جلسه نهم یکشنبه (7-7-1398)
(تهران حسينيه هدايت )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- گناهان ظاهری و باطنی در قرآن
- شرط راهیابی به بارگاه ربوبی پروردگار
- -نتیجۀ عدم باور قلبی به آموزههای دین
- -نماز حقیقی و آثار آن
- نقش نیت در ارزش اعمال و عبادات
- -خسارت پیروی از هوای نفس
- علت انحراف طلحه و زبیر
- ارزش حکومت نزد امیرالمؤمنین(ع)
- اخلاص، معیار سنجش عمل
- -گرایش به حق، مانع بداخلاقی و بدزبانی
- -میزان ولایتپذیری از امام عصر(عج)
- تأکید انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) بر ایمان قلبی
- -آثار شوم عدم پذیرش قلبی دین
- دینداری خالص و عاشقانه
- -نتیجۀ اخلاص در پذیرش دین
- کلام آخر؛ حقیقت وجود آدمی
- -سرت کو سرت کو که سامان بگیرم
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
اتصال به فرمانهای پروردگار با قبول قلبی و عمل به فرمانها تحقق پیدا میکند و در کنار این پذیرش و عمل، حفظ وجود خویش از هجوم میکروبهای ابلیسی و انواع گناهان ظاهری و باطنی، موجب راه پیداکردن به بارگاه ربوبی میشود.
گناهان ظاهری و باطنی در قرآن
این میکروبهای ابلیسی و گناهان ظاهری و باطنی در قرآن هم مطرح است: «وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ»[1] لغت فحشا و جمع آن فواحش و لغت فاحشه در اصطلاح قرآن، به معنی زشتی و زشتیهاست. همهٔ انبیا این زشتیها را برای مردم بیان کردهاند.
شما اگر به سورهٔ مبارکهٔ هود، اعراف و سورههای جزء پایانی قرآن مراجعه کنید، بیان انبیا در این سورهها منعکس است که زشتیها را به امتهای خودشان تذکر دادهاند. این زشتیها کارهایی است که طبق آیات سورهٔ بقره، خشم خدا و خوشحالی ابلیس و در خوبیها نیز، خشم ابلیس و رضایت پروردگار را بهدنبال دارد.
شرط راهیابی به بارگاه ربوبی پروردگار
با چنین گرایش و مواظبتی، انسان بهطور یقین به بارگاه ربوبی راه پیدا میکند و قلبش آمادهٔ گرفتنِ فیوضات الهیه میشود؛ حالا میخواهد سواد داشته باشد یا نه. اینجا سوادها و تحصیلات ظاهری ملاک نیست، بلکه ملاک همان گرایش به فرمانهای الهی و حفظ خود از حملات میکروبهای ابلیسی است.
-نتیجۀ عدم باور قلبی به آموزههای دین
اگر یکچنین اتفاقی در زندگی کسی نیفتد، یعنی این گرایش و محافظت اتفاق نیفتد و فرض کنید که این آدم اهل ذکر و نماز و روزه هم باشد، چون گرایش او حقیقی و واقعی نیست، آن ذکر هیچ اثری ندارد و آن نماز هم هیچ سودی نمیبخشد.
لذا شما در قرآن مجید میبینید پروردگار عالَم، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ»[2] گفته است؛ یعنی این چه نمازی است؟! این مسخرهکردنِ خودت است. این نماز، زمینه برای جهنم رفتن توست. طبق تفسیری که بسیاری از مفسرین بزرگ دارند، کلمهٔ «وَیل» نام چاهی در دوزخ است. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» یعنی اینها هیچ گرایش واقعی به فرمانهای الهی ندارند. این نمازی که میخوانند، آن نمازِ فرمان داده شده نیست.
-نماز حقیقی و آثار آن
آن نمازی که خدا روی چهرهٔ باعظمتش فرمان دارد این است: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ»[3] آن نمازی که من دستور دادهام، اگر با شرایطش و با اخلاص قلبی خوانده شود، گرچه نمازی طولانی نباشد، این نماز خودش بازدارندهٔ از زشتیها و گناهان کبیره است.
نقش نیت در ارزش اعمال و عبادات
کسی که گرایش واقعی، جدی، قلبی و خالصانه به فرمان حق ندارد، گرایشش یک فلسفه و نیت دیگری دارد که در سورهٔ زُمر بیان میکند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ»[4] یک عدّهای خدا را عبادت میکنند، اما باطن عبادتشان یکسویه است و یک نیت دیگری از عبادت دارند و آن نیت این است: «فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیرٌ» اگر با این عبادت، پول، یک دنیای خوب، خانهٔ خوب و ماشین خوبی گیرشان بیاید، عبادت را به این نیت انجام میدهند که از دل این عبادت دلار دربیاید. «فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ»؛ میگوید عجب دین خوبی است! چه نماز خوبی، چه روزهٔ خوبی و چه سفر زیارتی خوبی است؛ کلی گیرم آمد!
«وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَةٌ»؛ اگر یک مشکل و شرّی در زندگیاش پیدا شود، «اِنْقَلَبَ عَلیٰ وَجْهِهِ» بهکلی به دینِ من و به عبادات پشت میکند و میگوید: من فکر میکردم دین و عبادات دنیاساز و صندلیساز و پولساز است؛ اگر دین این آثار را ندارد، نخواستیم.
-خسارت پیروی از هوای نفس
در بخش اول آیه دیدید که فرموده: «يَعْبُدُ اللَّه» یعنی ظاهر عبادت را دارند. آخر آیه هم میفرماید: «خَسِرَ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةَ» آنهایی که دینشان به هوا و هوسشان گره خورده بود، در دنیا و آخرت خسارت کردند؛ «ذٰلِک هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِینُ» و این یک زیان آشکار است که پنهان نیست؛ یک زیان روشن و معلوم است.
علت انحراف طلحه و زبیر
تا حالا شنیدهاید که عالِم، گوینده یا مدرسی آگاه به تاریخ اسلام، گفته باشد که طلحه و زبیر جزو منافقین بودهاند؟ نشنیدهاید و ما هم در کتابها ندیدهایم. در هیچ کتابی نیامده که طلحه و زبیر، جزو منافقین بودهاند. زبیر خدمتگزاری قوی به اسلام بود، اما آیه را یادتان باشد: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ». پسرعمهٔ پیغمبر(ص) هم بود. دامادی نصیب طلحه شد که در تمام جهان خلقت چنین دامادی نصیب احدی نشده است. امیرالمؤمنین(ع) هم چند داماد داشت که یکی از آنها مسلمبنعقیل(ع) است؛ ولی دامادی که نصیب طلحه شد، نصیب هیچ پیغمبر و امامی نشد که خدا میداند تا الآن از نسل این داماد که خانمش دختر طلحه بود، چقدر مرجع تقلید، عارف، شاعر، نویسنده، عالِم و اولیای خدا به دنیا آمدهاند.
داماد طلحه چهکسی بوده است؟ وجود مبارک حضرت ابیعبداللهالحسین(ع)! شما پدرزنی در دنیا سراغ دارید که چنین دامادی داشته باشد؟! اینکه امیرالمؤمنین(ع) از او دختر میگیرد، برای این است که این دختر، یک شایستگی شدیدی در شخصیت و گرایش قلبی و عملی به فرمانهای پروردگار داشته است. ولی سی سال بعد از پیغمبر(ص) معلوم شد که طلحه و زبیر، اتصال به دین پیدا کردهاند تا روزی اعلیحضرت و شاه مملکت شوند. فقط یک مانع جلویشان بود که نمیتوانستند شاه بشوند و آن مانع هم امیرالمؤمنین(ع) بود.
ارزش حکومت نزد امیرالمؤمنین(ع)
امیرالمؤمنین(ع) نمیفرمودند که شاه نشوید؛ بلکه ملت با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند و حکومت بهعنوان یک مسئولیت الهی، به عهدهٔ ایشان افتاد. امیرالمؤمنین(ع) اصلاً نظری به حکومت و صندلی نداشتند، بلکه نظر داشتند که از این مسند، به دین و به جامعه خدمت کنند. خود ایشان فرمودند که اگر مسئلۀ مسئولیت و خدمت به جامعه و نجات مردم نبود، ارزش حکومت بر شما برای من، از آب دماغ خوک جذامگرفته کمتر بود.
برای کسی که یکچنین حالی دارد، صندلی، ریاست، حکومت و شاهنشاهی چه ارزشی دارد. کسی که گرایش قلبی و عملیاش به پروردگار اینقدر شدید است که همهچیز را در خدا میبیند، وقتی حکومت منهای دین و منهای خدمت را ارزیابی میکند، میگوید که ارزشش از آب گندیدهٔ دماغ خوک جذامی، پیش من پستتر است!
اخلاص، معیار سنجش عمل
این را باید پیدا کرد و الّا اگر آدم در حد وسعت وجودی خودش به این نقطه نرسد، به هیچجا نمیرسد و بهرهای نمیبرد و آخرت آبادی پیدا نمیکند. من باید خودم را بسنجم که کجا و چهکاره هستم. خودم را بسنجم که اگر پرده کنار رفت و ولیاللهالاعظم(عج) بین مردم آمدند، من هم وسط منبرم بود، ایشان داخل جلسه آمدند و خیلی با محبت و آرام به من فرمودند که بیا پایین، تو صلاحیت دینی، علمی و اخلاقی نداری و باطنت با ظاهرت یکی نیست، من قبول میکنم یا نه.
-گرایش به حق، مانع بداخلاقی و بدزبانی
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: امام عصر(عج) برای حکم اصلاً شاهد و دلیل نمیخواهد، فقط نگاه میکند و خدا همهچیز را برایش روشن میکند و حکم میدهد. ایشان دادگاه، شاهد، دلیل، بیّنه و سند نمیخواهند؛ همین که نگاه میکنند کافی است. خیلی هم با محبت نگاه میکنند، نه تلخ. چون ائمه و انبیا(علیهمالسلام) اهل دادکشیدن، فریادزدن و مشت و چماق بلندکردن بر سر مردم نبودند؛ حتی با بدان زمانشان هم با اخلاق رفتار میکردند. این یک گرایش است. اگر گرایش به حق یقینی و جدی نباشد، من در هر لباسی که باشم، بداخلاقی و بدزبانی و ظلم میکنم.
-میزان ولایتپذیری از امام عصر(عج)
اگر ایشان خیلی با محبت، همان آخر جلسه بگویند که شمای گوینده، صلاحیت علمی و دینی و اخلاقی نداری؛ من نیامده بودم و تو توانستی پنجاه سال، سرِ مردم را کلاه بگذاری و خودت را خوب بنمایی، حالا بیا پایین. من هم یک کلمه از ایشان بپرسم که خرج و زندگی و زن و بچه دارم؛ از امروز به بعد که دیگر نمیتوانم معلم باشم و حقوق معلمی بگیرم چهکار کنم؟ ایشان هم بفرمایند: چند خربزه، هندوانه یا مقداری کدو و بادمجان بگیر و بیا سر این چهارراه و بفروش. خدا هم کمک میکند و از تو میخرند. اینطور خرجت را ادامه بده. آیا من قبول میکنم یا نمیکنم؟!
این گرایش واقعی و غیرواقعی همین جا پیدا میشود؛ یعنی خود من باید خودم را ارزیابی کنم. اگر ایشان الآن آمدند و گفتند خانهات چند؟ میگویم آقا، دلالها گفتهاند پنجمیلیارد. ایشان میفرمایند که به این دلایل، این خانه با پول پاک خریده نشده و ده نفر در این خانه شریک هستند. هر ده نفر را بیاور و خانه را به آنها بده تا بفروشند و پولشان را بردارند و بروند. اگر ایشان آمدند و گفتند که صلاح نیست این زن همسر تو باشد، طلاقش بده برود؛ حالا دوتا هم بچه داری یا بگویند خانم، این شوهر برای تو صلاحیت ندارد، جدا شو؛ آیا قبول میکنی؟
اینجاست که اگر گرایش حقیقی به فرمانهای حق نباشد که یا در قرآن است یا از گلوی پیغمبر(ص) و امامان(علیهمالسلام) درمیآید، طبق روایات خیلی از مردم میگویند: آقا! نه اینکه تو ولیاللهالاعظم(عج) نیستی، بلکه سید هم نیستی، برو پی کارت!
تأکید انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) بر ایمان قلبی
به همین دلیل است که انبیای الهی و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، روی گرایش جدی به فرمانهای پروردگار تأکید میکنند؛ حالا شما اسمش را بگذار ایمان، اعتقاد یا عقد قلبی؛ من فارسیاش را میگویم. اینکه تأکید دارند گرایش جدی به فرمانهای پروردگار داشته باشید، یعنی با جان و دل بپذیرید: «وَ قٰالُوا سَمِعْنٰا»[5] این در سورهٔ بقره است. «قَالُوا سَمِعْنَا» یعنی با گوش قبول شنیدم نه با گوش غضروفی؛ این گوش را که حیوانهای نر و ماده هم دارند.
«سَمِعْنَا» یعنی با گوشِ قبول هرچه که فرمان داری را میشنوم، تجزیه هم نمیکنم؛ یعنی نمیگویم نمازت را میخوانم، ولی زکات نمیدهم. روزه میگیرم، ولی خمس مالم را پرداخت نمیکنم. این فایدهای ندارد، یعنی آدم را به جایی نمیرساند. انسان را در همان توقفگاهِ شکم و شهوت نگه میدارد. آن نمازش هم «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» میشود. چون در این شیر فضلهٔ موش افتاده، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» میگوید. باید پاک و صاف باشد: «مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ»[6] میکروبها را هم باید دفع کرد.
-آثار شوم عدم پذیرش قلبی دین
حالا معلوم شد که برای طلحه و زبیر، بعد از سی سال مسلمانی، نماز، روزه و پشتسرِ پیغمبر(ص) اقتداکردن، همه نردبان بوده که اعلیحضرت شوند. حالا یک مانع جلوی راهشان است و آن هم امیرالمؤمنین(ع) است. خیلی راحت تصمیم گرفتند که امیرالمؤمنین(ع) را با شوراندن مردم بکُشند و برای چند سال شاه شوند. پیر هم بودند؛ حالا اگر امیرالمؤمنین(ع) هم شهید میشدند، اینها پنجشش سالی شاه بودند. در حالی که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: این دو نفر، در باطن با هم مخالف بودند و قصد داشتند اگر من را از سر راه بردارند، دفعتاً یکی از آنها به دیگری حمله کند و او را بکُشد تا کل لقمه گیر خودش بیاید. یعنی در نیتِ زبیر بود که اگر پیروز شدند، طلحه را بکشد و در نیت طلحه هم بود که زبیر را بکشد. ببینید در گرایش به فرمان حق نداشتن، چه کثافتکاریها، چه حالات و نیتهای پلید و سوء و چه عبادات آلودهای پیدا میشود که من نماز میخوانم، ولی خدا میگوید این نمازت سرازیری بهطرف دوزخ است و تو را جهنم میبرد.
دینداری خالص و عاشقانه
آن وقت در این گرایش و پذیرش میگوید: «قَالُوا سَمِعْنَا» یعنی پذیرشِ با قلب، بدون اینکه پذیرشم را به چیزی گره بزنم. اینطور نیست که اگر دیدم دین برایم منافع دنیایی دارد، گردن میگیرم و اگر دیدم ندارد، ردش میکنم. این دین ارزشی ندارد. دینی که با آلودگی دنیا قاطی شده است، چه ارزشی دارد؟ عبد باید عبد باشد؛ حالا میخواهد ارزانی خیلی شدید باشد یا نعمت از سروکول مملکت بالا برود یا سخت و گران باشد. مشکل دارد، یک اداره رفته که به او محل نمیگذارند و قبولش نمیکنند. بیرونش میکنند و به او سخت میگیرند. دین باید از همهٔ اینها جدا باشد؛ یعنی به چیزی گره نخورد که اگر آن چیز منفی شد، دین را قیچی کند و اگر مثبت شد بگوید به به، عجب دینی!
این آیه را در قرآن دیدهاید که خدا به پیغمبر(ص) میفرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»[7] حبیب من، هرچه غیر خداست دور بریز. اینها را وسط نکِش که اگر باشند، من با خدا هستم و اگر نباشند، نیستم. اینطور نباشد که من برای یک مشکلی که حالا زمان دارد و زمانش هم باید پیش خدا تمام شود، سر خدا داد بکشم که مگر من چهکار کرده بودم؛ نمازم را نخواندهام، روزهام را نگرفتهام یا زیارتم را نرفتهام. چرا اینطوری شد؟ اگر یک چرا به پروردگار بگویی، صد تلنگر به تو میزند و کارت سختتر میشود. با خدا عاشقانه رفتار کن و او را با هیچچیز قاطی نکن. جریانات دنیایی برای بدان و خوبان همیشه بوده و فرقی نمیکرده است. فکر نکنید حالا چون آن آقا یهودی یا زرتشتی یا مسیحی است، خیلی آباد است؛ نه، اتفاقاً آنها خرابیشان از خرابی اینطرفیها خیلی بیشتر است.
-نتیجۀ اخلاص در پذیرش دین
«مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ»؛ اگر چنین پذیرشی پیدا شود و عاشقانه اوامر معشوقم را قبول کنم، چنانچه معشوقم باشد و بهعنوان معشوق به او نگاه کنم و پشتش «قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا»[8] گرایش عملی هم پیدا کنم، محال است که برای هوا و هوسِ خودم و برای پیشبرد کارم، یک دروغ بگویم.
اگر این گرایش و عمل و آن دفع میکروبها تحقق پیدا کند، امکان ندارد برای یک دستمال، قیصریه را به آتش بکشم. امکان ندارد که انسانها را هزینهٔ هوا و هوس خودم کنم. اگر این گرایش در یک مملکت جمعی شود، در آن مملکت باید صد چراغ بردارند و شبانهروز دنبال یک زنا یا غیبت یا حرامخوری بگردند؛ ولی پیدا نمیشود. آنکسی که گرایش واقعی به وجود مقدس خدا و گرایش عملی به فرمانهای او دارد و آنکسی که دفع میکروبهای ابلیسی میکند، اصلاً وجودش چشمهٔ فیض الهی در خانواده، اداره، مغازه و بین مردم است. چنین شخصی معدن خیر و ارزش و فضیلت است.
کلام آخر؛ حقیقت وجود آدمی
خیلی از مطالبی که آماده کرده بودم، در ضمن این بحث پیش نیامد که بگویم. اینطور که خبر دادند، شبهای دههٔ آخر صفر اینجا جلسه است؛ البته اگر او بخواهد، نمیدانم، چون همهچیز بسته به ارادهٔ اوست. اگر نخواهد، محال است بشود و اگر بخواهد، خودش کمک میکند تا بشود. اگر زنده بمانم و او رقم بزند، آن زمان همین مطالب را دنبال میکنم؛ چون یک بحث گستردهٔ قرآنی، الهی و ملکوتی است.
حتماً دوست دارید که همهچیز خودمان را بریزیم و آن واقعیت خودمان را نسبت به پروردگار از زبان امیرالمؤمنین(ع) اعلام کنیم. ببینید که چهکسی در پیشگاه چهکسی چه میگوید: «وَأَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ»[9] همهچیز را بریزید، چون آنچه که روی ما بار است، حقیقت ندارد. من رئیسم، من مدیرم، من دانشمند و استادم، والله اینها یاوهگویی است. ببینید چهکسی در پیشگاه چهکسی خودش را چگونه ارائه میکند. حقیقت این است؛ یعنی این اصل و حقیقت من است: «أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ».
اگر خودتان را اینطور ارائه کردید، همین امروز تا شب، منتظر جریاناتِ فیوضاتِ الهیه بهطرف خودتان باشید.
الهی سینهای دِه آتش افروز****در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست****دل افسرده غیر از آب و گِل نیست
دلم پرشعله گردان، سینه پردود****زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی دردپرورد****دلی در وِی درون درد و برون درد
دلی افسرده دارم سخت بی نور****چراغی زو به غایت روشنی دور
بده گرمی دل افسردهام را****فروزان کن چراغ مردهام را
ندارد راه فکرم روشنایی****ز لطفت پَرتُوی دارم گدایی
در این راهِ امید پیچدرپیچ****مرا لطف تو میباید، دگر هیچ!
-سرت کو سرت کو که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو که سامان بگیرم****سرت کو سرت کو به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و****سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه****من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم
اگر خون حلقومت آب حیات است****من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم
رسیده کجا کار زینب که باید****سرت را من از این و از آن بگیرم
باید دنبال شمر بدوم و بگویم که یک لحظه سرش را به من بدهید.
کمی از سر نیزه پایین بیا تا****برای سفر بر تو قرآن بگیرم
قرار من و تو شبی در خرابه****پی گنج را کُنجِ ویران بگیرم
دعای پایانی
خدایا، به گریههای زینب کبری(س)، آنچه به خوبان عالَم عنایت کردهای، به ما و زن و بچهها و نسل ما عنایت کن.
خدایا، به حقیقت صدیقه کبری(س)، گریه را از ما نگیر.
خدایا، عبادت خالص نصیب ما کن.
خدایا، ترک گناه نصیب ما کن.
خدایا، امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
[1] سورۀ انعام، آیۀ 151.
[2] سورۀ ماعون، آیۀ 4.
[3] سورۀ عنکبوت، آیۀ 45.
[4] سورۀ حج، آیۀ 11.
[5] سورۀ بقره، آیۀ 285.
[6] سورۀ عنکبوت، آیۀ 65؛ سورۀ غافر، آیۀ 14.
[7] سورۀ انعام، آیۀ 91.
[8] سورۀ بقره، آیۀ 285.
[9] دعای کمیل.