شب ششم شنبه (14-10-1398)
(تهران مسجد حسین شهید)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- کار مهم امیرالمؤمنین(ع) در دورۀ حکومت
- -شکایت امیرالمؤمنین(ع) از مردم کوفه
- در مضیقهبودن حق با شیطانیشدن جامعه
- شیطان، سنگینترین خطر در زندگی
- -غارت حق توسط شیاطین داخلی و خارجی
- -شیاطین داخلی و خارجی در جنگ صفین
- -اثر حرام در نسل انسان
- -سقیفه، ریشۀ تمام جنایات 1500 ساله
- -حکومتهای غربی، دشمن خدا
- گناهان بزرگ، عامل سقوط مردمِ زمان ابیعبدالله(ع)
- شیطان در نگاه امیرالمؤمنین(ع)
- -شیطان، پایه و اساس زندگی تابعین
- -استقرار شیطان در وجود تابعین
- -چشم و زبان صد درصد شیطانی
- -سوار بر مرکب لغزشها و گناهان
- حکایتی شنیدنی در خصوص فرار از شیطان باطن
- دعا برای عاقبتبهخیری، یادگاری از ابراهیم(ع)
- کلام آخر؛ بعد از تو ای پسر، از زندگیام سیر شدم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
کار مهم امیرالمؤمنین(ع) در دورۀ حکومت
کار بسیار مهمی که امیرالمؤمنین(ع) در چهار سال و هفت ماه حکومتشان کردند، معرفی شیطان و کارهای او به امت بود تا مردم شیطان را از زندگی حذف کرده و راه نجات خودشان را در دنیا و آخرت با این حذف باز کنند. حضرت این کار را در طول کمتر از پنج سال تا شب شهادتشان داشتند، ولی میدانستند که اکثر ملت به راهنمایی، هدایت و دلسوزی او گوش نمیدهند. همان روز اولی هم که خواستند با حضرت بیعت کنند، ایشان اصرار کردند که با من بیعت نکنید، دلیل هم آوردند و گفتند: جامعهای که میخواهید به من تحویل بدهید، به فرهنگ روزگار جاهلیت برگرداندهاید.
-شکایت امیرالمؤمنین(ع) از مردم کوفه
در آخرهای پنج سال حکومتشان هم روی منبرهای مسجد کوفه شروع به شکایت از مردم کردند که دو شکایتشان را برایتان عرض میکنم؛ یکی این بود که به مردم فرمودند: با این کارهایتان، دل مرا در سینهام مانند نمکی که در آب حل بشود، حل کردید. شکایت دیگرشان هم این بود که مالکاشتر میفرماید: روزی دیدم که کنار درختی در بیرون شهر نشستهاند و این انسانی که انعکاس همهٔ هستی است، بلندبلند گریه میکنند. من وحشت کردم که چه حادثهای برایشان اتفاق افتاده است، آمدم و کنارشان نشستم، با حالت تسلیتآوری عرض کردم: مولای من چه شده است که اینطور مثل آدم داغدیده گریه میکنید؟ حضرت فرمودند: ای مالک، همهٔ ملتها از زمان آدم(ع) تا این روزگار، از دست دولتهایشان گریه میکردند و من امروز اینجا نشستهام، از دست این ملت گریه میکنم؛ کاری که تا حالا اتفاق نیفتاده است.
در مضیقهبودن حق با شیطانیشدن جامعه
حالا از قول خود حضرت برایتان نقل میکنم که اکثریت ملت چطوری شیطانی شده بودند! وقتی اکثریت جامعهای با شیطان وا ببندد، حق بهشدت در مضیقه قرار میگیرد. آدم آشنایی، البته نه از قوموخویشهای اهلبیت، بلکه به این خاندان ارادت داشت، روزی در یکی از کوچههای مدینه به زینالعابدین(ع) رسید و عرض کرد: «كَـيْفَ اَصْبَـحْتَ يا ابْنَ رَسُـولِ اللّهِ» این یک اصطلاح است و معنی آن، «چطوری صبح کردی» نیست، بلکه چطوری زندگی میکنی؟ به خودش قسم، جواب زینالعابدین(ع) از کوه دماوند سختتر است! حضرت فرمودند: «اَصْبَحْنا خائِفينَ بِرَسُولِ اللّهِ» در این شهر که شهر خودمان است و اینجا بهدنیا آمدهایم، بهگونهای زندگی میکنیم که میترسیم خودمان را اولاد پیغمبر(ص) معرفی کنیم. یک بار دیگر هم فرمودند: از مدینه تا خود مکه (من آن جاده را در قدیم، یعنی سال 50 رفته بودم؛ جاده خرابی بود و دو طرفش هم کوه و دره و سنگلاخ بود)، بیست نفر پیدا نمیشوند که ما را دوست داشته باشند. همه با شیطان هستند!
شیطان، سنگینترین خطر در زندگی
-غارت حق توسط شیاطین داخلی و خارجی
معصومین(علیهمالسلام) اینها را برای ما فرمودهاند و خدا هم در 99 آیه دربارهٔ شیطان فرموده است که ما سنگینترین خطر را در زندگی حس کرده و عامل خطر را از زندگی حذف کنیم. این خطبهای که میشنوید، در «نهجالبلاغه» به شمارهٔ هفت است و حضرت دربارهٔ شیطان صحبت میکنند. شیطان در روزگار امام، سردمداران سقیفه بودند و بعدش هم بنیامیه بودند. اینها شیاطین انسی بودند! از روشنگریهای حضرت پیداست که شیطان زمان ایشان، سقیفهایها بودند و بعد هم بنیامیه بودند. صدیقهٔ کبری(س) در مسجد به آن اولین شاه سقیفه فرمودند: در روز روشن زخمی به شتر حرکت اسلام زدید که تا قیامت علاج نمیشود؛ علاج هم نشد و 1400 سال است که امت هر روز به شکلی گرفتار شیاطین داخلی و خارجی هستند. همچنین گفتند: شما در روز روشن حق را غارت کردید؛ حق هنوز هم در حال غارتشدن است.
-شیاطین داخلی و خارجی در جنگ صفین
گروه اقلیتی بعد از مرگ پیغمبر(ص) در مدینه بودند که امام هشتم تعدادشان را دوازده نفر شمردهاند. امام باقر(ع) میفرمایند: بعد از سالها، این اقلیت ثابتقدم که در جنگ صفین کنار جدّم امیرالمؤمنین(ع) بودند، به چهل نفر نمیرسیدند! چون بعد از اینکه شیطان دستور داد قرآنها را به نیزه بکنید، غیر از آن چهل نفر، بقیهٔ آنهایی که دور امیرالمؤمنین(ع) بودند، شمشیر خود را از غلاف کشیدند و گفتند: یا دست از معاویه بردار یا همین الآن تو را میکشیم؛ یا همین الآن به مالکاشتر بگو که از جنگ برگردد یا تو را میکشیم! حضرت فرمودند: بهدنبال مالک میفرستم.
کسی نزد مالک آمد و به او گفت: امیرالمؤمنین(ع) گفتهاند که برگردی! مالک گفت: سریع برو و سلام برسان، بگو من اگر نیمساعت تا یک ساعت دیگر مهلت داشته باشم، تاج و تخت معاویه و عمروعاص را تا قیامت به باد میدهم. آن شخص آمد و به امیرالمؤمنین(ع) گفت، حضرت فرمودند: بهسرعت برو و بگو که اگر نیایی، من به دست این مردم کشته میشوم! اینها معاویه را میخواهند، نه علی را؛ اینها ظلم را میخواهند، نه عدالت را؛ اینها جهل را میخواهند، نه علم را؛ اینها جهنم را میخواهند، نه بهشت را. مالک برگشت و صفین از نظر ظاهر صددرصد به ضرر امیرالمؤمنین(ع) تمام شد؛ اما در باطن، امیرالمؤمنین(ع) به زیباترین صورت به وظیفهشان عمل کردند و این مردم بودند که نخواستند.
-اثر حرام در نسل انسان
این خطبهٔ هفتم، همینطور بعد از امیرالمؤمنین(ع) مصداق پیدا کرده است؛ حدود ششصد سال، شیاطینی بهنام بنیعباس بر امت اسلام مسلط شدند. ریشهٔ بنیعباس از عموی پیغمبر(ص) بهنام عباس است که چهل سال، شاید بیشتر و شاید هم کمتر، در مکه رئیس رباخوران بود. پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: «كَسبُ الحَرام يَبينُ فِي الذُّرِيَّةِ» آثار منفی حرام در نسل پدیدار میشود. این حرفی است که اولین بار دانشمندان آلمان به آن رسیدند؛ نه اینکه از حرف پیغمبر(ص) خبری بشوند، بلکه آنها در حرامی بهنام مشروبات الکلی که انواع آن به عربی «خمر» میشود، تحقیق کردند. شراب در زبان عربی بهمعنی خمر و مستکننده نیست و ما ایرانیها شراب را سراغ مستکنندهها آوردهایم. شراب در عرب، یعنی آشامیدنی، آب و شربت؛ اما آن مادهٔ حرام مستکننده، «خمر» است که در قرآن و روایات هم آمده است. دانشمندان آلمانیها تا اینجا رسیدهاند که آثار منفی مشروب در مشروبخورها تا هفت نسلشان ادامه دارد؛ اما پیغمبر(ص) حرام را مقیّد نکردهاند و فقط فرمودهاند: حرام خودش را در نسل آشکار میکند.
حالا کسی که چهل سال ربا میداد و اصلاً گوشت و پوست خودش، زنش و بچههای روزگار خودش از نجاست ربا ساخته شده بود، چنین نسلی پیدا کرد که از امام باقر(ع) تا امام عسکری(ع)، یعنی هفت نفر از امامان تعیینشدهٔ خدا را همین نسل رباخور کشتند! حالا چقدر شیعه در کنار این هفت امام ما کشتند، یادداشتبرداری نشده است؛ ولی مرحوم صدوق که کتابهایش را در عصر غیبت صغری نوشته است و پدرش هم اواخر عمر امام عسکری(ع) در قم زندگی میکرد، این مرد بزرگ الهی در کتاب «عیون اخبارالرضا» نوشته است: هارون در یک شب شصت نفر از اولاد زهرا(س) را از بیستسالگی تا هفتادسالگی سر برید. فرزندان همانها، یعنی داعش (فیلمهایش را دیدهاید)، جوانها را هزارتا هزارتا یا سیصدتا سیصدتا مینشاندند و سر میبریدند یا چند تیر در سرشان خالی میکردند؛ یا مثل ابوبکر که خود اهلسنت نوشتهاند یک نفر را زندهزنده در مدینه آتش زد که تقصیری هم نداشت و باطل را نمیخواست. حتی خود اهلسنت نوشتهاند که ابوبکر نزدیکهای جان دادنش میگفت: ای کاش سه کار را نمیکردم و سه کار را میکردم. دوتا از کارهایش که گفت ای کاش نمیکردم، این بود: ای کاش افرادم را به در خانهٔ زهرا نمیفرستادم؛ ای کاش آن مرد را زندهزنده نمیسوزاندم. اینها همانی هستند که زهرا(س) فرمودند: حق را در روز روشن به غارت بردید و به این شتر زخمی زدید که قابل معالجه نیست.
-سقیفه، ریشۀ تمام جنایات 1500 ساله
اگر کسی حوصله کند و تاریخ جنایات بعد از سقیفه را تا این روزگار بنویسد، بهراحتی میتواند ثابت بکند که سقیفه ریشهٔ درخت این جنایات 1500 ساله است. کار سادهای در سقیفه اتفاق نیفتاد و من دلیل قرآنی و روایتی دارم؛ بنای سقیفه این بود که چراغ توحید، نبوت انبیا و ولایت ولیاللهالاعظم را بهطور کلی خاموش بکنند. خود اینها هم نقل کردهاند که معاویه نامهای نوشت و مسائلی را در آن نامه به اربابش گفت؛ آنوقت اربابش زنده بود و ایشان هم استاندار آن ارباب بود. بعد هم روزی در جلسهای که در شام بود، دیگر خودش همهکاره بود و آقابالا سری مثل حاکمان مدینه و سقیفه نداشت، همینطور که بگو بخند و صحبت میکرد، یکمرتبه مؤذن اذان گفت؛ وقتی اسم پیغمبر(ص) را برد، بدنش لرزید و گفت: من تا الآن زدم که دیگر این اسم را در دنیا نبرند، ولی نشد!
-حکومتهای غربی، دشمن خدا
شیاطین زمان امیرالمؤمنین(ع) بعد از مرگ پیغمبر(ص) سه نفر بودند و پیروانشان هم تقریباً همه کشور را گرفتند. پیروانشان اول در مدینه بودند و شیاطین زمان خودشان هم، سردمداران اموی بودند و شیاطین بعد از آنها هم، بنیعباس بودند. این رشته همینطور ادامه پیدا کرد؛ الآن در رأس شیاطین انسی، آمریکا، انگلیس، فرانسه و کلاً غرب است که همهٔ آنها دشمن خدا و دشمن شما هستند. بزرگشان آمریکاست و شیاطین کوچک هم، جوجههای آمریکا هستند. یکمشت بچه شیطان داخلی هم در اطرافمان داریم که آنها را میشناسید.
چاقوچلهتر از این شیطانهای اطراف از شصت سال پیش که البته جوجهٔ حرامزادهٔ شیطان بزرگ است، آلسعود هستند. من مدرکی در خانهمان دارم که خیلی مدرک عجیبی است! در این مدرک آمده که انگلیس به عبدالعزیز، پدر آلسعود میگوید: ما فلسطین را میخواهیم؛ هنوز خیلی هم بین فلسطینیها و یهودیهای مهاجر جنگ نشده بود. ایشان که در آن روز، مسلطترین حاکم منطقهٔ عربنشین بود، به صهیونیستهای انگلیس گفت: من کل فلسطین را به شما میفروشم. بعد قلم برداشت و سندی نوشت که من کل فلسطین را به دوستانم در انگلستان فروختم و عرب به آنجا حقی ندارد. این سند الآن هست که شاید نوددرصد مردم آن را ندیده باشند، ولی من نوشتهٔ چاپی آن را پیدا کردهام.
گناهان بزرگ، عامل سقوط مردمِ زمان ابیعبدالله(ع)
حالا نگاه کلی امیرالمؤمنین(ع) به شیطان را برایتان بگویم؛ من برای توضیح زیباتر از شیاطین زمان خودشان اسم بردم، ولی حرفهای امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ همهٔ شیاطین و پیروان شیاطین تا قیامت است. فرزدق در راه کربلا، یعنی هنوز به کربلا نرسیده بودند، به سیدالشهدا(ع) برخورد کرد و گفت: آقا به کجا میروید؟ حضرت فرمودند: بهطرف کوفه میروم. فرزدق گفت: شمشیر تمام مردم برای کشتن شما از غلاف بیرون است، نروید! فرمودند: من وظیفهای بین خودم و خدا دارم که باید این مسیر را بروم. بعد چند جمله به فرزدق فرمودند: فرزدق، اینان دچار چند گناه بزرگ شدهاند که البته به جامعه هم جریان پیدا کرده است:
الف) شرابخواری است؛ یعنی ملت اسلام در زمان ابیعبدالله(ع) همهجا مغازهٔ مشروبفروشی داشتند و بیشترشان هم میخریدند و میخوردند؛ آیا دیگر مغزی برای آنها مانده بود که حسینشناس بشوند یا دلشان بسوزد؟
ب) تمام بیتالمال مسلمانها را مِلک خودشان کردهاند؛ هر جنایتی میخواهند بکنند که پول لازم دارد، از بیتالمال اختلاس میکنند. این حرف برای 1500سال پیش است! بیتالمال را ملک خودشان کردهاند و اصلاً کاری به جامعه ندارند.
ج) شیطان را همهکارهٔ خود گرفتهاند و خدا را بهطور کلی کنار گذاشتهاند که تمام اینها هم نتیجهٔ اوضاع بعد از مرگ پیغمبر(ص) است.
شیطان در نگاه امیرالمؤمنین(ع)
حالا جملات این خطبه را عنایت کنید؛ بهنظر من، در جامعهشناسیِ امیرالمؤمنین(ع)، این خطبه حرف اول را میزند. امام معدن علوم الهی، روانشناس، جامعهشناس، جهانشناس، قیامتشناس، خداشناس و انسانشناس بودند که همهٔ اینها هم در «نهجالبلاغه» موج میزند؛ اگرچه همهٔ حرفهای حضرت در نهجالبلاغه نیست. خدا رحمت کند، عالم بزرگی بود! من او را دیده بودم. پنجاه سال در این کتابها و کتابخانهها گشت و هرچه خطبه، کلمات قصار و نامه بود که سید رضی در نهجالبلاغه نیاورده بود، جمع کرد؛ کتابش حدود ده برابر نهجالبلاغه است که «مستدرک نهجالبلاغه» نام دارد. آنهایی را که سید ننوشته، این عالم نوشته و تدارک کرده است؛ تازه این ده جلد ششصد صفحه که ششهزار صفحه است، برای همان چهار سال و هفت ماه آخر عمرشان است. در آن چندسالی که سقیفهایها سرکار بودند، اصلاً نمیگذاشتند امیرالمؤمنین(ع) حرف بزنند و حضرت را در هیچجا راه نمیدادند. کل کار امیرالمؤمنین(ع) در 25 سال نخست، این بود که یک زنبیل، یک تیشه و کلنگ و طنابی برمیداشتند، به باغهای مدینه میرفتند، از چاه آب میکشیدند و پای درختهای خرما یا پای صیفیکاریها میریختند؛ غروب هم چند درهم پول به حضرت میدادند که نان و سرکهای، نان خالی یا نان و کدویی برای زن و بچهشان ببرند. این جنایت، بزرگترین جنایت تاریخ بود که علم، عقل، ولایت و توحید محض را از کار انداختند!
-شیطان، پایه و اساس زندگی تابعین
حضرت در این خطبه میفرمایند: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاكاً» اینها مربوط به شیاطین زمان خودشان است، ولی این خطبه شامل همهٔ شیاطین روزگار و پیروان آنها میشود. امیرالمؤمنین(ع) خیلی قوی بیان کردهاند و کلمات و لغاتی که انتخاب کردهاند، غوغاست! اگر به من بگویند شما که 55 سال است به منبر میروی، بیشتر یک منبر یا خطبهٔ پنج خطی بساز که شبیه این سخنرانی پنج خطی امیرالمؤمنین(ع) باشد؛ به خدا اگر امکان داشته باشد! اصلاً خطبه در اوج بلاغت، فصاحت، جامعهشناسی، حالشناسی، باطنشناسی و دشمنشناسی است.
«اتَّخَذُوا» فعل جمع است و «هِم» در «لِأَمْرِهِمْ» ضمیر جمع است؛ نگاه امیرالمؤمنین(ع) این بوده است: غیر از آن دوازده نفری که بعد از مرگ پیغمبر(ص) سالم ماندند و غیر از آن چهل نفر در زمان خودشان، بقیهٔ جامعه از مرد و زن، پیر و جوان، شیطان را بهعنوان اساس و پایهٔ زندگی انتخاب کردهاند؛ یعنی خدا، پیغمبر(ص) و مرا حذف کردهاند و ریشه و اساس زندگیشان را شیطان قرار دادهاند. منظور از شیطان، آن سه نفر، بعد هم معاویه، یزید و مروان هستند که مردم اینها را اساس قرار دادهاند و همینجوری تا الآن که اکثر دولتهای جهان، آمریکا را اساس زندگی قرار دادهاند و میگویند: اگر با او ببرّیم، نمیتوانیم زندگی کنیم، شکم ما سیر نمیشود و صندلیای برایمان نمیماند. ما مجبور هستیم که نوکرش باشیم! خداوند احدی را مجبور نیافریده است؛ شما دروغ میگویید و به پروردگار تهمت میزنید.
این کار ملتهای جهان است؛ این ملتی هم که شما هستید، نمونهتان در تاریخ کم بوده است. البته آنچه که مهم است، حفظ این ارزشهاست تا شیاطین زمان ما با قدرت ابزاریشان از دست ما نگیرند! ملتی با دل بارقت که وقتی سرباز الهیشان را میکُشند، نود درصد ملت (غیر از آنهایی که هممکتب و هممذهب ما نیستند) اشک میریزند. این معلوم میشود که دل آنها دل درستی است.
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: آنها شیاطین را اساس و پایهٔ زندگیشان انتخاب کردند که هرچه ارباب بگوید؛ هر وقت بگوید به راست راست، به چپ چپ، هر وقت بگوید که راه من دور است و خودم نمیتوانم وارد جنگ بشوم، تو یمن را پنج سال بمباران کن؛ زن حامله، دختر جوان و بچهٔ شیرخواره را تکهتکه کن، زیربناها را هم نابود کن، او هم میگوید چشم! این شیخکهای بغل آب هم در جنوب ما میگویند چشم! این حرف امیرالمؤمنین(ع) است که میفرمایند: شیطان را اساس و پایهٔ زندگیشان قرار دادهاند.
«وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً» شیطان هم وقتی میبیند در زندگی اینها و به دست خود اینها بهعنوان پایه و اساس انتخاب شده است، خودشان را در اختیار او قرار میدهند تا از اینها دامی برای به دامانداختن درست بکند. «أشْراک» یعنی دامها، ولی این لغت در زبان امیرالمؤمنین(ع) کنایه است؛ یعنی تمام این جامعه خودش را بهعنوان سطل انتخاب کرده است که هرچه زباله مثل حسد، کبر، بخل، بیرحمی، حیلهگری، آدمکشی و جنایت دارد، در ظرف اینها بریزد.
-استقرار شیطان در وجود تابعین
«فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ» شیطان در وجود اینها استقرار پیدا کرده و بیرونبرو هم نیست! مستقر است و مثل درختی از کف پا تا کلهشان شاخه دوانده است؛ فکر میکنند، فکر شیطانی است؛ حرف میزنند، حرف شیطانی است؛ میخورند، مال حرام است؛ یعنی درخت کاملی در وجودشان شده، راه نفوذ باز کرده است و میتواند از هر طرف بر اینها حکومت بکند.
-چشم و زبان صد درصد شیطانی
«وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ» در وجود اینها مرتب شاخه اضافه میکند و کار این مردم، یعنی متابعانش را به جایی رسانده که «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ» چشمشان صددرصد شیطانی شده و نگاهشان به همهچیز نگاه شیطان است. «وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» حرفزدنشان هم به نیابت از شیطان است. هرچه میگویند، شیطانی میگویند!
خود آمریکاییها میگویند در مدت سه سالی که این سگ هار با رأی خودشان بر مملکت خودشان مسلط شده، چندهزار دروغ به دنیا گفته است. چشم او هم چشم شیطان است و با بیشرمی کامل میگوید: من دیگر به مردم و دولت سوریه کاری ندارم؛ من نفت میخواهم، ما هم نفت نداریم و آنجا پر از نفت است، باید اسلحه بکشیم، کشتی و هواپیما بفرستیم، مردم را از آن محدوده کنار بزنیم و کِشتی کشتی نفت را بدزدیم. مریدهایش در دامن شیاطین افتادهاند! خودش در کاخ سفید نشسته و شبها را تا صبح به خوشگذرانی، مشروبخوری و زنبازی میگذارند؛ سربازهای بدبختش هم چندهزار کیلومتر آنطرفتر، هزارهزار آدم بیگناه را برای ارضای هوای نفس او میکشند. زبان مریدهایش زبان خود او شده است؛ زبان زبان شیطان، چشم چشم شیطان، فکر فکر شیطان و عمل هم عمل شیطان است.
-سوار بر مرکب لغزشها و گناهان
حضرت دو جملهٔ دیگر دارد که میفرمایند: «فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ» تمام لغزشها را بار مردمی کرده است که تابعش هستند. «وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ» هرچه هم فساد است، چنان در مقابل اینها نقاشی کرده که اینها یک دل نه، بلکه صد دل بهطرف فساد حرکت میکنند.
حالا میتوان از دست این شیطان فرار کرد؟ بله میشود؛ مگر شما در این شصتساله فرار نکردید؟ مگر پدران و مادران بزرگوارتان از فرهنگ رضاخان فرار نکردند؟ مگر شما از فرهنگ 37 سالهٔ طاغوت دوم آن سلسله فرار نکردید؟ شما در حجاب ناموس، کسب، اخلاق و روش و منش خودتان زیربارش نرفتید.
حکایتی شنیدنی در خصوص فرار از شیطان باطن
قدرتمندتر از شیطان بیرون، شیطان درون است که پروردگار اسم و رسم و کارکردش را چندبار در قرآن گفته است؛ مجموعهٔ خواستههای نامشروع که پروردگار اسمش را «هوا» گذاشته است، از دست آن هم میتوان فرار کرد. یک موردش را برایتان بگویم و حرفم تمام باشد:
روزی شیخ بهائی، این انسان کمنظیر، باحال و گوشِ باز با تعدادی از شاگردان درسش به تخت فولاد، کنار قبر بابا رکنالدین آمد تا فاتحهای بخواند. یکی از آنهایی که در کنارش بود، پدر مرحوم مجلسی، عالم بزرگ، ملامحمدتقی بود. همینجوری که فاتحه میخواند، یکمرتبه تکان شدیدی خورد. به این چند نفر، مخصوصاً ملامحمدتقی گفت که شما هم صدا را شنیدید؟ آنها گفتند: نه، ما صدایی نشنیدیم. شیخ گفت: برگردیم! گفتند: استاد چه صدایی شنیدید؟ شیخ گفت: من این صدا را کنار قبر شنیدم که گفت: «شیخ، خود را باش». او خبر مرگ مرا داد.
به خانه آمد. شش ماه از خانه بیرون نیامد و هیچکس هم راه نداد. اینجایی هم که الآن قبرش هست، خانهٔ کوچکی بود که خریده بود تا هر وقت به مشهد میآید، نزدیک حرم باشد. سر شش ماه هم به شاگردهایش گفت: او خبر مرگ مرا داد؛ بعد از دنیا رفت. او را به مشهد آوردند و در خانهٔ خودش دفن کردند که حالا جزء حرم است.
عالمی بهنام آخوند ملاعبدالله در زمان ایشان در اصفهان بود، در حالاتش نوشتهاند که مرد خیلی بزرگی، علماً و عملاً بوده است. یک ویژگیاش این بود که نماز صبح و ظهر و شب را در اول وقت با جماعت میخواند و اصلاً ترک نمیکرد. بعضیها چه حالوحوصلهای داشتند! آخوند ملاعبدالله روزی به دیدن شیخ بهائی میآید. نزدیک اذان که میشود، شیخ بهائی میگوید: شما جلو بایستید و ما چندنفر که در خانه هستیم، به شما اقتدا کنیم. اگر بخواهید از خانهٔ من تا مسجد خودتان بروید، اصلاً وقت فضیلت نماز میگذرد. شما ساعت دوازده هم که از خانهٔ من برای نماز جماعت ظهر بروید، سهربع میکشد تا به محل خودتان برسید. همینجا اقامهٔ جماعت کنید! ایشان گفتند: نه! شیخ بهائی گفت: خانهٔ ما که جا دارد و راحتتر است؛ شما به نماز اول وقت و نماز جماعت نمیرسی. آخوند گفت نه و بیرون آمد. آن آقایی که همراهش بود، در راه گفت: شما که عاشق نماز اول وقت و نماز جماعت هستید، وضو هم که داشتید، طوری نبود! آخوند گفت: نه! آن مرد گفت: چرا نه؟ دلیل شما چیست؟ گفت: من مصونیت نداشتم از اینکه جلو بایستم و در این چهار رکعت به ذهنم و قلبم خطور نکند که آخوند ملاعبدالله چقدر مهم هستی؛ شیخ بهائی به تو اقتدا کرده است! آن نماز، دیگر نماز نبود، بلکه شیطان بود. من نمیتوانستم و اینقدر قدرت نداشتم که جلوی خطر ذهنی یا قلبیام را بگیرم. این فرار از شیطان باطن است.
دعا برای عاقبتبهخیری، یادگاری از ابراهیم(ع)
کار شما، فرار از شیطان ظاهر از زمان پدرانتان تا الآن است و به ما هم سفارش کردهاند که برای عاقبتبهخیری خودتان، زن و بچههایتان و نسلتان دعا بکنید. این شکل دعا کردن، یادگار ابراهیم(ع) است: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 128). ابراهیم(ع) دعاهایی دارد که زن و بچه و نسلش را در این دعاها آورده، دعای عمومی و حتی دعا برای مردم. خیلی جالب است! به اهل نماز شب یاد دادند که چهل انسان مؤمن را دعا کن و خودت تنهاتنها سحر نخور؛ اگر چهلتا اسم یادت نمیآید، اصلاً کل مؤمنین و مؤمنات را دعا کن و بگو: «اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ». لغزش شخصی خیلی سنگین بود، وقتی میخواهند او را در قیامت به جهنم ببرند، میلیونها نفر به فرشتگان میگویند که او را به جهنم نبرید! فرشتگان میگویند: خدایا چهکار کنیم؟! ما باید این یک نفر را به جهنم ببریم، اما میلیونها نفر به ما التماس میکنند. خطاب میرسد: او را به جهنم نبرید! کل اینهایی که نمیگذارند به جهنم ببرید، میگویند: او بر ما حقی دارد؛ چون در تمام دورهٔ عمرش میگفته است: «اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ». او به ما دعا کرده و ما از دعایش بهرهمند شدهایم.
کلام آخر؛ بعد از تو ای پسر، از زندگیام سیر شدم
دوتا هجدهساله در اهلبیت(علیهمالسلام) به سختترین شکل شهید شدهاند: اولین نفر برای اول صدر اسلام و بعد از مرگ پیغمبر(ص) اکرم است. صدیقهٔ کبری، فاطمهٔ زهرا(ص) اولین شهید از اهلبیت(علیهمالسلام) است که در هجدهسالگی شهید شد؛ دیگر رفت تا روز عاشورا که اولین شهید از اهلبیت(علیهمالسلام)، وجود مقدس و مبارک، عرشی و ملکوتی علیاکبر(ع) بود.
بعد از تو ای پسر، از زندگیام سیر شدم ××××××××× این منم بر سر نعش تو زمینگیر شدم
شهدای پریروز، مخصوصاً بزرگ شهیدان، مرحوم حاجقاسم سلیمانی از این مجلس بهره ببرند.
من که خود خضر رهم، پیر شدم بر سر تو ×××××××× وای بر حال دل عمهٔ غمپرور تو
بهر دیدار تو بابا به شتاب آمدهام ×××××××× با دل سوخته و قلب کباب آمدهام
به شتاب آمدهام تا که بگیرم به برت ×××××××××× زودتر آمده بود عمهٔ خونینجگرت
حضرت فرق شکافته را روی دامن گذاشتند، هرچه بدن را نگاه کردند که ببینند آیا جایی دارد تا جای بدن را عوض بکنند، اما دیدند جایی ندارد. به هر کجای بدن بخواهند دست بگذارند تا از روی زمین بلند کنند، عضو دیگری قطع میشود! حضرت بلند شدند، عبایشان را کنار بدن پهن کردند و عبا را آرامآرام زیر بدن کشیدند، بعد سر زانو بلند شدند و گفتند: «يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ» جوانان بنیهاشم، بیایید! من نمیتوانم عزیزدلم را بهتنهایی بیاورم؛ بیایید و به من کمک بدهید.