شب اول یکشنبه (22-10-1398)
(تهران مسجد جامع پیامبر اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
خدا، خریدار خون شهدا
-معنای «الله»
در مجلس بزرگداشتی که برای شهید مخلص، مرحوم حاج قاسم سلیمانی ادای وظیفه میکردم، از سوره مبارکه توبه دو آیه مطرح شد که گستردگی مفهوم و معنای آن دو آیه، فرصت نداد جز به ترجمه دو آیه و توضیح مختصری بسنده کنم. در محضر مبارک شما، دنباله بحث آن دو آیه را عرضه میدارم، با توضیح مفصلتر و ثواب مجلس را به روح الهی او هدیه میکنم. اما آیه اول: «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»﴿التوبة، 111﴾ به یقین، مَنِ «الله»، که این کلمه «الله» در فارسی معادل ندارد، اگر در ترجمههای قرآن ملاحظه میکنید؛ الله را خدا معنی کردهاند، این معنا درست نیست. به قول معروف از تنگی قافیه، کلمه خدا را برای الله انتخاب کردهاند. الله یعنی ذات مستجمع جمیع صفات کمال که نهایتی برای این صفات کمال فرض نمیشود و توضیح این جمله ذات مستجمع جمیع صفات کمال بهطور مختصر، دعای جوشن کبیر است.
بهای خون شهید در قرآن
چنین وجود بینهایتی با اسما و صفات کمالیهاش در ابتدای آیه اعلام میکند: من جان و مال مردم مؤمن را میخرم، به چه قیمتی؟ «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»﴿التوبة، 111﴾. البته من در آن مجلس عرض کردم که این جنت را نمیفهمم، نمیدانم یعنی چه؟ چون در اغلب آیات قرآن برای خوبان عالم، خداوند جنات را رقم زده. جنات به فرموده امیرالمؤمنین (ع)، هشت تا و در یک سطح گسترده است به پهنای همه آسمانها و زمین، و طبقهطبقه روی هم نیست. این هشت بهشت را هم قرآن آدرسش داده که آن آدرس هم جز روز قیامت برای کسی روشن نیست. رسول خدا(ص) هشت بهشت را در آنجا دیدند، «عند صدرة المنتهی» که درک این صدرة المنتهی هم ظاهراً کار ممکنی نیست. اما در این آیه شریفه میگوید: «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»(التوبة، 111﴾ در حالی که ما روایاتی داریم، روایات صحیح در کتابهای معتبر که بعضیها وقتی وارد قیامت میشوند، به آنها گفته میشود: «اُدخُل مِن أیِّ بابٍ شِئتَ» از هر کدام از این هشت بهشت که میخواهی وارد شوی، وارد شو و مانعی برای تو نیست. اما این جنت کجاست؟ چیست؟ چه نعمتهایی دارد؟ روشن نیست.
در ابتدای این آیه، پروردگار میفرماید: من مشتری هستم. فروشنده مؤمن است، نه کس دیگری. چون تا کسی با پروردگار مهربان عالم پیوند نداشته باشد(پیوند قلبی، اعتقادی، محبتی)، به آن حریم راه ندارد. فروشنده مؤمن است، خریدار منم، جنس مورد خرید جان و مال مؤمن است، قیمت این معامله جنت است، مفرد هم هست، جنت. ولی برای دیگر مؤمنان جمع است، جنات. اینجا معلوم میشود خصوصیتی دارد که برای ما روشن نیست. خب اینها در دنیا چهکاره بودند که به چنین واقعیتی دست یافتند که خدا خودش شد مشتری و اینها هم شدند فروشنده؟ چه شد اینگونه شدند؟ البته در آیه بعد، نُهتا ویژگی برای اینها بیان کرده که خود آن نُهتا ویژگی، جهانی است. عالمی است که در قرائتش، عنایت خواهید کرد که این ویژگیها ویژگیهای خاصی است. همه ندارند، نه اینکه اگر همهشان را نداشته باشند مؤمن نیستند! نه، مؤمن هستند ولی مردم مؤمن هم صفهای مختلفی دارند.
مراتب مؤمنان در قرآن
شما در سوره مبارکه واقعه دو طایفه مؤمن را میبینید: «فَأَصْحٰابُ اَلْمَیمَنَةِ مٰا أَصْحٰابُ اَلْمَیمَنَةِ»﴿الواقعة، 8﴾ این یک طایفه که پاداش قیامتی اصحاب میمنه را در آیات بعد سوره واقعه بیان میکند. طایفه دیگر: «وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ»﴿الواقعة، 10﴾ «أُولٰئِک اَلْمُقَرَّبُونَ» ﴿الواقعة، 11﴾. این دوتا فرق میکنند، ولی هر دو مؤمن هستند. در دیگر آیات هم باز این دستهبندی را میبینیم که پروردگار عالم برای هر کدام پاداشی و خصوصیاتی را بیان کرده است؛ ولی اینهایی که در این آیه اول مطرح هستند، اینقدر عظیم و بزرگ هستند که در آیه دوم نُهتا خصوصیت برایشان بیان میکند. از شگفتیها این است که هر نُه خصوصیت را با اسم فاعلی بیان میکند؛ یعنی نُه خصوصیتی که در آنها ثابت بوده، هر نُهتا هم تا زنده و در کار بوده و انجام میگرفته، تعطیلی نداشته و ثابت بودنش هم در وجودشان بهگونهای بوده که تمام جریانات تلخ و شیرین از کنارشان عبور کرده است. تلنگر به اینها نتوانسته بزند، اینقدر قوی و ثابت بودند و پابرجا.
«یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ»﴿التوبة، 111﴾ اینهایی که من جان و مالشان را خریدم و میخرم- که نسبت به پروردگار عالم افعال منسلخ از زمان است -من میگویم إشتریتُ؛ یعنی قبلاً خریدم. زمان با من هست، میگویم: إشتری، بعداً میخرم. زمان با من هست، الآن میخرم، زمان با من هست. اما زمان در پیشگاه پروردگار راه ندارد. «یسَبِّحُ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ»﴿الجمعة، 1﴾ فعل مضارع است؛ یعنی همین الآن آنچه در آسمانها و زمین است، تسبیحگوی حق هستند. ابتدای بعضی از سورهها میخوانیم: «سَبَّحَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ ﴿الحدید، 1﴾ این آیه هم، همراه با زمان معنی نمیشود که بگوییم آنچه در آسمانها و زمین بوده، قبلاً تسبیحگو بودند، یعنی الآن نیستند. سبح هم همینطور معنی میشود؛ همواره آنچه در آسمانها و زمین است، تسبیحگوی پروردگار است. اینجا هم همینطور است، زمان در حریم او مطرح نیست. خریده، میخرد و دائم هم میخرد. اصلاً در حال خریدن است.
کار اینها این بود که به جنگ با دشمنان دین، دشمنان ارزشها، دشمنان مردم، دشمنان حقایق، همواره شرکت کردند. «یقاتلون» فعل مضارع است، نیامدند به انبیا بگویند: ما که با شما یکبار به جنگ آمدیم، تکلیفمان را ادا کردیم، حالا اجازه بدهید پیش زن و بچهمان و شهر و دیارمان و خانهمان بمانیم. نه، یقاتلون. مشرکین یهود، حدوداً هشتادودو جنگ در ده سال، به پیغمبر (ص) تحمیل کردند. در ده سال، یعنی سالی هشتتا. بعضی از این جنگها را خود پیغمبر(ص) شرکت داشتند و امور نظامیاش را هدایت میکردند. بعضیهایش هم در اختیار چهرههای ناب ایمانی بود. الّا یکبار که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «شما در مدینه بمان و در این جنگی که ما میرویم، شرکت نکن». چون یک توطئه سنگینی داشت که با نبود پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به مدینه هجوم کند؛ اگر دشمن میفهمید امیرالمؤمنین(ع) مانده و نرفته جنگ، مدینه از آسیب محفوظ میماند. وقتی به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شما بمان، به قول ما دل امیرالمؤمنین سوخت که چرا این بار من را نمیبرد؟ اینجا پیغمبر (ص) به او فرمود: نمیخواهی مقام تو در کنار من، مقام هارون از موسی باشد؟ «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِن موسی» خداوند به موسی گفت: داری میآیی کوه طور، چهل شبانهروز میکشد. هارون را بگذار در امتت که شیرازه کار از هم نپاشد. غیر از آن، یکبار امیرالمؤمنین(ع) در نود جنگ شرکت کرد، یکدانهاش هم به پیغمبر نگفت به من اجازه بده پیش زن و بچهام بمانم. کسی که زن و بچهاش فوق همه زن و بچههای عالمیان بودند، این معنی یقاتلون است.
هشت سال رودررویی با صدام و هفده کشور مشرک که به صدام کمک میدادند. سالها لبنان، سوریه، عراق، این معنی یقاتلون است. اما یقاتلون اینها هم خالص بوده، «لله». توقع هیچ چیز نداشتند که حالا از اینها استقبال شود، مجسمه برایشان بسازند یا حقوق خیلی بالایی برایشان مقرر شود. میدیدید که با یکدست لباس کهنه بینشان در این بیابانها، در این درهها، در این خاکها، در این رملها میجنگیدند. با لبخند میجنگیدند و با یک حالی بهطرف مقابلشان که در فیلم پیدا نبود، میگفتند: دعا کنید او قبول کند. این «یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ»﴿التوبة، 111﴾ یَقتُلونَ، این گرگان درنده و این سگان هار را هر جا ببینند میکشند. دیگر ما گرگتر از داعش، النصره و طالبان نداشتیم در این دوره اخیر و اگر گرگها زبان داشتند، واقعاً به ما ایراد میگرفتند و میگفتند: ما هر وقت گرسنه شویم، اگر چیزی در بیابان گیر بیاوریم، یک چرندهای، یک حیوانی، آن را میگیریم، بهاندازه رفع گرسنگی، گوشت و استخوانش را میخوریم. فیلم ما را ببینید! رد میشویم، بقیهاش را میگذاریم برای گرسنه بعد از خودمان. حالا ما این لغت را برای اینها بهکار میگیریم. خب چه درندگانی در زمان ما که با نیت کشتار وسیع، غارت اموال و غصب سرزمینهای مردم داشتند؟ چه درندگانی درندهتر از اینها؟ و مؤمن بیاید خودش را رودرروی این عقربهای جرّار، درندگان خطرناک، آدمکشهای بینظیر. شما در مدت عمر خودتان نشنیده بودید یا ندیده بودید که انسانی را زندهزنده در قفس بکنند و آتش بزنند!
بالاترین گناه بعد از پیامبر(ص)
من یکبارش را فقط خبر دارم؛ بعد از مرگ پیغمبر(ص)، آنهایی که رأی دادند به ناحق و آدمی که اهل مکه بود و کاسب جزء، به سر کار آوردند و او را با امیرالمؤمنین(ع) جابهجا کردند. یک جابهجایی که در تاریخ بشر نظیر نداشته و گناهی در تاریخ بشر سنگینتر از این اتفاق نیفتاده که امیرالمؤمنین (ع) را کنار بزنند. روزها، این علمالله، عینالله، اُذُنالله، رحمتالله، یک زنبیل و بیل و بیلچه و تیشه بردارد، برود داخل باغهای مدینه، آبیاری کند برای مردم و اجرت بگیرد؛ یعنی همهچیزش را تعطیل کرد. گناهی بالاتر از این اتفاق نیفتاده. اینکه به او رأی دادند، رأی غلط، رأی براساس هواوهوس، رأی براساس مکتب شرک مکه و رأی بتپرستی که دیدند آن سیصدوشصت بتی که امیرالمؤمنین(ع) رفت روی دوش پیغمبر (ص)، شکست و ریخت، آنطور بتها را دیگر نمیتوانند عَلَم کنند. پس بت دوپای جانداری را عَلَم کردند و میلیاردها نفر را تا امروز در بتپرستی انسانی کشاندند. اگر روایاتشان را ببینید، عنایت میفرمایید که من چه حرف درستی میزنم! الآن بین یکمیلیارد انسان، به جای پروردگار(کتابهایشان را نگاه کنید)، این دوتا را میپرستند و اسم خدا یک روکش است روی این دو نفر. این نفر اولی سقیفه نزدیک مردنش گفت: ای کاش سه کار انجام نداده بودم و مرد؛ و سه کار را انجام داده بودم. ای کاش فلانکس را زندهزنده در آتش نمیسوزاندم. بیشتر هم دستش نرفت زندهزنده کسی را بسوزاند. اما جانشینانش، داعش چندهزار نفر را زندهزنده سوزاندند، به تبع او. یعنی اگر میگفتی دلیلتان برای سوزاندن این مرد، این زن، این بچه چیست؟ سوزاندن آن مرد را به دست آن شاه اول سقیفه، دلیل میآوردند و میگفتند: ارباب این کار را کرد، ما هم به پیروی از او این کار را میکنیم. جنگ با این گرگها، «یقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیقْتُلُونَ»﴿التوبة، 111﴾ میکشند این گرگان را و این سگهای هار را و این کافران را و مشرکان را. یقتلون و یُقتلون، بعضیهایشان هم در این جنگ خودشان کشته میشوند، و یُقتلون.
وعده حق الهی به شهدا
حالا من به این کسی که جانش را خریدم، مالش را خریدم، گفتم: در این «بیع و شرا» ارزش جنس تو جنت است. «بأنَّ لهُم الجنَّه» حالا آیه را ببینید چقدر زیباست: «وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآن»﴿التوبة، 111﴾ اینکه به اینها وعده جنت دادم، این وعده برعهده من، یک وعده انجامشدنی قطعی است و این وعده را من در تورات موسی هم به اینگونه افراد دادم. در انجیل هم دادم. در قرآن مجید هم دادم. «وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ ﴿التوبة، 111﴾ در تعهدکنندگان، چه کسی در انجام تعهدش وفادارتر از خداست؟ حالا رو میکند به روح شهید و مؤمنی که جان و مالش را با او معامله کرده: «فَاسْتَبْشِرُوا»﴿التوبة، 111﴾ مژده باد به شما! خوشبهحالتان، شاد باشید، خوشحال باشید، «بِبَیعِکمُ اَلَّذِی بٰایعْتُمْ بِهِ»﴿التوبة، 111﴾ به این خریدوفروشی که با من کردید. «وَ ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ»﴿التوبة، 111﴾ ما این عظیمش را هم نمیفهمیم. من که واقعاً نمیفهمم. آخر، پروردگاری که بینهایت است، بیاید یک موضوعی را برای مؤمنی بگوید، عظیم است. نمیدانیم این عظیم چیست؟ ما لغتش را در قرآن میبینیم، اما هویتش را که نشان ندادند، حقیقتش را که نشان ندادند، خبری است که ما عمق خبر را درک نمیکنیم. من مقدار زیادهروی میکنم. اینجاهایی که مسئله فهم و نفهمی است، باید به خودم نسبت بدهم و از شما عذر میخواهم. عظیم در این آیه را نمیفهمم یعنی چه؟ و «ذلک» این جنتی که اول آیه گفتم: «هو الفوز العظیم». این یک آیه که خود این آیه هم خیلی بحث گستردهای دارد.
آیه دوم، این مؤمنینی که مشتریشان منِ خدا هستم و دوتا جنس هم از آنها میخرم؛ جان و مال. این جان و مال هم ملک خود اینها نبوده، ملک من بوده و من به آنها عطا کردم، من ملک خودم را از آنها «بأنَّ لهُم الجنَّه» میخرم. چه کسی مالک جانش است؟ چه کسی مالک مالش است؟ مالی که در اختیار ماست، ما نسبت به این مال ملکیت اعتباری داریم، نه ملکیت ذاتی. ملکیت اعتباری ملک واقعی نیست، لذا ملکهای ما قابل نقل و انتقال است، ولی ملکیت پروردگار ذاتی است، قابل نقل و انتقال نیست. این جانی را که خریده، ملک خودش بوده. این مالی را که خریده، ملک خودش بوده، پیش مردم مؤمن امانت بوده. خیلی عجیب است، که دو مِلک خودش را، یعنی جان و مال را «بأنَّ لهُم الجنَّه» خریده! این هم یک چیز جالب عجیبی است؛ که یکی دیگر ملکش پیش من است، به من میگوید: بیا به گرانترین قیمت ملک خودم را به من بفروش! این چه داستانی است؟ این دیگر در کجای عالم است؟ در کجای هستی است؟ که مالکی به مملوکش بگوید ملک من که در اختیار توست، بیا به گرانترین قیمت به خود من بفروش، داستانی است.
حالا ویژگیهای اینها؛ من با انگشتم میشمارم که هر نُهتا را عنایت بفرمایید. اینهایی که جان و مالشان را میخرم، چگونهاند؟ یعنی کیفیت وجودی اینها را دارد بیان میکند: «اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاکعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ»﴿التوبة، 112﴾ همه با اسم فاعل است، یک دانهاش با فعل نیست. فاعل معنی مضارعش را میدهد و دلالت بر ثبوت هم دارد. چون همه آیه دوم، جمله اسمیه است. بعد پایان این نُهتا ویژگی، به پیغمبر(ص) میفرماید: «وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ»﴿التوبة، 112﴾. به این مؤمنین از جانب من مژده بده. خب مژده به چه؟ آن جنت را که خودش گفت. نمیخواهد به پیغمبر بگوید. آن جنتی که در آیه قبل گفتم، آن را مژده بده، آن را که خودش گفت. به چه مژده بده؟ گاهی متعلق آیات محذوف است و این در عرب خیلی نمونه دارد، در قرآن هم خیلی دارد. میشود آن محذوفها را با کمک آیات و روایات درآورد که خدا به چه چیزی مژده میدهد! ببینید به چند چیز، طبق آیات دیگر مژده بده به اینها؟ به قرب من، به لقای من، به رحمت من، به مغفرت من، به رضوان من. آن یکدانهاش هم که خودش گفته جنت. میشود ششتا. چه خبر است؟ برای یک نفر! با این معاملهای که با خدا کرده، با یک جان، با یک مال که هر دوی آنها هم مال خود او بوده. چه عنایتی! چه لطفی! چه احسانی! لقا، قرب، رحمت، مغفرت. «وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَکبَرُ»﴿التوبة، 72﴾ این پرونده شهدای راه الهی از زمان آدم تا همین چند روز پیش است.
خدایا! به حقیقت پیغمبر، به حقیقت قرآن، رحمتت و مغفرتت را نصیب شهیدان حادثه فرودگاه بغداد و نصیب افرادی بگردان که در این هواپیما بهسوی تو آمدند و مغفرتت را نصیب آنها و اینها بگردان.
خوشا آنانکه الله یارشان بی/ که حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم با تو باشند/ بهشت جاودان بازارشان بی
حسین(ع) سرور شهیدان عالم
رسول خدا(ص) میفرمایند: «آقای تمام مردم عالم، شهیداناند؛ آقای همه شهیدان، هفتادودو شهید حسین من هستند؛ آقای همه این هفتادودو شهید هم حسین من است». لذا گریه بر ابیعبدالله(ع) و زیارت ابیعبدالله(ع) قابل مقایسه با گریه و زیارت بر شهیدان دیگر نیست. بچهها میبینند عمهشان با قدمهای آرام میرود طرف گودال. عمه بارها خودش از رسول خدا شنیده است که کسی که بهطرف زیارت حسین من میرود، با هر قدمی که برمیدارد، ثواب نود حج عمره قبولشده به او داده میشود. بچهها کنار عمه دیدند، عمه وارد گودال شد، اما غیر از یک مشت اسلحه چیزی داخل گودال نیست. من از قول شما از لشکر یزید میپرسم: مگر برای کشتن یک نفر چقدر اسلحه لازم بوده؟ نشست، نیزهشکستهها را کنار زد. امام باقر(ع) میفرماید: «قلوهسنگها و چوبها را کنار زد، دیدند یک بدن قطعهقطعه را بیرون کشید، بدن را روی دامن گذاشت، اول توجهی به پروردگار کرد: اللّهُم تقبَّل منّا هذا القتیل، خدایا این کشته قطعهقطعه را از ما بپذیر. بعد رو کرد به مدینه: صلّی علیکَ یا رسول الله! هذا حسینک مرمل بالدِّماء، مقطَّعُ الأعضاء، مسلوب العمامه و الرداء».
این کشته فتاده به هامون، حسین توست/ این صید دست و پا زده در خون حسین توست
«اللّهم لا تُسلِّط علینا من لا یَرحمُنا، اللّهم بحقِّ الحسین أهلِک أعدائَنا، اللّهم اشفِ مرضانا، اللّهم أیِّد قائدَنا، اللّهم انصُر واحفَظ امامَ زماننا، اللهم اجعَل عاقبه أمرنا خیرا».
تهران، مسجد جامع پیامبر اعظم، فاطمیه 98، جلسهٔ اول