شب اول پنجشنبه (19-10-1398)
(تهران دانشگاه امام صادق(ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی سید الانبیاء والمرسلین، حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
گزارشی از قرآن درباره شهید حاج قاسم سلیمانی
-خداوند، مشتری مؤمن
از طریق قرآن مجید، از سوره مبارکه توبه، گزارشی از وضع سالک و عارف و مخلص و شهید باعظمت، حاج قاسم سلیمانی به محضر مبارکتان ارائه میدهم. چون سالهای طولانی با ایشان در تهران و کرمان، منبرها -بخصوص شبهای احیا- در ارتباط بودم. این گزارش را یقینی برایتان عرض میکنم، به عنوان اینکه ایشان یکی از مصادیق این گزارش است. آیه شریفه با «إِنَّ» شروع میشود. إِنَّ حرف تأکید و از حروف مشبه بالفعل است، استحکام مطالب آیه را نشان میدهد. «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»[1] نفرموده: انّ الربّ، انّ الرحمن، انّ الرحیم. کلمه «الله» در آیه انتخاب شده. «الله» را هم میدانید که معادل فارسی ندارد، مترجمین قرآن هم بالاجبار، کلمه «خدا» را کنار «الله» آوردهاند و الّا خدا ترجمه الله نیست، و ترجمه واقعی را نمیتوانستند بیاورند، زیر این کلمه الله یعنی ذات مستجمع جمیع صفات کمال. توضیح این جمله -البته نه توضیح جامعش- در حدی، دعای جوشن کبیر است. این وجود مقدس و جامع همه کمالات میفرماید: من مشتری مردم مؤمن هستم. خب کدام مشتری در عالَم، والاتر و بالاتر و غنیتر و کاملتر و آگاهتر و بخشندهتر از وجود مقدس اوست؟
-ارزش مؤمن نزد خدا و معاملهای بینظیر
اینجا مؤمن چقدر ارزش دارد که پروردگار میگوید من مشتریاش هستم؟ مؤمن چه موجودی است؟ مؤمن چه کوهی است؟ به قول امیرالمؤمنین(ع): «منبع چه ارزشهایی است»؟[2] به قول پیغمبر(ص): «قلب مؤمن چه حرمی است»؟[3] به قول امام صادق(ع): «شخصیتی است که پروردگار عالم فرموده: من مشتری مؤمن هستم، هیچ کس هم نمیتواند مشتری مؤمن شود، برای اینکه قیمتش را ندارد».
کسی کنار در ورودی کعبه داشت به خودش دعا میکرد، در دعایش خدا را به کعبه قسم داد، پیغمبر(ص) هم در طواف بودند، یکمرتبه ایستادند و به او گفتند: «خدا را به قسمِ بالاتر قسم بده، اگر میخواهی مشکلت حل شود». این روایت را مهمترین کتابهایمان نوشتهاند. گفت: خدا را به چه کسی قسم بدهم مهمتر از کعبه؟ فرمودند: اگر مؤمنی، خدا را به خودت قسم بده، «فإن المؤمن اعظم حرمه من الکعبه»، ارزش مؤمن بزرگتر و سنگینتر و بالاتر از ارزش کعبه است».[4] در حالی که ما میدانیم روزی میلیونها نفر، صبح و ظهر و شب رو به کعبه خدا را عبادت واجب میکنند، اما مؤمن عجب مایهای است.
امام عسکری(ع) میفرمایند: روز قیامت -این را هم کتابهای معتبرمان نقل کردهاند- اگر صدوبیستوچهار هزار پیغمبر و ما دوازده امام در یک صف نشسته باشیم و یک مؤمن از جلوی صدوبیستوچهار هزار پیغمبر و ما دوازده نفر رد بشود، ما به احترام او همه از جا بلند میشویم. فروشنده به پروردگار باید بِیَرزد، به پروردگار و مؤمن میارزد، به پروردگار که جنسش را به او بفروشد، هیچ کس هم نمیتواند مشتری مؤمن باشد، چون قیمت مؤمن دست هیچ کس نیست جز پروردگار عالم، او میداند چقدر میارزد! حالت دلسردی در این بحثها برایتان نیاید! به طور یقین شما مؤمن هستید، البته مؤمنین با همدیگر از نظر درجات و ظرفیتها فرق میکنند، ولی مؤمن مؤمن است. خب ظرفیت سلمان، او بود که سلمان شد یا مقداد یا عمار یا ابوالهیثمبنتیهان، ظرفیت ما هم همین است که هست. البته بیشتر میتوانیم کسب ارزش کنیم، بیشتر هم میتوانیم ظرفیت را بالاتر ببریم.
علامه طباطبایی چگونه علامه طباطبایی شد؟
من در قم، زیاد مرحوم علامه طباطبایی(ره) را میدیدم، گاهی در صحن حضرت معصومه(س) یا در مدرسه حجتیه که درس تمام شده بود و تکوتنها میرفت. میآمدند از ایشان چیز میپرسیدند، یکی به ایشان گفت: چه شد شما علامه طباطبایی شدید؟ ایشان فرمودند: با دوتا سرمایه: یک سرمایه نماز شب، نماز سحر یازده رکعت، با اینکه یک کار مستحبی است اما خدا در قرآن فرموده: «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ»[5] پاداش نماز شبخوان را به احدی در این عالم خبر ندادم، هیچ کس نمیداند. معلوم میشود از نماز شب خیلی انرژی و نیروی الهی میشود گرفت. مایه دومم: توسل قلبی، اشکی به حضرت سیدالشهدا(ع)، من با قدرت نماز شب و اتصال به معنویت ابیعبدالله(ع) علامه شدم. اصلاً اسم درس را نبرد، اهل نماز شب و اهل ابیعبدالله(ع). درس که میخوانند، به قول پیغمبر(ص)، درس به صورت نور وارد وجود آنها میشود، «العلم نور» نه برای همه، برای خیلیها، «العمل الفاظ» این فرق میکند با «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء».[6]
از مؤمن چه چیزش را میخرم؟ جانش را، مالش را، حالا ممکن است شما بفرمایید شهید بزرگ سلیمانی، شهید کم نظیر، غیر از حقوقش چه ثروتی داشت که به خدا داده باشد؟ بخشی از همان مقداری که حقوق میگرفت را در کرمان خرج ساختن یک محلی به نام فاطمیه کرد؛ اما خدا وقتی میخرد، خیلی گران میخرد. حالا فرض کنید آن زمانی که آنجا را ساخته، بیست میلیون خرجش شده اما خدا به قیمت بینهایت و به قیمت ابدی تمامنشدنی، میخرد قیمتی که به مؤمن برمیگرداند جان مؤمن را میخرم. دیدید که در دنیا -به قیمت دنیایی- جانش را چند خرید! جهان را تکان داد.
]خداوند متعال در قرآن سوره توبه آیه 111 میفرماید[، من جان مؤمن و مال مؤمن را میخرم، چه قیمتی به آن میدهم. این بخش آیه را من نمیفهمم: «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ» در بیشتر آیات، جنات داریم. معلوم میشود این جنت، یک جنت خاص است. حالا معنی و مفهوم و مصداقش را نمیفهمم، اما این قیمتی است که خدا به جان مؤمن و به مال مؤمن میدهد. بعد مؤمن را توصیف میکند: «یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ». «یقاتل» فعل مضارع است، یقیناً در این آیه شریفه، این فعل دلیل بر حال نیست، یقاتلون به معنای همواره و پیوسته است. هشت سال جبهه حق علیه باطل، چهارده پانزده سال عراق و سوریه و لبنان، قتال دائمی، همواره خستگیناپذیر تا به اوج شهادت رسید. یَقتلون وارد میدانها شد و جنگید و یُقتلون شهید شد. «وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا». من یک وعده حق و راست و درست و صحیحی به مؤمن دادم. «فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَاَلْإِنْجِیلِ وَاَلْقُرْآنِ». در سهتا سند آسمانی، چه چیزی را به مؤمن وعده دادم؟ در این سهتا سند آسمانی؛ جنت را «وَمَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ» در این عالم، وفادارتر از خدا به عهدش چه کسی است؟ ببینید چه یقینی به انسان میدهد! چه کسی وفادارتر از من در این عالم است؟ چه کسی است که وعدهای که در تورات دادم، در انجیل دادم، در قرآن دادم، عمل کنم؟ بعد رو میکند به مؤمنی که جانش را فروخته، مالش را فروخته، میگوید: مژده باد به تو! مژده باد به تو «فَاسْتَبْشِرُوا». فعل، با اینکه از باب استفعال است، ولی معنی لازم دارد، نه متعدی. مژده باد به تو «بِبَیعِکمُ اَلَّذِی بٰایعْتُمْ بِهِ» به این معاملهای که با من کردی، مژده باد به تو. عمل به وعدهای که به تو دادم، «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ». بعد، آیه را اینطوری به پایان میبرد: «وَذلک» که اشاره به همه مطالب قبل است، از «ان الله اشتری» تا «وَذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ». مؤمن! آنچه در برابر پرداخت جانت و مالت بهدست آوردی، کامیابی بزرگی است. خدا میگوید: کامیابی بزرگی است. نه یک روحانی، نه یک استاد، نه یک دانشگاهی، نه یک مؤمن کوچه و بازار. خدا میگوید: «وَذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ»﴿التوبة، 111﴾.
حالا این مؤمنی که اینقدر تعریفش را کرده و جانش را خریده و مالش را خریده و جنت را به او داده و وعدهای که به او در تورات، در انجیل، در قرآن داده و بعد میگوید: وفادارتر از منِ خدا به عهدش چه کسی است؟ این مؤمن چه خصوصیاتی دارد؟ من با انگشتهایم میشمارم؛ آیه بعد را که ویژگیهای چنین مؤمنی را بیان میکند، ببیند چندتا ویژگی است: «اَلتّٰائِبُونَ» این توبه، یعنی چه؟ یک معنی لطیفی دارد، فردا شب اگر زنده بودم، برایتان میگویم. این «التائبونی» که میگوید، توبه از زنا و ربا و دوزوکلک و این حرفها نیست، بلکه توبه ویژهای است! توبهای است که کار انبیا بوده، یا به قول امیرالمؤمنین(ع)، کار بندگان ویژه خدا بوده است: «اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاکعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ»﴿التوبة، 112﴾. نُه تا شد که به نظر من -که پنجاه سال است در کار منبرم- با نُه ماه هم توضیح این نُهتا ویژگی تمام نمیشود که هم ظهر آدم منبر برود، هم شب و این نُهتا ویژگی را دنبال کند، ببیند اعماقش چیست؟!
ذکر مصیبت ابیعبدالله(ع)
امشب را که شب جمعه است، میدانم باید ذکر مصیبت صدیقه کبری(س) را داشته باشم؛ ولی به عمر منبرم، هیچ شب جمعهای، مصادف با هرچه که بوده، نتوانستم از ابیعبدالله(ع) دل بکنم؛ چون امشب، هم شب خدا و هم شب ابیعبدالله(ع) است. امشب امیرالمؤمنین(ع) کنار صدیقه کبری(س) گریه و ناله دارد، عاشورا هم دخترش کنار بدن ابیعبدالله(ع). نمیدانم، نمیفهمم، آنها هم نیستند که از این سیهزار نفر بپرسم مگر کشتن یک نفر چقدر اسلحه لازم داشت؟! با یک تیر کشته میشد، با یک خنجر کشته میشد؛ اما بچهها دیدند عمه وارد گودال شد، دارد آرامآرام با دستش-اینکه میگویم، از قول امام باقر(ع) میگویم، خودش آن وقت چهار سالش بود و کنار گودال دیده بود- عمه دارد نیزهشکستهها را کنار میزند، شمشیرها را کنار میزند. اگر از امام باقر(ع) نقل نشده بود، آدم شک داشت بگوید. امام باقر(ع) میگویند: سنگها را کنار زد، چوبها را کنار زد، بدن قطعهقطعه را کشید بیرون.
کسی چون من گُلش نشکفت در خون/ کسی گُل را به چشم تر نبوسید
کسی غیر از من و دل اندر این دشت/ به تنهایی، تنِ بیسر نبوسید
به عزم بوسه، لعل لب نهادم/ به آنجایی که پیغمبر نبوسید
خیلی عمق است، طاقت ترجمه کردنش را ندارم. فقط متن گفتار زینب کبری(س) را میگویم. رو کرد به مدینه و گفت: «صلی علیک یا رسول الله ملیک السماء! هذا حسینک مرمّل بالدماء، مقطع الاعضاء، مسلوب العمامه و الرداء».
خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، شهدای این حادثه سنگین و بالاخص شهید سلیمانی را الآن کنار ابیعبدالله(ع) قرار بده. دشمنان ما را بیشتر از اینکه دیدیم، در این چند ساعت، ذلیل و زمینگیر کن. ستون خیمه انقلاب و کشور، رهبری را در پناهت از همه حوادث حفظ کن. مظلومان حادثه سقوط هواپیما را غریق رحمتت فرما. به پدران و مادرانشان صبر مرحمت فرما. امام زمان(عج) را در این لحظه دعاگوی ما و اهلبیت و نسل ما قرار بده.
[1]. التوبه: 111.
[2]. مانند روایت: »قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه؛ ارزش هر مرد کاری است که آن را نیکو انجام میدهد»(نهج البلاغه، حکمت 81(.
[3]. » قلب المؤمن حرم الله و لا تسکنوا حرم الله غیر الله«.
[4]. خصال صدوق: ج 1، ص 27.
[5]. السجده: 17.
[6]. مصباح الشریعة: ص 16. نیز ر.ک: منیةالمرید: ص 148 و 167؛ بحارالانوار: ج 1، ص 224؛ مشکاةالانوار: ص 325.
تهران/ دانشگاه امام صادق(ع)/ فاطمیه 98/ جلسه اول