جلسه سوم یکشنبه (6-11-1398)
(تهران حسینیه سیدالشهداء)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- راهکار قرآن به شکاکین حقانیت کلام خدا
- نام آشنای کتاب قرآن در جوامع غربی
- -فهرستنویسی موضوعی دانشمندان مسیحی از آیات قرآن
- -برخورد علمی غربیها با قرآن مجید
- ترکیبات معجزهگر کلمات در قرآن
- -ساختمان قرآن برای الفبای عربی
- قرآن، هدایتکنندۀ اهل تقوا
- -اهل تقوا در اوج هدایت و عمل به راهنمایی
- -حقیقت معنایی «هُدی لِلْمُتَّقِینَ»
- قرآن، راهنمای هر زن و مرد
- -شروع جهان با رحمت خداوند
- -باران، رحمت خداوند بر بندگان
- -ایمان و عمل صالح، ریشۀ رحمت قیامتی خداوند
- -اطاعت از خدا و رسولش، راه رسیدن به رحمتالله
- -ظرفیت متفاوت مردم در اطاعت پروردگار
- راهنمایی قرآن به مؤمنین برای محسن شدن
- -انفاق در تنگدستی و ثروتمندی
- -فروخوردن خشم
- -بخشش قلبی
- خداوند، دوستدار محسنین
- هدایتگری قرآن برای آمرزش گناهان
- -عمل به راهنمایی قرآن، نیازمند تصمیم مثبت
- -اکراه افراد مسلوبالعقل از مغفرت الهی
- -گذشت پسندیده و زیبا، راهی برای آمرزش
- کلام آخر؛ حرمتشکنی و جسارت به حضرت زهرا(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
راهکار قرآن به شکاکین حقانیت کلام خدا
کسانی مانند شما برادران و خواهران که با کتاب خدا، یعنی قرآن مجید ارتباط دارند و خواهان عمل به آیات آن هستند، وقتی صفحهٔ دوم قرآن مجید، آیهٔ سوم آن را میبینند که پروردگار میفرماید: «ذٰلِک اَلْکتٰابُ لاٰ رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 2) در حقانیت این کتاب و وحی بودن قرآن شکی نیست و اگر کسی شک کند، شک او باطل و ابلیسی است، دلیلی هم برای درست بودن شکش ندارد. قرآن مجید وحی بودن و حقانیت خودش را با دلیل بیرونی ثابت نمیکند، بلکه دلیل بر حقانیت و وحی بودنش، با خودش و در خودش است. در همین دومین سورهٔ قرآن(سورهٔ بقره) میخوانیم که خداوند به همه میفرماید: «وَ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 23) در حقانیت و وحی بودنش شکی نیست؛ حالا اگر شما شک دارید که این کتاب، حق و وحی نیست، راه اثبات شک شما این است که فقط یک سوره مانند این قرآن را بیاورید. اگر یک سوره آوردید، شک شما درست است و این کتاب، نه حق و نه وحی است. چند سال است که قرآن نازل شده است؟ در این 1500 سال، چه کسی یک سوره مانند قرآن را آورده است؟ هیچکس نتوانسته که بیاورد.
نام آشنای کتاب قرآن در جوامع غربی
قرآن به دست انواع دانشمندان کرهٔ زمین رسیده است. از زمانی که جنگ صلیبی از طرف مسیحیت غرب با مسلمانها شروع شد، کتابهای اسلامی و در رأسش قرآن مجید، به مغرب زمین رسید. ما ترجمههایی از قرآن به زبانهای کشورهای مختلف داریم و قرآن مجید در کرهٔ زمین، کتاب غریبه و ناشناختهای نیست، بلکه آشناست و از همه زودتر هم، انگلیسیها قرآن مجید را شناختند، بعد به سایر مناطق اروپا راه پیدا کرد.
-فهرستنویسی موضوعی دانشمندان مسیحی از آیات قرآن
حتی اگر تعجب نکنید، وقتی قرآن مجید برای اولینبار به دست یکی از دانشمندان فرانسوی رسید، از اول تا آخر قرآن مجید را دقیق مطالعه کرد و فهرستی برای قرآن نوشت که «تفصیل آیات القرآن الحکیم» نام دارد و نزدیک هزار صفحه است. من این فهرست را دارم و در بازار هم موجود هست. حالا فهرستش چگونه است؟ واقعاً زحمت کشیده و خیلی جالب است؛ ببینید چقدر دقیق قرآن را مطالعه کرده است که میگوید: آیات توحید به این تعداد است و مینویسد؛ همچنین آیات نبوت، اخلاق، قیامت، خانواده، معاشرت، مربوط به شرک و... را دستهبندی کرده است. وقتی انسان این کتاب را باز میکند، دربارهٔ هر موضوعی بهاندازهٔ هفتهشت ثانیه زمان میبرد تا آن موضوع را پیدا کند.
البته بعد از ایشان، دانشمندی مصری بهنام محمدفؤاد عبدالباقی، کتاب «معجمالمفهرس» قرآن را با هدایت این کتاب نوشت و چون کتاب محمدفؤاد عبدالباقی خیلی قویتر و مهمتر بود، جای آن کتاب را گرفت؛ ولی اهمیت کار این مرد فرانسوی برای این است که او اولیننفری بود که فهرستی برای قرآن نوشت.
-برخورد علمی غربیها با قرآن مجید
پس خیال شما راحت باشد که قرآن از قرنها قبل به کشورهای غربی راه پیدا کرده است. آنها خوب مطالعه کرده، فهرست نوشته و ترجمه کردهاند. البته خیلی از آنها هم مسیحی مانده و مُردند؛ یعنی با قرآن مجید برخورد علمی کردند، نه برخورد بهرهبرداری از آیات قرآن. بالاخره اینها آیهٔ «وَ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» را در اوایل سورهٔ بقره دیدهاند؛ اگر شما در حق و وحی بودنش شک دارید، یک سوره مانند آن بیاورید.
ترکیبات معجزهگر کلمات در قرآن
پروردگار عالم کلمهٔ «فَأْتُوا بِسُورَة» را نکره آورده است و «الف» و «لام» ندارد که معنیاش این باشد: سورهای مانند سورهٔ آلعمران بیاورید؛ خدا میگوید سورهای همانند کوتاهترین سورهٔ قرآن بیاورید: «إِنّٰا أَعْطَینٰاک اَلْکوْثَرَ × فَصَلِّ لِرَبِّک وَاِنْحَرْ × إِنَّ شٰانِئَک هُوَ اَلْأَبْتَرُ»(سورهٔ کوثر، آیات 1-3) یک سوره مانند این را بیاورید. ترکیبات این سوره نیز مانند ترکیبات بقیهٔ سورهها معجزه است، خود قرآن هم تقریباً با ششهزاروششصدوشصتو چند آیه معجزه است. کلمات سورهٔ کوثر در قرآن تکرار نشده و «أَعْطَینٰاک»، «وَاِنْحَرْ» و «شٰانِئَک» یکدانه است.
-ساختمان قرآن برای الفبای عربی
ساختمان قرآن هم برای الفبای عربی است و مصالحش را از آسمان نیاوردهاند، بلکه مصالحش در زمان نزول، همین «الف»، «ب»، «ت»، «ث»، «ج»، «ح»، «خ» و... بوده که اینها هم در اختیار همه هست. شما این حروف را صدجور ترکیب کنید، اگر یک سوره مانند قرآن درست شد! اگر همانندش درست شود که دیگر هنری نیست؛ چون همانند آن در قرآن مجید هست. دلیل اینکه خدا میگوید: «ذٰلِک اَلْکتٰابُ لاٰ رَیبَ فِیه» معنیاش این است که شکی نیست و اگر شک دارید، مانندش را بیاورید؛ اما اگر نمیتوانید بیاورید، پس شک شما باطل و بیهوده است. این مطلب برای «لاٰ رَیبَ فِیه» است.
قرآن، هدایتکنندۀ اهل تقوا
-اهل تقوا در اوج هدایت و عمل به راهنمایی
خدا در جملهٔ بعد این آیه میفرماید: «هُدی لِلْمُتَّقِینَ»، سؤالی اینجا مطرح است: اهل تقوا بالاترین، بافضیلتترین و برترین جمعیت هستند؛ چطور خدا در اول قرآن میگوید که هدایتکنندهٔ اهل تقواست؟ درحالیکه اهل تقوا در اوج هدایت هستند، هدایت الهی را قلباً پذیرفتهاند و به عمل گذاشتهاند تا اهل تقوا شدهاند؛ پس معنی «هُدی لِلْمُتَّقِینَ» چیست؟ برای مثال، من جای خانهای را بلد هستم، دیگر لازم نیست که مرا به آن خانه راهنمایی کنند؛ یا وقتی خیابانی را بلد هستم، نیازی نیست که مرا راهنمایی کنند؛ پس چرا «هُدی لِلْمُتَّقِینَ» میگوید؟ متقین که در اوج هدایت و عمل به راهنمایی هستند، معنی این چیست؟ کمتر کسی هم به ذهنش میآید که چرا فرموده است «هُدی لِلْمُتَّقِینَ»؛ مثلاً باید فرموده باشد: «هُدَی لِلضّالین» این قرآن هدایتگر گمراهان است. این درست است، اما «هُدی لِلْمُتَّقِینَ» یعنی چه؟
-حقیقت معنایی «هُدی لِلْمُتَّقِینَ»
این «لِلْمُتَّقِینَ» از باب اِفتعال، از ابواب ادبیات عرب است؛ «اِوتَقا» بر وزن افتعال. ریشهٔ «مُتَّقین» سه حرفی است: «وَقی». ما در توضیح این آیه، باید متقین را به ریشهاش برگردانیم که معنیاش برایمان ایهام نیاورد. «هُدی لِلْمُتَّقِینَ» یعنی این کتاب دستِ کسانی را میگیرد که میخواهند خودشان را از خطرها حفظ کنند و آنها را راهنمایی میکند که چگونه خطراتِ به دین، دنیا و آخرتتان را از خودتان دفع کنید. آنکسی که میخواهد خودنگهدار باشد، قرآن به او یاد میدهد که خودت را از چهچیزهایی نگهدار. این معنی «هُدی لِلْمُتَّقِینَ» است.
قرآن، راهنمای هر زن و مرد
-شروع جهان با رحمت خداوند
هر نوع دلالت، هدایت و راهنمایی که مرد یا زن بخواهد، میتواند از قرآن مجید بگیرد. حالا من چند آیه بهعنوان نمونه برایتان میخوانم. آنکسی که جاهل است، باید قرآن را بفهمد تا عالم به حقایق شود؛ اما کسی که مثل من و شما کلیاتی از حقایق را میداند، مثلاً میداند رحمت پروردگار عالم بینهایت است و رحمتش هم دو طلوع دارد که طلوع یک رحمتش در همین جهان هستی با همهٔ موجوداتش است. در مدارک ما هم آمده که شروع و مبدأ جهان، رحمتالله بوده است.
-باران، رحمت خداوند بر بندگان
شما در قرآن میخوانید: وقتی خدا میخواهد باران را مطرح کند که بر سرزمینهای تشنه میبارد و گیاهان را میرویاند، اسم باران را نمیبرد و کلمهٔ «رحمت» را بهجای کلمهٔ «مَطَر» ذکر میکند. کلمهٔ «مَطَر» بهمعنی باران و عربی است، ولی پروردگار عالم میفرماید: باد پیشاپیشِ رحمت میوزد. باد برای چه میوزد؟ برای اینکه ابرها را به ارادهٔ خدا به آنجایی حرکت بدهد که باید این آبِ ذخیرهشده در خودشان را فرو بریزند. خدا نمیگوید باران یا مَطَر، میگوید: بادها پیشاپیشِ رحمتالله میوزند و باد انتقالدهنده است؛ نه فقط مَطَر، رحمت است، بلکه تمام موجودات عالم هستی، رحمت پروردگارند که میگویند: رحمانیت حق ریشهٔ این عالم هستی است. بیشتر مفسرین بزرگ این را میگویند.
-ایمان و عمل صالح، ریشۀ رحمت قیامتی خداوند
همچنین ریشهٔ رحمت قیامتی پروردگار، ایمان و عمل صالح بندگان است که حرفشان هم درست است. اگر خدا رحمتش را در قیامت بهصورت اجر و پاداش و بهعبارت دیگر، بهصورت بهشت پخش میکند، این رحمتالله است که عامل رسیدن این رحمتالله، ایمان و عمل صالح است.
-اطاعت از خدا و رسولش، راه رسیدن به رحمتالله
حالا مرد یا زنی که از کلیات مسائل الهی خبر دارد و رحمت الهی یکی از آن مسائل است، میخواهد خودش را به رحمت خدا برساند، چهکار باید بکند؟ قرآن مجید هدایت میکند که راه رسیدن به رحمتالله چیست. البته من این آیه را فقط برای نمونه عرض میکنم، نه اینکه فقط این آیه آدرس رحمت را داده باشد! صدها آیه در قرآن آدرس رحمت الهی را دادهاند و گفتهاند که از چه راهی باید برویم تا به رحمت برسیم و اگر این جاده را طی نکنیم، به رحمت نمیرسیم. این آیهای برای نمونه است: «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 132) از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا مورد رحمت قرار بگیرید؛ نه اینکه شایدی باشد. در آیاتی که تمام آیه جملهٔ مثبت است، «لَعَلَّ» بهمعنی قطعی و حتمی بودن است و ترجمههایی که زیر «لَعَلّ»، شاید و یقیناً نوشتهاند، اینها غلط هستند؛ چون تردیدی در حریم پروردگارِ عزیزِ عالم وجود ندارد و اگر بگوییم که «لَعَلَّ» بهمعنی شاید است، معنیاش این میشود: «خدا و پیغمبر را اطاعت کن، شاید به رحمت خدا برسی و شاید هم نرسی». این دو لنگه دارد: شاید برسی و شاید نرسی؛ یعنی این شاید را به پروردگار وصلش میکنند که شاید تو را به رحمت برساند و شاید هم نرساند. این درست نیست! ادیبان بزرگ عرب، مانند صاحب کتاب «مغنی» در معنای حرف «لَعَلَّ» میگوید: «لَعَلَّ» در جملات مثبت عربی بهمعنی قطعی بودن است: خدا و پیغمبر را اطاعت کن، برای اینکه به رحمت خدا برسی؛ بدان که میرسی. وقتی مسئلهٔ قرآن مطرح است، دیگر جای شک نیست.
-ظرفیت متفاوت مردم در اطاعت پروردگار
در قرآن مجید آمده است که مردم متفاوت هستند و ظرفیتها مختلف است. شخصی از خدا و پیغمبر(ص) اطاعت میکند، یک سال نمیگذرد که پیغمبر(ص) بالای منبر میآیند و به کل انصارِ مدینه و مهاجران مکه که پایمنبر هستند، میفرمایند: دربارهٔ سلمان با هم دعوا نکنید، شما مهاجرین نگویید چون از ایران آمده، جزء ماست و شما مهاجرین هم نگویید چون به مدینه وارد شده و زیر پوشش ما قرار گرفته، برای ماست. من این را قبول ندارم! مهاجرین و انصار، سلمان برای شما نیست، بلکه «سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ».
شخصی که اطاعتش از نظر اخلاص خیلی پربار است، سلمان میشود؛ یکی هم عمّار، ابوذر یا ابوالهِیثَمبنتیهان میشود. اخلاص اینها با هم فرق میکند و خدا همه را هم مؤمن میداند. شما سورهٔ نساء را نگاه کنید که میفرماید: «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 145) یعنی منافقان از کفار و مشرکان بدتر هستند! کافر و مشرک به دوزخ میروند، اما منافق در بدترین و پستترین دَرَکات جهنم است. آیه به این پُرزوری، دیگر زوری بیشتر از اینکه لازم نداشت و پرزورترین آیهٔ عذاب برای منافقین است؛ اما پروردگار میفرماید: اگر همین منافقین توبه کردند و حال و عملشان را اصلاح کردند، جزء شما مردم مؤمن میشوند و مورد آمرزش و رحمت من هستند.
ظرفیتها در ایمان فرق میکند؛ خیلیها در جهاد کنار پیغمبراکرم(ص) آمدند و بهخاطر ایمانشان شمشیر هم زدند، خدا هم از آنها تعریف کرده است. در سورهٔ نساء میفرماید: «فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 95) همه شمشیر زدهاند، امیرالمؤمنین(ع) هم یک ضربهٔ شمشیر در خندق زده است. شیعه و غیرشیعه دربارهٔ آن یک ضربهٔ شمشیر نوشتهاند که پیغمبر(ص) فرمودند: «لَضَرْبَةُ عَلِی یوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَین» خیلی از مردم مؤمن در زمان انبیا، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) شمشیر زدهاند و مالکاشتر هم یکی از شمشیرزنهای زمان امیرالمؤمنین(ع) است؛ ولی پاداشها به تناسب ظرفیتها، ایمانها و اخلاصها فرق میکند. البته همه مؤمن و مورد قبول پروردگار هستند.
من از کلیات قرآن خبر دارم و میدانم که خداوند خودش را رحیم معرفی کرده است، رحمتش هم برای من سود دنیا و مخصوصاً آخرتی دارد، حالا فکر میکنم که من چطوری به رحمت خدا برسم؟ «هُدی لِلْمُتَّقِینَ» قرآن راهنمایی میکند که اگر رحمت خدا را میخواهی، راه و آدرسش، اطاعت از پروردگار و اطاعت از پیغمبر (ص) است. این یک نمونه است.
راهنمایی قرآن به مؤمنین برای محسن شدن
حالا باز کلیاتی از قرآن در نظرم است؛ خداوند در قرآن مجید فرموده است: «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 97) من مردم نیکوکار مؤمن را دوست دارم، نه نیکوکار کافر؛ چون باطن کافر نجس است و عملش ارزش پذیرفتن ندارد. من خبر دارم که خدا نیکوکاران را دوست دارد، پس چهکار کنم که جزء نیکوکاران و مورد محبت پروردگار بشوم؟ قرآن این مسئله را در سورهٔ آلعمران راهنمایی میکند که باید چه راهی را طی کنید تا به محسن شدن برسید.
-انفاق در تنگدستی و ثروتمندی
خدا میفرماید: «اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 134) کسانی که در تنگدستی و داشتن ثروت دستبهجیب هستند؛ کم دارد، ولی دستبهجیب است؛ خوب دارد، ولی دستبهجیب است. امروز میتواند دهتا تکتومانی، هزار تومان یا یکمیلیون در راه خدا بدهد و بیشتر هم از دستش برنمیآید، چون ندارد؛ این به تعبیر قرآن، مُنفِق است. من این مطلب را هم عرض کنم که پروردگار ابداً به کمیّت نگاه ندارد! من صبح دو رکعت نماز میخوانم، اما خدا به دو رکعت نگاه نمیکند، بلکه به بندگی من و کیفیت نگاه میکند که من از خواب شیرین بلند شدم، همهچیز را پشتسر انداختم، وضو گرفتم و نماز خواندم. خدا به عبادتم نگاه میکند، نه به دو رکعت نماز. پاداش برای اصلِ روحیهٔ بندگی است و کمیّت را کار ندارد که اگر شخصی یک تومان در راه خدا به مستحق، ده تومان به فقیر یا یکمیلیون تومان به خانوادهٔ یتیمداری بدهد، بعد حضرت حق بگوید که حالا کاری نکرده، چیزی نبود! روحیهٔ انفاق برای خدا مهم است و میفرماید: «اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ» آنانکه در نداری، همچنین در دارایی و گشایش، دستبهجیب هستند. این یک نوع انفاق است.
-فروخوردن خشم
«وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیظَ» آنهایی که وقتی کار نادرستی از همسر، بچه، عروس، داماد، رفیق یا همسایهٔ داخل کوچهشان میبینند و این کار عامل از کوره دررفتن و عصبانیت است؛ آنهایی که اهل انفاق در دارایی و نداری و اهل فرو خوردن خشم هستند، میتوانند عصبانی شوند و جلوی خودشان را میگیرند، عصبانی نمیشوند و با نرمی برخورد میکنند، این هم نوعی انفاق است.
-بخشش قلبی
«وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ» قلباً از آنکسی که رنجیدهخاطرشان کرده، گذشت میکنند؛ قلباً، نه زباناً! این درست نیست که من کینه داشته باشم و زباناً بگویم که شما را بخشیدم، ولی بدحال باشم. گذشت شما باید قلباً باشد!
خداوند، دوستدار محسنین
این سه مسئله، جادهٔ رسیدن به محسن بودن است: «اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ» و آخر این جاده، محسن شدن است: «وَ اَللّٰهُ یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ». این آدرسهای زیبایی که قرآن به زن و مرد میدهد، هدایتگری قرآن است. اگر رحمت خدا را میخواهی، آدرس، راه و جادهاش این آیه است: «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 132). اگر دلت میخواهد در پیشگاه خدا محسن شوی، این آدرس و جادهاش است:
«اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ»؛
«وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیظَ»؛
«وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ»
بعد از این قدم سوم، تو محسن شدهای؛ حالا موضع من نسبت به تو که محسن شدهای، این است: «وَ اَللّٰهُ یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ» تو محبوب من شدهای. مرحوم کلینی روایتی را نقل میکند، اما نام امامش را نمیبرد؛ بهنظر مفسّرین کتاب شریف اصول کافی، حضرت موسیبنجعفر(ع) گویندهٔ روایت است. این روایت سه بخش هم دارد که یک بخش آن، این است: محال است که پروردگار به کسی محبت داشته باشد و محبوب خدا باشد، محبش را به دوزخ ببرد. محال است و نمیشود که خدا آدم را دوست داشته باشد و بعد هم در قیامت به فرشتگان بگوید: این دوست، رفیق و محبوب مرا با سر به جهنم بیندازید! اصلاً امر محالی است و امکان ندارد؛ «وَ اَللّٰهُ یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ» خدا محسنین را دوست میدارد.
هدایتگری قرآن برای آمرزش گناهان
حالا اگر باز هم آقا یا خانمی در ذهنش این است: من خودم را چگونه به آمرزش پروردگار برسانم که رساندن به آمرزش پروردگار برای من راحت باشد، زجری نکشم و باری روی دوشم نیاید؟ خداوند این را هم در سورهٔ نور آدرس داده است؛ چقدر زیباست اینکه میگوید «هُدی»، از هدایتگریهای قرآن است.
-عمل به راهنمایی قرآن، نیازمند تصمیم مثبت
من دوست دارم خدا هم مرا بیامرزد، از گناهانم بگذرد و پروندهام را پاک و صاف کند؛ از گناهانی که بین من و خودش است، بگذرد و گناهانی هم که بین من و مردم است، توفیق بدهد تا آنها را حل کنم. راه آن چیست که هم به آمرزش و هم به رحمت برسم؟ قرآن راهنمایی میکند که این راهنماییاش خیلی عجیب است! بهنظر من، از هر ده نفر، فقط دو نفر زیر بار این آیه میروند؛ اینطور که من پنجاه سال تجربهٔ جلسهٔ با مردم داشتهام؛ آنهایی که با هم اختلاف، دعوا، دعوای خانوادگی، دعوای پدر و پسری و... داشتهاند و پیش من آمدهاند. حالا خود من گنهکار هستم و اشتباه داشتهام، بد کردهام و بین خودم و خدا بهخوبی معامله نکردهام؛ اما دلم میخواهد به رحمت و به مغفرت خدا آسان برسم، خدا راهش را در سورهٔ نور راهنمایی و هدایت میکند، ببینید چقدر زیباست! البته بهنظر بعضیها، عمل کردن به آن مشکل است، ولی مشکل نیست و فقط تصمیم مثبت میخواهد.
-اکراه افراد مسلوبالعقل از مغفرت الهی
خدا سؤال میکند: «أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اَللّٰهُ لَکمْ»(سورهٔ نور، آیهٔ 22) بندگان من، مردم مؤمن و زنان باایمان، آیا دوست ندارید که در معرض مغفرت و بخشندگی من قرار بگیرید؟ دوست دارید یا دوست ندارید؟! کدام مؤمنی به خدا میگوید که نه، من دوست ندارم مغفرت تو شامل حال من بشود! هیچ مؤمنی این را نمیگوید، مگر آدمهایی که واقعاً مَسلوبُالعقل باشند.
میگویند روزی استاد در کرسیِ درس، دروس علمی را به شاگردانش میداد. صدایی از بیرون کلاس بلند شد که بزرگواری میگفت: من الاغم را گم کردهام، هر کس خبر دارد و آن را پیدا کرده است، به من بگوید، من به او جایزه میدهم. این صدا به کلاس آمد، استاد از روی کرسی درس رو به شاگردان کرد و گفت: کدامیک از شما از صدای خوب بدش میآید؟ اگر شخصی خیلی زیبا قرآن، روضه و شعر بخواند، کدامیک از شما بدش میآید؟ محصّلی دستش را بلند کرد و گفت: من؛ استاد به یکی از شاگردها گفت: داخل کوچه بپر و بگو الاغت اینجاست، بیا بردار و برو!
-گذشت پسندیده و زیبا، راهی برای آمرزش
چه کسی دوست ندارد که خدا او را بیامرزد؟ هیچکس دوست ندارد؛ چهکار کنید که خدا شما را راحت بیامرزد؟
«وَ لْیعْفُوا»(سورهٔ نور، آیهٔ 22) از آنهایی که با شما بد کردهاند، گذشت کنید.
«وَ لْیصْفَحُوا» این گذشت شما هم زیبا باشد؛ یعنی گذشتی باشد که من بپسندم.
اگر گذشت کنید، چه میشود؟ «وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» هم آمرزشم و هم رحمتم را بهسراغ شما میفرستم.
باز همین بحث هدایت قرآن را که خیلی سودمند است، یعنی آیاتی که آدرس مغفرت، رحمت، حل مشکل و بیرون آمدن از تنگیها را داده، اگر لطف او بدرقهمان باشد و بخواهد، فردا شب دنبال میکنم.
کلام آخر؛ حرمتشکنی و جسارت به حضرت زهرا(س)
وقتی صدای در بلند شد، چه دری؟ آن دری که پیغمبر اکرم(ص) یکبار در این نُه سال، چفت آن را بلند نکردند که به گل میخ بزنند! هر وقت آمدند، روبهروی در ایستادند و گفتند: «اَلسّلامُ عَلَیْکُم یٰا أهْلَ بَیْت نُبوة وَ مَعْدِنِ الرّسالة»؛ اما این مرتبه، چهل پنجاه نفر از اشرار مدینه با مشت و لگد به در کوبیدند. خانه خیلی بزرگ نبود و صدمتر هم نبود، بین در و دوتا اتاق هم شش هفت قدم فاصله بود، صدیقهٔ کبری(س) خودشان پشت در آمدند که مردم را رد کند تا جسارتی به امیرالمؤمنین (ع) نشود. امیرالمؤمنین(ع) برای این نیامدند که حضرت زهرا(س) نگذاشتند و به حضرت عرض کردند: اجازه بدهید که من بروم؛ شاید اینها حرمت مرا نگهدارند که دختر پیغمبر هستم. اگر با شما بد هستند، بهخاطر این است که قوموخویش آنها را در جنگها کشتهای یا حسود هستند! بهخاطر اینکه توهینی به شما نشود، من میروم.
حضرت زهرا(س) فرمودند: چه کسی پشت در است؟ گفتند: در را باز کن! فرمودند: ما عزادار هستیم، برای چه در را باز کنم؟ گفتند: علی را میخواهیم، فرمودند: علی با شما کاری ندارد، من در را باز نمیکنم. بزرگترین دانشمندان غیرشیعه نوشتهاند که دشمنان دستور دادند هیزم فراوانی دم در بیاورند. اگر ده پانزده نفر از شما در را هل میدادید، هیزم لازم نبود! چقدر کینه داشتند که وقتی یک نفر از همان چهلپنجاه نفر به آن طرف گفت: زهرا(س)، حسن و حسین(علیهماالسلام) زندگی میکنند! گفت: باشد، آتش میزنم!
حالا نمیدانم چه مقدار شعله بلند شد که پای در و بالای در را سوزاند و در بهاصطلاح، از جای خود درآمد. این پنجاه شصت نفر میخواستند داخل خانه بریزند که دختر پیغمبر(ص) بین در و دیوار ماند! امیرالمؤمنین(ع) سریع بیرون آمدند، او را گرفتند و بردند، دیگر نایستادند که ببینند چه اتفاقی افتاده است! وقتی در به یک طرف افتاد و بین در و دیوار فاصله شد، زهرا(س) روی زمین افتادند، این چهار بچه آمدند، نمیدانم از ابیعبدالله(ع)، امام حسن(ع)، زینب(س) و امکلثوم(س) بپرسیم که وقتی مادر را با بدن مجروح بر روی زمین دیدید، چه حالی پیدا کردید؟! با اینهمه زیر بغل مادر را گرفتید و بلند کردید، مادر ایستاد؛ ولی شما اهلبیت(علیهمالسلام) که دور گودال قتلگاه آمدید، دیدید ابیعبدالله(ع) روی خاک افتاده و جای سالمی در بدن ندارد، نمیتوانستید کاری انجام بدهید، همه دست روی سر گذاشتید و با همدیگر ناله کردید: «وٰا مُحَمّدا».
تهران/ حسینیهٔ سیدالشهدا(ع)/ جمادیالثانی/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی سوم