شب چهارم سه شنبه (12-6-1398)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- بدهکاری انسان در تعطیل یا پایمال کردن حقوق واجب
- -تنظیم قوانین الهی براساس مصلحت و وضع مردم
- جریمۀ خداوند برای بدهکاران حقوق الهی در کلام وحی
- الف) برپایی ترازوهای عدالت در قیامت
- ب) محاسبۀ عمل انسان، حتی بهاندازۀ دانۀ ارزنی در دل سنگ
- ج) گم نشدن کوچکترین بدیها در دادگاه عدل پروردگار
- کلام آخر؛ حقشناسی یاران ابیعبدالله(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
بدهکاری انسان در تعطیل یا پایمال کردن حقوق واجب
تمام آفرینش صحنهٔ باعظمت حق است و وجود همهٔ موجودات نسبت به خودشان و نسبت به دیگران، دارای حق و حقوق هستند. البته موجودات عالم در ادا و پرداخت حق و تعطیل حق، چون موجوداتی تکوینی هستند، آزاد نیستند و در سیطرهٔ قدرت، اراده و حاکمیت پروردگارند. آنها حق را بدون اینکه توان تعطیل کردن داشته باشند، ادا میکنند؛ اما وقتی نوبت به انسان میرسد، حقوقی که برعهدهٔ اوست، تشریعی است و خداوند مهربان، انبیای الهی و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) حق را بیان میکنند که شما چه حقوقی بر خودت داری، چه حقوقی برعهدهٔ دیگران داری و دیگران هم نسبت به تو چه حقوقی برعهده دارند. یقیناً بخشی از این حقوق، حق واجب است که اگر کسی این حق واجب را تعطیل یا پایمال کند، گنهکار و معصیتکار است و به بدهکاری تبدیل میشود(آنکسی که مقابل اوست، طلبکار میشود) که بدهیاش را ادا نکرده است؛ اگر در دنیا جبران کرد، راحت میشود و اگر جبران نکرد، در قیامت هم نمیتواند جبران بکند و باید جریمه شود. این کاری است که در دنیا هم رواج دارد و میبینید کسی که بدهکار است و بدهیاش را نمیپردازد، جریمه میکنند، به زندان میاندازند، از مال او برمیدارند و به طلبکار میدهند.
-تنظیم قوانین الهی براساس مصلحت و وضع مردم
این مسئلهای طبیعی، عقلی و دینی است که وقتی بدهکاری میتواند بدهیاش را بپردازد و نمیپردازد، قوانین زمینی در همهٔ کشورها هم میگویند جریمه دارد و قانون خدا هم براساس وضع و مصلحت مردم تنظیم شده است. آنچه باید پرداخته شود، باید بشود و اگر پرداخت نشود، آدم مدیون میشود و مدیونی که دِینش را نپردازد، جریمه دارد. در دنیا که جریمه میکنند، قیامت هم بهدنبال همین دنیاست و مدیونی که میتوانسته دِینش را ادا کند و ادا نکرده، جریمه میشود.
جریمۀ خداوند برای بدهکاران حقوق الهی در کلام وحی
دِین ما تا چقدر جریمه دارد؟ یعنی اگر من مدیون حقوقی به پدرم، مادرم، اقوامم، مردم، پروردگار و نعمتها بودم، دِینم چقدر باید باشد که جریمه به آن بخورد؟ سه آیه برایتان میخوانم که آیات خیلی سنگین و فوقالعادهای است؛ یک آیه در سورهٔ مبارکهٔ «انبیاء»، یک آیه در سورهٔ مبارکهٔ لقمان و یک آیه در سورهٔ مبارکهٔ زلزال است که میگوید جریمهام تا چه حدّ است. اگر من حقی را نپرداخته باشم، جریمه دارم و فرقی هم نمیکند حق خدا باشد یا حق خودم که باید به خودم بپردازم یا حق همسرم، حق شوهر، حق فرزندان و حق طبیعت باشد. نهایتاً من این سه آیه را که میخوانم، در ارتباط با حقوق واجبه میخوانم.
الف) برپایی ترازوهای عدالت در قیامت
«وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِينَ اَلْقِسْطَ لِيَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ »(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 47)؛ این قرآن، وحی و کتاب خداست، یعنی باید باور و قبول کرد. ترازوهای عدالت را در قیامت برپا میکنم. البته ترازوهای قیامت شبیه ترازوهای دنیا نیست؛ چون این حقها مادی نیست که بخواهند سبکی و سنگینی آن را بکِشند، بلکه تمام اینها معنوی است و ترازوها هم به تناسب معنوی بودن حقوق، معنوی است. بحث ترازوها خیلی مفصّل است و اگر بخواهید گستردگی بحث ترازو را بدانید، به این آیهٔ قرآن توجه کنید: «وَ اَلسَّمٰاءَ رَفَعَهٰا وَ وَضَعَ اَلْمِيزٰانَ»(سورهٔ الرحمن، آیهٔ 7)، من میلیاردها کهکشان و تریلیاردها ستاره را در این عالم برپا کردم و ترازو قرار دادم؛ یعنی ترازو به گستردگی آفرینش است، ترازوی کَپهای و دیجیتال نیست و دو زبان ندارد. این ترازو قانون الهی، بعثت انبیا، امامت امامان و قرآن مجید است؛ این ترازوی قیامت است. شما در زیارت امیرالمؤمنین(ع) میخوانید: «السلام علیک یا میزان الاعمال». اعمال مسائلی معنوی است و امیرالمؤمنین(ع) ترازوی این اعمال است، خود امیرالمؤمنین(ع) هم ذاتاً نور، روح، عقل و معناست. این یک ترازوی خدا در قیامت است. چطوری اعمال را با این ترازو میسنجند؟
-میزانگیری اعمال و رفتار مردم با امیرالمؤمنین(ع)
پروندهٔ تمام اخلاقیات، اعمال، باطن و حرکات مردم را با امیرالمؤمنین(ع) میزانگیری میکنند که مردم یا قبول میشوند یا رفوزه. هر پدری را با پدر بودن امیرالمؤمنین میزانگیری میکنند؛ اول این ترازو را نشان میدهند که این پدر در خانه، نه به همسر، نه به فرزندانش، نه به داماد و عروسش ظلم داشته و عادلی بهمعنای واقعی بوده است. پدری که با سنجیدن پدر بودن امیرالمؤمنین(ع)، ظالم نشان داده نشود، به او نمره میدهند و میگویند شما در این قسمت قبول هستی.
تمام حاکمان و رؤسای جمهور جهان را در قیامت با علی(ع) میسنجند؛ ایشان چهارسال(دوسه ماه بیشتر) رئیسجمهور مملکت بوده و خدا رفتار او را در زمان ریاستجمهوریاش میزان قرار میدهد. پروردگار رودربایستی هم ندارد و اگر رؤسای جمهور و حاکمان جهان با این ترازو میزان از آب درآمدند، میگوید جریمه ندارید و اگر میزان در نیامدند، یقیناً جریمه دارند.
کشاورز را با علی(ع) میسنجند که تمام مدت عمرش، در مدینه و کوفه زمین آباد کرد و کشاورزی کرد، خسته هم نشد، بیکار هم نشد، بهترین محصول را هم پرورش داد و در اختیار مردم گذاشت.
یک گوینده و خطیب را با علی(ع) میسنجند؛ همهٔ سخنرانیهای علی(ع) ثبت است و حدود نُه برابر نهجالبلاغهای که در اختیار شماست، از امیرالمؤمنین(ع) سخنرانی ثبت شده است. یک سخنران را در قیامت با او میسنجند که تو آدم متملقی بودی، رفوزه هستی؛ منبر پروردگار را خرج این و آن کردی، رفوزه هستی؛ برای جلب رضایت دعوتکننده سخنرانی کردی، رفوزه هستی؛ یک ساعت برای مردم حرف زدی، اما حکیمانه حرف نزدی، رفوزه هستی؛ سخنرانی شصت سال تو با یک لحظه از سخنرانی علی(ع) میزان نیست و محکوم هستی. این معنی «السلام علیک یا میزان الاعمال» است.
-راه نداشتن تقلب و خیانت در ترازوهای قیامت
خدا میفرماید: «وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِينَ اَلْقِسْطَ لِيَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ» من ترازوهای عدالت را در قیامت برپا میکنم. این اصل مسئله است. چقدر قرآن عالی است! «فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً» محال است که در سنجش اعمال، اخلاق و درون با این ترازوها به احدی ستم کنم. من در قیامت بهدرستی میسنجم و تقلب و خیانت در ترازو نیست. خودش در قرآن میگوید: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ»(سورهٔ مطففین، آیهٔ 1)، وای بر خائن به ترازو! وای بر او! اصلاً سورهای دربارهٔ خائنین به ترازو نازل کرده است. آنکه کشتیها را در جنوب ایران پر از نفت میکند، یکنفر هم دو کشتی نفت خریده و پول داده که این کشتی پانصد هزار لیتر نفت در آن ریخته شود، اگر مأمور فروش یک لیترش را کم بگذارد، در قیامت خائن به ترازو خواهد آمد. نانوایی که از نان مردم کم میگذارد، قهوهخانه و چلوکبابیای که از خوراک مردم کم میگذارد، بقال و عطار و دوافروشی که کم میگذارد، آنکه اجناسش کِیلی(یعنی لیتری) است، مثل پمپ بنزینها که شخص میگوید آقا این پول، پنجاه لیتر بنزین به من بده؛ اگر ده سیسی کمتر در باک بریزد، جزء «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِین» است و خائن حساب میشود. حالا به آیهٔ شریفه میرسیم که من با چه مقدار پایمال کردن حق جریمه میشوم.
خانمی بیدلیل شرعی، عقدی، اخلاقی، انسانی و الهی، به شوهرش که شش هفت سال است با هم ازدواج کردهاند، میگوید طلاق میخواهم یا مردی بدون آن دلایل میخواهد طلاق بدهد؛ حالا باید سه سال بدوند، یا طلاق انجام بگیرد یا نگیرد. این حقوق جسمی و غریزهای، عاطفی و محبتی پایمالشدهٔ زن یا مرد، چه جریمهای در قیامت خواهد داشت؟ خانم جوانی که بیعلت وارد طلاق گرفتن شده و شوهرش را برای مهریه به زندان انداخته است. البته در اسلام، زندان برای مهریه نداریم و هر دو اشتباه میکنیم؛ هم من که زندانش میکنم و هم من که باعث زندانی شدن او شدهام. این خانم برای سه سالی که حق عمر، حق عاطفی و حق غریزهٔ جنسی مرد نابود شده، میخواهد در دادگاه قیامت و کنار ترازوهای الهی چهکار بکند؟ و همینطور مرد میخواهد چهکار بکند؟
گاهی این حقوق واجبه طرفینی است و یکطرفه نیست؛ پیغمبر(ص) میفرمایند: آنکه حقوق واجبهٔ پدر و مادرش را پایمال کرده، یک جریمهاش که خیلی هم عجیب است، این است: اگر کسی در قیامت یکجا ایستاده باشد و بین او و بهشت پانصد سال آخرتی فاصله باشد. قرآن مجید میگوید: طلوع و غروب آفتاب هر یک روز آخرت به قول من، حالا قرآن میگوید یک روزش، پنجاههزار سال طول میکشد! حالا کسی گوشهای ایستاده و پانصد سال قیامتی با بهشت فاصله دارد، بوی عطر مشک و خوش بهشت زا این پانصد سال راه قیامتی که هر روزش پنجاههزار سال است، استشمام میشود؛ یعنی آنکسی که پانصد سال قیامتی با بهشت فاصله دارد، بوی بهشت را استشمام و احساس میکند؛ ولی کسی که پدر و مادر را ناراضی کرد، حق آنها را ضایع و به آنها ستم کرد، پانصد سال قیامتی از بوی بهشت فاصله دارد و هرچه هم جلو بیاید، بوی بهشت به مشامش نمیخورد. این عظمت حق در اسلام است. من نمیدانم که در ادیان دیگر با حق حقوق چهکار کردند و چه کتابهایی نظام دادهاند؛ ولی حقوق اسلامی همین الآن در کرهٔ زمین بینظیر است و فوقش وجود ندارد.
«فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً» یعنی هیچ ظلمی؛ حالا شما بگو یکمیلیاردمِ نوک سوزن، آیه میگوید بله یکمیلیاردمِ نوک سوزن. طلبهها میدانند که در جملات عربی، معنی نکرهٔ در سیاق نفی، عام است و آیه میگوید «فَلاٰ تُظْلَمُ». «لَا تُظْلَم» نکره است، یعنی ظلم نمیشود و «نَفْسٌ شَيْئاً» الف و لام ندارد. «لَا تُظْلَم» نفی است، یعنی نکره در سیاق نفی است و «شیئاً» الف و لام ندارد، در شکم «لَا تُظْلَم» است و معنیاش این است: برو بالاتر از دهمیلیاردم نوک سوزن! من در محاسبهٔ مردم و میزان گرفتن آنها در قیامت ظلم نمیکنم.
«وَ إِنْ كٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنٰا بِهٰا»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 47)، اگر عمل مردم -چه مثبت و چه منفی، چه ادای حق و چه پایمال کردن حق- بهاندازهٔ ارزن باشد، آن را وارد قیامت میکنم. فکر نکنید از زمان آدم(ع) تا قیامت، تریلیاردها نفر انسان در صحرای محشر ایستادهاند، فکر نکنید آسمانها و زمین را برچیدهام و آسمانها و زمین دیگری در قیامت برپا کردهام و غیر از این آسمانها و زمین برپا میکنم، فکر کنید تعداد انسانهای در محشر که از تریلیاردها نفر گذشته و آسمانها و زمین هم ویران شده، این عملی که بهاندازهٔ یک ارزن است، گم میشود! آن عمل را کنار ترازو میآورم. «وَ كَفىٰ بِنٰا حٰاسِبِينَ»، بس است که من حسابگر آن یک ذرهٔ حق عمل باشم. من حق دارم با دو انگشت خودم یک تار موی خیلی ریزی که دیدنی نیست، از بدنم بِکَنَم تا پوستم آزرده شود و درد بگیرد؟ من چنین حقی ندارم! من حقوقی نسبت به بدن، شکم، شهوت، چشمم، دست، پا، زبان و گوش خودم دارم که زینالعابدین(ع) حقوق خودم را بر خودم در رسالهای کامل بیان فرمودهاند. جهان پر از حق و حقوق است.
ب) محاسبۀ عمل انسان، حتی بهاندازۀ دانۀ ارزنی در دل سنگ
این آیه هم از عجایب آیات الهی است: «إِنَّهٰا إِنْ تَكُ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 16). «إِنَّهٰا» یعنی عمل و حق؛ اگر کار، عمل، اخلاق، حرف، نگاه، شهوترانی و حقوقت بهاندازهٔ دانهٔ ارزنی باشد، «فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ» و این دانه در سنگ ناشناسی گذاشته شده باشد؛ حالا چند سنگ در عالم داریم؟ کل ستارگان و کهکشانها مادی هستند؛ ما در همین ایران، میتوانیم سنگریزههای بیابانها، خیابانها، شهرها، دهاتها و باغها را بشماریم؟ قرآن میگوید: اگر آن عمل بهاندازهٔ ذرۀ تو در سنگ نامعیّنی باشد، حالا به چه کسی بگوییم این سنگ را پیدا کند، با چه عمری و با چه قدرتی؟ خدا میداند آن سنگی که عمل من در آن پنهان است، کجاست؟! کدام است؟! در کدام قاره یا کوهی است؟ ته چه دریایی است؟! در کدام ستاره است؟! اگر عمل تو بهاندازهٔ دانهٔ ارزنی در سنگ نامعیّنی باشد، «أَوْ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ» یا این عمل اندک و ریز بهاندازهٔ دانهٔ ارزن تو در دل آسمانها باشد، چه کسی میتواند آن را پیدا کند؟! «أَوْ فِي اَلْأَرْضِ» یا در اعماق زمین باشد، «يَأْتِ بِهَا اَللّٰهُ» خدا آن را در قیامت جلوی چشمت میآورد و میگوید این برای توست، «إِنَّ اَللّٰهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ».
ای کاش همه قرآن و این آیات را قبول میکردند! ما آیه در قرآن داریم که خدا میفرماید: نگاه که میکنی، نگاهت هم خائنانه است! یا نگاه به یک نامحرم میکنی، یا نگاه به جوانی خوشقیافه میکنی، یا نگاه به یکی -بدنی، دستی، چشمی و ابرویی- نگاه میکنی. چه کسی میتواند بفهمد که این نگاه تو نگاه خائنانه است؟ هیچکس نمیتواند، اما قرآن میگوید: «يَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْيُنِ»(سورهٔ غافر، آیهٔ 19)، من میدانم نگاهت خائنانه است، «وَ مٰا تُخْفِي اَلصُّدُورُ» و آنچه سینههای شما از کینه، بددلی، حسد، حرص و بخل پنهان میکند، من همه را میدانم و همه را در قیامت که اسمش «تُبلی السرائر» است، جلوی چشمت بیرون میریزم و میگویم اینها کارهای باطنی و ظاهری توست. ای کاش همه قرآن را باور میکردند! من اگر قرآن را باور کنم، آیا حاضرم آبروی مردم را با زبانم در خانهام، اقوامم و با این همراهها ببرم؟ اگر باور کنم که وقتی بخواهم آبروی کسی را ببرم، باطنم مرا میکُشد. «يَعْلَمُ خٰائِنَةَ اَلْأَعْيُنِ» تمام این نگاههای خائنانه را در قیامت از چشمت بیرون میریزند؛ پس خودت را خیلی آزاد ندان و خیالت خیلی راحت نباشد! با قیامت زندگی کن، با قیامت حرکت کن، با قیامت رفتار کن و با قیامت هم با همه برخورد کن، نه با خودت.
-حسابرسی به عمل، قبل از محاسبه در قیامت
همهٔ شما این دو آیه را حفظ نبودید؛ چه آیاتی است! من که جداً بدنم از وحشت این دو آیه خیس شده! واقعاً آیات خیلی سنگینی است! خدایا اگر به ما توفیق توبه ندهی و از ما گذشت نکنی، اگر این عزاداریها و گریهها را طهارت گناهان ما قرار ندهی، قیامت ما چه میشود و چه کسی میتواند ما را نجات بدهد؟ بیایید هر شب ده پانزده بیستتا «اگر» به خودمان بخوانیم. امام جواد(ع) روایتی دارند که خیلی پرقیمت است و من باید من ده شب دربارهاش سخن بگویم. یک جملهاش این است: هر مؤمنی، یعنی شما به واعظی از درون خودتان نیازمند هستید. خودتان گاهی بنشینید، خودتان را نصیحت و موعظه کنید و دهتا «اگر» برای زندگیتان بیاورید؛ اگر این ستمی که من به زن و بچهام، به شوهرم، به دامادم، به عروسم و به مردم داشتم؛ اگر این دروغهایی که گفتم، اگر این تهمتهایی که زدم، اگر این کمفروشیهایی که کردم، اگر این فحشهایی که دادم، اگر این بدزبانیهایی که کردم، پای من حساب بکنند و با ترازوهای عدالت بسنجند، کارم چه میشود؟! خودمان را سرزنش کنیم، خیلی خوب است. پیغمبر(ص) جملهای دارند و میگویند: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» خودتان حساب خودتان را برسید، قبل از اینکه حسابرسیتان به دست خدا بیفتد. «وزنوا قبل ان توزنوا» خودتان همهٔ کارهایتان را بکِشید و میزانگیری کنید، قبل از اینکه دست میزانگیری پروردگار عالم بیفتد. حق باید همهجا رعایت شود.
-ذرات عالم، لشکر خداوند در گاه امتحان
من یک ایوان یا پشتبامی دارم که ناودان این پشتبام بیرون کشیده شده و زمین افتادهای کنار ساختمان من هست که پانصد متر زمین است. من یکبار خوشم میآید که کتری آب را کنار این ناودان بیاورم و برای نماز وضو بگیرم؛ اگر آب وضوی من از این ناودان در زمین کناری بریزد که هیچ ساختوسازی هم داخلش نیست، هیچچیزی هم نکاشته است و صاحبش راضی نباشد، یقیناً وضوی من باطل است و نمیتوانم نماز بخوانم. حق زمین مردم را باید رعایت کرد؛ همهچیز عبادت باید از حقوق مردم پاک باشد.
من در بیابان میروم و فقط قمقمهٔ آبی دارم که آبش هم بهاندازهٔ وضو گرفتن است و بیشتر نیست. خودم تشنهام و الآن هم وقت نماز است، من میتوانم این تشنگی را تحمل کنم و میخواهم وضو بگیرم که نماز بخوانم، اما یکمرتبه سگ تشنهای میرسد و زبانش را از تشنگی درمیآورد و داخل میدهد، بیحال میافتد. آیا من حق دارم خودم آب را بخورم که میتوانم دوام بیاورم تا به آب برسم؟ حق دارم وضو بگیرم؟ حق دارم به این سگ آب بدهم؟ کدامش را باید انجام دهم؟ پروردگار میفرماید: وضوی من را تعطیل کن و تیمم کن، تشنگی خودت را هم طاقت بیاور و به این سگ آب بده. الآن این آب حق این سگ است. این دین الهی و دین خداست.
رسول خدا(ص) میفرمایند: عمل پیرزنی را در قیامت با ترازوهای قیامت میسنجند، به فرشتگان میگوید او را به جهنم بیندازید. چرا؟ پیرزن قدخمیدهٔ بیچاره چرا به جهنم برود و بماند؟ خطاب میرسد: گربهای داخل خانهٔ او میآمده و میرفته، خوشش نیامد و تله گذاشت، گربه را گرفت و داخل زیرزمین قدیمی خانهاش برد، درِ زیرزمین را قفل کرد و این گربه از تشنگی و گرسنگی اینقدر ناله کرد، پیرزن نالههای گربه را میشنید تا اینکه مُرد. او باید به جهنم برود؛ چون حق یک گربه را نابود کرده است! واقعاً خوشبهحال ترامپ و نتانیاهو که چه حقی از مردم عالم رعایت کردهاند! این دو حتماً در قیامت در اوج بهشت هستند! آدم حق یک گربه را پایمال بکند، باید به جهنم برود؛ شما دونفر -بیدادگرانِ پست ظالم- حق هشتمیلیارد نفر را پایمال میکنید، عذاب شما در قیامت چقدر است؟ هیچ کس غیر از خدا نمیداند. عذاب یزید، معاویه، فرعون، نمرود و آنهایی که ظلم میکنند، عذاب اداری و مدیری که ظلم میکنند، چقدر است؟ ظلم یعنی تجاوز از حق و پایمال کردن حق مردم؛ اینها در قیامت چقدر عذاب دارند؟ کاری که مدیر میتواند همین امروز امضا و حل کند، میگوید به او بگویید ده روز دیگر بیاید. این ده روز عمری که از او پایمال شده و دغدغهای که در دل این بوده که ده روز دیگر چه میشود، میخواهید در قیامت به چه کسی جواب بدهید؟ بیچارهها و دور افتادگان از قرآن و دین، به خودتان رحم کنید.
«قطرهای که از جویباری میرود»، به کجا میرود؟ برای ادای حقی میرود، «از پی انجام کاری میرود». گاهی پروردگار در حیوانات برای ادای حق غوغا کرده است. سعدی در بوستانش میگوید: یک نفر در بیابان میرفت، روباهی دید که نه دست دارد و نه پا، از شکم مادر بدون دو دست و دو پا بهدنیا آمده و هشتنهماهه است، روی شکم بر زمین افتاده است، مرد ایستاد و گفت: این روباه در این بیابان، معلوم میشود پدر و مادرش که نیستند، بدین بیدستوپایی از کجا میخورد؟ چطوری آب مینوشد و زندگیاش را اداره میکند؟ مات ایستاده بود و تماشا میکرد، دید شیری گوزنی را شکار کرده و خودش بهاندازهٔ خودش خورده بود، یک ران تمیز گوزن را آورد و جلوی روباه انداخت و رفت. مرد دید عجب غذای چرب و نرمی گیر این روباه بیدستوپا آمد! حالا گوشت شکار به این خوبی را میخورد و تشنهاش میشود، آب از کجا میآورد؟ روباه مشغول خوردن بود، بعد دهانش را با بدنش پاک کرد و تشنه با شکم روی زمین افتاده بود، شیر دوباره آمد، وقتی شیر آمد، روباه دهانش را باز کرد و شیر که دهانش را پر از آب کرده بود، خردهخرده داخل دهان روباه ریخت. تشنگی روباه که برطرف شد، شیر رفت؛ یعنی آماده باش که من فردا هم برایت گوشت و آب میآورم. خدا به یک شیر مأموریت میدهد که این روباه حق گرسنگی، حق شکم و حق تشنگی دارد.
جمله ذرات زمین و آسمان ××××××××××× لشکر حقاند گاهِ امتحان
ما از دنیای حیوانات خبر نداریم که چه غوغایی است در ادای حق. من فیلمی از گرگ دیدم که فیلم مفصّلی بود. فیلمساز اخلاق گرگ را فیلمبرداری کرده بود که گرگ چقدر گرگ و ظالم است! وقتی آدم این فیلم را می دید، ماتش میبرد؛ گرگ بهدنبال شکار میرفت و بره، بز یا بزغالهای را پیدا میکرد، او را میگرفت و گلویش را پاره میکرد، فقط و فقط بهاندازهٔ گرسنگی آن روزش میخورد، بقیه را میگذاشت و میرفت. بعد از گرگ، حیوانات گرسنهٔ دیگر میآمدند و خودشان را از سفرهای که گرگ برایشان انداخته بود، سیر میکردند. چقدر در جنس دوپا هستند که سفره را از جلوی گرسنه برمیدارند و میروند؟! چه گرگهایی در جنس دوپا هست که لقمه را از گلوی مردم بیرون میکِشند؛ اما در حیوانات، حق و حقوق معجزهوار ادا میشود.
ج) گم نشدن کوچکترین بدیها در دادگاه عدل پروردگار
آیهٔ سوم را همهتان بلد هستید: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(سورهٔ زلزلة، آیهٔ 8)، اگر بدی شما به وزن دانهٔ ارزنی باشد، برای اینکه خودتان هم در قیامت تماشا کنید، جلوی چشم شما میگذارم. برادران و خواهران! هیچچیز در این عالم گم نمیشود. برادران، خواهران، مردم ایران، دولتیها و ملتیها! هیچچیز در این عالم کم نمیشود. مردم خیال نکنند گناهانی که در دستگاه طبیعت کردهاند، فرسوده و کم میشود، بعد هم از بین میرود؛ نه گم و نه کم میشود، بلکه همهچیز سر جای خودش است و وقتی پردهها را بردارند، غوغای دادگاههای حقوحقوق در آنجا معلوم میشود که در دنیاچه خبر بوده و مردم چه کردهاند!
کلام آخر؛ حقشناسی یاران ابیعبدالله(ع)
اللهاکبر از این آگاهی به حق و ادای حق! امام در شب عاشورا برخلاف تمام فرماندهان دنیا در خیمه بلند شدند؛ به فرماندهان دنیا حتی در دانشگاههای نظامی میگویند اگر حس کردید شکست میخورید، به ارتش خبر ندهید و دروغ بگویید! یعنی بگویید ما بیشتر از آنها اسلحه و نفر داریم و پیروز هستیم، اما اینها پوک و پوچ هستند. امام بلند شدند، به این 71 نفر رو کردند و گفتند: فردا هر کس با من بماند، یقیناً کشته میشود. کاری که هیچ فرماندهی در عالم نمیکند؛ اما چرا امام این کار را کردند؟ چون امام میدانند لشکر ایشان در زمین، آسمان، دنیا و آخرت نمونه ندارند؛ امام میدانند اینها حقشناس و سپاسگزار حق هستند و حق را ادا میکنند.
دنبالهٔ حرفشان گفتند: پردهٔ خیمه کنار است، بیابان و جاده پیداست، همهٔ شما میتوانید بلند شوید و بصرهایها به بصره، مکهایها به مکه، مدینهایها به مدینه و کوفیها هم به کوفه بروند؛ چون بهترین یاران حضرت در آن شب برای مردم کوفه بود. بهبه! حبیببنمظاهر، مسلمبنعوسجه، سعیدبنعبدالله حنفی و زهیربنقین بجلی، آنهایی بودند که از کوفه آمده بودند. امام ایستادهاند، یکی از این 71 نفر هم بلند نشد! یکخرده مجلس به سکوت گذشت، بعد یک نفرشان از جا بلند شد و گفت: آقا فردا چند دفعه ما را میکشند؟ ابیعبدالله(ع) فرمودند: یک دفعه میکشند. یک آدم را که دو دفعه، سه دفعه یا ده دفعه نمیکشند؛ یک دفعه میکشند. گفت: حسین جان، تو امام مایی و به ما حق امامت داری؛ اگر فردا صبح هزار بار هم مرا بکشند، خدا هر یکبار جانم را به من برگرداند و بلند شوم، وقتی بلند شدم، میگویم: یا حسین، آمدهام که از تو دفاع کنم.
حق خیلی مهم و باارزش است! حرّ یک مرتبه فهمید چه حقی را پایمال میکند؛ اما بارکالله که از زن، اولاد، سپهبدی، امیر بودن، خانهٔ کوفهاش و درآمدش گذشت، به پسر هجدهسالهاش علی(حدود ساعت هفت هشت صبح) گفت: بلند شو، دست مرا بگیر و بهطرف ابیعبدالله(ع) ببر. حالا فهمیده که حسین(ع) به آفرینش حق دارد، نه فقط به انسان و باید حق به او ادا شود. گفت: بابا چه میگویی؟ من اصلاً حرف تو را نمیفهمم! تو را پیش حسین(ع) ببرم، یعنی چه؟! تو حسین(ع) را با زن و بچه پیاده کردهای و به دست این گرگها دادهای، تو را کجا ببرم؟ چه میگویی، مگر راهت میدهد؟! حرّ گفت: پسرم تو جوان هستی، او را نمیشناسی و نمیدانی حسین(ع) کیست! اگر بدترین افراد هم به او بگوید مرا قبول کن، آغوشش را باز میکند. حسین(ع) کریم، آقا، بزرگ و اهل گذشت است. بلند شو و برویم!
دوتایی آمدند، نزدیک خیمه که رسیدند(من این را تا حالا نگفتهام)، وقتی چشمش به ابیعبدالله(ع) افتاد، گفت: «هل لی من توبه» یعنی حسین جان، آیا راهی برای توبه کردن من هست؟ ابیعبدالله(ع) فرمودند: فعلاً به خیمهٔ من بیا. داخل خیمه آمد، اینقدر امام حسین(ع) حرف در حرف آوردند که حرّ نگوید من چه کار کردهام. تا خواست بگوید من جلوی تو را گرفتم، حضرت فرمودند: آب ندارم که برایت بیاورم. تا خواست بگوید یابن رسولالله خیلی کارم بد بود، ابیعبدالله(ع) فرمودند: حر، تو مهمان ما هستی، کریم و بزرگی. هرچه خواست تقصیرش را بگوید، ابیعبدالله(ع) حرف در حرف آوردند؛ در آخر به ابیعبدالله(ع) گفت: به من اجازه بده که بروم. امام فرمودند: نه تو مهمان من هستی، برای چه کشته شوی؟! گفت: حسین جان، مگر تو مهمان این مردم نبودی؟ بعد هم این حال حر خیلی جالب است که گفت: من از همه دیرتر پیش تو آمدهام، باید از همه زودتر بروم و کشته شوم. امام فرمودند: برو!
از خیمهٔ ابیعبدالله(ع) بیرون آمد و امام داخل خیمه نشستند. از یکی پرسید خیمهٔ قمربنیهاشم(ع) کجاست؟ معلوم میشود غیر از ابیعبدالله(ع)، عباس(ع) هم باب نجات و رحمت است. او را آوردند، اتفاقاً قمربنیهاشم(ع) بیرون چادرش ایستاده بود، آمد و قمربنیهاشم(ع) را بغل کرد، سلاموعلیک گرمی کرد و گفت: ابیعبدالله(ع) به من اجازه داده بروم، اما من از تو یک درخواست دارم. قمربنیهاشم(ع) فرمودند: هر درخواستی داری، بگو انجامشدنی است. گفت: خودت دست مرا بگیر و کنار خیمهٔ زینب(س) ببر تا من دو کلمه با خواهرت حرف بزنم. میخواست به ما یاد بدهد از دست ابیعبدالله(ع)، قمربنیهاشم(ع) و زینب کبری(س) در دنیا و آخرت خیلی کار برمیآید...
تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)/ دههٔ اول محرّم/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی چهارم