جلسه سوم جمعه (11-11-1398)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
خداوند، تنها کلیددار و مدبر عالم هستی
-شریک برای خداوند، دروغی بزرگ
کلام در آیهٔ صدودوم سورهٔ مبارکهٔ انعام است؛ حدود چند آیه قبل از این آیه، خداوند مسائلی را دربارهٔ خلقت در چند بخش -عالم بالا، عالم پایین، آسمانها، زمین و گیاهان- بیان میکند؛ برای اینکه دل بیمار از شرک را درمان کند و به بندگانش تفهیم کند که کلیددار، مدبّر و کارگزار کل عالم هستی و جزئیات عالم هستی، یکنفر است. چرا در قرآن مجید میفرماید: «لاٰ تُشْرِک بِاللّٰهِ إِنَّ اَلشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 13)، برای اینکه اگر کسی غیر او را کاره و صاحب اثر در نظام عالم بداند، یک دروغ بسیار بزرگ و بینمونه است. چرا؟ چون چیزی را که وجود ندارد، این آدم لباس وجود به آن پوشانده است؛ یعنی چیزی که نیست و «لا شریک له» است، معتقد شده که هست. دروغ به این بزرگی ظلم عظیم است. این یکطرف داستان است و چیزی که نیست، یعنی شریکی که برای خدا در هیچ جهتی وجود ندارد، میگوید هست و معتقد هم شده که هست. حالا تعدادی بت بیجان را میگوید در این عالم هستی مؤثر است؛ آنهم بتهایی که بتپرستان به دست خودشان ساختهاند. ممکن است شما بپرسید مگر میشود آدم عاقل و باسواد چیزی را با دست خودش بسازد و بگوید این هم کارگردان زندگی و صاحب اثر است؛ چه منفی و چه مثبت. جوابش خیلی روشن است!
-دلبری بت کاغذی در روزگار ما و خطرات آن
غرب بیش از دویست سال است که یک بت کاغذی را به دست خودش ساخته، رنگ و لعاب هم به آن داده و کاری کرده که تمام امور اقتصادی، سیاسی و اخلاقی جهان به این بت گره خورده است. با همین بت هم هرچه را میخواهد، بالا و پایین میکند و هرچه سود میخواهد ببرد، هرچه ضرر هم دلش بخواهد، به ملتها بزند. اسمش هم دلار است. زمانی اسم بت، لات، عزی و هبل بود؛ اما مردم امروز جهان زیر بار مجسمههای دستساز انسان نمیروند که بشود به آنها بقبولاند این بت مؤثر در باران است یا این بت مؤثر در یک بهار خوبی است. مردم این را قبول نمیکنند، ولی با بُت دلار: «یهْلِک اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 205)، هم کشاورزی ملتها را نابود میکنند؛ یعنی در کشورها پول و دلار میدهند، دولتی را سر کار میآورند و به او میگویند برنامههای ما را اجرا کن. یکی اینکه روشی را بر مملکت حاکم کن تا کشاورزی آنها نابود شود و آن ملت خریدار اجناس کشاورزی ما بشوند. این بت روزگار ماست. حالا در هر عصری هر بتی که به آن معتقد میشدند این کارگردان ماست، این شریک و کارگردان عالم است، این دروغ بزرگی از ظلم بود.
اما مسئلهٔ خطرناک دوم در شرک، این است: خدا، حالا خدایی که کلیسا، کنیسه یا بوداییها(اسمش نیرواناست و چند میلیارد پیرو دارد) میگوید؛ به اینها معتقدند، تنها به این خاطر که خدای اصلی بهتنهایی قدرت کارگردانی در این عالم ندارد و خدای عاجز، ناتوان و ضعیفی است. فکر کنید خود این تهمت چه گناه سنگینی است که علم بینهایت، قدرت بینهایت، عزت بینهایت و ربوبیت بینهایت را حدود بزنند، از بینهایت بودن حذفش کنند و بگویند بهتنهایی کاری از دستش برنمیآید.
-جهان هستی، ابزار خداوند، نه قدرتی مانند او
این آیهٔ صدودوم بعد از چند آیه قبل از خودش، نمونهای از قدرت شگفتآور پروردگار را در صحنهٔ هستی بیان میکند. بعد، اول آیهٔ صدودوم میفرماید: «ذٰلِکمُ اَللّٰهُ رَبُّکمْ» همهکارهٔ در عالم هستی و همهکارهٔ شما «الله» است. پس بقیهٔ جهان که خیلی از کارهای ما با آنها انجام میگیرد، آنها چهکاره هستند؟
بقیهٔ جهان ابزار خدا هستند، نه اینکه قدرتی مانند خدا، نه اینکه معبود مانند خدا. بقیه را بهعنوان ابزار ببین، نه بهعنوان کارگردان مستقل! اگر بهعنوان کارگردان مستقل ببینی، برای خدا شریک قائل شدهای؛ یعنی لباسِ بود به یک نبودی پوشاندهای و قدرت حضرت حق را هم محدود کردهای. «ذٰلِکمُ اَللّٰهُ رَبُّکمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» معبود، کارگردان و کلیدداری به جز او نیست؛ به این اعتقاد پیدا کن، این توحید میشود.
هدف آیات قرآن، درمان بیماری شرک مردم
حالا چندتا از آیات قبل از این آیه را ملاحظه کنید؛ من میخوانم و ترجمه میکنم، ولی فرصت تفسیرش نیست. من اینها را خیلی مفصّل در تفسیر خودم(چهل جلد است) نوشتهام. در تمام آیات حرف خودش و کار خودش است: «إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 95)، بهطور یقین، تنها کسی که دانه و هستههای نباتی(دانه مثل عدس، ارزن، گندم، لوبیا و نخود؛ هسته مثل هستهٔ بادام، گردو و فندق) را میشکافد، کجا میشکافد؟ زیر خاک و در تاریکی؛ چه کسی غیر از او این کار را میکند؟ میشکافد، چهکار میکند؟ این کارش خیلی عجیب است! این مسئله دیگر برای همهٔ مردم جهان معلوم است که زمین نیروی جاذبهٔ سنگینی دارد و همهچیز را بهطرف خودش میکشد. الآن کرهٔ زمین که در هر 24 ساعت یکبار دور خودش میگردد، ما را دارد میگرداند؛ کلهٔ ما بهطرف آسمان، پای ما هم روی زمین است و نچسبیده، چرا در فضا پرت نمیشویم؟ چرا وقتی میچرخد، آبهای دریاها در حلق ما نمیریزد؟ چرا وقتی میچرخد، اشیای آزاد در هوا رها نمیشود؟ چرا وقتی میچرخد، این ساختمان سی طبقهٔ به این سنگینی که سرش بهطرف فضاست، تکهتکه نمیشود که در فضا بیفتد؟ چون جاذبه نمیگذارد و همهچیز را بهطرف خودش میکشد.
اما وقتی دانهٔ نباتی و هسته شکافته میشود، دوتا کار بعد از شکافتهشدن انجام میگیرد: یکی اینکه ریشه از لابهلای این دانه و هسته درمیآید و به زمین فرو میرود که این طبیعی است؛ یکی دیگر اینکه، ساقه خاک را برخلاف جاذبه میشکافد و بالا میآید و اصلاً به جاذبه گوش نمیدهد! ساقه اینقدر قدرت دارد که برخلاف کشش جاذبه بهطرف پایین، خودش را بهطرف آسمان میکشد. حالا گردوی نیممثقالی را زیر زمین کردهاند، به یک درخت گردو تبدیل شده که صدساله است و چندهزار شاخه دارد که آنها فرعی دارند، چندهزار برگ دارد و چندهزار بهاصطلاح گردو دارد، قد آن هم پنجاه متر است. این گردو، برگها و شکوفهها، آب و غذا میخواند؛ وجود مقدس او با ریشه چهکار کرده که آب و مواد لازم برای گردو(نه مواد برای سیب) را که به درد این برگها و این میوه میخورد، قدرت ریشه چقدر است که هم آب و هم مواد را پمپاژ میکند تا نوک گردو میرساند و به همه غذا میدهد.
بقیهٔ درختها، ساقهها و ریشهها هم همین است؛ یکدانه گندم که به قول قرآن مجید، «حبه» را در زمین فرو میکنند، یک ریشه پایین میدهد و یک ساقه بالا میدهد. یکدانه است، بیشتر نیست! شما در هر زمین کشاورزی که دقت کنید، هر ساقهای برای یکدانه گندم است. چه درسی به این یکدانه داده که ریشهات را پایین و ساقهات را بالا بده، خودت را به صدتا دانهٔ گندم تبدیل کن. این داستان چیست؟ کار چه کسی است؟ کار کدام بت است؟ کار کدام قدرت است؟
آیات قرآن میخواهد بیماری شرک را درمان و معالجه کند که قلب انسان یکپارچه در دامن رحمت و قدرت او قرار بگیرد و گرگها و بتهای عالم این قلب را ندزدند؛ اگر قلب را بدزدند، دیگر دوزخی شدن انسان قطعی است. این آیات برای این است که قلب سر جای خودش بماند، در دست قدرت و رحمت خدا باشد و سراغ غیرخدا بهعنوان معبود و رب نرود. حالا این چند میلیارد جمعیت الآن کرهٔ زمین چرا مشرک هستند؟ چرا موحد اینقدر کم است؟ علتش جدایی از این کتاب است. ما در مملکت خودمان هم خیلی مشرک داریم؛ اما اگر کل مردان و زنان، همین یک صفحهٔ سورهٔ انعام را از آیات کتاب خدا بفهمند، بیماری شرکشان علاج میشود.
من از بچگی یادم است که وقتی خانمها در خانهها بهعنوان سورهٔ انعام جلسه میگرفتند، نمیدانم از اول سوره تا کجای آن را میخواندند! جزوه هم از قدیم چاپ شده بود و اسمش سورهٔ انعام بود؛ اما آیا با خواندن سورهٔ انعام، کار دل به سامان میرسد؟ اگر آدم در این آیات تدبر نکند، کار دل به سامان نمیرسد. همه این را نوشتهاند: شبی که فردای آن در نهروان جنگ شد، نیمهٔ شب امیرالمؤمنین(ع) به جایی میرفتند(فکر میکنم بهدنبال محل خلوتی میگشتند تا آن عبادت و گریهٔ شبانهشان را انجام بدهند) و یکنفر هم با حضرت همراه بود. امام سهچهار قدم رفتند، دیدند این بندهٔ خدا نمیآید؛ روی خودشان را برگرداندند و فرمودند: چرا ایستادهای؟ گفت: آقا صدای قرآن میآید، قرآن فرموده است: «وَ إِذٰا قُرِئَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 204)، صدای قرآن که بلند شد، گوش بدهید و سکوت کنید. امام فرمودند: نمیخواهد به این قرآن گوش بدهی، این آیه برای اینجا نیست، با من بیا.
فردا صبح نهروان شکست سختی خورد، امیرالمؤمنین(ع) به آن رفیق نصفه شبش فرمودند: با من بیا تا قدمی بین کشتهها بزنیم. کنار جنازهای رسیدند که به دست لشکر امیرالمؤمنین(ع) کشته شده بود، حضرت به او فرمودند: آیهای که دیشب نصفه شب شنیدی و ایستادی، چه آیهای بود؟ گفت: آقا این آیه بود: «وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ»(سورهٔ طه، آیهٔ 130)، آیا آنکه بخشی از شب و در دو طرف روز را عبادت میکند، با کسی که اصلاً این کاره نیست، یکی است؟ حضرت نوک کفش خودشان را به این کشته چسباندند و فرمودند: این قاری دیشب است که امروز آمده بود علی را بکشد. این چه قرآن خواندنی است! باید در آیهآیهٔ قرآن دقت کرد. وقتی میخوانم: «إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 95)، باید در خودم فکر کنم که وقتی او دانه و هسته را میشکافد، بعد چه میشود؟ این خیلی جای تدبر دارد! من این را در تفسیر سورهٔ انعام نوشتهام که حالا اگر خدا یکسال، مثلاً سال 1399(یکماهونیم دیگر میآید) از اول سال تا آخر شهریور، اراده کند که هیچ دانه و هستهای را نشکافد، آنوقت کل کشور ما در شهریور قبرستان میشود؛ یعنی خیلی از مردهها هم رو میمانند و کسی نیست آنها را دفن کند.
ارادۀ حق بر حیات موجودات زنده
ببینید ارادهٔ حق برای حیات ما و موجودات زنده چه میکند! خیلی کریم است و کاری هم به این ندارد که حالا در این مملکت یا در هندوستان یا اروپا یا آمریکا یا آفریقا بیدین و منکر خودش چقدر است! اصلاً کاری به این ندارد، آن دانه و هسته را میشکافد و خیلی جالب است که همه را در طول سال روزی میدهد، اینها هم روزی را میخورند و جان میگیرند، علیه خودش و بندگانش شمشیر میکشند؛ علیه خودش شمشیر میکشند و میگویند این عالَم خدا ندارد؛ علیه بندگانش شمشیر میکشند، میکُشند و غارت میکنند و میبرند و بمباران میکنند؛ اما همینهایی که بمباران میکنند، اول سر سفرهٔ او میخورند و قدرت پیدا میکنند، بعد بمباران میکنند.
بخش دوم این آیه: «یخْرِجُ اَلْحَی مِنَ اَلْمَیتِ»، این کار من است و اگر کار من نیست، کار چه کسی است؟ هشتمیلیارد جمعیت را زنده از خاک مرده بیرون کشید؛ میلیاردها پرنده، چرنده و حیوانات جنگلی را که همه با نطفه بهوجود آمدهاند، نطفهٔ مادهها و نرها قبلاً خاک بوده، چه کسی از مرده زنده بیرون میکشد؟! اصلاً چه کسی این کار را بلد است که شما دهتا کلیددار دیگر را کنار من بچینید و بگویید اینها کمک خدا هستند و اگر نبودند، زندگی ما نمیچرخید؟! چه کسی این کار را میکند؟! خیلی عجیب است! شما دوتا خشت قدیمی را یکخرده نم به آنها بدهید، بعد روی هم بگذارید و چند روز دیگر خشت بالایی را بردارید، چند جور حیوان داخلش لول میزند؟! کرم، عقرب، سوسک و مورچه از آن درآمده است.
«یخْرِجُ اَلْحَی مِنَ اَلْمَیتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیتِ مِنَ اَلْحَی» از آدم زنده مُرده بیرون میآید؛ یعنی آدم زندهای که چشم، گوش، دست، خون، قلب و ریه دارد، از کل این زندهها یکمرتبه یک مُرده بیرون میکشم. آقای دکتر گوشیاش را پشت یا جلوی این مرد یا زن میگذارد و خوب میچرخاند، این که در رختخواب افتاده و همهٔ ابزار حیات را هم دارد، یک ابزارش نفس کشیدن است که هوای کرهٔ زمین به دهانش وصل است؛ اما دهانش دیگر تکان نمیخورد. بعد که همهٔ بدن را بررسی میکند، میگوید یکی را به مطب بفرستید تا جواز دفن بگیرد.
خدا از زنده مرده بیرون میآورد. حالا دو روز دیگر، وقتی از این گرگ زنده در آمریکا یک مرده بیرون آورد و اعلام کردند ترامپ سَقَط شد، خیلی از این عربها به کلهشان میزنند که آنکسی که میخواهد بعد از این بیاید، چطوری به او وصل بشویم تا صندلی ما را نگه دارد؟ این شرک است؛ یعنی به جای رو کردن به خدا، به قدرت، دلار و مال رو کردن. همین در مملکت خودمان، رو کردن به فلان مدیر، فلان وزیر یا فلان وکیل، به اعتقاد اینکه کار من در دست این است و گره من با این باز میشود. این چه کسی است؟ این اگر یک اسهال مزمن بگیرد، نمیتواند جلوی شکم خودش را هم نگه دارد؛ مگر دهتا دکتر بیایند و دهتا دوا بدهند تا انقباض پیدا کند، البته گاهی هم نمیکند و میگویند الآن این اسهال خونی و دائمی شده است، منتظر مُردنش باشید. باید به اینها اعتقاد داشت که مهار حیات ما در دست اینهاست؟ واقعاً اینها چه کسی هستند؟
«یخْرِجُ اَلْحَی مِنَ اَلْمَیتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیتِ مِنَ اَلْحَی ذٰلِکمُ اَللّٰهُ» این همهکارهٔ شماست؛ این که اسمش الله است. بعد یک سؤال زیبا میکند: «فَأَنّٰی تُؤْفَکونَ» شما را به کدام طرف برمیگردانند؟ روی شما باید بهطرف من باشد؛ دلتان به جانب من و فکرتان دربارهٔ من باشد. چه کسانی در زندگیتان هستند که شما را از من بهسوی دیگر برمیگردانند؟ بهسویی که وهم و خیال است یا به قول سورهٔ نور، سوی دیگر که سراب است و آب مینماد، ولی آب نیست و خیال آب است. شما را به کجا برمیگردانند؟ «فَأَنّٰی تُؤْفَکونَ».
برادران و خواهران! طبق اینگونه آیات و روایات مهمی که صدوق در کتابی بهنام توحید جمع کرده، موحد در دنیا و آخرت در امان پروردگار است. یکی از روایات این است که پروردگار فرموده: به عزت و جلالم سوگند، یک موحد را در قیامت به جهنم نمیبرم، چون خود این توحید هم اثر عملی دارد.
روز جمعه است، خانهٔ سیدالشهداست؛ خدایا به حقیقت خودت، توحید خالص، توحید تام و توحید جامع را نصیب ما و زن و بچهها و نسل ما بگردان. اینقدر هم زندگی در فضای توحید شیرین است! یکی مصیبت سنگینی سرش آمده بود، من او را میشناختم، بیقرار و ناآرام شد و پیش یکی از دوستان من در قم رفت. دوستی دارم که خیلی آزاد است، اصلاً انگار برای این دنیا نیست و خیلی آزاد است. پیش او رفت، درددل و گریه کرد، او هم همهٔ درددل و گریه را گوش داد، بعد آخرش این آیه را برای او خواند. الآن شاید یکسال یا بیشتر است، اینقدر آرام شده! خیلی ناآرام بود. آیه این است: «قُلْ لَنْ یصِیبَنٰا إِلاّٰ مٰا کتَبَ اَللّٰهُ لَنٰا هُوَ مَوْلاٰنٰا»(سورهٔ توبه، آیهٔ 51)، بلایی به سرم بیاید، رقم پروردگار است که او هم مولای ماست و بد ما را نمیخواهد. این توحید است.
کلام آخر؛ مصائب سیدالشهدا(ع) از زبان امام عصر(عج)
سلام بر وجود مبارک امام عصر(عج) در این صبح جمعه؛ من غیر از دههٔ عاشورا، آنهم روز عاشورا، متن مصیبتی را که امام عصر(عج) خوانده، جایی نمیآورم و نمیخوانم. متن عجیبی است و نمیدانم وقتی خود حضرت این مصیبت را خواندند، به دل خودشان چه گذشت؟ خیلی متن سنگینی است! من گوشهای از آن را میگویم، اما گوشهٔ گودالش را نمیگویم. الآن طاقت آن را ندارم که حضرت بیان میکنند: از وقتی از اسب افتاد تا وقتی سرش را از بدن جدا کردند، من این را نمیگویم. خیلی سنگین است! وضع گودال و اینکه دشمن دور گودال را گرفته بود، این را یکبار در دههٔ دوم محرم در خواب به من نشان دادند و من دیگر تا حالا حالم خوب نشده است. اینجایش را برایتان بگویم که امام عصر(عج) میفرمایند: همه در خیمه بودند، صدای ذوالجناح که بلند شد، اولین کسی که از خیمه بیرون آمد، سکینه بود. این دختر سیزدهساله دید زین اسب برگشته و یال اسب غرق خون است، نالهٔ دختر همه را بیرون کشید. امام زمان(عج) میگویند: همه پابرهنه آمدند و اصلاً نایستادند که کفش بپوشند! همه با نالهٔ بچه بیرون ریختند و وقتی همه بیرون ریختند، اسب حرکت کرد و زن و بچه با پای برهنه، در حالی که موهایشان را میکَندند و با دست به سر و سینه میکوبیدند، وارد میدان شدند و دیدند «و الشمر جالس علی صدرک».
تهران/ حسینیه همدانیها/ دههٔ اول جمادیالثانی/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی سوم