جلسه چهارم یکشنبه (17-9-1398)
(خوانسار حسینیه آیت الله ابنالرضا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- امام معصوم، واسطۀ فیض الهی به مردم
- -تفاوت گوشِ قبول و گوش شنیدن
- گوش شنیدن، گوشی برای حیات مادی موجودات زنده
- -بیان قرآن از نطق و شعور حیوانات
- -ظهور قدرت و حکمت خداوند در زندگی حیوانات
- -حیوانات، موجوداتی شگفتانگیز در یاری به یکدیگر
- -حرامخواری، عامل تاریکی قلب انسان
- -وضع جهان، نشانههایی از قدرت و لطف خداوند برای خردمندان
- -تعاون حیوانات، درسی برای انسانها
- زندگی حیوانی در قطع رابطه با امام معصوم
- -دوزخ در انتظار مردم دنیاطلب
- -بازار کسب، نردبان مؤمن برای حرکت بهسوی خوشبختی
- -خداوند، آموزگار حیوانات در دفع ضرر و جلب منافع
- -قدرت معصومین در جلب فیوضات الهی و رساندن به مردم
- کلام آخر؛ خرم آن روز که از این منزل ویران بروم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
امام معصوم، واسطۀ فیض الهی به مردم
-تفاوت گوشِ قبول و گوش شنیدن
امام عسکری(ع) سه پیشنهاد بسیار مهم به مردم دارند؛ وجود امام واسطهٔ رساندن فیض پروردگار به مردم است و اگر رابطهٔ بین مردم و امام برحق امام معصوم و هدایت قطع باشد، چیزی جز خوراک شکم، لباس بدن، مرکب و خانه در این دنیا گیر انسان نمیآید. زندگی در قطع رابطهٔ بین انسان و امام، طبق آیات قرآن کریم، زندگی حیوانی است. در قرآن کریم میخوانیم: «وَ اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 12) کسانی که بهدنبال متاع دنیا هستند و زندگی را منحصر در بهرهمندی جسمی کردهاند، «وَ یأْکلُونَ» و دنیای خود را به خوردن میگذرانند(البته یأْکلُونَ با یک معنای جامع)، «اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ کمٰا تَأْکلُ اَلْأَنْعٰامُ»، زندگی را مانند چهارپایان اداره میکنند که این جمله معنی جالبی دارد؛ یعنی تمام حرکاتشان، تمام روز و شب و تمام عمرشان در چهارچوب امور مادی است، راهِ بهسوی معنویت را به روی خودشان بستهاند و به قول قرآن کریم در سورهٔ فاطر، گوش آنها در برابر هدایت هدایتگران بسته و کر است، نمیخواهند هم باز کنند. هدایت به آنها میرسد، ولی گوش قبول ندارند؛ گوش شنیدن صدا دارند، ولی گوش قبول ندارند. وجود مبارک امام صادق(ع) به نقل اصول کافی، از گوش عباد و اولیاءالله، مردم عاقل و خردمند به گوشِ قبول تعبیر میکنند. این گوش معمولی را که بیشتر جانداران دارند و همهٔ آنها هم صدا میشنوند. کلاغ صدای مربوط به حیات خودش را میشنود و درک هم میکند؛ گوسفند، گاو و شتر صداهای مربوط به خودشان را میشنوند و درک هم میکنند. پروردگار عالم تا حدی هم جلب منفعت را در حد حیات خودشان به آنها یاد داده و تا حدی هم دفع ضرر را از زندگی خودشان به آنها یاد داده است.
گوش شنیدن، گوشی برای حیات مادی موجودات زنده
یکی از علمای معروف و مشهور تهران که هم انسان برجسته، هم عالم و هم از خانوادهای ریشهدار بود که هم در ایران و هم در عراق زندگی میکردند و میکنند. من جوان بودم، ده شبِ دههٔ دوم محرّم در مسجد ایشان منبر میرفتم. شاید آنوقت 23-24 سال بیشتر نداشتم. ایشان نقل میکردند و میگفتند: باغدار متدین مؤمنی در شهر شهریار برای ناهار از ما، یعنی گروهی هفتهشتنفره از علمای تهران دعوت کرد و ما رفتیم. داخل باغ جا درست کرده بود، منطقهای را فرش کرده و پشتی گذاشته بود، درختان انبوه بودند و آفتاب آزاردهندهای نبود. همه نشستیم و مشغول گفتوگوی علمی، دینی و روایی شدیم، ایشان هم مشغول پذیرایی بود که یکمرتبه دیدیم کلاغی روی یکی از این درختهایی که ما کنارش نشسته بودیم، به سبک خاصی سروصدا میکند؛ سروصدایی که نشان میدهد کلاغ ترسیده است. من در کتابهایی که مربوط به پرندگان و حیوانات است، دیدهام. کتابهای خیلی مهمی در این زمینه نوشته شده که یکدانهاش(فکر میکنم پانصد صفحه باشد) «اسرار زندگی حیوانات» است. مؤلفش آدم متدینی بوده است. البته خیلی از مطالب کتاب، از مجلات و کتابهای خارجیها ترجمه شده که دربارهٔ زندگی پرندگان و حیوانات است. کلاغ سه نوع صدا و فریاد دارد: یک فریادش طبیعی است، یک فریادش اعلام خطر است و یک فریادش آژیر سفید، یعنی خطر رفع شده است. حتماً در قرآن مجید هم دیدهاید.
-بیان قرآن از نطق و شعور حیوانات
شما الحمدلله اهل قرآن هستید که پروردگار عالم در قرآن مجید، هم از نطق حیوانات و هم از شعور حیوانات بیان دارد. برای اینکه خداشناسی ما در این زمینه قویتر و ریشهدارتر شود و بدانیم در این بستر عظیم هستی از فعل خداوند چه خبر است، باید آیات سورهٔ مبارکهٔ نمل را بخوانیم. پروردگار عالم در یک بخش آن از نطق و شعور مورچگان خبر داده که خیلی آیات فوقالعادهای است و در یک بخش آن هم از نطق و شعور پرندهای مثل هدهد خبر داده است. مورچه مطالبی را با حضرت سلیمان(ع) در میان گذاشته و سلیمان(ع) جواب داده است. هدهد هم کشوری کشف کرده بود، به سلیمان(ع) خبر داد. متن قرآن است؛ هدهد از دین مردم آن کشور هم خبر داد و به سلیمان گفت: دین مملکتی که من کشف کردهام، خورشیدپرستی و شاه آنها یک خانم است که تخت حکومت این خانم تخت کمنظیری است. ببینید هوش هدهد چقدر بالا و نطقش چقدر روان است! پروردگار نمیفرماید که مورچه یا هدهد با زبان آدمیان با سلیمان حرف زد. سلیمان فرمود: «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ اَلطَّیرِ»(سورهٔ نمل، آیهٔ 16)، خدا زبان حیوانات را به ما انبیا یاد داده است و وقتی مورچه با تُن صدا و زبان مخصوص به خودش و با لغت خودش با ما حرف میزند، ما میفهمیم چه میگوید؛ یعنی معنیاش برای ما خیلی راحت قابلدرک است.
-ظهور قدرت و حکمت خداوند در زندگی حیوانات
حالا اگر شما، بخصوص برادران اهل علم، این کتاب را پیدا کنید، «شعور و نطق حیوانات»، یکی از کتابها و «اسرار زندگی حیوانات» هم یکی دیگر از کتابهاست؛ آنجا میبینید که قدرت، حکمت و رحمت خدا یعنی چه! کلاغ را که توضیح میدهند، میگویند: یک صدای آن صدای طبیعیاش است؛ بعد اگر خطری پیش بیاید، تُن صدا را عوض میکند و آژیر خطر میشود؛ اگر خطر برطرف شود، تُن صدا را عوض میکند و آژیر سفید میشود. این عالم بزرگ میفرمود(من عرض کردم که هم خدمتشان میرسیدم و هم در مسجدش به منبر میرفتم): ما همه نشسته بودیم، یکمرتبه شنیدیم روی درختی که ما به آن تکیه داریم، کلاغی صدای خاصی میدهد، از لانهای که دارد، بلند میشود و با همان صدا میرود و برمیگردد. بعداً برای ما معلوم شد که این صدا و رفتوآمد سریعش آژیر خطر است. چه شده بود؟! یک مار قویِ زهردار از تنهٔ درخت بهطرف لانهٔ کلاغ بالا میرفت. کلاغ در آنجا سهچهارتا جوجه گذاشته بود که جوجهها هم هنوز پر درنیاورده بودند و قابلیت پرواز نداشتند. کلاغ رفته بود تا برای جوجههایش آب و دانه بیاورد، وقتی رسید و دید این مار با دهان باز بهطرف لانه در حرکت است. دوسه بار با آن صدای آژیر خطریاش بلند شد و رفت و آمد، اما دید کمکی نرسید. وقتی کلاغ آژیر خطر میکشد، اگر کلاغهای دیگر نزدیک باشند، آنها هم معنای آژیر خطر را میفهمند و برای کمک میآیند.
-حیوانات، موجوداتی شگفتانگیز در یاری به یکدیگر
خیلی عجیب است! حیوانات در کمک دادن به همدیگر موجودات شگفتآوری هستند. گاهی حیوانی به کمک حیوانی که از خودشان نیست، بلند میشود! حیوان از نوع خودش نیست، ولی حرکت میکند و هنگام رنجش، خطر و مشکل به دادش میرسد. سعدی این داستان را در بوستان نقل میکند؛ ظاهراً سبک شعرش که در بوستان بر وزن مثنوی است، نشان میدهد این کارِ عجیب زیاد اتفاق میافتد، اما انسان به آن برنمیخورد. حالا یکی به آن برخورده و میگوید:
یکی روبهی دید بی دست و پای ××××××××× فرو ماند از لطف و صنع خدای
با خودش گفت داستان چیست؟! این روباهی که نه دست و نه پا دارد، با شکم روی زمین افتاده و نمیتواند راه برود، بدین بی دست و پایی از کجا میخورد؟ بالاخره باید بلند شود و به درِ خانهای یا داخل باغی برود، مرغی یا خروسی بدزدد؛ اما اینکه نمیتواند راه برود، چطوری غذا میخورد و از کجا آب میخورد؟ گفت گوشهای از این بیابان بایستم و ببینم داستان خلقت از چه قرار است و چه کسی به این روباه کمک میدهد؟ حالا در و پنجره، در و تخته جور کردن خدا واقعاً شگفتآور است، واقعاً شگفتآور است!
-حرامخواری، عامل تاریکی قلب انسان
من جملهای از ابنسینا شنیدهام؛ ابنسینا طبیب فوقالعادهای بوده، هزار سال است که اسمش از دایرهٔ طب بیرون نرفته و هنوز امور طبیاش انجام میگیرد. خیلی آدم فوقالعادهای بوده و به شما برادران اهل علمم هم بگویم که ایشان اهل بخارا بوده، بخارا در آن زمان هم جزء خاک ایران بوده است. در هفتسالگی حافظ کل قرآن بود؛ هم حافظهٔ خیلی قویای داشت، هم آدم دیندارِ باایمانی بود، هم شیعه بود و هم نویسندهٔ بسیار فوقالعادهای بود. درسش را یک مقدار در بخارا با پدرش بود، اما خودش متولد بلخ بود. ایشان میگوید: مریضی که پیش من میآورند و من معاینهاش میکنم، تا جایی که امکان داشته باشد، با غذا معالجهاش میکنم و او را سراغ دارو نمیبرم؛ چون پروردگار عالم علاج سلامت بدن را در همهٔ غذاها قرار داده است، الّا اینکه کنار غذا یک قانون هم گذاشته که در یک قانونش امر معنوی است و میگوید حرام نخور، چون تاریکت میکند و تو را از دین من فاصله میدهد. ممکن است غذا پاک باشد؛ یعنی گوشت گوسفند، نخود و لوبیا، سبزی یا شربت باشد، بسیار عالی باشد، ولی وقتی همین غذا از راه نامشروعِ غصب، رشوه، پول حرام و دزدی بهدست بیاید، تو را از خدا میبرّد که تجربه هم شده است. نشده؟! شما تا حالا خیلی شنیدهاید! من امروز همینجا در کتابی دیدم که زینالعابدین(ع) از ابیعبدالله(ع) حدود بعد از اذان ظهر عاشورا پرسید که کارتان با این مردم به کجا رسید؟ امام فرمودند: کسی غیر از من و تو نمانده است. حضرت فرمود: چه شد که اینطوری شد؟ امام فرمودند: «مُلئت بطونهم من الحرام» اینها بر اثر حرامخواری امامکُش شدند. حالا شما بگو امامی در مملکت ما پیدا نمیشود که اینهمه حرامخوار او را بکشند! لازم نیست که بدن فیزیکی معصوم بین مردم باشد؛ چراکه حرامخوار فرهنگ امام را در خانواده و زندگیاش میکشد، حلال و حرام امام را میکشد، دستورات اخلاقی امام را میکشد.
-وضع جهان، نشانههایی از قدرت و لطف خداوند برای خردمندان
آنوقت امیرالمؤمنین(ع) بالاتر از حرف ابنسینا را میزنند و میفرمایند: بدن شما داروخانه است، وقتی شما مریض میشوید، بلافاصله این بدن باشعور دواهای لازم را برای جنگ با بیماری بهکار میگیرد. این داستان عالم است که در عالم چه خبر است و وجود مقدس او چهکار کرده است! اینکه هم در قرآن و هم در روایات به ما خیلی سفارش شده، حالا آیات مربوط به زمین، آسمان، گیاهان، نباتات و حیوانات در قرآنش زیاد است. آخر این آیات میگوید: «إِنَّ فِی ذٰلِک لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلنُّهیٰ»(سورهٔ طه، آیهٔ 54)، این اوضاع جهان نشانههایی از قدرت، رحمت، لطف و توانمندی پروردگار برای خردورزان است؛ یعنی آدمی که گیج و کَرَخت نیست و ابلیس آمپول جهل به او تزریق نکرده که چشمش را باز نکند و ببیند.
در روایات هم همینطور است؛ امام هشتم روایتی دارند که خیلی روایت پرقیمتی است. من پیارسال در ده شبِ اصفهان این روایت را مورد بحث قرار دادم. «لیس العبادة به کثرة الصیام و الصلاة» عبادت به زیاد نماز خواندن و زیاد روزه گرفتن نیست، «انما العبادة التفکر فی امر الله» همانا عبادت کامل این است که در کارهای خدا فکر کنی. این عبادت است که روحت را خالص، مغزت را پاک و اخلاقت و عملت را عوض میکند. این عبادت است: «انما العبادة التفکر فی امر الله» که چقدر مهم است!
-تعاون حیوانات، درسی برای انسانها
حالا این خدا روباهی در کشورش متولد شده که دو دست و دو پا هم ندارد. حالا این نواقص هم عللی دارد که اگر آدم بخواهد بهدنبال این علل برود، بحثش خیلی طولانی است. در انسانها هم همینطور است؛ گاهی یکی متولد میشود که چشم ندارد، یک انگشت ندارد یا لبشکری است. البته در روایات ما دارد که اگر پروردگار عضوی را از بندهاش بگیرد یا به او ندهد، در قیامت به بهترین صورت برایش جبران میکند تا راضیِ راضی شود.
حالا این روباه چطوری آب میخورد؟ اینجا که بیابان است، نه لب چشمه است و نه رودخانه، گیاهی هم که در این بیابان نیست! حالا بر فرض که گیاهی هم باشد و گیاه دوروبرش را بخورد، بعدش چهکار کند؟! با خودش گفت: حالا بایستیم و ببینیم واقعاً در این عالم چه خبر است! یکمرتبه دید یک شیر قطعهٔ گوشتی، یک ران از شکاری، در دهانش است و آرام جلو میآید. حالا شیری که اصلاً در عالم ظاهر با روباه رفاقتی ندارد. روباه نوع دیگری از حیوان است و شیر هم یک نوع دیگر؛ چهبسا شیر گرسنهاش شود، دوتا روباه را یکلقمه کند و بالا بدهد. چه تناسبی بین شیر و روباه است! روباه شیر را دید و خوشحال شد، شیر گوشت ران را جلوی روباه گذاشت و روباه شروع به خوردن کرد، شیر هم خیلی آرام رفت. روباه این مقدار گوشت ران را با لذت خورد، شیر یکربع بیستدقیقهٔ دیگر آمد و دهانش را پر از آب کرده بود. وقتی شیر را دید، دهانش را باز کرد و شیر آب مورد نیاز روباه را داخل دهان روباه ریخت و کاملاً سیرابش کرد.
این تعاون در حیوانات، چه در همنوع خودشان و چه در مخالف خودشان فراوان است. فیلمی هست که من دیدم، خیلی عجیب است! سگی ششهفت توله دارد که کنار این تولهها میمیرد و تولهها هم نمیتوانستند هنوز حرکت بکنند. فیلمش هست. گرگ ماده بوده و بچهٔ خودش مرده بود، هر روز میآمد و این ششهفت توله را با سینهٔ خودش شیر میداد. گرگ تولهٔ سگ را شیر میداده؛ یعنی گرگی که از سگ، حتی از اسمش هم فرار میکند، مدتها به این بچهها شیر میداد. وقتی اینها توانستند راه بیفتند، آنها را رها کرد و رفت.
آنوقت برای این تعاون، یعنی به همدیگر کمک کردن، قرآن و روایات چه آیات و چه مسائلی دارند! «تَعٰاوَنُوا» به ما طلبهها یاد دادهاند که «تعاون» بر وزن «تفاعل»، طرفینی است. «تَعٰاوَنُوا» از باب «تفاعل» است؛ یعنی تو و تو، شما و شما، شما جمعیت و شما جمعیت، شما هیئت و شما هیئت، شما مسجدیها و شما مسجدیها، شما مردم و شما مردم، به همدیگر در انجام هرچه کار نیک است، کمک بدهید؛ در پاکسازی فساد و بدیهای اخلاقی به هم کمک بدهید که واجب است. «تَعٰاوَنُوا عَلَی اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْویٰ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 2).
زندگی حیوانی در قطع رابطه با امام معصوم
-دوزخ در انتظار مردم دنیاطلب
از آیهٔ شریفهای که دربارهٔ زندگی حیوانی خوانده شد، خیلی دور شدیم: «اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 12)، آن مردمی که فقط بهدنبال بهرهوری از امور دنیا هستند و اصلاً دری به روی آخرت و به روی خودشان باز نکردهاند، «وَ یأْکلُونَ» فقط بهدنبال جمع کردن، بالا بردن و زیاد کردن هستند. این «أکل» در اینجا بهمعنای لقمه در دهان گذاشتن نیست، بلکه بهدنبال گسترده کردن زندگی مادی هستند. آنهایی که اینگونه هستند، «کمٰا تَأْکلُ اَلْأَنْعٰامُ» زندگی را به زندگی حیوانات تبدیل کردهاند، «وَ اَلنّٰارُ مَثْوی لَهُمْ» و اینها اهل دوزخ هستند.
-بازار کسب، نردبان مؤمن برای حرکت بهسوی خوشبختی
اما آنکسانی که بهدنبال جلب منفعت صحیح مادی و معنویاند، اهل بهشت هستند. آنها هم بهدنبال پول هستند؛ یکی به پیغمبر(ص) گفت: ما روزها که بازار میرویم، شما را یادمان میرود و آن حالی که در مسجد داریم، نداریم. یا رسولالله، وقتی پیش شما هستیم، چنان الهی میشویم که انگار از اولیای خداییم؛ اما وقتی به بازار میرویم، چون دخل، شمردن پول، گرفتن پول، حرف زدن و خریدوفروش است، آیا این چند ساعتی(هفتهشت ساعت) که در بازار هستیم، ما عوضی هستیم؟ از خدا دور هستیم؟ پیغمبر اکرم(ص) که در محبت بینظیر بودهاند، فرمودند: خیلی راحت به من بگو این پولهایی که در معاملات از دست مردم میگیرید، برای چه میخواهید؟ الآن به بازار میروی و غروب برمیگردی، یکمیلیون تومان گیرت آمده، برای چه میخواهی؟ گفت: یا رسولالله، یک قسمت از این حضرتِ اسکناس را برای مخارج زن و بچه، یک قسمتش را برای کمک به پدر و مادرِ ازکارافتادهام، یک قسمتش را برای صدقه دادن به مستحق و یک قسمتش هم برای عبادت و زیارت میخواهم. پیغمبر(ص) فرمودند: آن بازار برای تو دری از درهای بهشت است. خیال نکن حالا که در بازار هستی، یاد من نیستی یا آن حال درون مسجد را نداری، بدبخت شدهای. بازار هم برای مؤمن نردبان حرکت بهسوی خوشبختی است. اصلاً اسلام نمیگذارد مؤمن غصهدار بشود؛ یعنی اگر آدم راهنماییهای دین را یاد بگیرد، خیلی شاد زندگی میکند. جلب منفعت مؤمن، دفع ضرر هم دارد. بدترین ضرر جهنم است که مؤمن نمیگذارد راه جهنم به روی او باز بشود.
-خداوند، آموزگار حیوانات در دفع ضرر و جلب منافع
خدا این دفع ضرر را به حیوانات هم یاد داده است. کلاغ آژیر خطر را کشید و دید یک کلاغ هم به کمک نیامد. با این صدا به بقیهٔ کلاغها اعلام میکند که برای زندگی من خطر پیش آمده، بیایید به دادم برسید! هرچه پرید، رفت و سریع آمد، داد کشید؛ اما مثل اینکه کلاغی آن دور و اطراف نبود. گفت مشکلی نیست! حیوانات شاگرد خدا هستند دیگر؛ ایشان میفرمود: ما هم همه تعجب کرده بودیم که حالا چه میخواهد بشود! کلاغِ مادر که رفت، صدایش هم نمیآید، مار هم بیستسی سانتیمتر به لانه رسیده که باید بدنش را به لانه بکشد، کلّه را در لانه بکند و سهچهار جوجه را ببلعد. هنوز سرِ مار به لانه از پایین تنهٔ درخت نرسیده بود که کلاغ برگشت و یک گُل گِرد کوچک خارخاسک که پر از تیغ است، یعنی بهصورت توپ و پر از تیغ، بر منقار داشت. کلاغ گوشهٔ شاخهای پنهان شد، مار که به لانه رسید و دهانش را باز کرد، کلاغ بهسرعت گل خارخاسک را در گلوی مار انداخت، مار از درخت افتاد و خفه شد.
-قدرت معصومین در جلب فیوضات الهی و رساندن به مردم
این را به ما هم یاد دادهاند، اما از طریق انبیای خدا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) به ما یاد دادهاند که چگونه منافع را بهسوی خود جلب کنید و چگونه ضررها را از خود دفع کنید. قرآن مجید و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) این درس را کامل به انسانها یاد دادهاند. اینکه اول منبر عرض کردم امام، این حرف اول منبر، نتیجهٔ دهها آیهٔ قرآن و صدها روایت است. امام، پیغمبر و عالم ربانی واسطهٔ بین خدا و انسان هستند. برای اینکه آنها قدرت دارند فیوضات معنویهٔ الهیه را بگیرند و به مردم برسانند؛ حالا اگر امام یا پیغمبر در زندگیام نبود و خودم بودم، جدای از امام و پیغمبر، زندگیام حیوانی میشود و فیضی هم به من نمیرسد، من هم غریب و بدبخت و بیچاره در دنیا و قیامت میشوم. در دنیا که کسی نیست به دادم برسد، روز خطر قیامت هم کسی نیست به دادم برسد.
امام به ما یاد میدهد چگونه فیوضات الهیه را نصیب خودتان کنید. امام واسطهٔ فیض است:
«اذکر الله کثیراً» فراوان در ذکر خدا باشید.
«و اکثر ذکر الموت» زیاد یاد مردن و ازدنیارفتن باشید و همیشه آماده باشید. چون مرگ چه وقتی به سراغ ما میآید، خدا این یکی را پنهان نگه داشته است و خبر نمیکند. در قرآن هم هست که هیچکس نمیداند چه وقتی و کجا میمیرد. به ما خبر ندادهاند و چون به ما خبر ندادهاند، بهتر است آدم همیشه آمادهٔ مرگ باشد که اگر ملکالموت آمد، مثلاً بنا شد با آدم حرف بزند و بگوید: تو را ببرم؟! به او بگویم: ببر. بگوید: خیالت راحت است؟! بگویم: بله راحت است؛ نماز و روزهٔ قضا ندارم، خمس و سهمی به گردن ندارم، بدهی ندارم، کاری ندارم. بابی در روایات به نام «الإستعداد للموت» آماده بودن برای مرگ داریم. آدم باید همیشه آماده باشد.
«و تلاوة القرآن» زیاد در ذکر خدا باشید، زیاد در یاد مرگ باشید و زیاد قرآن کریم را تلاوت کنید.
آدم دائم در یاد خدا باشد، قرآن مجید را ببینید: «وَ اُذْکرُوا اَللّٰهَ کثِیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(سورهٔ أنفال، آیهٔ 45). حالا من یادم باشد که چهار حقیقت دربارهٔ «تُفْلِحُونَ» برایتان میگویم. شما یاد خدا باشید، این فیض «تُفْلِحُونَ» از خدا نصیبتان میشود؛ زیاد یاد مرگ باشید، فیض خدا نصیبتان میشود؛ اهل تلاوت قرآن باشید، زیاد فیض خدا نصیبتان میشود.
کلام آخر؛ خرم آن روز که از این منزل ویران بروم
خیلی سخت است که افرادی را به اسارت گرفته باشند و به فرمودهٔ حضرت رضا(ع)، بنیامیه عزت ما را لگدکوب کرد. زنان و دخترانی را که آلالله هستند، در کربلا نصف روز، همهٔ عزیزانشان را کشتند و از کشور دیگری اسیر کردند، به کشور دیگری آوردند. آنها را در جایی جایشان دادند که در زبانها به خرابهٔ شام معروف است. من بهدنبال این خرابه در کتابها رفتم تا ببینم خرابه یعنی همین خرابههایی که در بیابانها و شهرهای از بین رفته است؛ دیدم آنجا خانهٔ بزرگی بوده که متروکه شده و این چند اتاقی هم که داشت، هیچ ایمنی به سقفهایش نبود. اگر اینها میخواستند به زیر این سقفها بروند، ممکن بود سقفها فرو بریزد. آنها مجبور بودند در حیاط آن خانه و بدون هیچگونه وسایل زندگی زندگی کنند. امام چهارم میفرمایند: شبهای شام خنک بود، روزها هم زن و بچه مقابل آفتاب بودند و صورت بچهها و زنها پوست انداخته بود. دو جور هوا اینها را آزرده میکرد.
آنوقت در این خرابه، یک شب که شیخ مفید هم اسم این دختر را نوشته و کتاب برای دوازده قرن قبل است. اینهایی که میگویند رقیه به اصطلاح سندی ندارد، من چند سند تا حالا پیدا کردهام: «الإرشاد»، «لهوف» سیدبنطاووس، «دعوة الحسینیهٔ» مرحوم آیتاللهالعظمی همدانی در اواخر قاجاریه است. اینها همه نام این بچه را نوشتهاند. لغت رقیه هم یعنی حرکت به بالا و علو.
حالا شب است، گرسنه است، سرد است، خرابه است، روز گرم است، این بچه اینقدر خسته شده بود که خوابش برد، بابا را در خواب دید، خواب هم طول نمیکشد. از خواب بیدار شد، ذکر این بچه شد بابا، بابایم را میخواهم! نمیتوانند هم قانعش کنند، نمیتوانند هم آرامش کنند و همینطور اشک میریزد.
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری ×××××××××××× میکند زین دو یکی در دل جانان اثری
خرم آن روز که از این منزل ویران بروم ××××××××××× به هوای سر کویت بزنم بال و پری
در هوای تو به بی پا و سری شهره شدم ×××××××××××× یافتم در سر کوی تو عجب پا و سری
آنقدر حلقه زدم بر درِ درگاه خدا ××××××××××××× تا به روی دلم از غیب گشودند دری
حالا که درِ غیب را به رویم باز کردند، با سر بریدهات روبهرو شدم! سر بابا را بغل گرفت و صورت روی صورت ابیعبدالله(ع) گذاشت، با همان زبان شیرین کودکی گفت: بابا سهتا سؤال من را جواب بده و بگو: «من الذی ایتمنی علی صغر سنی» بابا حالا که وقت یتیمی من نبود، چه کسی مرا یتیم کرد؟ «من الذی خضب شیبک» بابا چه کسی محاسنت را به خون پیشانی رنگین کرد؟ «من الذی قطع وریدک» بابا گلوی تو را چه کسی برید؟ اینقدر کنار سر بریده ناله زد، دیدند دیگر در آن تاریکی خرابه صدایش نمیآید. زینب کبری(س) آمد و بغلش کرد، دید از دنیا رفته است...
خوانسار/ حسینیهٔ آیتالله ابنالرضا/ دههٔ دوم ربیعالثانی/ پاییز1398ه.ش./ سخنرانی چهارم