شب چهارم چهارشنبه (25-10-1398)
(تهران مسجد جامع پیامبر اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه ربِّ العالمین، الصلاة و السلام علی سیِّد الأنبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی اللّه علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
اقسام گناه
کلام درباره توبه بود؛ مسئله توبه در آیات قرآن مجید و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) مفصّل مطرح است؛ تا جایی که بعضی از دانشمندان بزرگ شیعه، درباره توبه کتابهای مفصّلی نوشتهاند و هر عالمی که کتابی درباره اخلاق دارد، توبه را جزء مسائل مهم اخلاقی مطرح کرده است. این توبهای که در قرآن مجید و روایات اهلبیت (علیهم السلام) مطرح است، از دو نوع گناه است: گناهان باطنی و گناهان ظاهری. بحث درباره گناهان باطنی و ظاهری خیلی گسترده است. امشب بهخاطر اینکه بحث توبه کاملتر شود، سه مطلب بسیار مهم را دربارهگناه عرض میکنم. گناه یعنی حرکت برخلاف حرکت نظام هستی. همه نظام هستی دارای حرکت است. منافعی که نظام هستی تولید میکند، از برکت حرکت است. حرکت نظام هستی، نهایتاً به کدام سو و به کدام جهت است؟
پروردگار، منتهیالیه حرکت نظام هستی
صریحاً در قرآن مجید میبینیم که پروردگار منتهیالیه حرکت نظام هستی است؛ یعنی جهت حرکت در کل موجودات بهسوی پروردگار است. خیلی نمیدانم که وقتی کل موجودات در این حرکتشان به پروردگار عالم رسیدند، چه اتفاقی خواهد افتاد! من این را نمیدانم، آیه شریفه میفرماید: «إِلیٰ رَبِّک مُنْتَهٰاهٰا»﴿النازعات، 44﴾ نهایت و پایان حرکت همه موجودات، پروردگار عالم است.
خبر داری که سیّاحان افلاک/ چرا گردند گرد مرکز خاک
چه میخواهند از این محمل کشیدن/ چه میجویند از این منزل بریدن
چرا این ثابت است، آن منقلب نام/ که گفت آن را بجنب، این را بیارام
همه هستند سرگردان چو پرگار/ پدیدآرنده خود را طلبکار
کل هستی بهدنبال پروردگار در حرکت هستند، او را میخواهند، او را میجویند، طلبکار حضرت او هستند و نهایت به او میرسند.
-جهت و حرکت گنهکار
اما جهت مجرمین، گنهکاران حرفهای و گنهکارانی که موفق به توبه واقعی نمیشوند، طبق آیات قرآن، دوزخ و جهنم است. بنابراین، گنهکار جهت حرکتش برخلاف جهت حرکت همه موجودات عالم هستی است. موجوداتی هم که برای انسان بهکار گرفته شدهاند؛ مثل شب، روز، خورشید، ماه، ستارگان در منظومه شمسی، صحرا، کوه، آب و موجودات زنده زمین؛ جهتشان بهطرف تولید نیرو، رزق و غذا برای انسان است. «خَلَقَ لَکمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً»﴿البقرة، 29﴾ برای چه هرچه در زمین است، برای تو آفریدم؟ برای اینکه تو با استفاده از این سفره عام، در گردونه عبادت قرار بگیری: «خَلَقَ لَکمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً»﴿البقرة، 29﴾؛ «وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِیعْبُدُونِ»﴿الذاریات، 56﴾. این یک مطلب که حرکت گنهکار برخلاف حرکت همه موجودات عالم هستی است. شعر معروف «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند// تا تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری»، ترجمه این دوتا آیه است: «خَلَقَ لَکمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً»﴿البقرة، 29﴾؛ «وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِیعْبُدُونِ»﴿الذاریات، 56﴾.
-نتیجه و عمق گناه
اما مطلب دوم که بیان و کشف آن، کار علم نبوده و کار علم هم نیست؛ یعنی اگر دانش جهانیان از عالَم بالا هم رد بشود، قدرت کشف این مسئله را ندارد، قبلاً هم نداشته که عمق گناه و نتیجه گناه در پایان کار، وسط کار و اول کار چه خواهد بود! بیان این موضوع، فقط بهعهده وحی است. اینجا ما وحی را باید باور کنیم؛ حالا علم هرچه دلش میخواهد بگوید، وحی را باید قبول کرد. مطلبی که وحی درباره گناه دارد، این است که گناه از هنگام شروعش مولد آتش است؛ نه اینکه الآن گروهی ربا بخورند، زنا کنند، ظلم کنند، رشوه بگیرند، غصب کنند یا جنایت کنند، بعد که آخرت برپا شد، جایی به نام دوزخ را نشان آنها میدهند و میگویند جای شما اینجاست.
قرآن این را قبول ندارد! گناه از هنگام شروع، مولد آتش دوزخ است و بر این حساب، هیزم جهنم، خود مردم هستند. در سوره بقره میخوانیم: «فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِی وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ»﴿البقرة، 24﴾ آتشگیره دوزخ، خود مردم هستند؛ یعنی این مردم هستند که از دنیا در چشم، گوش، دست، شکم، زبان، قدم و نفس خودشان آتش انبار میکنند. ولی چون در دنیا زندگی میکنند، پروردگار عالم نخواسته اینها سوزش آتش جمعشده را بچشند و شعلههای این آتش را ببینند. او این را نخواسته، و الّا همین الآن دوزخ بر کافرین محیط است و همین الآن در وجود گنهکاران، آتش موجود است.
اگر شما، این آیه را از نظر ترکیب ادبی دقت کنید، به این معنا میرسید که آیه جمله اسمیه است و با جمله فعلیه فرق میکند. یکوقت قرآن مجید میفرماید: «مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهٰا»﴿البقرة، 106﴾، یعنی آدم را برای یک حکم به آینده امیدوار میکند. این را میگویند جمله فعلیه؛ اما این آیه جمله اسمیه است: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ»﴿التوبة، 49﴾ همین الآن آتش بر وجود کافران احاطه دارد. «مُحیطة» اسم فاعل است و دلالت بر حال، یعنی الآن دارد و دلالت بر ثبوت، یعنی همیشه و دائمی دارد.
-پرهیز از گناهان کوچک
این یک آیه که گناه –کم یا زیاد- تولید آتش میکند؛ لذا رسول خدا(ص) اصرار داشتند: «اتَّقوا مِن مُحَقَّراتِ الذُّنوبِ» از گناهان کوچک هم بپرهیزید؛ چون اینها انبار میشود و از همان وقت، تولید آتش میکند و وجود شما را به یک انبار آتش تبدیل میکند. این را خیلی باید دقت کرد که حتی به گناهان کوچک هم آلوده نشویم و به گناهان کوچک بیاهمیت نگاه نکنیم. گناه کوچک هم در بعضی از روایات آمده که بزرگ است؛ چون مخالفت با پروردگار است و کوچک معنی ندارد. در سوره نساء میخوانیم(این آیه خیلی عجیب است؛ البته یکی از گناهان را میگوید): «إِنَّ اَلَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً»﴿النساء، 10﴾ آنکسی که شروع میکند به خوردن مال یتیم، همان وقتی که میخورد، آتش میخورد، نه لقمه چلوکباب! پارچه قیمتی میپوشد، با مال یتیم؛ هر کاری میکند، آتش تولید میکند. این هم یک مسئله بود.
-هزینه کردن نعمتهای الهی در گناه
اما مسئله سوم گناه که این برای اهلش خیلی دردآور است. گناه یعنی هزینه کردن نعمتهای الهی در اموری که خداوند راضی نیست؛ چون آنکسی که میخواهد گناه کند، با ضعف و غش نمیتواند گناه کند و باید از نعمتهای خدا مصرف کند تا توان، قدرت و انرژی بگیرد و بتواند زنا کند، آدم بکشد یا مال مردم را به یغما ببرد. با ضعف و مردنی بودن که نمیشود گناهی صورت بگیرد! برای نمونه که نعمتها هزینه اموری بشود که خدا نمیپسندد، من روایت نابی از وجود مبارک رسول خدا(ص) میخوانم. یک عالمِ قرن هفتم هجری این روایت را در کتابی نوشته که من امروز دیدم. اهل فسای شیراز است، در شیراز هم از دنیا رفته و آنجا دفن شده است. البته در کتابش روایات زیادی را نقل کرده که یک سلسله روایات ناب و قابل توجه است.
این روایت را عنایت کنید، خیلی روایت جالبی است: یک، «مَن رُزِقَ حُسنَ صورةٍ»؛ دو، «و حُسنَ خُلقٍ». این گفتار وجود مبارک رسول الهی است، آن هم در یک کتاب بسیار مهم و معتبر. سه، «و زوجةٍ صالحةٍ و سخاءِ النَّفسِ». اگر خداوند به کسی زیبایی خلقت عنایت کند که این زیبایی خلقت به همه عنایت شده، چون در قرآن میخوانیم: «اَلَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»﴿السجده، 7﴾ اصلاً بدگِل و بیریخت نیافریده و این اشتباه چشم و اندیشه ماست که موجودات یا انسانها را بیریخت و بدگِل میبیند. پروردگار عالم درباره کل میگوید: «أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»﴿السجده، 7﴾ و درباره انسان میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»﴿التین، 4﴾.
کسی که وجود مقدّس حقّ، خلقت زیبا، صورت زیبا و صورت حسن به او عنایت کرده، او را کمک داده و خلق حسن دارد، یک همسر شایسته نصیب او کرده و سخاء النفس به او داده است. سخاء النفس اصطلاحی عربی است به این معنا که هر وقت داخل جیبش دست میبرد، به مردمی، فقیری، یتیمی، مسجدی یا کار خیری کمک میکند، خوشحال و شاد میشود. این سخاء النفس است. حالا، این چهارتا نعمت را خیلیها در غیر مورد رضایت خدا هزینه کردهاند و هزینه میکنند؛ یعنی خوشگلی را میبرند برای بسترسازی و شهوات حرام.
-دو الگوی زیبایی در قرآن کریم
اما پروردگار عالم، برای مرد و زن، دو الگوی زیبا در قرآن مجید مطرح میکند که اینها، صورت زیبا و اندام زیبا و خوشگلیِ خلقت را هزینه گناه نکردند. خیلی هم آمدند سراغ آنها برای گناه، ولی پس زدند! کم هم نبودند این افراد؛ هم زمان رسول خدا(ص) در مدینه و مکه بودند و هم زمان انبیای گذشته که حسن صورت و خلقت را عامل آسانی گناه قرار ندادند. آنکسی که زیبایی خلقتش را هزینه گناه میکند، در حقیقت، نعمت الهی را در غیر مورد رضایت پروردگار عالم خرج میکند.
یا حُسن خُلق در غیر جای رضای خدا خرج میشود؛ خوشاخلاق است، ولی با گنهکاران و افراد بدکار یکی میشود، با آنها خوشوبش میکند، رفتار نرم میکند و خودش هم آلوده به گناه میشود؛ یا همسر شایسته را آزار میدهد، ظلم میکند و بیعلت شرعی طلاق میدهد. این هزینه کردن نعمت در غضب الهی است؛ یا سخاء النفس بابت گناه پول میدهد و شاد میشود، اما همین آدم که چند میلیون بابت گناه میدهد، یک قِران به یک گرسنه مستحق نمیدهد. این معنی گناه است.
توبه، لطف و محبت عظیم پروردگار به گنهکاران
این سهتا موضوع در گناه باید همیشه یاد من باشد که گناه حرکت برخلاف جهت حرکت همه موجودات است. آنها بهسوی ربّ میروند و من با گناهم بهسوی دوزخ میروم. این باید یادم باشد که گناه از همان ابتدای شروع، مولّد آتش است! باید یادم باشد که طبق قرآن، گناه هزینه کردن نعمت در غضب و خشم خداوند است. پروردگار عالم چه لطف عظیم، چه احسان فوقالعاده و چه محبتی به تمام گنهکاران کرده که راهی تحت عنوان توبه به رویشان گشوده است! از زینالعابدین(ع) بشنوید: «أنتَ الذّی فَتَحتَ لِعبادِکَ باباً الی عَفوِکَ» تو کسی هستی که دری را بر روی بندگانت بهسوی گذشتت باز کردی، «و سَمَّیتَهُ التّوبة» و اسم آن در را گذاشتی توبه. این محبت الهی است.
-تدارک عملی برای پذیرش توبه
من اگر توبه کنم و از گناهان بین خودم و خدا برگردم، گناهان بین من و خدا بعضیهایش تدارک عملی لازم دارد؛ یعنی نماز نخوانده را بخوانم، خمس نداده را بدهم، روزه نگرفته را بگیرم. این یک نوع گناهان بین من و خداست که باید جایش پر شود. یک نوع گناه هم هست که جای آن پرشدنی نیست، باید استغفار و عذرخواهی و ترک کنم. گناهان باطنی مثل بخل، کینه، حسد و حرص را هم باید بریزم و پاکیزه کنم باطن را تا جای تو باشد، «الطیِّباتُ للطیِّبینَ».
پس اگر توبه کردم، طبق آیات سوره بقره، در گردونه محبت خدا قرار میگیرم: «إِنَّ اَللّٰهَ یحِبُّ اَلتَّوّٰابِینَ»﴿البقرة، 222﴾. این هم یک عنایت دیگرش که هم توبه را قبول میکند، هم گناهان را میبخشد و هم من را مورد محبت خودش قرار میدهد. آنوقت، وقتی من پاک شدم در باطن و در ظاهر، چه عنایاتی به من میشود! دنیای عجیبی است! اینها در آیات و روایات آمده که به پاکان چه عنایاتی میشود؟
مرحوم حاج شیخ علیاکبر نهاوندی که از مجتهدان به نام بود، در خراسان زندگی میکرد و مرد بزرگی بود، خدمتگزار به خلق بود و تا وقت مرگش قلم به دست بود. ایشان نوشته است(من خودم در کتابهای مهم دیدم): یکوقتی شهر گیلان دچار کمآبی شد. آنجا هم یک سرزمین سبز و پر محصول بود و با قطع شدن باران، تمام منطقه در معرض خطر قرار گرفت. به مردم گفتم خدا برای باریدن باران راهی قرار داده که آن هم نماز استسقاء است. جمعیت آمدند بیرون، طبق شرایط لازم نماز باران را خواندند و برگشتند، اما خبری نشد. پنج روز، ده روز، پانزده روز، بیست روز گذشت، نهایتاً به این فکر افتادند که عدهای بیایند در خانه خانمی به نام اُمّمحمّد که از زنان پاکدل، پاک عمل و پاک اخلاق بود. خدا وعده داده دعای اینجور آدمها را مستجاب کند. به در خانه آمدند و در خانهاش را زدند، پیرزن قدخمیدهای آمد، در را باز کرد و گفت: چه میخواهید؟ گفتند: خانم، خدا که به حرف ما گوش نداد و باران نفرستاد، تو یک کاری بکن. گفت: درِ خانه را خالی کنید. رفت داخل، یک جارو آورد و آشغالها و خاشاک دمِ در را جارو کرد. در خانه را خیلی تمیز کرد، بعد جارو را کنار گذاشت، سرش را به جانب پروردگار بلند کرد و گفت: پاک کردن محل کار من، آبپاشی هم کار تو. چیزی نگذشت که باران شروع به آمدن کرد. رودخانهها را پر کرد، جویها را پر کرد، چالهها را پر کرد، زمینها را پر کرد.
غُسل در اشک زنم که اهل طریقت گویند/ پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
توبه، خاموشکننده آتش
پاکیها خیلی کار میکند و ناپاکیها تا آدم زنده است، چه گرههایی به زندگی میزند و چه گرههای سنگینی هم در وقت مرگ میزند! چه گرههای بازنشدنی در قیامت در کار آدم ایجاد میکند! همین مرد بزرگ از کتاب «روضات الجنات» هشت جلدی که از کتابهای بنام شیعه است و در اواخر صفویه نوشته شده(من این کتاب را دارم)، نقل میکند(خودم در این کتاب دیدم، ولی حالا برای اینکه ذکر خیری از ایشان باشد، از ایشان نقل میکنم): فضیل شاگردی داشت که از همه شاگردانش درسخوانتر، بهتر و کوشاتر بود. آمدند پیش فضیل و گفتند دارد میمیرد. فضیل آمد بالای سرش، دید بله در حال احتضار است، به او گفت: بگو «لا اله الا الله». گفت: نمیگویم. فضیل شروع کرد سوره مبارکه «یس» را خواندن، با عصبانیت به فضیل گفت: نخوان، نخوان؛ من این حرفها را قبول ندارم! و مُرد.
فضیل آمد خانه و دیگر بیرون نیامد، در را باز نکرد و داخل خانه مشغول عبادت و گریه و در فکر این معنا که پرده برود کنار و من این شاگردم را ببینم، بپرسم چه کار کردی که چنین گرهی در وقت مرگ به تو خورد؟ چند روزی بیرون نیامد تا اینکه یک شب خواب دید شاگردش را میکشند طرف جهنم، گفت: به من اجازه میدهید با او حرف بزنم؟ گفتند: حرف بزن. گفت: چه شد که وضعت اینگونه شد؟ گفت: به خاطر سهتا گناه: یکی حسادت، من نمیتوانستم نعمت خدا را به دیگران ببینم و رنج میبردم؛ دوم سخنچینی، خوشم میآمد از دو بههمزنی؛ سوم، به خاطر رنجی که داشتم، سالی یکبار قدح کوچکی شراب میخوردم، این وضع دنیای من بود و الآن هم که وضع برزخم را میبینی. گناه مولد آتش و توبه خاموشکننده این آتش است. این عظمت توبه است.
از خودی ای خدا نجاتم ده/ زین محیط بلا نجاتم ده
یک دم از من مرا رهایی بخش/ از غم ماسوا نجاتم ده
دلم از وحشت جهان بگرفت/ زین دیار فنا نجاتم ده
نفس اماره دست من دارد/ زین دیار بلا نجاتم ده
در به در بهر غم شدم چون فیض/ میزنم دست و پا نجاتم ده
زمین! با پیکر رنجیده زهرا مدارا کن
بر احوالم ببار ای ابر اشک از آسمان امشب/ که من با دست خود کردم گُلم در گِل نهان امشب
مکن از گریه مَنعَم گر به جایش خون ببارم/ که میگریم من از هجران زهرای جوان امشب
حسن گریان، حسین نالان، پریشان زینبین از غم/ چسان آرام بنمایم من این بیمادران امشب
گرفتم آنکه برخیزم بهسوی خانه برگردم/ چه گویم گر ز من خواهند مادر کودکان امشب
زمین! با پیکر رنجیده زهرا مدارا کن/ که این پهلوشکسته بر تو باشد میهمان امشب.
علی جان! شما بدنش را کفن کردی، بدن را با کفن روی خاک گذاشتی، زیر صورت مقداری خاک ریختی، صورت را رو به قبله قرار دادی؛ اما چه کار کرد زینالعابدین؟ همه شنیدهاید که کفن شهید لباسش است. بدن عریان روی خاک، نه بهعنوان کفن. شهید که کفن ندارد. دید هر کجای بدن را میخواهد بلند کند، یک جای دیگر قطع میشود، فرمود: بنیاسد! از داخل خیمههای نیم سوخته ما، یک قطعه حصیر بیرون بیاورید. آرامآرام حصیر را کشید زیر بدن، رفت میان قبر، بدن را با حصیر سرازیر میان قبر کرد. حالا میخواهد صورت میّت را رو به قبله قرار دهد، بابا سر در بدن ندارد، گلوی بریده را روی خاک گذاشت، خم شد، صورتش را روی رگهای بریده گذاشت و گفت: «أبتا! أمّا الدُنیا فبَعدُکَ مُظلِمةٌ، و أمّا الآخرةُ فَبِنورِ وَجهِکَ مُشرِقَةٌ». بیاباننشینها دیدند از قبر بیرون نمیآید. آمدند جلو، دیدند روی بدن صورت گذاشته، زیر بغلش را گرفتند و آوردند بیرون. خودش لحد چید، خاک ریخت و با انگشت روی قبر نوشت: «یا أهلَ العالَم! هذا قبرُ حُسینُ بنُ علیّ بن أبی طالب الذّی قَتَلوهُ عَطشاناً» ای مردم عالم! بابای من را با لب تشنه سر بریدند.
تهران، مسجد جامع پیامبر اعظم، فاطمیه 98، جلسهٔ چهارم