شب چهارم شنبه (20-7-1398)
(سمنان مهدیه اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
تضمین بهشت با قبول شش عمل
پیغمبر اکرم(ص) شش مسئله را به مردمی که مستمعشان بودند، پیشنهاد کردند و فرمودند: «تَقَبَّلُوا لِي بِسِتَّة أَتَقَبَّلُ لَكُمْ بِالْجَنَّة إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَكْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا وَ إِذَا اوتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ احْفَظُوا فُرُوجَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَلْسِنَتَكُم.»[1] اگر این شش پیشنهاد مرا بپذیرید، قبول کنید و به کار ببندید، من برای شما بهشت را ضمانت میکنم. در حقیقت، حضرت در این گفتار الهی و عرشی خود، شاقولی در اختیار انسان میگذارند که اگر بخواهید بدانید فردای قیامت اهل بهشت هستید یا نه، خود را باید با این کلام ارزیابی کنید. یکی از آنها این بود که در سخن گفتن دروغ نگویید. دروغ کار منافقانهای است؛ چون انسان مطلبی را به طرفش میگوید، در حالی که میداند حقیقت ندارد.
دانشمندی از کسی پرسید: چرا دنبال علم نمیروی؟ گفت خلاصۀ علم نزد من است. گفت: آن خلاصۀ علوم چیست؟ پنج مطلب گفت: یکی این بود که تا حرف راست هست، به دنبال دروغ نمیروم. قرآن مجید، نهج البلاغه، صحیفۀ سجادیه حرف راست هستند. مردم را از روی دلسوزی راهنمایی کردن و تشویق به کار مثبت حرف راست است. این همه حرف راست هست، برای چه دروغ بگویم؟ این یک مطلب که در جلسۀ قبل کاملاً توضیح داده شد و دانستید که گاهی دروغ چند قرن جامعۀ بزرگی را گرفتار انواع فسادها میکند.
اجتناب از عهدشکنی
اما دوم، شاید به نظر بیشتر مردم این پیشنهاد دوم ساده باشد؛ اما به گونهای که با کمک خدا توضیح میدهم، عنایت خواهید کرد که این پیشنهاد دوم بسیار مهم است. اولاً در جامعه جلوی خیلی از درگیریها، دلسردیها و بدبینیها را میگیرد و ثانیاً اگر عمل شود، خود انسان مورد محبت مردم و خانوادهاش قرار میگیرد و آن این است که رسول خدا(ص) میفرمایند: «اذا وعدتم فلا تخلفوا» پیمانشکن نباشید. وقتی وعده میدهید، قرارداد میبندید، به وعده و قراردادتان عمل کنید؛ چراکه گاهی عمل نکردن به وعده در مملکت بدبینی شدیدی ایجاد میکند و مردم را دلسرد میسازد و ارزش وعدهدهندهای را که عمل نکرده است، کم میکند. خیلی جاها عمل نکردن به وعده منتهی به حرام میشود؛ اگر مردم مسئله را جدی بدانند و توجه دینی داشته باشند. مثلاً خانه، کارخانه یا مغازهام را قرارداد میبندم، به زبان یا قلم میگویم من این خانه را به شما یک میلیارد تومان فروختم. من این قولنامه را امضا میکنم، شما هم امضا کن. اکنون 400 تومانش را بده، 600 تومانش را در محضر. آیات و روایاتش را میخوانم که ببینید مسئلۀ قرارداد، پیمان و تعهد، سر از کجا درمیآورد.
مشتری 400 تومان به من میدهد، در قرارداد هم مینویسم که من 400 تومان گرفتم. چند روز بعد خانۀ یک میلیاردی، دو میلیارد میشود. من به فروشنده میگویم خانه را نمیدهم. این اسمش خلف وعده، نقض قرارداد و شکستن پیمان است. نتیجهاش از نظر فقهی چه میشود؟ خریدار توان ندارد که خانه را از من تحویل بگیرد، من هم میگویم بیا 400 تومانت را بگیر، خانه را نمیدهم، در حالی که طبق قرآن، وقتی فروش خانه، کارخانه یا مغازهام را امضا کردم و بیعانه گرفتم، با این امضا خانه، کارخانه یا مغازهام ملک شرعی خریدار شده، فقط خریدار بقیۀ پول را به من بدهکار است؛ اما اینکه دو میلیارد شده، من هم میگویم تحویل نمیدهم، پولت را بگیر، بعد چند روز دیگر این ملک سه میلیارد تومان میشود، میفروشم، در حقیقت دارم ملک غیر را میفروشم و معامله باطل است. مازاد آن یک میلیارد تومان برای خریدار است و این دو میلیاردی که من از مشتری دوم گرفتهام، فقهاً و شرعاً حرام است و من مالکش نمیشوم و حق تصرف در آن را هم ندارم؛ اما این کار در جامعۀ ما کاری خیلی معمولی به نظر رسیده است که وقتی ملکم را فروختم و بیعانه گرفتم، تحویل نمیدهم. حق نداری بگویی نمیخواهم ملک را به خریدار بدهم. ملک مال خریدار است.
آنقدر وعده نزد پروردگار مهم است که اگر به وعده عمل نکنم، در چاه حرام میافتم و پول نجسی را برمیدارم که اگر با عین آن خانۀ دیگری بخرم، تمام نمازهایم در آن خانه باطل است. اگر حج بروم، باطل است. با پولی که ناحق بوده، لباس خریدم، نمازهایم هم باطل است. خیلی راحت با دو میلیارد تومان با سر داخل جهنم میرود؛ چون همه چیزش بر باد است. مهم دین، عبادت و ارتباط با پروردگار همین جاهاست که عمل کنم، و الا دین کنار چلوکباب که مهم نیست. مهم دین اجرای دستورات حتمی و قطعی پروردگار، پیغمبر(ص) و ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) است. اینها مهم دین است.
آیات وفای به عهد
وعدۀ درست و حق
اما به سراغ آیات قرآن برویم. خود پروردگار وعدهدهنده است و یکی از کارهای وجود مقدس حق، وعده دادن به بندگان میباشد. این یکی از کارهای پروردگار است. آیاتش در قرآن کم نیست. نمیشود تمام آن آیات را بخوانم. چند آیه برای نمونه میخوانم. یکی این آیۀ بسیار مهم که خطاب به کل مردم عالم و تاریخ است. پروردگار عالم نیامده در آیۀ شریفه بگوید «یا ایها الذین آمنوا» یا «ایها المسلمون» وعده یک حقیقت است که تمام مردم عالم باید بدانند و این حقیقت اخلاقاً باید اجرا شود: مسیحی، یهودی، زرتشتی، لائیک یا بیدین است، خدا کاری به دین مردم ندارد. خطاب به کل انسانها دربارۀ ارزش وعده و وفای به خودش میفرماید: ((يا أَيُّهَا اَلنّاسُ إِنَّ وَعْدَ اَللّهِ حَقٌّ))[2] ای مردم دنیا! ای تمام مردم تاریخ! به طور مسلم و یقیناً (این به طور مسلم و یقیناً در همین «انّ» اول آیه است) وعدهای که خدا میدهد، اجرا میشود و حق است، یعنی وعدۀ خلاف نمیدهد، بلکه وعدۀ درست، راست و صدق میدهد.
وفای به عهد، اخلاق الهی
این آیه و روایات اهلبیت(علیهم السلام) را ورق بزنید! به این روایت بسیار مهم میرسیم که پیغمبر اکرم(ص) به تمام مردم واجب میکند: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه»[3] ای مردم! بیایید آراسته به اخلاق خدا شوید. یکی از اخلاقهای خدا این است که هر وعدهای میدهد، به آن وفا میکند؛ چون وعدهاش حق است. شما هم اگر به همدیگر وعده میدهید، هم حق باشد و هم عمل کنید. وقتی قرارداد میبندید، حق باشد. عقد ازدواج یک قرارداد شرعی است. اگر زن بیعلت شرعی شوهر را وادار کند طلاقم بده، مرد بیعلت شرعی زن را طلاق بدهد، این شکستن قرارداد الهی و قرآنی است. شکستن قراردادی که اهلبیت(علیهم السلام) امضا کردهاند بیعلت شرعی است. طلاق بیعلت شرعی معصیت است. طلاق مخالفت با قرآن و روایات و مخالف اخلاق انسانی است. این یک آیه: ((يا أَيُّهَا اَلنّاسُ إِنَّ وَعْدَ اَللّهِ حَقٌّ)) وعدهای که خدا میدهد، هرچه میخواهد باشد، حق، وفاکردنی و انجام دادنی است.
قطعیت وعدههای پروردگار
آیۀ دیگر، چه اعلام جالبی و چه اطمینانی پروردگار عالم به مردم میدهد: ((إِنَّ اَللّهَ لا يُخْلِفُ اَلْمِيعادَ))[4] محال است که خداوند خلف وعده کند، امکان ندارد. پروردگار عالم زیبایی بینهایت است. معنی ندارد به بندهاش وعده بدهد، بعد هم خلف وعده کند. مسخره که نیست. همه چیز پروردگار حق است.
اما آیۀ بعد، نکتهای ادبی و طلبگی دارد که مقداری روان بیان میکنم تا دریافتش برای عزیزان آسان باشد. در تمام زبانها «فعل ماضی» داریم، یعنی فعل گذشته. «اَکَلَ» یعنی قبلاً خورد. «کَتَبَ» در گذشته نوشت. افعال دیگر «مضارع» است، یعنی دلالت بر حال و آینده دارد. میخواهم به عربی بگویم بعداً مینویسد، میگویم: «هذا الرّجل تَکتُبُ» به جای آن «کَتَبَ» که گذشته بود (کتب، یعنی نوشت) تَکتُبُ، یعنی بعداً مینویسد. این نکته روشن است. چنان وعدۀ خدا قطعی و یقینی است و وفا کردن به وعدهاش مسلم و صددرصد میباشد که در قرآن مجید (با اینکه ما در دنیا هستیم و هنوز قیامت نیامده، بهشت نیامده، ولی) وقتی به مردان مؤمن و زنان اهل ایمان میخواهد وعده بدهد، با فعل ماضی (گذشته) وعده میدهد. معنی آن این است که وعدۀ من صددرصد قطعی است. به این علت با فعل ماضی حرفم را میزنم. نمیگویم مردان مؤمن و زنان اهل ایمان، به شما وعده میدهم، بلکه میگویم وعدهام قطعی و مسلم باشد و دغدغه نداشته باشی که آینده چه میشود و وعدۀ من محقق است: ((وَعَدَ اَللّهُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَة فِي جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اَللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ))[5] ببینید! آیه با فعل ماضی شروع شده «وَعَدَ» که معنی فارسیاش این است: وعده داد، در حالی که معنی آن این نیست، بلکه یعنی وعدۀ من به شما مردان مؤمن و زنان اهل ایمان صددرصد و قطعی است، پس نگرانی و دغدغه نداشته باشید. عملی شدنی است. به مردان مؤمن و زنان اهل ایمان اعلام قطعی و مسلم میکنم که برای آنها بهشتهایی است که از زیر آنها نهرها جاری بوده، در آن ابدی هستند و خانههای آرامبخشی در بهشت ابد برایشان مقرر کردم و رضوانی که از جانب من به سوی آنها میرود، اکبر از این هشت بهشت است: ((ذلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ)) این یکی از آیاتی است که خدا فرموده.
((ذلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ)) این برای مردان و زنان اهل ایمان پیروزی بسیار بزرگی است که من برایشان قطعی کردم. بهشتهایی که از زیر آنها نهرها جاری است و خانههای آرامبخش. مساکن و مسکن، یعنی محل آرامبخش، سکوت آرامشدهنده: ((وَ رِضْوانٌ مِنَ اَللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ)) این سه آیه.
وقتی قرآن به سراغ مردم میآید، دربارۀ مسئلۀ پیمان، عهد، قرارداد و قولنامه یا هرچه اسمش را میخواهید، بگذارید، دو آیه در این زمینه برایتان بخوانم: ((أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)).[6] «اوفوا» فعل امر است. اگر فعل امر قرینه نداشته باشد، دلالت بر وجوب دارد و شکستن امر واجب پروردگار، بیحرمتی به خداوند است. واجب است به عقدها، پیمانها و قراردادها عمل کنید.
مسئولیتآوری وعده
آیۀ بعد که بار سنگینی دارد: ((أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً))[7] به قراردادی که میبندید، تعهدی که میکنید، وعدهای که به مردم میدهید، عمل کنید؛ زیرا این وعده مسئولیتآور است، ممکن است مالت را حرام کند. در دنیا و مسئولیتآور است، یعنی روز قیامت شما را به دادگاه میکشم و میگویم: چرا قرارداد بستی و شکستی؟ این ارزش وعده است: ((إِنَّ اَلْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً)) تعهد در روز قیامت مورد بازپرسی و بازخواست قرار خواهد گرفت.
بندۀ من! خوشت میآید با شکستن تعهدت در قیامت دادگاهی شوی؟ دادگاههایی که آزادی از آنها خیلی مشکل است. مشکلش نیز این است که باید برای پروردگار دلیل بیاوری که به این دلیل قولنامۀ ملکم را باطل کردم. به این دلیل عهدم را شکستم. به این دلیل پیمانم را نابود کردم. به پروردگار باید دلیل قابل قبول ارائه شود، و الا در دادگاه محکوم میشود.
چیزهای خیلی ریزی وجود دارد که بیشتر مردم نمیدانند یا توجه ندارند. البته بر عهدۀ مبلّغین است که واقعاً مردم را نسبت به این ریزهکاریهای مسائل اخلاقی و احکام اسلام آشنا کنند و آنها را بیدار نمایند.
آیات تأکیدکنندۀ اهمیت وفای به وعده
اخلاق انبیای الهی
مطلب خیلی مهمی که در قرآن مطرح است، دو آیهاش را میخوانم. خیلی مهم است. قرآن مجید وفای به عهد را از اخلاق انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) میداند؛ اما آیۀ اول: در سورۀ مریم، به پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: حبیب من! به این معنا توجه کن که دارم برایت میگویم: ((وَ اُذْكُرْ فِي اَلْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ اَلْوَعْدِ))[8] توجه کن به اینکه دارم در قرآن برایت مطرح میکنم: اسماعیل(ع)، پیغمبر من، مثل تمام پیغمبران قبل از خودش، به وعدهای که میداد، متعهد و به قراردادی که میبست، پایبند بود و برای قول و پیمانش ارزش قائل میشد. او پیغمبر و فرستادۀ من بود. روش این پیغمبر من، غیر از صادق الوعد بودن، با زن و بچهاش نیز رفتار جالبی داشت. رفتارش چه بود؟ ((وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاة وَ الزَّكاة))[9] دائم «کان یأمر» یعنی همواره، مرتب و پیدرپی خانوادهاش را به نماز و زکات دعوت میکرد. نه یک روز و دو روز؛ چون اگر نماز ضایع شود، تمام قیامت شخص ضایع میشود. این هم از عجایب نماز است. من هم سرّش را نمیدانم، فقط میدانم که قرآن مجید میفرماید عدهای را در قیامت به سمت دوزخ میکشند، بهشتیان از آنها میپرسند: ((ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ))[10] چه چیزی شما را به (سقر) دوزخ آورد؟ آنها چهار جواب میدهند که اولین جوابشان این است: ((لَمْ نَكُ مِنَ اَلْمُصَلِّينَ))[11] ما هیچ سر و کاری با نماز نداشتیم.
((وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاة)) تا زنده بود خیلی نرم، با محبت و رفق و مدارا خانوادهاش را به نماز و زکات دعوت میکرد. این پیغمبری که همیشه به وعدهاش عمل میکرد و با خانوادهاش به این خوبی برخورد داشت: ((كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا))[12] خدا از او کاملاً راضی بود، یعنی به وعدهات عمل کن و با زن و بچهات از نظر دینی برخورد درستی داشته باش تا مورد رضایت خدا باشی. سعی کن بچههایت نمازخوان شوند. سعی کن بخیل نشوند: ((وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاة وَ اَلزَّكاة)) بچهها را دست به جیب بار بیاور تا بخیل نشوند. این وظیفۀ پدر است. این یک آیه که از آن استفاده میشود تمام انبیای الهی(علیهم السلام) به عهدشان وفا و به تعهد و قراردادشان عمل میکردند. پیغمبر اکرم(ص) 40 سال در مکه با بتپرستان سر و کار داشت، ولی هر قول درستی به آنان میداد، عمل میکرد. یک بار بتپرستی نیامد فریاد بکشد که ایشان به من قول داده است؛ اما زیر قولش زده. محال بود انبیا(علیهم السلام) به عهدشان وفا نکنند.
اخلاق اولیای الهی
اما آیۀ بعد در سورۀ احزاب است که یکی از حسنات اخلاقی اولیای خدا، عمل کردن به وعده بود. این آیه را که میخواهم بخوانم، داستانی در کنارش هست. وجود مقدس سیدالشهدا(ع) از مکه به پیک جوانی به نام «قیس بن مسهر صیداوی»[13] نامه دادند که 27-28 ساله بود. فرمودند این نامه را به سران کوفه برسان. دقیق نمیدانم از شهر مکه تا کوفه چند فرسخ است، البته در بعضی از کتابها دیدهام که به فرسخ، از مکه تا کوفه 700 فرسخ بود. آن هم جادههای آن زمان. قیس نامه را برد، سران شیعه جواب دادند، دوباره نامه را به مکه آورد.
ابیعبدالله(ع) نامۀ دیگری در پاسخ آن نامه نوشتند و به قیس فرمودند این نامه را ببر برسان که جاسوسان خبر دادند از کوفه به مکه پیام رد و بدل میشود. مأموران ابن زیاد جادههای منتهی به کوفه را کنترل شدید کردند که اگر کسی نامه دارد، بگیرند و به ابن زیاد بدهند تا طرفهای نامه دستگیر شوند. قیس نزدیک کوفه رسید، دید اوضاع خوب نیست و اگر این نامه گیر مأمورین بیفتد، 7-8 نفر از افراد دستگیر و اعدام یا زندانی میشوند. چهکار کرد؟ نامه را قبل از اینکه مأمورها ببینند، ریز ریز کرد و از بین برد. وقتی او را گرفتند و به بارگاه ابن زیاد آوردند، ابن زیاد گفت: نامه را بده. گفت: آن را نابود کردم که دست تو نرسد. گفت: اسم آنهایی که ابیعبدالله(ع) به آنها نامه نوشته، بگو. گفت: من در آن مدرسهای تربیت شدهام که معلمش ابیعبدالله(ع) است. یادم دادند که اگر گیر افتادی، سرت را بده؛ اما سرّت را نده. من سرم حاضر است. میخواهی ببری، ببر؛ اما سرّم حاضر نیست.
ابن زیاد دید هیچ چیز بر ایمان این جوان کارگر نیست و آنقدر ایمانش قوی استوار و پابرجاست: ((أُولئِكَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا))[14] اینان مؤمن واقعی هستند. به قیس پیشنهاد زشتی کرد، گفت: من اعلام میکنم مردم کوفه به مسجد بیایند. تو بالای منبر برو و به علی بن ابیطالب و حسین بن علی(علیهما السلام) ناسزا بگو و از آنها اعلام بیزاری کن تا تو را نکشم. گفت: باشد، بگو ملت بیایند. وقتی مسجد پر شد، قیس دید ابیعبدالله(ع) داخل آن نامه اسم پنج شش نفر را نوشته، چه فرصت جالبی پیش آمده است؛ ما حرکت ابیعبدالله(ع) را به کل مردم خبر بدهیم. بالای منبر رفت، از امیرالمؤمنین و ابیعبدالله(علیهما السلام) تعریف و ستایش کرد و خبر حرکت حضرت را داد. بعد بر ابن زیاد، یزید و پدر ابن زیاد لعنت کرد. او را پایین کشیدند و بالای دارالاماره بردند. سرش را از بدن جدا کردند، بدنش را با لگد پایین انداختند.
در راه خبر شهادتش به ابیعبدالله(ع) رسید، امام این آیه را خواندند: ((مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اَللّهَ عَلَيْهِ))[15] از مردم مؤمن، شخصیتهایی هستند که به وعده، پیمان و قراردادشان تا سرحد جان دادن پایبند هستند. این حرف خداست: ((فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ)) عدهای از این عمل کنندگان به وعده رفتند شهید شدند و عدهای نیز مثل ما به انتظار شهادت هستند: ((وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً)) این هم آیۀ دیگر دربارۀ اهمیت عمل به وعده است.
عشق پروردگار به بندگان خوش عهد
اما آیۀ بعد در سورۀ آل عمران است: ((بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اِتَّقى))[16] کسی که به وعدهاش وفا میکند و این وعده را به هیچ شکلی نمیشکند. «اتقی» یعنی وعده را نگه میدارد و نمیشکند: ((فَإِنَّ اَللّهَ يُحِبُّ اَلْمُتَّقِينَ)) خدا عاشق اینگونه افراد است. شما در قرآن بگردید، ببینید خدا چند بار به بندگانش اعلام عشق و محبت کرده است؟ من در قرآن دقیق شدم، ده بار اعلام محبت و عشق کرده که یکی همین مسئلۀ عمل به وعده است. تقوا در اینجا یعنی آنهایی که وعدهشان را نگه میدارند، حفظ میکنند و نمیشکنند.
در زدم و گفت کیست گفتمش ای دوست دوست
گفت در آن دوست چیست، گفتمش ای دوست دوست
گفت اگر دوستی، از چه در این پوستی
دوست که در پوست نیست، گفتمش ای دوست دوست
گفتمش این هم دمی است، گفت عجب عالمی است
ساقی بزم تو کیست، گفتمش ای دوست دوست
در چو به رویم گشود، جملۀ بود و نبود
دیدم و دیدم هم اوست، گفتمش ای دوست دوست[17]
روضۀ علی اصغر(ع)
چه عهدهایی را شکستند و چه قراردادهایی را نابود کردند و با شکستن آن همه عهد و قرارداد، در جنایتی افتادند که در بشریت سابقه نداشت. کار به آنجا کشید که حتی به بچۀ تشنۀ شش ماهه نیز رحم نکردند. بابا داشت با بچه حرف میزد:
ای یگانه کودک یکتاپرست
ای به طفلی مست صهبای الست
گرچه شیر مادرت خشکیده است
شیر وحدت از لبت جوشیده است
غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای کودک هم راز من
غم مخور ای کودک دردی کشم
من خودم تیر از گلویت میکشم
غم مخور ای کودک مدهوش من
قتلگاهت میشود آغوش من
***
در حرم بیتاب نشو از بهر آب
من خجالت میکشم خود از رباب
میبرم تا آن که سیرابت کنم
از خدنگ حرمله خوابت کنم
مخفی از چشم زنان دل پریش
میکنم قبر تو را با دست خویش
میگذارم صورتت را روی خاک
تا ز خاک آید ندای عشق پاک
وقتی بچه را داخل قبر گذاشت، میخواست لحد بچیند، دید صدای رباب میآید: حسین جان:
مچین خشت لحد تا من بیایم
تماشای رخ اصغر نمایم
اللهم اغفرلنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حقٌّ علینا، اللهم اهلک اعدائنا، و أیِّد و انصر امام زماننا، و اشف مرضانا، و اجعل عاقبۀ امرنا خیراً.
[1]. امالی شیخ صدوق، النص، ص 90؛ خصال، ج 1، ص 321.
[2] . فاطر: 5.
[3] . بحار الانوار(ط.بیروت)، ج 58، ص 129.
[4] . آل عمران: 9.
[5] . توبه: 72.
[6] . مائده: 1.
[7] . اسراء: 34.
[8] . مریم: 54.
[9] . همان: 55.
[10] . مدثر: 42.
[11] . همان: 43.
[12] . مریم: 55.
[13] . تاریخ طبرى، ج 4، ص 297؛ ارشاد مفید، ص 418؛ بحارالانوار، ج 44، صص 369-370 (با مختصر تفاوت).
[14] . انفال: 4.
[15] . احزاب: 23.
[16] . آل عمران: 76.
[17] . شعر از معینی کرمانشاهی.