لطفا منتظر باشید

جلسه نهم چهارشنبه (18-10-1398)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
جمادی الاول1441 ه.ق - دی1398 ه.ش
16.41 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

قدرت و اقتدار سپاه پاسداران در انتقام سخت

سپاه پاسدارانِ عزتمند، غیور، شجاع و مؤمن، یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های آمریکای مستکبر، ظالم، قاتل، خونریز و بی‌رحم را در همان ساعت و لحظه‌ای مورد حملات موشکی خود قرار دادند که سردار بزرگ اسلام، انسان کم‌نظیر، عارف و سالک، سردارِ لشکر حق، سپهبد حاج قاسم سلیمانی را ناجوانمردانه و مظلومانه شهید کردند. با این کار باعظمتی که کردند، البته گوشه‌ای از انتقام خون وجود مبارک او و شهیدان همراه او بود و انتقام کامل از دشمن در پیش است. کاری که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرزندان قرآن و اسلام کردند، برابر با آیات کتاب خدا، قرآن مجید است.

 

مُهر تأیید قرآن بر کار مقتدرانۀ سپاه

-حکم الهی بر نابودی مشرکین در هر جایی

در یک آیه می‌خوانیم: «فَاقْتُلُوا اَلْمُشْرِکینَ حَیثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 5)، این چهره‌های آلودهٔ مشرک را در هر کجا یافتید، نابود کنید و بکشید. این آیه خیلی جالب است، نمی‌گوید در سرزمین خودتان؛ این حکم الهی است که هر کجا یافتید. در آیهٔ دیگر آمده است: «إِنَّمَا اَلْمُشْرِکونَ نَجَسٌ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 28)، درون و باطن این هواپرستان و بت‌پرستان آمریکایی و اسرائیل نجَس است. نجَس غیر از نجِس است؛ نجَس آلودگی شدیدتری است.

 

-عذاب و خواری مشرکین به دست مجاهدین

آیهٔ دیگری که کار سپاه با آن هماهنگ بود، این آیهٔ شریفه است: «قٰاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اَللّٰهُ بِأَیدِیکمْ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 14)، آنها را بکشید تا خدا آنها را به دست شما دچار عذاب بکند. معنی‌اش این است که دست شما دست خداست. «قٰاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اَللّٰهُ بِأَیدِیکمْ وَ یخْزِهِمْ» و خدا آنها را به دست شما خوار، ذلیل، زمین‌گیر و بی‌آبرو کند. «وَ ینْصُرْکمْ عَلَیهِمْ» مطمئن باشید خدا شما را بر ضد آنها یاری می‌دهد. با این آتش سنگینی که روی سر این سگان هار می‌ریزید، یک نتیجه‌اش هم این است: «وَ یشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ» دل مردم را که از کشتن حاج قاسم سلیمانی به درد آمد، درمان می‌کنید. با این کارتان دل مردم را خنک و خوشحال می‌کنید.

 

-فرمان خداوند به پیامبر مبنی‌بر جنگ با کافران و منافقان

آیهٔ دیگری که کار سپاه با آن هماهنگ بود، این آیه است: «یٰا أَیهَا اَلنَّبِی جٰاهِدِ اَلْکفّٰارَ وَ اَلْمُنٰافِقِینَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 73)، پیغمبر من، با کافران و مردمان منافق و دورو و آلوده‌باطن بجنگ، «وَ اُغْلُظْ عَلَیهِمْ» و به آنها سخت بگیر. به این گرگان درندهٔ خون‌خوار رحم نکن! «مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ» وقتی اینها را می‌کشید، همان لحظه جایگاهشان دوزخ می‌شود، «وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ» و چه جایگاه بدی برای آنهاست. پروردگارا، در این خانهٔ معنوی و خانه‌ات، دست نیاز به‌سوی حضرت تو برمی‌داریم و از صمیم قلب می‌خواهیم که لحظه‌به‌لحظه سپاه پاسداران ما را مورد لطف، احسان، یاری و کمک خود قرار بده و شرّ دشمنان اسلام را با فعالیت‌هایی که به دستور تو می‌شود، از سر ملت‌های اسلامی بردار. برای روح مطهر سردار رشید اسلام و یار دین و انقلاب، ملت و رهبری و یاران بزرگوارِ همراهش صلواتی ختم کنید.

 

رجوع بندگان در قیامت

کلام به اینجا رسید که طبق آیات قرآن مجید، بازگشت عده‌ای در قیامت و بعد از مرگ به پروردگار است. در آیات قرآن این جمله را زیاد می‌بینیم: «عِنْدَ رَبّهِم». بازگشت‌کننده در این بازگشت با رحمت، مغفرت، احسان و رزق خدا و بهشت پروردگار عالم دیدار می‌کند. یک بازگشت هم در قرآن مجید مطرح شده که بازگشت به دوزخ است. مردم بی‌دین، ظالم، مجرم و فاسق که نیت‌ آنها این بوده که تا زنده‌اند، جُرم، گناه و ظلم داشته باشند؛ اینها چون هیچ ارتباطی با پروردگار عالم ندارند و مستحق رحمت، مغفرت و لطف پروردگار نیستند، دیگر «عِنْدَ رَبّهِم» برای آنها وجود ندارد و بازگشت‌ اینها به دوزخ است. دو آیه از قرآن مجید برایتان در این زمینه بخوانم که خیلی قابل‌توجه است.

 

-بازگشت عبد واقعی به‌سوی خداوند

بازگشت به عربی «رجوع» می‌شود. در قرآن مجید، دو رجوع مطرح شده و دو مرحله رجوع بیان شده است. یکی رجوع به دستور خود پروردگار است؛ یعنی یک مؤمن واقعی، متدین حقیقی، ولی‌الله، پیغمبر، امام و انسانی که واقعاً عبدالله بوده، لحظه‌ای که باید از این دنیا برود، لحظه‌ای که خدا مقرر کرده و پس‌وپیش نمی‌شود: «فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ یسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یسْتَقْدِمُونَ»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 34)، در این لحظه فرمان رجوع از جانب پروردگار مهربان عالم صادر می‌شود. و چه زیبا و پربار است که محتضر مستقیماً صدای پروردگار عالم را می‌شنود: «یٰا أَیتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ × اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّک رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً»(سورهٔ فجر، آیات 27-28)، از این دنیایی که بودی، برگرد! به کجا برگرد؟ به‌سوی پروردگار و خالقت، به‌سوی آن‌کسی که تو را تربیت کرد. به‌سوی رب برگرد، در حالی که با تمام وجودت از پروردگار خوشنود هستی؛ یعنی وقتی در دنیا زندگی می‌کردی، نسبت به پروردگار عالم در کمال خشنودی بودی. از خدا، انبیای خدا، کتاب‌های آسمانی و دستورات خدا خشنود بودی؛ اگر آن‌وقتی که در دنیا بودی، آسیبی به تو می‌رسید و مشکلی پیدا می‌کردی، خیلی باآرامش می‌گفتی: این آسیب و مشکل امتحان پروردگار است، می‌خواهد مرا پخته‌تر کند و نمرهٔ بیشتری به من بدهد. حالا به‌سوی پروردگارت برگرد، در حالی که از خدا خشنود هستی و در حالی که خشنودیِ ملکوت و عالم غیب هم تو را بدرقه می‌کند.

 

-وارد شدن عبد حقیقی به بهشت ذات پروردگار

«فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی»(سورهٔ فجر، آیهٔ 29)، اینجا حضرت رضا(ع) روایت مهمی دارند که کتاب‌های معتبر حدیث این روایت را نقل کرده‌اند. وقتی پروردگار می‌گوید «فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی»، پرده کنار می‌رود و مؤمنِ محتضر چهارده معصوم را می‌بیند و زیارت می‌کند. چهارده معصوم در کنارش قرار گرفته‌اند و خداوند متعال به آن محتضر امر می‌کند و فرمان می‌دهد: «فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی» بر این بندگان خاص و ویژهٔ من وارد بشو؛ یعنی من تو را جزء اینها می‌دانم. چه نعمت عظیمی است! من تو را با اینها حساب می‌کنم. به او می‌گویند: «وَ مَنْ یطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیهِمْ مِنَ اَلنَّبِیینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 69) هم‌نشینان تو در آن عالَم، انبیا، صدیقین، شهدا و شایستگان هستند، «وَ حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً» که اینها رفیق‌های نیکویی برای تو هستند.

 

این یک رجوع است: «فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی» که در این رجوع، «وَ اُدْخُلِی جَنَّتِی»(سورهٔ فجر، آیهٔ 30) به بهشت من وارد بشو. حالا این بهشت چه بهشتی است که پروردگار عالم به خودش نسبت داده است؟! در آیات دیگر قرآن می‌بینیم که خداوند می‌فرماید: «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 25)؛ اما در اینجا می‌گوید بهشت من! مثل اینکه میلیاردها خانه در عالم است و پروردگار عالم هیچ توجهی به آن خانه‌ها از نظر بنا و ساختمان و استحکام ندارد.؛ ولی ابراهیم و اسماعیل به دستور پروردگار و با نقشه‌ای که جبرئیل برایشان آورد، کعبه را ساختند. خداوند متعال تشریفاً این کعبه را به خودش نسبت داد و فرمود: «وَ عَهِدْنٰا إِلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ أَنْ طَهِّرٰا بَیتِی»(سورهٔ بقره، آیهٔ 125). خداوند نگفت این خانه را غرق در طهارت کنید، بلکه فرمود: «أَنْ طَهِّرٰا بَیتِی» خانه‌ام را غرق در طهارت کنید. در این آیهٔ شریفه هم، جنت به «ی» متکلم وصل است، معنی‌اش این می‌شود: ای بندهٔ من، ای نفس مطمئنه، ‌ای نفس راضیه، ‌ای نفس مرضیه، «وَ اُدْخُلِی جَنَّتِی» به بهشتم وارد بشو.

 

-غیرقابل‌درک بودن بهشت ذات پروردگار برای انسان

کسی تا حالا توانسته درک کند که این بهشت چه بهشتی است؟ خیر، فقط ما یک جمله دربارهٔ این بهشت داریم که واقعاً غیرقابل‌درک است! می‌گویند این بهشت بهشت ذات است و برای ما معلوم، مفهوم و روشن نیست. چه وقتی روشن می‌شود؟ اینجا دانش، عقل و فکر خیلی محدود است. این‌قدر دانش محدود است که پروردگار عالم با این‌همه رشته‌های علمی که از زمان آدم(ع) شروع شده تا حالا، بعد از این‌هم علم پیشرفت خیلی زیادی می‌کند؛ یعنی اگر شما همهٔ این علم‌ها را روی هم بریزید، پروردگار می‌فرماید: «وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 85)، کمی از علم را به شما داده‌ام. علمْ اندک و عقل محدود است؛ با علم، عقل و خرد هم نمی‌شود به خیلی از حقایق قرآن رسید. «وَ اُدْخُلِی جَنَّتِی» نمی‌شود رسید!

 

-پیکرۀ محدود علم در کرۀ زمین

من برای اینکه بدانید چقدر پیکرهٔ علم در کرهٔ زمین کوچک و اندک است، روایت خیلی مهمی از حضرت باقر(ع) برایتان بخوانم. امام باقر(ع) می‌فرمایند: اگر علم 28 حرف باشد(الف، ب، ت، ث، ج، ح، خ، د تا ی)، از زمان حضرت آدم تا لحظهٔ ظهور دوازدهمیِ ما، فقط «الف» علم برای کل این میلیاردها بشر کشف شده و «ب» تا «ی» مستور و پنهان است. وقتی دوازدهمی ما می‌آید، از «ب» تا «ی» علم را برای مردم روشن می‌کند و آن‌وقت آدم عالم می‌شود. الآن ما عالم نیستیم، مردم دنیا عالم نیستند! با یک «الف» که انسان به معنای کامل عالم نمی‌شود؛ ولی آن زمان که امام زمان(عج) 27 حرف دیگر علم را از آن معدن پنهان بیرون می‌آورند، در کنارش لازم است که عقل‌ها هم کامل شود تا آن علم را بفهمد و ظرفیت‌ها بالا برود تا آن دانش در ظرف وجود مردم جا بگیرد. لذا خود حضرت باقر(ع) می‌فرمایند: وقتی ظهور کند، دست روی سر مردم می‌کشد؛ نه اینکه امام زمان تک‌تک مردم را صدا کنند و روی سرشان دست بکشد، بلکه دستشان را اشارتاً روی سر مردم می‌کشد و عقل تمام مردم کامل می‌شود تا بتوانند آن علم کشف‌شده را بفهمند.

 

-لذت وصف‌ناپذیر شنیدن کلمۀ «إرْجِعی» از پروردگار

این «وَ اُدْخُلِی جَنَّتِی» هم همین است؛ من نمی‌دانم در زمان امام عصر(عج) روشن می‌شود که این بهشتم چیست یا در قیامت به ما نشان‌ می‌دهند آن بهشتی که در آخرین آیهٔ سورهٔ فجر گفتم، این است. آنجا هم آن‌وقت قابل درک و قابل‌فهم است. این یک رجوع و بازگشت که بازگشت به امر پروردگار صورت می‌گیرد. خود انسان دخالتی در آن ندارد، ولی چون انسان از نظر ایمان، تقوا و اخلاق، آدم کامل و جامعی شده است، پروردگار عالم خودش به محتضر خطاب می‌کند: «إرْجِعی». حالا یک‌چیز دیگر هم ما نمی‌فهمیم، مگر به آن برسیم. وقتی محتضر «إرْجِعی» را با صدای پروردگار می‌شنود، چه لذتی به او دست می‌دهد؟ این لذت با لذت نعمت‌های مادی بهشت یکی است؟ یعنی همین‌طوری که مؤمن شیعه در بهشت از انواع نعمت‌های بهشت که مصرف می‌کند، لذت می‌برد؛ آیا این لذت شنیدن صدای پروردگار مثل آن لذت است؟ بزرگ‌ترین فیلسوف شیعه، سالک و عارف، محقق و مفسر، مرحوم صدرالمتألهین شیرازی در کتاب «اسرارالآیات» خود می‌گوید: این لذت با آن لذت اصلاً قابل‌مقایسه نیست و محتضر مؤمن در اوج لذت از دنیا می‌رود.

 

سرانجام مجرمین در قیامت

-درخواست نابجای مجرمین از خداوند

اما رجوع دوم که آنجا دیگر صدا صدای خدا نیست، بلکه صدای گنهکار، مجرم، ظالم، بی‌دین و حرام‌خور است. وقتی پرده کنار می‌رود و عالَم بعد آثارش را نشان می‌دهد، یک‌مرتبه این محتضر با دیدن تمام پروندهٔ دورهٔ عمرش که در آنجا پروردگار عالم دورهٔ عمر محتضر را نشانش می‌دهد از لحظهٔ تکلیف تا حالا چه‌کار کرده، وقتی محتضرِ مجرم اوضاع را می‌بیند، ناله می‌کند. البته این ناله را آنهایی که کنار تخت و بسترش هستند، نمی‌شنوند. این ناله نالهٔ برزخی و آخرتی است و صدای این ناله به گوش اقوامش و بچه‌هایش نمی‌رسد. محتضر این ناله را می‌زند: «رب» حالا اینجا خداشناس می‌شود! عمری نمک خدا را خورده و نمکدان شکسته است. عمری یک رکعت نماز نخوانده، عمری یک کار خیر نکرده، عمری یک‌بار یا رب نگفته و بدتر از اینکه نگفته، در قرآن می‌گوید: وقتی این نابکاران اسم من را می‌شنوند، «اِشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 45) بدشان می‌آید؛ اگر کسی کنارش بگوید «یا الله»، «یا رحمان»، «یا رب»، «یا کریم» دلش پر از آشوب می‌شود که کاش این کلمه را نمی‌شنیدم! اما حالا که می‌بیند تمام دورهٔ عمرش را جلوی چشمش آورده‌اند و می‌بیند چه ضرر و خسارتی کرده، حالا خداشناس می‌شود؛ چون می‌بیند هیچ‌کس نیست به دادش برسد؛ نه زن، نه بچه، نه داماد، نه دختر، نه پول و نه صندلی. آنجا می‌فهمد که یک‌نفر فریادرس در عالم بوده است. همان‌ کسی که امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل می‌گویند: «یا غیاث المستغیثین»؛ آنجا می‌گوید: «رَبِّ اِرْجِعُونِ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 99). ببینید فرق این «اِرْجِعُونِ» با آن «إرْجِعی» چقدر است؟ یعنی اصلاً نمی‌شود تفاوتش را درک کرد! 

آنجا پروردگار می‌فرماید: «إرْجِعی» و اینجا مجرم به خدا می‌گوید: «اِرْجِعُونِ» من را برگردان. تو را کجا برگردانم؟ می‌گوید: اول عمرم، در آن روزی که تکلیف شدم و به مسائل الهی مکلف شدم. مرا به آن نقطه برگردان. برگردانم که چه بشود؟! خود محتضر می‌گوید: «لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکتُ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 100)، تا تمام عمل‌های صالحی که پشت سر انداختم، توجه نکردم و انجام ندادم، انجام بدهم.

 

-پاسخ خداوند به مجرمین در روز قیامت

این نالهٔ محتضر است، و اما جواب پروردگار: «کلاّٰ إِنَّهٰا کلِمَةٌ هُوَ قَائِل‌ها» شما اگر دربارهٔ «کلاً» از یک عالم یا طلبهٔ درس‌خوانده بپرسید و بگویید این «کَلّا» که در این آیه هست، چه نقشی دارد؟ به شما می‌گوید: حرف «کلاً» کلمهٔ رد است. یعنی چه؟ مغز «کلاً» یعنی خدا به محتضر می‌گوید: این حرف‌هایی که زدی و گفتی مرا برگردان تا عمل صالحی که انجام نداده‌ام، انجام بدهم؛ خفه شو و دیگر حرف نزن! «إِنَّهٰا کلِمَةٌ هُوَ قَائِل‌ها» دروغ می‌گویی، الآن هم دروغ می‌گویی. «وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ» پیش رو و جلوی تو عالَمی به نام عالم برزخ است، بعدش هم عالَم قیامت است. این داستان برگشت از دیدگاه قرآن مجید بود.

 

کلام آخر؛ عمق مصائب واردشده به حضرت زهرا(س)

چه کسی می‌تواند عمق مصائبی را که به صدیقهٔ کبری(س) وارد شد، بفهمد! خود حضرت زهرا(س) می‌فرمایند: «صُبَّــــــتْ عَلَیَّ مَصَائِــبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّـتْ عَلَـى الْأَیَّـامِ صِـرْنَ لَیَالِیَا» مصائبی که بر سر من آوردند، اگر این مصائب را روی تمام روزهای دنیا بریزند، تمام روزها شب تاریک می‌شود. مردم مدینه چه کردند؟! مگر پیغمبر ما چند اولاد داشت؟! پیغمبر ما که غیر از فاطمهٔ زهرا(س) در وقت ازدنیارفتنش اولادی نداشت. شما جمع شدید و مزد 23 سال زحمت پیغمبر(ص) را دادید؟! با آتش زدن درِ خانه مزد دادید؟ با زدن غلاف شمشیر به بدن زهرا(س) مزد دادید؟ با سیلی زدن مزد دادید؟ جلوی چشم زهرا و حسن و حسین و زینب و کلثوم(علیهم‌السلام) امیرالمؤمنین(ع) را با آن وضع کشان‌کشان به مسجد بردید، مزد دادید؟ شما هفتادهشتاد نفرتان از یک درِ کوچک به خانه هجوم آوردید، زهرا(س) پشت در بود و هجوم شما زهرا(س) را بین در و دیوار گذاشت، مزد دادید؟ برادران و خواهران، عجیب این است! اینها با کشتن زهرا قانع نشدند و گفتند: نه نشد، مزد 23 سال زحمت پیغمبر(ص) خیلی سنگین بود! در محراب مسجد آمدند و فرق علی(ع) را شکافتند؛ باز هم قانع نشدند، بدن حضرت مجتبی(ع) را کنار حرم پیغمبر(ص) مورد حمله قرار دادند؛ باز هم قانع نشدند و گفتند: ما مزد پیغمبر(ص) را درست ندادیم! آن‌وقت در کربلا، بین دو نهر آب، 72 نفر را با لب تشنه سر بریدند؛ حتی به بچهٔ شش‌ماهه هم رحم نکردند. حالا اینها را سر بریدید، دیگر چرا جلوی چشم زن‌وبچه سرهایشان را به نیزه زدید...

 

تهران/ خانی‌آباد/ مسجد رسول(ص)/ دههٔ اول جمادی‌الاول/ زمستان1398ه‍.ش./ سخنرانی نهم 

برچسب ها :