جلسه دهم سه شنبه (7-8-1398)
(تهران حسینیه آیت الله بروجردی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
فرصت بهره از دنیا
مواعظ جبرئیل(ع) به رسول خدا(ص) پنج قسمت بود که به خاطر عظمت آن مواعظ و پربار و پرمعنا بودنش، فقط یک قسمت آن بیان شد؛ اما قسمت دوم این مواعظ: «أَحْبِبْ مَنْ شِئْتِ فَإنَّكَ مُفَارِقُهُ» در این دنیا هرچه را میخواهی، دوست داشته باش؛ مال، زمین، رفیق، زن و بچه و محبت به اشیا و اشخاص طبیعی. البته باید توجه کرد که این محبت به افراط کشیده نشود؛ چون اگر به افراط کشیده شود، سایۀ سنگینی روی قیامت انسان میاندازد و به قول پروردگار در قرآن مجید، انسان را از خدا و ارزشها بازمیدارد. اگر محبت به افراط آلوده شود، ضرر دارد، ولو اینکه ظاهر محبت و تبعاتش شیرین است، باطناً ضرر میزند.
خدا میفرماید: ((لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اَللّهِ))[1] پول عیبی ندارد؛ چون بالاخره گذران امور دنیای شما با متاع دنیا و پول است که خود حضرت حق این متاع را قرار داده و جزء زمینههای معاش و زندگی شیرین است. مال شیرین است، عیبی هم ندارد.
اولاد دارید؟ من به شما اولاد دادهام. این غیرطبیعی نیست و باید اولاد داشته باشید. اولاد جزء شیرینیهای زندگی است. انسان بچهاش را دوست دارد و به حفظ، رشد و خرج کردن برای اولاد علاقه دارد؛ اما پروردگار میفرماید مواظب باشید که این پول و اولاد شما را از من که اصل هستم و مجموع نعمتها فرع است، باز ندارد. این کل حرف پروردگار است.
مدیریت دنیا در جهت آخرت
ثروت و اولاد چه وقتی ما را از خدا بازنمیدارند؟ زمانی که محبتم، محبت درست، متعادل و میانه باشد؛ اما اگر سر به افراط بکشد، خدا، قیامت و ارزشهای الهی را خیلی راحت به خاطر مال یا اولادم کنار میگذارم. مصادیقش نیز فراوان است. وقتی به مال محبت افراطی داشته باشم، یقیناً آلوده به ربا، تقلب، اختلاس و کمفروشی برای اضافه شدن به مالم میشوم که علتش محبت افراطی به مال است. درحالیکه اگر علاقهام به مال متعادل باشد، قدمهایم برای ربا و کسب مال حرام جلو نمیرود. این مال را به عنوان نعمت خدا نگاه میکنم و این نعمت الله را نیز برای خود الله هزینه میکنم؛ مثلاً در مغازه یا کارخانه و اداره، هر کس از من بپرسد برای چه میروی، میگویم: میخواهم معاش خودم و زن و بچهام را با زحمت خودم تأمین کنم تا سربار کسی نباشم و دست در جیب کسی نبرم و مال غیرمشروع برندارم.
چنین کسی که با این نیّت به دنبال پول میرود، پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: «الکادُّ عَلى عِیالِهِ مِن حَلالٍ کَالمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه» کسی که برای زن و بچهاش زحمت میکشد، روزها به دبستان، دبیرستان یا دانشگاه میرود، پای تخته گچ میخورد، درس میدهد و حقوق میگیرد؛ یا در مغازه خرید و فروش میکند، جنسها را میچیند و زحمت میکشد. این روایت را در سه کتاب دیدهام: «فروع کافی»، کتاب باعظمت «وسائل الشیعه» و کتاب حدود پنجاه جلدی آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) بهنام «جامع احادیث الشیعة». حضرت میفرماید: کسی که برای ادارۀ امور زن و بچهاش زحمت میکشد، مثل آن است که در میدان جنگ برای حفظ دین خدا عرق میریزد.
اگر کسی بالای منبر بگوید: مردم! پول دوست نداشته باشید و به زن و بچه وابسته نباشید، این حرف بیربطی است؛ چون هم خلاف فطرت، وجدان و طبیعت است و هم خدا آفریده. اینجا جای نفی نیست، بلکه جای ایجاد تعادل است. با پول رابطه داشته باش، اما تا جایی که «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» نشود. حیف است که آخرتت فدای پول شود. به زن و بچهات محبت داشته باش، اما تا جایی که «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» بین تو و خدا مانع نشوند.
مادران و همسران آخرتساز
45 سال پیش در شهری منبر میرفتم. شهر خوبی بود. درصد متدینین آن نیز خیلی بالا بود. کسی که مرا دعوت کرده بود و ده شب در خانهاش بودم، خانهای قدیمی خشتی آجری بود، اما خانه خوب و با روحی بود. به من گفت: این خانه برای پدر و مادرم است. او با همسرش در آن خانه زندگی میکردند. میگفت: پدرم در بازار شهر معروف به پاکی، درستی، امانت و تقوا بود. با این حال، مادرم هر روز تا زمان مردن پدرم، وقتی نان و چای شوهرش را میداد، حیاط ما بزرگ و پانصد متری بود، هر روز دنبال شوهرش تا دم در میآمد و موقع خروج پدرم از خانه به او میگفت: من مادر این چند بچهات هستم. ما در لباس، خوراک و زینت آلات قانع هستیم؛ نکند در مغازه به خاطر ما بگویی قوم و خویش پولدارند، من هم باید کاری کنم تا اینها از نظر لباس، زینت، دستبند و گوشواره مثل آنها باشند و نتوانی از مغازه خرج ما را به خیال خودت اداره کنی، به جاده خاکی بزنی. اگر فردای قیامت، خدا ما را در دادگاهش آورد و گفت: این شوهر در حق شما اسراف داشته و اموالش از حلال نبوده است، ما به پروردگار میگوییم: خبر نداشتیم و به ما ربطی ندارد. اگرچه ایشان شوهر من و پدر بچههایم است، او را هر جای جهنم میخواهی ببری، ببر. مگر ما به او گفتیم بیاور؟! ما هر روز به او تذکر دادیم که قانع به حلال پروردگاریم و اضافه نمیخواهیم.
این زنها و مادران قدیم ما بودند؛ البته امروزه نیز چنین زنهای بزرگواری کم نیستند. این زنان زندگی را بر اساسی میگردانند که شوهرانشان در مضیقه نیفتند تا در آن مضیقه به مردان فشار بیاید، چشمشان را ببندند و به دنبال حرام بروند.
دوست داشتن، طبیعی است. خدا این دوستی را داده و عیبی ندارد که کسی مال دنیا را دوست داشته باشد، اما تا کجا؟ تا اندازهای که از حلال دنیا زندگیاش اداره شود. زن و بچه را دوست داشته باشد، تا کجا؟ تا جایی که به حرکتش به سوی پروردگار لطمه نزند.
تبدیل دنیا به ارز آخرتی
اینها را گفتم که موعظۀ جبرئیل(ع) را معنی کنم؛ جبرئیل عرض کرد: یا رسولالله! هرچه را میخواهی، دوست داشته باش. پول را میخواهی دوست داشته باشی یا زن و بچهات را میخواهی دوست داشته باشی، دوست داشته باش! تازه اگر ارتباط قلبی تو با پول، خانه، مغازه، کارخانه، اثاث خانه، زن و بچه، ارتباط عاشقانۀ صحیحی باشد و هیچ کدام از اینها بین تو و خدا حایل نشوند، باز هم بدان که عاقبت از همۀ این اشیا و اشخاصی که دوست داری، باید جدا شوی و جدایت میکنند. روزی میرسد که با دیدن چهرۀ ملکالموت، رابطۀ تو با تمام دوستداشتنیهایت را قطع میکنند و تنها میشوی.
حال برای جبران روز تنها شدن، چه باید کرد؟ وقتی کسی کنار پول و زن و بچه با خدا و برای خدا زندگی کند، تنها نمیماند؛ چون تنها محبوبی که جدایی با او وجود ندارد، پروردگار مهربان عالم است. او از مؤمن جدا نمیشود و معشوق ابدی و دائمی است؛ ولی بقیۀ محبوبها دائمی نیستند، مدتی با ما هستند و بعد ما را از آنها میبرّند. هیچ کدام از اشیا و اشخاص با ما وارد برزخ نمیشوند و نمیتوانند بشوند؛ مثلاً وقتی خدا ما را وارد برزخ کند، چگونه پول همراه ما وارد برزخ شود؟ این معقول و شدنی نیست. مال آدم برای عالم میماند و دنبال شخص نمیآید. بله، اگر آدم بخواهد ثروتش را ببرد، باید آن را به ارز قیامتی تبدیل کند. وقتی پول و اضافۀ از زندگیام را مسجد، مدرسه یا کتابخانه ساختم، برای ایتام خرج کردم، صدها جهیزیه به خانوادههای مستحق دادم، اینجا پولم را با خودم بردهام؛ یعنی وقتی پول به ارز قیامتی تبدیل شود، با من وارد برزخ میشود.
حکایت مدرسهسازی پیرمرد شیرازی
شهر دیگری را نیز بگویم. منطقهای کشاورزی در استان شیراز است که مرا برای منبر دعوت کردند. منبرشان عصرها بود. میگفتند: اینجا شب کسی پای منبر نمیآید. مردم نماز (مغرب و عشا) میخوانند، شام میخورند و میخوابند. گفتم: اخلاق خیلی خوبی است. منبر عصر بود. استقبال خوبی شد. حسینیهای دو هزار متری، پر از مرد و زن میشد. مردم مذهبی خوبی بودند. روزی از حسینیه بیرون آمدم، کشاورزی ساده دل و خیلی بزرگوار آمد، گفت: میخواهی به خانه بروی؟ گفتم: بله. گفت: نمیگذارم. ماشین آوردهام شما را سوار کنم ببرم تا چیزی به شما نشان دهم. گفتم: فردا؟ گفت: نه، همین حالا. دیدم آدم جالبی است، قبول کردم و سوار شدم. مرا جایی برد که تقریباً جنوب آن محل بود. پیاده شدیم، درِ مدرسه را باز کرد. حدود سه هزار متر بود. خودش بیسواد بود. کلاسهای مرتب، آزمایشگاه، کتابخانه و مدرسۀ کاملی بود.
گفت: اینجا را که میبینی، من بیسواد ساختهام. حدود سیصد دختر در اینجا تحصیل میکنند که همه هم چادری هستند. او گفت چه شد که منِ بیسواد بیابانی کشاورز به فکر ساختن این مدرسۀ سه هزار متری مجهز افتادم. خیلی جالب است! گفت: پای تلویزیون نشسته بودم. وقتی به شهر ما آمدی، فهمیدم شما بودید که در تلویزیون صحبت میکردید. وقتی تلویزیون را روشن کردم، اول منبر نبود. به اینجای مطلب رسیدم که گفتید هرگاه امیرالمؤمنین(ع) (چقدر زیباست آدم به این خوبی حرف گوش بدهد. چقدر عالی است کسی موعظه را بشنود و دنبالش راه بیفتد) یک درهم (پول کمارزش عربی) از فروش خرما یا کارکردش در باغهای مردم کسب میکرد، آن را کف دستش میگذاشت و میگفت: تا در دست من هستی، ملک من نیستی؛ اما وقتی بروی، من مالک تو میشوم. من یک نگهدارندهام که باید تو را داخل صندوق، بانک یا زیر متکا بگذارم و پنهانت کنم، ولی مالکت نیستم. وقتی این یک درهم را به مستحق میدهم یا برای کار خیر خرج میکنم، مالک آن میشوم. تا چه وقتی؟ تا ابد. وقتی قیامت برپا میشود، به جای تو ده برابرش را به من میدهند: ((مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها))،[2] من کنارش مینشینم و تا ابد از آن استفاده میکنم. گفت: من دیگر بقیۀ منبر را گوش ندادم. از پای تلویزیون بلند شدم و آمدم، این زمین را از پول کشاورزی خودم که در بانک داشتم، خریدم و به مهندس و معمار دادم که اینجا را بسازند. روز افتتاحش شاد بودم که اکنون مالک مال حلالم شدهام.
جبرئیل(ع) به پیغمبر(ص) عرض کرد آخرش از اینها جدا میشوی و نمیمانند، مگر اینکه هزینۀ خدا شوند. اگر زن و بچه را متدین بار بیاورم، روز قیامت بهرهاش را میبرم. یکی از بهرههای خانوادۀ متدین این است که خدا در دو جای قرآن میفرماید: آنهایی که بندۀ قابل قبول من هستند و خانوادۀ شایستهای دارند، در قیامت آنها را در بهشت کنار هم قرار میدهم؛ یعنی زن و بچۀ خوب از آدم جدا نمیشوند، اما خیلیها روز قیامت از همدیگر جدا میشوند. همسر فرعون، آسیه بود. او شاه و آسیه ملکۀ مملکت بود. آسیه مؤمن به پروردگار شد و روز قیامت در بهترین درجات بهشت است؛ ولی شوهرش که روی یک بالش سر میگذاشتند، روز قیامت در بدترین درکات جهنم است.
حضرت نوح و لوط(علیهما السلام) دو پیغمبرند که خداوند در قرآن (سورۀ قصص) از هر دو به «عبد صالح» تعبیر میکند. در قیامت، این دو در عالیترین درجات بهشت هستند؛ اما همسرانشان به بدترین درکات دوزخ میروند. باید محاسبه کرد که این جدایی و وصل، این فراق و وصال از چه قرار است؟!
ملاقات با اعمال ریز و درشت خود در قیامت
اما نصیحت سوم، عرض کرد: «وَ اِعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلاَقِيهِ» هر کاری دلت میخواهد، بکن؛ ولی بدان که عاقبت با عمل خود دیدار خواهی کرد. در این زمینه دو آیه برایتان بخوانم:
الف) سورۀ انبیا(علیهم السلام)
((وَ نَضَعُ اَلْمَوازِينَ اَلْقِسْطَ لِيَوْمِ اَلْقِيامَةِ))[3] روز قیامت ترازوهای سنجش اعمال را بر اساس عدالت برپا میکنم ((فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً)) به احدی هیچگونه ستمی نخواهد شد. این قسمتی از آیه، اما قسمت دوم: ((وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ)) اگر عمل بندگانم به وزن دانۀ خردل یا ارزن باشد (یک دانۀ ارزن در حیاط بیفتد، چندین ساعت باید بگردیم تا پیدایش کنیم)، ((أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ)) همان عمل را وارد قیامت میکنم و بس است که حسابگر آن عمل خودم باشم.
عمل قابل دیدن است؛ البته نهایت این عمل یا بهشت است یا جهنم. وقتی بهشتیها بهشت را میبینند، اعمال خود را دارند میبینند که به بهشت تبدیل شده است. جهنمیها نیز اعمال خود را میبینند.
آیات تجسم تمام اعمال در قیامت
این صریح آیۀ بیستوپنجم سورۀ مبارکۀ بقره است که میفرماید در بهشت هر نعمتی را برای بهشتیان میآورند، تا نگاهشان به آن نعمت میافتد، میگویند: ((هذَا اَلَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ)) این چیز تازهای نیست که برای ما آوردهاند و پیش از این هم روزیمان شده بود؛ اما به چه صورت؟ به شکل نماز، روزه، کار خیر و عمل مثبت. در دنیا که بودیم، این نعمتها بهصورت دنیاییاش روزی ما شده بود: ((هذَا اَلَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً)) نعمتهای بهشت با نعمتهای دنیا تشابه دارد. آنجا بهصورت نعمت معنوی بود، همانها اکنون بهصورت نعمت مادی رخ نشان میدهند. این یک آیه که عمل در قیامت قابل نگاه کردن است؛ بهصورت بهشت یا بهصورت دوزخ.
ب) سورۀ لقمان
آیۀ دوم که از آیات عجیب قرآن است و میشود قدرت پروردگار عالم را در این آیه دید: ((يا بُنَيَّ إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ))[4] اگر عمل به وزن دانۀ ارزن باشد، ((فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي اَلسَّماواتِ)) و این دانه در پهنای آسمانها نهفته باشد، چه کسی میتواند آن را پیدا کند؟ در سی میلیون کهکشان که هر کدام سیصد میلیون یا بیشتر ستاره دارند، این عمل را که به وزن دانۀ ارزن است، در آسمانها بیندازند، چه کسی میتواند آن را پیدا کند؟ ((أَوْ فِي اَلْأَرْضِ)) «في» دارد؛ پروردگار میفرماید «فِي اَلْأَرْضِ»، نه «عَلَی الأرْض». اگر قرآن میفرمود «عَلَی الأرْض»، یعنی اگر این دانۀ به وزن ارزن روی زمین باشد؛ اما میفرماید «فِي اَلْأَرْضِ» اگر این عمل درون زمین باشد ((فِي صَخْرَةٍ)) در صخره و سنگ. ملاحظه میفرمایید که صخره در آیۀ شریفه «الف» و «لام» ندارد و از نظر ادبیات عرب «نکره» است؛ یعنی سنگ ناشناس و نامعلوم. اگر این عمل که به وزن دانۀ ارزن است، درون سنگ ناشناسی باشد، چه کسی میتواند میلیاردها سنگ را بشکند تا آن سنگ و دانه پیدا شود؟ اما پروردگار میفرماید: ((يَأْتِ بِهَا اَللّهُ)) خدا آن را وارد قیامت میکند، ((إِنَّ اَللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ)).
این جملۀ سوم جبرئیل(ع) است که هرچه میخواهی، انجام بده؛ اما آخرش این است که با خود عمل ملاقات داری. خیلی جالب است که نمیگوید جزای عمل؛ چون خود عمل، جزاست: بهشت یا دوزخ.
شرف مؤمن در گرو نمازشب
اما نصیحت چهارم: «وَ شَرَفُ اَلْمُؤْمِنِ صَلاَتُهُ بِاللَّيْلِ» بزرگواری مؤمن در آن یازده رکعت نماز قبل از اذان صبح است. آیهای دربارۀ این یازده رکعت برایتان بخوانم. پروردگار عالم در قرآن مجید، فقط عظمت این مستحب را در مستحبات از نظر پاداش بیان کرده است؛ مثلاً در مکه دلت میخواهد پنج بار طواف مستحب کنی یا ده مرتبه سعی بین صفا و مروه کنی. اگر انجام دادی، با اینکه زحمت دارد، خداوند میفرماید: ((فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ))[5] اگر بهجا آوردی، خوب است؛ اما وقتی به نمازشب میرسد، نمیگوید برایت خوب است یا کار قشنگی است، بلکه میفرماید: ((فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ))[6] پاداشی که شادمانی دل نماز شبخوان است، از زمان حضرت آدم(ع) تا قیامت، به یک نفر نیز اطلاع ندادهام این چه پاداشی است. اگر میخواست اطلاع بدهد، ما گنجایش گرفتنش را نداشتیم.
این یازده رکعت که حوصله نداریم، تند میخوانیم و شاید یک ربع طول میکشد، چه پاداش و عظمتی دارد که در تمام امت پروردگار عالم، خواندن آن را بر پیغمبر(ص) واجب شرعی کرد و ایشان نمیتوانست ترک کند؟ حتی به ائمه(علیهم السلام) واجب نبود، ولی به پیغمبر(ص) واجب بود: ((وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلةً لَکَ))[7] شب را برای نمازشب بلند شو. امر است که ظهور در وجوب دارد.
عذاب وجدان، حاصل گناه بیعفتی
نصیحت پنجم: «وَ عِزُّهُ كَفُّهُ عَنْ أَعْرَاضِ اَلنَّاسِ» ارزش و بزرگواری مؤمن به این است که به آبرو و ناموس مردم (عِرض، یعنی آبرو و ناموس) تا پایان عمرش تلنگر نزند و زخمی نکند. این دو گناه، بسیار سنگین هستند و تبعات روحی سنگینی دارند.
شبی از منبر در خیابان شمران که خیلی طولانی است، پایین آمدم. از اول انقلاب است تا تجریش. خیابان قدیمی شمران، بعد از انقلاب، نه خیابان ولیّعصر. مسجدی برّ خیابان بود. از منبر پایین آمدم، پیرمردی در خیابان به من گفت: دو دقیقه بایست، کار دارم. من 85 سال دارم، میتوانی برایم آرامش ایجاد کنی؟ آن وقت من جوان شاید 27-28 ساله بودم. گفتم: نمیدانم، چه شده است که من برای شما آرامش برقرار کنم؟ گفت: در بیست سالگی با خانم شوهرداری زنا کردم. بعد از آن تاکنون این فشار گناه، وجدان و روحی مرا رها نمیکند. چه کنم؟ با او صحبت کردم، آرام نشد، ولی گفتم: در هر صورت، بعد از آن عمل به کسی نگفتی و توبه کردی و همین که ناراحتی، خدا تو را میبخشد؛ اما میگفت راحت نیستم، شبها درست نمیخوابم و فشار فکری و روحی دارم. جبرئیل(ع) به پیغمبر(ص) عرض میکند که عزت مؤمن به این است که به آبرو و به ناموس مردم تعرض نکند.
خدایا! دو ماه است این مردم شب و روز در این جلسات دینی تو شرکت کردهاند و امروز روز آخر است؛ به حقیقت خودت، به حقیقت انبیا و ائمه(علیهم السلام) و به حقیقت قرآن، دلم میخواهد مزد معنوی بگیریم. این چیزی که از تو میخواهیم، طبق آیات قرآن و روایات، همین زمان مستجاب میشود. شک نکنید! به حقیقت فاطمۀ زهرا(س) و به گریههای شب یازدهم زینب کبری(س)، تمام لغزشها و اشتباهات گذشتۀ ما را بیامرز.
خدایا! تا لحظۀ آخر عمر، ما را از هر گناه کوچک و بزرگ، صغیره و کبیرۀ مالی و غیرمالی، در پناه لطف و کرم و احسانت حفظ بفرما.
روضۀ شهادت امام رضا(ع)
سَلامٌ عَلى آلِ طه وَ یَس*** سَلامٌ عَلى آلِ خَیْرِ النَّبِیّینَ
سَلامٌ عَلى رَوْضَةٍ حَلَّ فیها*** اِمامٌ یُباهى بِهِ المُلْکُ وَالدّینُ
علیبنموسیالرضا کهاز خدایش*** رضا شد لقب، چون رضا بودش آیین
پی عطر روبند حوران جنّت*** غبار درش را به گیسوی مشکین
با وجود ضربت سنگینی که به فرق امیرالمؤمنین(ع) خورد، حضرت تا دو شبانهروز زنده بودند. امام مجتبی(ع) بعد از خوردن زهر، سه شبانهروز زنده بودند. زینالعابدین(ع) نیز همین طور، امام باقر(ع) بعد از زهر یک ماه زنده بودند. امام صادق و موسیبنجعفر(علیهما السلام) سه روز، امام جواد تا امام عسکری(علیهم السلام) نیز همینطور؛ اما هنوز برای ما روشن نشده چه زهری به امام هشتم(ع) خوراندند! حضرت حدود ساعت 9 صبح زهر را خوردند و به طرف محل اقامتشان حرکت کردند، اباصلت میگوید: شمردم، از خانۀ مأمون تا حجره، حضرت پنجاه بار روی زمین نشست و بلند شد. وقتی به خانه رسید، دیدم دیگر طاقتش تمام شد و «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ» مثل مارگزیده روی زمین به خودش میپیچید. نزدیک اذان ظهر، دیدم سرش روی دامن بچۀ ششهفت سالهای است. سؤال کردم: شما کیستید؟ فرمود: پسرش هستم. عرض کردم: چگونه از درِ بسته داخل شدید؟ فرمود: خدایی که مرا از مدینه تا اینجا آورده است، از در بسته نیز وارد میکند.
چه منظرۀ عجیبی بود! سر پدر به دامن فرزند، اما این منظره با کربلا خیلی تفاوت داشت که پدر فرق شکافتۀ پسر را به دامن گرفت و فرمود: «عَلَى الدّنيا بعدك الْعفا، یا بُنَیَّ لَقد اِستَرحتَ مِن هَمَّ الدنیا و غَمَّها و بَقِیَ ابوک وحیداً فَریداً» میدانید چرا جوانان بنیهاشم را صدا کرد؟ برای اینکه دید آن بدن قطعهقطعه را نمیتواند بلند کند، آنها را صدا کرد. تا آنان برسند، عبایش را آرام زیر بدن علیاکبر(ع) کشید و او را روی عبای ابیعبدالله(ع) تشییع کردند.
[1]. منافقون: 9.
[2]. انعام: 160.
[3]. انبیاء: 47.
[4]. لقمان: 16.
[5]. بقره: 184.
[6]. سجده: 17.
[7]. اسراء: 79.