جلسه سوم سه شنبه (17-10-1398)
(تهران حسینیه اهل بیت (گلپور))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- ارزش اعمال انسان در گرو برخورداری از حسن فاعلی و فعلی
- -حقیقت معنایی حسن فعلی
- -تقسیم اوقات برای بهرهمندی بهتر از زمان
- -حسن فاعلی، شرطی برای پذیرفتن حسن فعلی انسان
- مراتب پاکی از منظر فلاسفۀ اسلامی
- حسن فاعلی و فعلی پروردگار
- -دعای جوشن کبیر، بیانگر حسن فاعلی پروردگار
- -تمام آفریدههای عالم هستی، حسن فعلی خداوند
- امیرالمؤمنین(ع)، فعل زیبای خداوند
- خداوند زیبای بینهایت و آفرینندۀ زیباییها
- پیوند ناگسستنی حسن فعلی و فاعلی
- صدیقۀ کبری(س)، حسن فعلی پروردگار
- کلام آخر؛ مصائب جانسوز صدیقۀ کبری(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
ارزش اعمال انسان در گرو برخورداری از حسن فاعلی و فعلی
-حقیقت معنایی حسن فعلی
ارزش اعمال انسان، چه در بخش اخلاق، چه در بخش عمل و چه در بخش اعتقاد و قبولی اعمال، هر دو منوط به این است که انسان هم دارای حُسن فاعلی و هم دارای حُسن فعلی باشد. حسن فعلی، یعنی همهٔ حرکاتش با مسائل الهی هماهنگ باشد؛ مثلاً بهدنبال پول درآوردن برود که دستور هم هست. دستور جالبی هم برای پول درآوردن هست که پروردگار برای روز جمعه میفرماید(حالا جمعه را که قرنهاست تعطیل کردهاند، ولی زمان خود حضرت جمعه تعطیل نبود): «فَإِذٰا قُضِیتِ اَلصَّلاٰةُ فَانْتَشِرُوا فِی اَلْأَرْضِ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 10)، وقتی نماز تمام شد، در شهرهایتان پخش بشوید؛ حالا مدینه هستید، در مدینه؛ مکه هستید، در مکه؛ طائف هستید، در طائف؛ برای چه پخش بشوید؟ «وَ اِبْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ» برای اینکه مال بهدست بیاورید، برای خریدوفروش و دادوستد. برای چه مال بهدست بیاورید؟ برای ادارهٔ امور زندگیتان.
-تقسیم اوقات برای بهرهمندی بهتر از زمان
موسیبنجعفر(ع) روایت مهمی دارند که هزار سال قبل در کتاب «تحفالعقول» نوشته شده است. من وقتی در قم طلبه بودم، یادم است که طلبهها در کنار درس فقه و اصول، این کتاب را هم هر روز میآوردند و یک صفحهاش را با هم مباحثه میکردند. روزی نوبت این طلبه بود، روایاتش را یک صفحه میخواند و معنی میکرد(چون ترجمه نداشت) و یک روز هم نوبت آن یکی همدرس بود که روایات صفحه را میخواند و معنی میکرد؛ یعنی از اول طلبگی به روایات اهلبیت(علیهمالسلام) اتصال پیدا میکردند. در این کتاب که نظم جالبی دارد و فکر کنم ترجمه هم شده است. اگر یکوقت بهدست آوردید، آن را بخرید. نظمش اینگونه است که از پیغمبر(ص) به ترتیب تا امام حسن عسکری(ع) روایت نقل کرده که هزار سال پیش خیلی کار جالبی کرده است.
در باب روایاتِ موسیبنجعفر(ع)، روایتی را در چهار بخش نقل میکند که موسیبنجعفر(ع) میفرمایند: اوقات خودتان را چهار قسمت کنید؛ یعنی 24ساعت خود را چهارتا شش ساعت کنید و یکی از این شش ساعتها را «لأمر المعاش» بهدنبال کسب و کار، صنعت، زراعت و بهدست آوردن ثروت بروید. از آن طرف، قرآن مجید میفرماید: مواظب باشید که ثروت بهدستآمده شما را از خدا جدا نکند! ثروت خیلی گولزن است و اگر با آن بهدرستی رفتار نشود، از یک طرفش حرص و از یک طرف بخل ایجاد میکند. حرص و بخل گناه بزرگ باطنی هستند. وقتی حرص به آدم مسلط بشود، یواشیواش(این اتفاق در تاریخ افتاده است) قناعتش میشکند، دیگر نمیتواند به حلال خدا اکتفا کند و برای ازدیاد ثروت بهدنبال حرام میرود. این خطر حرص است. از یک طرف هم، عشق به پول طبق آیات سورهٔ فجر، «وَ تُحِبُّونَ اَلْمٰالَ حُبًّا جَمًّا»(سورهٔ فجر، آیهٔ 20)، عشق دیوانهکنندهای است که در آیات بعد میگوید: وقتی عاشق پول شدی، بخیل میشوی؛ چون نمیتوانی پول را از خودت دور و جدا کنی. اینطور، از یک طرفِ وجودت اسیر حرص و از طرف دیگرِ وجودت اسیر بخل میشوی. بعد این دوتا بند، وقتی تو را بست، تو را گلولهپیچ به جهنم میاندازند.
-حسن فاعلی، شرطی برای پذیرفتن حسن فعلی انسان
یک بحث در حُسن فعلی بود؛ یعنی اگر تمام حرکات، کوششها و زحمات خود را چه در عبادت، چه اقتصاد، چه معاشرت و چه زن و بچهداری هماهنگ با آیات قرآن و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) کنید، فعل شما حُسن زیبا میشود؛ اما برای ارزش پیدا کردن حُسن فعلی و اینکه پروردگار این فعل را قبول کند و برایش پاداش بگذارد، شما باید حسن فاعلی هم داشته باشید؛ یعنی درون شما باید پاک باشد، اعضا و جوارح بیرون شما هم باید پاک باشد.
مراتب پاکی از منظر فلاسفۀ اسلامی
البته این پاکی به قول فلاسفهٔ اسلامی، مَقول به تشکیک است؛ به این معنا که پاکی مراتب دارد. آنکه در مرتبهٔ دوم است، نمیتواند به مرتبهٔ اول برود و قدرتش را ندارد. آنکه در مرتبهٔ سوم است، نمیتواند به مرتبهٔ دوم برود. آنکه در مرتبهٔ اول است، پاکی او در اوج است؛ مثل امیرالمؤمنین(ع). آنکه در مرتبهٔ دوم است، در حد خودش و بدون مقایسه با امیرالمؤمنین(ع) در اوج پاکی است؛ مثل میثم تمار، حجربنعدی و مالک اشتر. در مرحلهٔ سوم همین مؤمنین عمومی هستند که خدا، پیغمبر و قیامت را قبول دارند و در حد خودشان هم عمل میکنند. اینها در روز قیامت در یک صف هستند: مقدّم این صف هم انبیا و ائمه هستند؛ ردهٔ بعد، امثال مالک، میثم، عمار و ابوالهیثمبنتیهان؛ ردهٔ بعد هم عموم مردم مؤمن. این عموم مردم هم یقیناً اگر حسن فاعلی و فعلی داشته باشند، اهل نجات هستند. ممکن است به ذهن مبارکتان بیاید که آدم حالات بدی دارد و تا وقت مردنش نتوانسته آنها را از خودش دور کند. زحمت هم کشید و رنج هم برد، اما در این ظرف وجودش مقداری زباله ماند. وضع او چه میشود؟
رحمت واسعهٔ پروردگار به داد اینطور افراد رسیده که اگر نتوانستید مقداری از زبالهٔ باطنی خود را جارو کنید و با شما آمد، خودم باید علاج کنم: «وَ نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 43). حرف «نَا» که به فعل «نَزَعْ» چسبیده ، «وَ نَزَعْنٰا» یعنی کنندهٔ این کار فقط خودم هستم که آن آشغالهای باطن شما را با دست رحمتم از ریشه میکنم تا شما استعداد ورود به بهشت را پیدا کنید؛ چون با داشتن آشغال، نمیشود به آنجا بروید. در کتاب «اصول کافی» است، امام باقر(ع) میفرمایند: «والجنة لا یَدخُلها الّا الطیب» بهشت جای پاکان است. حالا منِ شیعهٔ مؤمن که خودم و عملم را هماهنگ کردهام، اما نتوانستهام پاکسازی کاملی در باطنم ایجاد کنم، خداوند دراینباره میفرماید که من در قیامت از باطنت جارو میکنم. این هم رحمت الهی است که اگر به داد آدم نرسد، کُمِیْت لَنگ میشود و انسان به زانو درمیآید.
حسن فاعلی و فعلی پروردگار
-دعای جوشن کبیر، بیانگر حسن فاعلی پروردگار
این معنی حسن فاعلی، آنهم معنی حسن فعلی بود؛ یعنی دیگر این دو حقیقت از یادتان نمیرود! فاعل، یعنی کنندهٔ کار باید در حد خودش پاک باشد و کار هم باید در حد خودش پاک باشد تا عمل نمره بیاورد و عملکننده لایق بهشت شود. این روشن است؟ یک لحظه بهطرف پروردگار مهربان عالم بروید. مطلب خیلی مهم است! پروردگار عالم خودش دارای حسن فاعلی است، یعنی تمام ارزشها بهصورت بینهایت در وجود این فاعل و کنندهٔ کار است؛ شما اگر بخواهید حسن فاعلی پروردگار را دقیقاً بهدست بیاورید(قابل بهدستآوردن است)، یکبار با دقت، با یک ترجمهٔ زیبای بهدردبخور، دعای جوشن کبیر را بخوانید که هزار صفت، اسم و رسم از پروردگار عالم در این دعاست. این دعای جوشن کبیر، حسن فاعلی پروردگار است؛ اما حسن فعلی پروردگار چیست؟
-تمام آفریدههای عالم هستی، حسن فعلی خداوند
حسن فعلی پروردگار هم تا زندهایم، جلوی چشم ماست. تمام آسمانها، زمین، دریاها، کوهها، پرندگان، درختان، گلستانها، باغستانها، چشمهسارها، قناتها و هرچه در عالم هستی است، حسن فعلی پروردگار است؛ یعنی هم زیبای مطلق و هم زیباکار است. این در وجود حضرت حق است.
امیرالمؤمنین(ع)، فعل زیبای خداوند
یک روز از داخل کوچهای رد میشدم، 21-22 ساله بودم، در شهر قم بودم و پنجشنبهها که تعطیل بود، به تهران برای دستبوسی پدر و مادرم میآمدم، عصر جمعه هم به قم برمیگشتم. درِ یک خانه باز شد، آقایی تا مرا دم در دید، گفت: چند دقیقه داخل میآیی؟! آدم باوقار و بزرگواری بود. عالم نبود، اما عبایی روی دوشش بود و چهرهٔ اهل علم را داشت. او گفت: یک لحظه به خانهٔ ما میآیی؟ گفتم: بله میآیم. یک اتاق دم در خانه بود؛ یعنی وقتی در را باز میکردی، دست راست یک اتاق بود که چهارصد پانصدتا کتاب در قفسههای آن اتاق بود. البته بیشترش هم فارسی بود، چون درس حوزه نخوانده بود. وارد اتاق شدم، گفت: بنشین؛ خیلی با تو کار ندارم و فقط میخواهم به تو بگویم(کارش خیلی زیبا بود) اگر کسی در دورهٔ عمر آخوندیات از تو پرسید دلیل اینکه عالم خدا دارد، چیست؛ تو چهکار میکنی؟ گفتم: ما میگوییم آسمان و زمین دلیل بر خداست. گفت: نشد! اگر گفت قویترین، زیباترین، بهترین و سودمندترین دلیل بر وجود خدا چیست؟! گفتم: نمیدانم! گفت: بهترین و زیباترین دلیل بر اینکه عالم خدا دارد، علیبنابیطالب(ع) است. این بهترین دلیل است؛ اگر عالم خدا نداشت، علی بهوجود نمیآمد. آنوقت خودش به من گفت: یکی پایش میلغزد و به جدول میخورد، بیهوش میشود و به کما میرود، او را به بیمارستان میبرند و عکسبرداری میکنند، میگویند یک رگ کوچکِ مویی پاره شده است، این شخص باید بماند تا آن خون جمعشده جذب شود و از کما دربیاید. درست است؟! گفتم: بله آقا. گفت: حالا خدا را در ساخت علی نگاه کن. علی فعل زیبای خداست؛ یعنی حسن فعلی پروردگار است. خود ابنملجم گفته شمشیری که برای کشتنش تهیه کردم، از جنس فولاد هندی بوده که هزار دینار خریدهام و به متخصصی هم هزار دینار دادهام تا این را زهرآلود کند. بعد سحر آمد و فرق علی(ع) را شکافت. امیرالمؤمنین(ع) را به خانه بردند و بهدنبال یک دکتر رفتند. یک دکتر متخصص بهدردبخور در کوفه بود که او را بالای سر امیرالمؤمنین(ع) آوردند. حالا بنابر قواعد طب آن زمان، دکتر گفت: جگر سفید گوسفندی را برای من بیاورید که تازه کشتهاند. جگر سفیدی آوردند، رگ خاصی را از داخل جگر سفید بیرون کشید و در فرق امیرالمؤمنین(ع) گذاشت. بعد از چند لحظه درآورد، نگاهی کرد و گفت: همهکارهٔ این بیمار چه کسی است؟ امام مجتبی(ع) فرمودند: من هستم. گفت: بیرون بیا.
حضرت را تنها بیرون برد و گفت: این بیمارتان خوب نمیشود و مردنی است. حضرت گفتند: چرا؟ گفت: برای اینکه اولاً زهر تمام وجودش را گرفته، ثانیاً(این را خیلی دقت کنید) شمشیر جمجمه را شکسته و داخل رفته، مغز را هم دو نصف کرده و دو نصفهٔ مغز هم غرق در خون است؛ ولی علی(ع) هیچچیز را یادش نرفت، در کما هم نرفت! آنوقت وصیت شب بیستویکم حضرت را یک ساعت مانده به مردن در نهجالبلاغه بخوانید. از زمان آدم(ع) تا الآن، کسی اینگونه وصیت نکرده است. این حُسن فعلی خداست. مطلب را عمقی عنایت فرمودید؟!
خداوند زیبای بینهایت و آفرینندۀ زیباییها
خدا حسن فاعلی دارد که علی(ع)، انبیا، ائمه و تمام موجودات را آفریده، بعد هم خودش در قرآن میگوید: «اَلَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»(سورهٔ سجده، آیهٔ 7)، کلمهٔ حسن در همین جمله هست و فقط یک «الف» به آن اضافه شده است. من کسی هستم که هرچه آفریدهام، زیبا آفریدهام؛ پس چرا مردم بعضی چیزها را میگویند بدگل و بیریخت است، خوشگل و تودلبرو نیست؟ عزیزدلم، برادرم، خواهرم! به هر چیزی که در این عالم نگاه میکنی، با چشم خدا نگاه کن؛ نه با چشم خودت! چون چشم خودت اشتباه میکند. زیباترین را میبیند، تو را کسل میکند و میگوید: این هم شد ریخت! بدریختترین را میبیند و میگوید: بهبه، اصلاً خوشگل مثل این کجا پیدا میشود! این اشتباه چشم است.
شعر زیبایی برایتان بخوانم که فکر میکنم برای وحشی بافقی است. ریتم شعرهای وحشی خیلی ریتم بالایی است. این شعر معروفش را از خود من شنیدهاید که بهنظر من، بهترین شعر در اشعار مناجاتی است. من خودم نزدیک دویست مناجات چهاردهخطی دارم، اما یکدانهاش به زیبایی مناجات وحشی نیست. با اینکه دویستتاست و خیلی هم روی آن کار کردهام، هنر بهتر از این نداشتهام.
الهی سینهای ده آتشافروز ××××××××××× در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
ر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست ×××××××××××× دل افسرده غیر از آب و گل نیست
این شعر حدود پانزدهشانزده خط است؛ حالا من نمیخواهم شعر بخوانم، فقط میخواستم بگویم ریتم شعرهای وحشی خیلی بالاست! بیا جهان را با چشم دیگری نگاه کن، بیا انسانها را با چشم دیگری نگاه کن، بیا حیوانات را با چشم دیگری نگاه کن تا ببینی کل آنها طبق قرآن، غرق در زیبایی است.
حالا آن شعر؛ میگویند لیلی عرب چادرنشینی بود. من داستان لیلی و مجنون را هم خیلی دنبال کردهام و هم شعرای بزرگ ایران اصلاً کتاب جداگانهای به نام لیلی و مجنون دارند. یک از خمسههای نظامی هم لیلی و مجنون است، وحشی هم یک لیلی و مجنون دارد، دهلوی هم یک لیلی و مجنون دارد. لیلی از یک خاندان عرب چادرنشین در بیابان بود. میدانید آدمی که بیستسی سال در بیابان زندگی کند، خیلی سیاهسوخته میشود، اما لیلی کلاً هم خوشگل نبود! مجنون هم که اسم اصلیاش قیس عامری است. او هم عرب بود. حالا این دو عاشق همدیگر شدهاند و همدیگر را میخواستند، اما دو خانواده به این ازدواج رضایت نمیدادند. فدای خاک پایش بشوم، امام مجتبی(ع) از آنجا گذر میکردند، آمدند و به ایشان گفتند: پسر و دختری همدیگر را میخواهند، ولی خانواده رضایت نمیدهند. حضرت با پدر دختر و پسر صحبت کردند، آنها حاضر شدند و امام هم هر دو را عقد کردند. داستان مفصّلی دارد و من فکر میکنم 42-43 سال پیش یکبار این داستان را در منبر تعریف کردهام. یکساعت طول میکشد!
لیلی از نظر ظاهر سیاهسوختهای بیابانی بود و ریختی هم به دید ما نداشت؛ حالا اگر با دید خدا موجودات را نگاه کنیم.
به مجنون گفت روزی عیبجویی ××××××××××× که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حور است ××××××××× به هر عضوی ز اعضایش قصور است
او نه موی قشنگی دارد، نه انگشتان طبیعی دارد و نه قد به دردبخوری دارد، چه کسی است که تو را دیوانه کرده و اسمت از قیس عامری عوض شده، مجنون شدهای؟!
که لیلی گرچه در چشم تو حور است ××××××××× به هر عضوی ز اعضایش قصور است
مجنون جوابش را داد:
که گر بر دیدهٔ مجنون نشینی ××××××××××× به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو مو میبینی و من پیچش مو ××××××××××× تو ابرو، من اشارتهای ابرو
با چشم خدا جهان را نگاه کن؛ اینقدر عشق دارد و به آدم آرامش و لذت میدهد. شما همین امشب در خانه، آیات آخر سورهٔ مبارکهٔ آلعمران را با قرآنی بخوانید که ترجمهٔ به دردبخور دارد. از این آیه(صفحهٔ آخر است) بخوانید: «اَلَّذِینَ یذْکرُونَ اَللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 191)، خدایا! در کل عالم یک شیء بیریخت، باطل و عوضی نداری و همهچیز تو زیباست. این با چشم خدا دیدن است.
پیوند ناگسستنی حسن فعلی و فاعلی
روایت خیلی مهمی برایتان بخوانم که اسمش روایت قدسی است؛ یعنی در کتابهای آسمانی نیست و صادرشدهٔ از طرف خود پروردگار است که به انبیائش نازل کرده است. در این روایت میگوید: کسی که به مستحبات پایبند باشد(واجب که سر جایش است و باید انجام داد)، چون پشت اعمال واجب فشار است؛ یعنی میگوید اگر بخوانی، به بهشت میروی و اگر نخوانی، باید به جهنم بروی. از فشار جهنم که شده، ما هم نمازهایمان را میخوانیم و هم روزههایمان را میگیریم. ما میترسیم! آنکسی که با فشار بهشت و جهنم عبادت نمیکرد، امیرالمؤمنین(ع) بود. «الهی ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک، بل وجدتک اهل للعبادة» من عاشق تو هستم که تو را عبادت میکنم، کاری به بهشت و جهنمت ندارم؛ میخواهی من را به بهشت ببر، میخواهی به جهنم ببر. اصلاً من حرفی ندارم.
خدا زیبای بینهایت است، یعنی حسن فاعلی؛ تمام کارهای خدا زیباست، یعنی حسن فعلی. ما میتوانیم در حد خودمان همرنگ خدا بشویم؛ هم پاک بشویم و هم پاک عمل کنیم. چون ممکن است آدم پاک بشود، ولی بد عمل کند. ما در مردم مؤمن داریم که اهل نماز شب، خیلی خوب و خیلی باقیمت هستند؛ ولی با زن و بچه عصبانی هستند! این حسن فاعلی میشود، ولی حسن فعلی در این بخش ندارد. بیایید همرنگ بشویم: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 138) و هم حسن فاعلی داشته باشیم، هم حسن فعلی داشته باشیم. آدمی که دروغ میگوید، ولی متدین و خوب است، حسن فعلی ندارد؛ آدمی که آدم بدی است، ولی مسجد و درمانگاه میسازد، دین هم ندارد، این حسن فعلی دارد. آنکه حسن فاعلی ندارد، فردای قیامت کم میآورد؛ آنکسی هم که دین ندارد و حسن فعلی دارد، حسن فعلیاش را قبول نمیکنند. باید هر دو با هم باشد؛ هر دو به همدیگر گره دارد.
شاعر در این زمینه چقدر زیبا گفته است! من شاعرش را نمیشناسم. من طلبه بودم، این را در مسجد اعظم قم از یک روحانی یاد گرفتم؛ نه اینکه برای من بخواند، داشت برای چند روحانی میخواند و من شنیدم، همانجا هم حفظم شد.
حسن یوسف را به عالم کس ندید ××××××××× حسن آن دارد که یوسف آفرید
حضرت یوسف(ع) حسن فعلی پروردگار است؛ «حسن یوسف را به عالم کس ندید». شاعر به این نیمبیت قناعت نکرد، اصلاً رأی خود را عوض کرد و گفت: «حسن آن دارد که یوسف آفرید». میگوید حسن یوسف برای خودش نیست و این برای زیبایی پروردگار است. باباطاهر برخلاف اینکه مشهور است، آدم بیسوادی بوده و برخلاف داستانهایی که دربارهاش نوشتند(آنها هم معلوم نیست درست باشد)، واقعاً آدم عالمی بوده است. من کتابی از او دارم که الآن در بازار نیست. کتاب به نام «کلمات قصار» است که نزدیک سیصد جمله در چهلپنجاه باب دارد و تا حالا بالای پنجاه نفر از دانشمندان بزرگ این کلمات قصارش را شرح دادهاند و تفسیر کردهاند. باباطاهر چشم خیلی خوبی داشته است؛ یعنی همان قرن چهارم با آن علمش فهمیده بود که جهان را با چشم خدا نگاه کند و خیلی هم زیبا نگاه کرد.
به دریا بنگرم، دریا تو بینم ××××××× به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
این دریا کیست؟ کجا بود؟ دریا حسن فعلی توست و استقلالی ندارد.
به دریا بنگرم، دریا تو بینم ×××××××××× به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا و به صحرا و در و دشت ×××××××× نشان از قامت رعنا تو بینم
حالا بالاتر از باباطاهر، نگاه امیرالمؤمنین(ع) را به حسن فاعلی و حسن فعلی خدا ببینید: «ما رأیت شیئا الا و رأیت الله معه و بعده و قبله». من هیچ چیز را نگاه نمیکنم، جز اینکه قبل از او تو را میبینم، با او تو را میبینم و بعد از آن هم تو را میبینم. این حسن فعلی و فاعلی.
صدیقۀ کبری(س)، حسن فعلی پروردگار
یک حسن فعلی پروردگار، صدیقهٔ کبری(س) است. این حسن فعلی خداست. برادران و خواهران! کسی که نه بهعنوان دخترم، بلکه بهعنوان موجودی سراپا ارزش ملکوتی، خدا تمام محسنات را در خلقت این دختر بهکار گرفت. پیغمبر عظیمالشأن، خاتم انبیا با آن علم و عمل و عظمت که دیگر میدانید در بین موجودات جهان تکنفر است، هر وقت زهرا(س) پیش بابا میرفت، بعد از سلاموعلیک به او میگفت: بابایت فدایت شود! پیغمبر(ص) فاطمه، علی، امام مجتبی و ابیعبدالله(علیهمالسلام) را با چشم خدا میدیدند. پروردگار عالم حسن فعلی اینها را در دنیا محدود قرار داده، بخش عمدهاش غایب است و ظهور نداده. فقط یک بخش معمولی حسن فعلیِ اینها را تا قیامت ظهور داده که آن حسن فعلی بهطور کامل طلوع کند. اینجاست که به امام صادق(ع) میگوید: یابنرسولالله، با لذتترین دیدنیهای بهشت چیست؟ چون قرآن میگوید: «تَلَذُّ اَلْأَعْینُ»(سورهٔ زخرف، آیهٔ 71)، نه فقط زبان، گلو، کام و ذائقهتان لذت میچشد، بلکه چشم شما هم در بهشت لذت میچشد. این متن قرآن است. حضرت فرمودند: نگاه کردن به چهرهٔ حسین ما. این ظهورِ کامل است، اینجا نمیشده که ظهور کامل باشد. امشب این درس را از خدا یاد گرفتیم که هم حسن فاعلی داشته باشیم و آدم خوب و پاکی باشیم، هم حسن فعلی کارهایمان خوب باشد و کارهای خوبی بکنیم.
کلام آخر؛ مصائب جانسوز صدیقۀ کبری(س)
نمیدانم من خیلی سختم است بعضی از مصائب صدیقهٔ کبری(س) را بخوانم. ابیعبدالله(ع) با یارانش در کربلا جنگ کردند، یعنی دشمن را کشتند، آنها هم آمدند و اینها را کشتند. امیرالمؤمنین(ع) در جمل، صفین و نهروان جنگ کرد، اینها هم آمدند و او را کشتند. اما مردم مدینه، فاطمه چه جنگی کرده بود و به کدام یک از شما زخم زده بود، به مال کدام یک از شما لطمه زده بود؟! شما به چه دلیل در خانهٔ زهرا(س) ریختید؟! شما بنا به نقل ابنقطیبه دینوری، دانشمند بزرگ خودتان، در صفحهٔ سیزده کتاب «الامامة و السیاسة»(در چاپهای جدید حذف کردهاید، ولی من چاپ قدیمش را دارم)، به چه دلیل آتش به درِ خانهٔ زهرا آوردید؟! من یکبار در روز شهادت حضرت زهرا(س) پای منبر مرجع تقلیدی بودم. آنوقت هجده نوزدهساله بودم(نزدیک پنجاه سال پیش). خانهاش به منبر رفت و به او ارادت داشتم، من هم در روز شهادت به خانهاش رفتم. من دیدم روی منبر از مردم مدینه ده سؤال کرد: زهرا چه کرده بود، زهرا چه کرده بود، زهرا چه کرده بود، بعد روی منبر چنان حالش بههم خورد؛ با این دو دست محاسنش را میکَند و میگفت: به چه دلیل سیلی به صورت او زدید؟ مردم مدینه، به چه دلیل نزدیک پنجاه نفر از یک درِ کوچک با هُل وارد شدید و زهرا را بین در و دیوار گذاشتید؟! فشار شما جمعیت به این در کاری کرد که وقتی همه رفتند، لنگهٔ در افتاد! فضه آمد، دید زهرا(س) روی خاک افتاده است. امام صادق(ع) میفرمایند: یک علت ازدنیارفتن مادرم این بود که از بس با غلاف شمشیر به او زدند. علی(ع) در شب غسل دادنش جلوی بچههایش حاضر نشد پیراهن زهرا(س) را دربیاورد و از زیر لباس غسلش داد که نکند بچهها جراحات بدنش را ببینند...
تهران/ حسینیه اهلبیت(گلپور)/ دههٔ دوم جمادیالاول/ زمستان 1398ه.ش./ سخنرانی سوم