دارد. اینکه آیهٔ شریفه و صدها آیه نمونهٔ این آیه میگویند: «يُسَبِّحُ لِلّٰهِ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي اَلْأَرْضِ» یا میگویند: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 1)، معنیاش این است که کل آنها شعور دارند و تسبیح میگویند. شعور به خدا، شعور به خودشان و شعور به جایگاهشان دارند و چون شعور دارند، تسبیح میگویند. حالا بالاتر از تسبیح، در سورهٔ مبارکهٔ نور میفرماید: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ»(سورهٔ نور، آیهٔ 41)، تمام موجودات عالم خلقت در نمازند و خودشان هم آگاه به نمازشان هستند؛ یعنی مورچه در حالی که نماز میخواند، میفهمد کارش نماز است؛ درخت که نماز میخواند، میفهمد کارش نماز است و میفهمد برای خدا نماز میخواند.
پس ما موجود غافلِ نفهمِ بیشعور در عالم خلقت نداریم و این صفات برای بیدینان عالم، متکبران عالم و پایمالکنندگان حقوق است؛ و الّا تمام موجودات عالم، حتی جمادات هم شعور، فهم و دانایی دارند و این شعور فقط برای موجودات زنده نیست. شما در قرآن میخوانید که ایوب(ع) مناجات میکرد، کوهها و پرندگان صدایش را میشنیدند و با او در مناجات همراهی میکردند. ما کسانی را داشتیم که من یکی دوتای آنها را میشناسم و کاملاً به زندگیشان آگاهم؛ البته نیستند و از دنیا رفتهاند. اینها به جایی رسیده بودند که صدای تسبیح موجودات را میشنیدند.
دو حق مهم برعهدهٔ انسان
-تکبر در ادای حقوق، عامل غفلت انسان
غافل در موجودات نیست؛ اما غافل، کافر، منافق و مشرک در جنس دوپا هست. اینها چرا اینگونه شدند؟ چون اینها در پرداخت بدهیها و ادای حقوقشان تکبر کردند. قرآن و روایات میگوید: بهصورت کلی، دو حق برعهدهٔ شماست که یکی حقالله و یکی هم حقالناس است؛ اگر عمل هم نکنم، این حق بهعهدهٔ من هست و در روز قیامت بهعنوان بدهکاری که قدرت پرداخت بدهیاش را در بازار قیامت ندارد، جریمهای که خودش در دنیا برای خودش فراهم کرده، یعنی آتش جهنم است و باید به آنجا برود. قرآن میگوید خود مردم آتشگیرهٔ دوزخ هستند: «فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِي وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 24)، از بیرون برای جهنم آتش نمیبرند و بدهکاری خود بدهکاران به حق خدا و حق مردم که به همهٔ وجودشان مربوط است، به آتش تبدیل شده و شعلهور میشود.
وقتی بدهی متکبرانه پرداخت نشود، آتش میشود؛ در دنیا هم همینطور است. شما خیلی از مردم ایران را میبینید که طلب دارند و طلبهایشان را نمیدهند؛ دلشان میسوزد، یعنی قلبشان از عدم پرداخت بدهی آتش میگیرد و خودشان، زن و بچهشان و افرادشان رنج و غصه دارند. این آتشهایی که از این بدهکاران در دل مردم ذخیره میشود، طلبکار را نمیسوزاند؛ بلکه در قیامت که پردهها کنار رفت، این آتش یکپارچه به جان خود بدهکاران میافتد.
الف) حق خدا، بزرگترین و باارزشترین حق
پس این دو حق، یکی حق خداست که وجود مبارک حضرت زینالعابدین(ع) از این حق به حقاللهالاکبر تعبیر کرده؛ یعنی حقی که سنگینتر، باارزشتر و بزرگتر از همهٔ حقوق است؛ چون پروردگار صاحبِ حق است، پس حقش هم از حقوق همهٔ موجودات بزرگتر است. پروردگار ما را آفریده و پروریده، شب و روز هم روزیِ ما را میدهد و بر ما حق مالکیت، حق خالقیت، حق طاعت و حق ربوبیت دارد.
-بدهکاری انسان در برابر رحمت و عنایات خداوند
من در برابر مجموع عنایات و رحمتهای پروردگار به او بدهکارم. چهچیزی بدهکارم؟ دو چیز بدهکارم: یکی عبادت و یکی ترک معصیت. عبادت هم سودش به خدا نمیرسد و فقط من بهخاطر اینکه مربوبم، مخلوقم و عبدم، بدهکارم؛ من اگر این بدهیام را بدهم، آزادی من از عذابهای دنیا و آخرت رقم میخورد و اگر تقوا پیشه کنم، یعنی این بدهی دومم که ترک گناه است، خودم بهرهاش را میبرم.
-آرامش، پیامد ترک گناه
شما اگر در قرآن دقت کنید، خدا برای تقوا، یعنی ترک گناه حدوداً دوازده منفعت بیان میکند که یکی آرامش است. آدمی که اهل گناه، دزدی، اختلاس، ظلم و ستم نیست، آرامش دارد؛ ولی آدمی که اینگونه نیست، آرامش ندارد. در کتابهایمان نوشتهاند: وقتی کار در کربلا تمام شد و شب یازدهم شد، بخشی از لشکر دور هم نشستند، به هم نگاه کردند و این آیه را برای همدیگر خواندند: «خَسِرَ اَلدُّنْيٰا وَ اَلْآخِرَةَ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ»(سورهٔ حج، آیهٔ 11). اینها پل شدند که یزید سلطنت کند، سگبازی کند، عرقخوری کند و یک مملکت را بدزدد. پل در عصر عاشورا تمام و برچیده شد؛ حالا نشستهاند و فکر کردهاند که چه کردیم و برای چه کسی انجام دادیم؟ آیا این کار ما میارزید و یزید ارزش داشت که ما پل حکومت او بشویم؟! دائم این آیه ذکرشان شده بود: «خَسِرَ اَلدُّنْيٰا وَ اَلْآخِرَةَ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ». تا مختار قدرت گرفت، در ترس، اضطراب و عذاب درون بودند و عمر هیچکدام آنها هم بیش از دو سال بعد از کربلا طول نکشید؛ چون مختار زندهها را کُشت و آدرس قبر مردههایشان را گرفت، استخوانها را درآوردند و همه را آتش زدند.
-عذاب وجدان و ناامنی، محصول ارتکاب گناه
گناه ناامنی میآورد؛ یعنی وقتی آدم بدهیِ خدا را ندهد که ترک معصیت یک بخش آن است، عذاب وجدان میگیرد، درون پررنجی پیدا میکند، زندگی برای او تاریک میشود و پشیمانی آزارکنندهای هم برایش میآید؛ چون گناهان از صفحهٔ ذهنش پاک نمیشود. گاهی که بین خودش و نفسش و درونش خلوت میشود، میبیند ده زن در ذهنش صف کشیدهاند که چرا به ما تجاوز کردی؟ میبیند بیست یتیم صف کشیدهاند که چرا مال ما را غارت کردهای؟ میبیند صد مرد و زن صف کشیدهاند که چرا ما مشکلات داشتیم، به ادارهٔ تو مراجعه کردیم و تو کار ما را انجام ندادی، رشوه هم گرفتی که سود را به دیگری برگردانی؟! قرآن میگوید: اینها یکروزی رژه میشود و آدم را خیلی عذاب و رنج میدهد، بعد هم این گناهان مرگ را بر انسان بسیار سخت میکند.
-نتیجهٔ بدهکاری انسان به خداوند
روایت خیلی عجیبی در کتاب «شافی» فیض کاشانی است که فیض از امام صادق(ع) نقل میکند(فیض آدم خیلی بزرگی است) و میگوید: ابراهیم(ع) یکبار نشسته بود که ملکالموت پیش او آمد. ابراهیم(ع) دید ملکالموت زیباترین زیبایان جهان است؛ یعنی اصلاً این قیافه هیچجا نبوده و هیچجا دیده نشده است! ابراهیم(ع) از دیدن این چهره خیلی شاد شد و به او گفت: این چهرهٔ اصلیات است؛ یعنی خدا تو را با همین نقش آفریده است؟ گفت: نه چهرهام چهرهٔ فرشتگان ملکوت عالم است. من وقتی بالای سر اهل ایمان و درستکاران میآیم تا به اجازهٔ خدا جانشان را بگیرم، به این شکل درمیآیم. ابراهیم(ع) به او گفت: اگر این است، پس دیگر هیچ مؤمنی نباید آرزوی بهشت کند؛ چون دیدن این چهره برایش بهشت، رحمت، سرمایه و مایه است. بعد به او گفت: وقتی بالای سر بدکاران میآیی، به چه شکل میآیی؟ خیلی عجیب است که به ابراهیم(ع)، قهرمان توحید و عبادت گفت: طاقت دیدن آن قیافهٔ مرا نداری؛ از من نخواه که نشانت بدهم! ابراهیم(ع) اصرار کرد و گفت: نه، یک لحظه تو را ببینم. جبرئیل گفت: عیبی ندارد، خودت مُصر هستی؛ صورتت را برگردان تا من به آن شکل دربیایم. صورتش را برگرداند و گفت: حالا مرا نگاه کن. ابراهیم یک لحظه او را دید، نالهای زد و غش کرد! ملکالموت دوباره به شکل اصلیاش برگشت.
-منافع حیرتانگیز ادای حقوق الهی
اینها نتیجهٔ بدهکار ماندن آدم به پروردگار است که حقاللهالاکبر، تعبیر زینالعابدین(ع) است. این حق اکبر چیست؟ «ان تعبده» او را عبادت کنید، «و ان لا تشرک به شیئا» و به بازار هیچ معصیتی وارد نشوید. آنوقت در وقت مردنت، بدون بدهکاری و با حال خوش و آرامی از دنیا میروی. این برای پروردگار که البته حق عبادت و اطاعت پروردگار، حق گسترده و قابلبحث است، منافع ادای این حقوق الهی چیست، حیرتانگیز است! من گوشهای از آن را برایتان بگویم.
من چندبار این روایت را دیدهام که در مهمترین کتابهایمان است. کسی که مستطیع میشود و به مکه میرود، حضرت میفرمایند: اگر وقتی وارد مسجدالحرام میشود، گوشهای بنشیند و هیچ کاری نکند، فقط خانهٔ کعبه -بیتالله- را تشریفاً تماشا کند، به هر نگاهی که به کعبه میکند، چون پلک دائماً باز و بسته میشود، هر یک باری که باز میشود، یک نگاه میشود و همینطور که نشسته، عاشقانه بیت رَب خویش را نگاه میکند؛ به هر نگاهی که میکند، صدهزار حسنه در پروندهٔ نگاهکننده نوشته میشود، صدهزار سیئه و بدی از پروندهاش پاک میشود و صدهزار درجه از درجات قیامتی برای او مقرر میشود. حالا اگر دو رکعت نماز مستحبی بخواند، نه نماز واجبش! این خیلی عجیب است! دو رکعت مثل نماز صبح و بدون تفصیل بخواند؛ یعنی یکبار ذکر رکوع و یکبار ذکر سجود بگوید و یک سلام بدهد؛ هر یک رکعت نماز در خانهٔ خدا و مسجدالحرام، یکمیلیون برابرِ نمازهایی است که جای دیگر میخواند؛ یعنی دو رکعت دومیلیون برابر نمازهایی میشود که داخل خانه میخواند. آدم وقتی بدهیاش را پرداخت میکند، هم خیلی چیزها گیر او میآید، هم آرامش شدیدی پیدا میکند و هم با خیال راحت وارد عالم آخرت میشود. این کلی حقالله است: «ان تعبده و لا تشرک به شیئاً».
ب) حقالناس
حق بعدی حق مردم است که از خودم شروع میشود؛ حقوقی وجود من بر من دارد و حق من بر خودم این است که بدنم را سالم نگه دارم. این حق من است که سلامت خودم را حفظ کنم؛ بنابراین اگر به سراغ سیگار، حشیش، تریاک، هروئین و مواد دیگری بروم که جدیداً در دنیا درست شده است، من به خودم بدهکار میمانم؛ اگر سالم شوم و بتوانم جبران کارهایی را بکنم که نکردهام، بخشیده بشوم؛ اما اگر چهارچوب وجودم و بدنم سست و تخریب بشود، ریه و دندانهایم، دهانم، زبانم و رنگم نابود بشود، در دادگاه الهی قیامت به من میگویند(این در روایت هم هست): روزی که از مادر به دنیا آمدی، ما یک بدن صددرصد سالم به تو دادیم؛ این چیست که در این بازار آوردهای؟! کسی جوابی ندارد که بدهد؛ اصلاً جواب نیست که آدم آن جواب را به پروردگار بدهد.
بعد نوبت حق مادر میرسد؛ شخصی به پیغمبر اکرم(ص) عرض کرد: من نسبت به پدر و مادرم چهکار کنم؟ پیغمبر(ص) سهبار فرمودند مادر، مادر مادر و یکبار هم فرمودند پدر؛ چون ما نُه ماه مهمان بدن مادر بودیم و چه مشکلاتی را در این نه ماهه دید، چه بیخوابیهایی کشید و بعد هم که میخواست ما را بهدنیا بیاورد(از خود مادرها بپرسید)، تا مرز مرگ رفت! حالا خدا اجازه نداد که بمیرد، و الّا همین الآن هم خیلی از خانمها که در بیمارستانها و خانهها بچه بهدنیا میآورند، نیمساعت بعد میمیرند. من را میخواست بهدنیا بیاورد، تا مرز مرگ رفت!
و عجیب این است که راوی به پیغمبر میگوید: حالا که شما بین ما آمدید و این حقوق را بیان کردید، من میخواهم حق مادرم را ادا بکنم. آن روزی که ما از این حقوق خبر نداشتیم، مادر ما مرده است؛ حالا که خبردار شدهایم، چطوری حق مادرم را ادا بکنیم؟ او که الآن مدفون و در قبر است، شاید هم بدنش خاک شده باشد! پیغمبر اکرم(ص) برای اینکه کسی از ادای این حق محروم نماند، فرمودند: خاله داری؟ عرض کرد: بله یارسولالله. فرمودند: برو و او را مراعات کن که خدا به جای حق مادرت قبول کند؛ یعنی هیچ دری به روی ما بسته نیست.
پس دو حق در این عالم برعهدهٔ ماست: یکی حق خدا و نعمتهای معنوی و ظاهریاش، یکی هم حقوق مردم. اول خودم، بعد مادرم، بعد پدرم، بعد مادربزرگ و پدربزرگ، عمو و دایی، خاله و عمه، داماد و عروس، حق همسایه و حق کسی که با من خریدوفروش دارد، تمام اینها بیان شده است.
کلام آخر؛ گریهٔ بر ابیعبدالله(ع)، نشانهٔ ایمان
«السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین».
خیلی جملات عجیبی است! «و علی اولاد الحسین»، یعنی مردم! علیاکبر، علیاصغر، حضرت سکینه و سهسالهٔ شام به شما حق دارد که حداقل حق، سلام است و حداکثر هم این است که از فرهنگشان اطاعت کنید. ماه محرّم ماه عجیبی است! یک جمله برایتان بگویم که دلتان خوش بشود. ایمان درجات مختلفی دارد و شما فرض کنید ما حد پایین ایمان هستیم. در روایات است، بخصوص در کتاب «کاملالزیارات» که یکی از مهمترین کتابهای فرهنگ شیعه است. امیرالمؤمنین(ع) هر وقت ابیعبدالله(ع) را در خیابان، کوچه یا مسجد میدیدند، با گریه به او میگفتند: «یا عَبْرَة کل مؤمن» ای کسی که سبب اشک ریختن هر مؤمنی؛ یعنی هر کس برای ابیعبدالله(ع) گریه میکند، مؤمن است. حالا لازم نیست سلمان، ابوذر یا مقداد باشیم، همین مقدار که مؤمن است و علامت هم به او دادند که گریه نشانهٔ مؤمن بودنت است، خداوند قسم خورده، به عزت و جلالم قسم، هیچ مؤمنی را در قیامت به جهنم نمیبرم.
بعد امیرالمؤمنین(ع) میگفتند: حسین من، من میبینم که وحشیهای بیابان بهطرف قبرت گردن میکشند و برای تو گریه میکنند. زینالعابدین(ع) در جلسهٔ شام فرمودند: مردم کسی را کشتید که آسمان و زمین، دریاها، صحراها، حیوانات، پرندگان و ماهیان دریا برایش گریه کردند و ناله زدند...
تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)/ دههٔ اول محرم/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی اول