جلسه پنجم یکشنبه (13-11-1398)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- زدودن شرک، نخستین اقدام انبیای الهی
- -فریب و دروغ سردمداران مادی امتها
- -درآمد اضافی سردمداران از وجود بتها
- داستان فدک و دروغهای شاخدار حکومت سقیفه
- -غنیمت دانستن فدک
- -ارث نبردن نزدیکان انبیا از آنها
- پاسخ کوبندهٔ زهرا(س) در رد دروغهای شاخدار
- دلار، بت روزگار کنونی کرهٔ زمین
- حرف قرآن و انبیا دربارهٔ حقیقت بتها
- -خطر گناه شرک در زندگی انسان
- -سفارش قرآن به دقت مردم در جریانات خلقت
- -خداوند، شکافندهٔ دانههای نباتی و خوراکی
- -پروردگار، پدیدآورندهٔ روشنایی از دل تاریکی شب
- -شکایت نابجای مردم از خداوند در پیشامدهای رزقی
- فهم عمقی مردم از دو شعار توحیدی
- الف) لا اله الا الله
- ب) لا حول ولا قوة الا بالله
- کلام آخر؛ آمد به مقتل، شمر سیهدل
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
زدودن شرک، نخستین اقدام انبیای الهی
-فریب و دروغ سردمداران مادی امتها
سخن به اینجا رسید؛ اولین کاری که 124هزار پیغمبر طبق آیات قرآن -مخصوصاً آیات سورهٔ هود- شروع کردند، درمان بیماری خطرناک شرک از دل مردم بود. درمانِ اعتقادی صددرصد دروغ که سردمداران مادیِ امتها مردم را دچار چنین اعتقاد دروغی کرده و گفته بودند خداوند بهتنهایی قدرت کارگردانی در عالم را ندارد و بتها شریک او هستند تا در تدبیر امور جهان به او کمک بدهند. البته این مسئله را به مردم تحمیل کرده و باورانده بودند که منظور ما از بتها این مجسمهها نیست. هر کدام از این مجسمهها که دارای شکل مخصوصی هستند، ارواحی در عالم غیب دارند و شما آن ارواح را نمیبینید. اینهایی که برایتان در بتخانهها ساختهاند و یکی از آن بتخانههایی که مردم را دچارش کرده بودند، کعبه بود. پیش از بعثت پیغمبر(ص)، 360 بت در کعبه آویخته بودند. اینقدر هم مردم احمق و بیشعور نبودند که بگویند این مجسمهها در تدبیر امور خلقت کارهای هستند. اینطور به مردم انتقال داده بودند که اصل اینها ارواحی است که آن ارواح حالا در باران آمدن، بچه دادن، کشاورزی و فراوانی باران شریک پروردگارند.
-درآمد اضافی سردمداران از وجود بتها
طبیعتاً همین سردمداران کنار این بتها هم فرهنگی بهوجود آورده بودند که جیبشان را از طریق این فرهنگ پر میکردند. مکه جمعیت کمی داشت؛ چون سرسبز نبود، آب نداشت و مردم خیلی به زحمت زندگی میکردند و برای اینکه از زحمت زندگی دربیایند، طبق قرآن مجید، کاروان تجارتی تشکیل دادند و واسطه شدند بین کسانی که تولید جنس میکردند. اینها شناسایی کرده بودند که جنسها کجا خریدار بهتری دارد؛ یک بخش این کاروانهای تجارتی به شام، بخشی به ایران و بخشی به یمن و حبشه میرفتند. جنسهای مورد نیاز اینها را به آنجا میبردند و جنسهای مورد نیاز مکهایها را به مکه میآوردند. برای اضافه کردن درآمد(این را دقت بفرمایید) فرهنگسازی کردند که هر کس برای این بتها(یعنی آن ارواح) نذر کند، آن ارواحی که شریک خدا هستند، بهتر کار انجام میدهند! اینها باعث میشوند که بیشتر باران بیاید؛ آنهایی که بچهدار نیستند، زمینهٔ بچهدار شدنشان را فراهم میکنند. در هر صورت، به آنها قبولانده بودند.
حالا فکر کنید سالی یکبار 360 قبیله در مواقع معیّن برای این 360 بت نذری میآوردند؛ شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره و خرما را در مسجدالحرام میریختند و میرفتند. سردمداران بتپرستی این ثروت سنگین را بین خودشان تقسیم میکردند. برای بتها روحی وجود نداشت و دروغ بود! ارواحِ دروغین دروغین بودند و هیچچیز نبود؛ اما شما ببینید این حیلهگران از هیچچیز چه اعتقاداتی ساخته بودند و چه درآمدهایی داشتند! نهایتاً هم مردم را از پروردگار عالم دور و جدا کرده، به بتها و فرهنگ بتپرستی وابسته کرده بودند.
سیزدهسالی که پیغمبر(ص) مکه بود، 950 سالی که نوح(ع) بین مردم بود، چهلپنجاه سالی که موسی(ع) بین مردم بود، دعوای بتپرستان با انبیا به خاطر این بود که انبیا میخواستند این روزنهٔ درآمد حرام را که از ناحیهٔ دروغی شاخدار به مردم میرسید، قطع کنند. مگر به این راحتی میشد؟! پای پول در کار بود! مگر مشرکین تاریخ بهراحتی از این درآمد دست برمیداشتند؟ انبیا به خاطر این پول چقدر آزار دیدند و ریشهکن هم نشد، الّا در قلب عدهای اندک.
داستان فدک و دروغهای شاخدار حکومت سقیفه
شما کافی است تاریخ بعد از درگذشت پیغمبر(ص) را ببینید؛ حکومت برپاشدهٔ بعد از پیغمبر(ص) با چه حرص و ولعی بهدنبال تولید پول رفت! من اگر اخبار اهلسنت را راجعبه پولهایی که به مدینه آمد و این ظاهرمسلمانان و باطنمشرکان چه تقسیماتی بین خودشان کردند، تعجب میکنید. حتی به حق اقتصادیِ واقعی اهلبیت(علیهمالسلام) که آنوقت چهار نفر بودند؛ پیغمبر(ص) که از دنیا رفته بودند و امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، حسن و حسین(علیهماالسلام) از اهلبیت بودند و زینب کبری(س) هم بعداً متولد شد. حق واقعی اینها را که سند قرآنی داشت و غنیمت جنگی هم نبود، روی منبر عربده کشیدند که غنیمت است و باید بین همهٔ مسلمانها تقسیم شود.
-غنیمت دانستن فدک
فدک اصلاً غنیمت نبود؛ یعنی اینها در کتابهایشان سخنرانی اربابانشان را نوشتند که به حضرت زهرا(س) گفت: این غنیمت حق همهٔ مسلمانهاست، نه حق یک خانواده؛ اما قرآن مجید راجعبه فدک میگوید: فدک «فیء» بود و خدا این «فیء» را به پیغمبر(ص) از این طریق بخشید. چند کشاورز قدرتمند یهودی بعد از تمام شدن جنگ خیبر، پیش پیغمبر(ص) آمدند. این چند یهودی آدمهای نرمی بودند، مسلمان شدند و گفتند: ما میخواهیم این منطقهٔ پُرآب، سرسبز و پُردرآمد را با آرامش قلب به شما ببخشیم؛ اما ما را از اینجا بیرون نکنید و به ما اجازه بدهید ما هر سال اینجا بکاریم، یک بخش از کل درآمدش را اگر راضی باشید، ما بهعنوان کارگری برداریم و درصد بیشترش هم برای شما باشد. این داستان فدک بود، کجای آن غنیمت است؟! فدک با جنگ گرفته نشد و هبهٔ صاحبان فدک به پیغمبر(ص) بود. وقتی پیغمبر(ص) به مدینه برگشتند، پروردگار عالم به ایشان فرمود: هبه(فیء به تعبیر قرآن) را در اختیار حضرت زهرا بگذار. فدک ارث هم نبود و در زمان پیغمبر(ص) به زهرا(س) بخشیده شد.
-ارث نبردن نزدیکان انبیا از آنها
یک دروغ سقیفه این بود که فدک غنیمت است و دروغ دوم سقیفه این بود که آن اولی روی منبر به حضرت زهرا(س) گفت: اگر بگویی فدک ارثم است، من با دو گوش خودم از پیغمبر شنیدم که فرمودند: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث» ما 124هزار پیغمبر ارث نمیگذاریم. این هم یک دروغ شاخدار است! حالا اینجا صدیقهٔ کبری(س) همان روز در مسجد با چهار آیه در دهانش زد و به مردم حالی کرد که روی منبر دروغ شاخدار میگوید.
پاسخ کوبندهٔ زهرا(س) در رد دروغهای شاخدار
حضرت این آیه را خواند که حضرت زکریا در سورهٔ مریم به پروردگار گفت: «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک وَلِیا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 5)، خدایا یک اولاد خوب به من بده «یرِثُنِی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ»(سورهٔ مریم، آیهٔ 6) تا از من ارث ببرد، از طایفهٔ یعقوبیان هم ارث ببرد. قرآن که میگوید یحیی از زکریا، بنا به درخواست زکریا ارث برد؛ تو چطور میگویی 124هزار پیغمبر ارث نگذاشتهاند؟! تو راست میگویی یا این آیه؟! خدا راست میگوید و تو دروغ میگویی.
آیهٔ بعد: «وَ وَرِثَ سُلَیمٰانُ دٰاوُدَ»(سورهٔ نمل، آیهٔ 16)، سلیمان فرزند داود از داود ارث برد. چطور روی منبر پیغمبر نشستهای و دروغ میگویی! میگویی من از پیغمبر شنیدم که انبیا ارث نگذاشتهاند.
باز فرمود: دروغگو، مگر خدا در سورهٔ انفال به کل مسلمانها و مؤمنان که یکی هم پدر من بوده، دستور واجب نداد که «یوصِیکمُ اَللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 11)، مال بهجا ماندهتان را دربارهٔ بچههایتان وصیت کنید که بعد از شما دعوا و شلوغکاری نشود و کار درهموبرهم نشود. روی منبر بیجواب ماند و دید هیچچیز نمیتواند مقابل این آیات قرآن بگوید. فدک را هم پس نداد! غصب بود، حرام بود، هبهٔ زمان پیغمبر(ص) به زهرا(س) بود، غنیمت جنگی هم نبود و ارث هم نبود. حضرت به خانه آمد و مِلک شرعی اهلبیت(علیهمالسلام) در روز روشن به غارت رفت.
دلار، بت روزگار کنونی کرهٔ زمین
بعد از این اربابان سقیفه که همان حالِ بتپرستان را داشتند و فرهنگسازی کرده بودند انواع نذرها را برای بتها میآوردند، این مفتخورهای شکمپرست هم تقسیم میکردند و میخوردند و به بچههایشان میدادند؛ ولی دیگر بعد از پیغمبر(ص)، بت به آن معنا نبود و پول بت شده بود. بعد هم این پول اسم عوض کرد و الآن دلار بت کرهٔ زمین است، ولی همان پول بتپرستان و سردمداران بتخانهها است. الآن هم کثیفترین بتخانه، آمریکا و بت بزرگ در این بتخانه، ترامپ است که کارش هم پولخوری است. علنی هم میگوید من پولخورم و از سوریه بیرون نمیروم، کاری هم به مردم و دولت سوریه ندارم، من نفت میخواهم!
حالا بعد از سقیفه، شما تاریخ را بخوانید و ببینید بنیامیه، بنیعباس و حکومتهای بعدی در خاورمیانه و ایران، حکومتهای خوارزمشاهیان، سامانیان و مغول، همینطور جلو بیایید، صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه، این اواخر هم پهلوی. رضاخان سال 1320 سقط شده، نزدیک شانزدهمیلیون پول و جواهرات با خودش برد و سوار کشتی کرد، انگلیسیها کشتی را متوقف کردند و ثروت رضاخان را به کشتی خودشان منتقل کردند، خودش را دست خالی با یکدست لباس به جریزهٔ موریس منتقل کردند. آنها پولهای این ملت را بردند، الآن هم املاک پهلوی را به آنهایی که زنده هستند یا به ورثهشان پس میدهند. رضاشاه شانزدههزار سند در شمال به نام خودش کرد. آبادترین زمینها و باغها را گرفت، هیچکس هم جرئت نداشت بگوید نمیدهم! انگلیس برد، حالا خردهخرده پس میدهند.
حرف قرآن و انبیا دربارهٔ حقیقت بتها
-خطر گناه شرک در زندگی انسان
حالا انبیا چه میگویند؟ انبیا میگویند: مردم، بت و ارواح بت دروغ است، نذر کردن برای بت حرام است و واقع نمیشود. اینها شریک خدا نیستند و ساختگی هستند. شما این قلب را پاک کنید از هرچه غیر خداست، دل را معدن ایمان و محبت به خدا قرار دهید و فرهنگ او را عمل کنید که همهچیز آن به نفع خودت است. چقدر گناه شرک خطرناک است که علناً در قرآن میگوید: «إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِک»(سورهٔ نساء، آیهٔ 48)، هر کس با شرک بمیرد، خداوند این شرک را به هیچ شکلی نمیبخشد. چرا آدم هفتادسال در امواج دروغ زندگی کند؟! نان خدا و نمک خدا را بخورد، جلوی بتها تعظیم بکند، مالش را هزینهٔ بتها بکند و خدا را ناتوان از تدبیر در عالم بداند. «إِنَّ اَلشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 13). آدم تا وقتی در بتپرستی دقت نکند، متوجه نمیشود ظلم عظیم یعنی چه! یعنی اینکه ظاهر و باطن زندگی میلیاردها انسان -مرد و زن- پیچیدهٔ به انواع دروغهای شاخدار باشد.
-سفارش قرآن به دقت مردم در جریانات خلقت
حالا به سراغ قرآن برویم؛ قرآن مجید سلسله مسائل خلقت را بیان میکند و از مردم میخواهد دقت کنند که کدام بت جاندار و بیجان در این جریانات خلقت دخالت دارند. وقتی برایتان ثابت شد دخالت ندارند، برای چه بهدنبال بتپرستی میروید؟ یک آیهاش را از سورهٔ مبارکهٔ انعام خواندیم، حالا دنبالهاش را میخوانیم. البته برادران و خواهران، این آیات تفسیر گستردهای دارد. من شاید این هفتهشت آیه را در تفسیر چهل جلدیام که تمام شده، بیش از دویستصفحه توضیح عمقی دادهام؛ اما حالا آنها را که نمیتوانم برای شما بگویم و ظاهر آیات را میگویم.
-خداوند، شکافندهٔ دانههای نباتی و خوراکی
در آیهٔ قبل که پریروز خواندم، شنیدید که پروردگار عالم میفرماید: کل دانههای نباتی، مثل کل حبوبات، کل هستهها مثل بادام، فندق و گردو و خوراکیهایی که هسته دارد، مثل زردآلو و قیصی. در ابتدای آیهای که پریروز خوانده شد، میفرماید: هرچه دانهٔ نباتی و هرچه هسته است، خودم میشکافم. اینها کار من است، نه کار بت و ارواح دروغین که آنها را پرستش کنید و کل بدن، پول، اعتقاد و محبت خودتان را هزینهٔ یکمشت دروغ کنید که اصلاً وجود خارجی ندارد. کدام بت دانه و هسته را در تاریکی زیرزمین میشکافد و بعد از شکافتن، یک ریشه میگیرد و به زمین میدهد تا فرو برود، یک ساقه از دانهٔ شکافتهشده و هسته درمیآورد که برخلاف جاذبهٔ زمین بالا بیاید. مگر این زمین همهچیز را بهطرف خودش نمیکشد، پس چرا ساقهها را بهطرف خودش نمیکشد؟ این ساقه چقدر قدرت دارد که برخلاف پرقدرتترین جاذبه بهطرف آسمان سر بلند میکند و با ریشه همکاری نمیکند؟ ریشه فرو میرود و آن بیرون میآید. دانهٔ شکافتهشده دوتا کار میکند. بعد هم این ریشه چگونه ساخته شده که آب و غذای مربوط به این درخت، مثلاً غذای مربوط به گردو و چقدر شعور دارد که چه املاحی را جمع و پمپاژ کند، آب و غذا را تا چهلمتری به آخرین برگ ریز درخت گردو برساند؛ یا املاح لازم برای سیب را به سیب برساند، املاح لازم برای زردآلو را به زردآلو برساند! بعد هم این رنگآمیزیها کار چه کسی است؟ چرا زردآلو زرد، سیبها قرمز و زرد، در دانهها هم چرا خیار سبز و بادمجان مشکی است؟ چرا در زمینی که نمک دارد، خربزه و طالبی و گرمک شیرینتر میشود؟ مگر زمین نمک ندارد؟! زمین گرمسار، سمنان و زمینهای بیرون مشهد نمک دارد؛ اگر نمک نداشته باشد، یک خربزه شیرین نمیشود. داستان آن چیست؟ برای بتهاست؟ کدام بت؟ چه بتی بهدنبال دانهها زیر خاک میرود و این کار را انجام میدهد؟ کار ابوسفیان است که بتش کردهاید؟ کار عمر است که بعد از پیغمبر(ص) او را بت کردهاید؟ یا کار بتهای کشورها(بتهای بوداییان) است؟ کدام بت؟ روح کدام بت؟ آلودهٔ به دروغهای تودرتو شدهاید و شما را از خدا جدا کردهاند. کار داخل خاک کار چه کسی است؟
-پروردگار، پدیدآورندهٔ روشنایی از دل تاریکی شب
آیهٔ بعد: «فٰالِقُ اَلْإِصْبٰاحِ»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 96)؛ این خیلی آیهٔ عجیبی است! میگوید: اینکه شما هفت صبح از خواب بیدار میشوید و روشنایی میبینید، من این روشنایی را از دلِ تاریک شب شکافتهام. بندگان من، پدیدآمدن روشنایی به این راحتی هم نیست! کرهٔ زمین که خدا میداند وزنش چقدر است، در هوا به دور خودش میچرخد و سالی یکبار هم به دور خورشید میچرخد، پرت هم نمیشود، تکهپاره هم نمیشود و با سیارات دیگر تصادف نمیکند. شما صبح بیدار میشوید و میبینید سپیده زده است، من کرهٔ زمین را یک دور چرخاندهام، تاریکی شرق زمین را فرستادهام که به غرب برود و روشنایی را برای شما فرستادهام. صبح را از شب و شب را از صبح میشکافم میگویم. تفسیر این آیات طولانی است. برای پدیدآمدن شب و روز، کرهٔ زمین باید یک دور به دور خودش بچرخد. میدانید با چه وزنی؟ میدانید اگر روز نبود، تمام زمین از چهارمیلیارد سال پیش یخبندان بود؛ یخهایی که معلوم نبود چقدر ضخامت دارد! کل اقیانوسها هم تا کف آن یخ بود. اگر همیشه روز بود، الآن زمین یک گلولهٔ آتشین بود؛ دریاها و صحراها پر از آتش بود. هیچچیز نبود و فقط آتش بود! یا فقط آتش بود یا فقط یخ.
-شکایت نابجای مردم از خداوند در پیشامدهای رزقی
خیلی از مردم این چیزها را نمیبینند و برای چندرغاز بالا و پایین شدن پول، از خدا گله دارند. مگر کار خدا فقط پول یا رزق است؟ حالا پیشامدهای پولی و رزقی برای آدمها میآید، دیروز هم میآمده، پریروز هم میآمده، صدسال پیش هم میآمده، تا زمان حضرت آدم(ع) برو؛ یک خانواده، یک زن و شوهر، دوتا پسر که هر کدام از این پسرها هم یک زن دارند. چهارتا آنها هستند، یکی هم پدر و مادرشان که شش نفر میشوند. پنج قاره دست این ششتا بوده و هر جایی که میخواستند، میرفتند و هیچ مانعی نداشتند. تمام دریاها و جنگلها دست اینها بود، ولی در خانواده گرفتاری پیش آمد و برادر برادرش را کشت. این گرفتاریها که از زمان خود آدم(ع) تا حالا بوده است. مردم اگر دل را چراغدان توحید قرار بدهند، با همهٔ گرفتاریها و مشکلات، صورتشان را روی مهر میگذارند؛ در بیابان هم نه، داخل اتاقشان! اگر اهل توحید باشند، یک جانماز مخملی نرم هم روی فرش میاندازند و یک مُهر میگذارند، با همهٔ گرفتاریها صورت را روی مهر میگذارند و با گریهٔ شوق میگویند: «الهی رضاً بقضائک صبراً علی بلائک تسلیماً لأمرک».
فهم عمقی مردم از دو شعار توحیدی
الف) لا اله الا الله
-اثبات خالق با دقت در آفرینش ناخن انگشتان
مردم چه خبرشان است؟ چرا همین دهتا ناخن روی انگشتانشان را نمیبینند؟ اگر ناخن نبود، هیچ کاری صورت نمیگرفت؛ چون انگشتها تکیهگاه نداشتند، نه میتوانستند بنویسند و نه میتوانستند کلید را خاموش و روشن کنند. اگر این ناخن نبود یا اگر این پشتی برای انگشتها نبود، کاری صورت نمیگرفت و حتی یک کتاب هم نوشته نمیشد. این آیات گاهی در قرآن جنبهٔ سوالی دارد؛ این کارها کار چه کسی است؟ کار بت است؟ به چه دلیل؟! کار ارواح است؟ به چه دلیل؟! جوامع و مردم تاریخ چرا دروغ میگویند، آن هم دروغهای شاخدار؟! چیزی که وجود ندارد با دروغ به آن وجود میپوشانند. اصلاً نیست! ای کاش معنی این دوتا شعار برای همهٔ مردم عمقی روشن میشد! چه دو شعاری! «لا اله الا الله»؛ «لا اله» یعنی همه را دور بریز، دروغ است و صدق و راست فقط خداست؛ او، صفاتش، تدبیرش و کارگردانیاش.
-تدبیر پروردگار در تعیین ساعات روز و شب
«فٰالِقُ الْإِصْبٰاحِ»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 96) شکافندهٔ صبح از دل تاریکی من هستم. چطور؟ با گرداندن کرهٔ زمین که پردهٔ تاریک را از مشرق به آنطرف میبرد، من صبح را از دل تاریکی شب میشکافم و نیمکرهٔ شرق روشن میشود، بعد نوبت نیمکرهٔ غرب است که تاریک بشود. دوازده ساعت روشنی برای شما و دوازده ساعت هم روشنایی برای آنهایی است که آنطرف زمین هستند؛ بیشترشان را هم خدا لعنت کند که چه نمکی از خدا میخورند و چه نمکدانی میشکنند! دوازده ساعت شب برای شما و دوازده ساعت برای آنهاست. اگر شب را خیلی طولانی کنم، همهچیز شما یخ میزند و اگر روز را خیلی طولانی کنم، هیچ گیاهی درنمیآید و همه میسوزد.
-قرار دادن شب برای آرامش انسان
«وَ جَعَلَ اَللَّیلَ سَکناً» من حقیقت شب را مایهٔ آرامش برایتان قرار دادم. شما همهٔ چراغهای اتاق را روشن بگذار و بخواب؛ یا چراغها را خاموش کن و بخواب؛ الآن ثابت شده است و دیروز این حرفها نبود. خواب آرام و ایجادکنندهٔ تمدد اعصاب در روشنایی اتاق نمیشود. این تاریکی است که روی اعصاب و مشاعرتان اثر میگذارد، بعد صبح که بیدار میشوید، حال خوش و آرامشی دارید. چه کسی این کار را کرده و طبیعت شب را برای شما آرامش قرار داده است؟! «الله اکبر» از این دو جملهٔ بعد! همهٔ اینها را میگوید که دلها را از بتها بشورد و خالی کند؛ دلها را از بت پول، بت زندهای مثل ترامپ و بتهای گذشته مثل فرعون و نمرود و این سقیفهایهای ملعون و بنیامیه، بت شهوت و بت صندلی بشورد و یکجهته کند.
ب) لا حول ولا قوة الا بالله
شعار دیگر: «لا حول و لا قوة الا بالله»؛ این حرفها عجب حالی دارد، چطور آدم را آزاد میکند، چطور آدم را آرامش میدهد! خیلی است، به خدا خیلی است که یک نفر تشنه و گرسنه، زینالعابدین(ع) میفرمایند: وقتی نفس میکشید، همینطوری از همه جای بدنش خون بیرون میزد. خیلی عجیب است! یک نفر طرف راستش 71 بدن قطعهقطعه، طرف چپ هم صدای نالهٔ زن و بچه، آنوقت در کمال آرامش، صورتش را روی خاک بگذارد و عشقبازی کند. این توحید است که آدم از کوره درنرود و چونوچرا نکند.
«وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ حُسْبٰاناً» بندگان من، من خوشید و ماه را براساس حساب بسیار دقیقی برایتان بهکار گرفتهام. براساس حساب بسیار دقیق! این کار چه کسی است؟ آن شکافتن صبح کار چه کسی است؟ آرامشدهنده قرار دادن شب کار چه کسی است؟ این دقیقه بودن خورشید و ماه کار چه کسی است؟ خودش جواب میدهد: «ذٰلِک تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ». چه صفات عاشقانهای! این اندازهگیری برای توانمندی است که شکست در توان او راه ندارد؛ و برای کسی است که همهٔ ذاتش آگاهی است. «ذٰلِک تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ».
خدایا! واقعاً به ما لطف خاصی بکن که وقتی این بدن ما را در قبر میگذارند و به ما نگاه میکنی، دلمان را نجس به انواع شرکها نبینی و قلب ما توحید محض باشد.
کلام آخر؛ آمد به مقتل، شمر سیهدل
آن دم بریدم من از حسین دل ××××××××× کهآمد به مقتل شمر سیهدل
او میدوید و من میدویدم ×××××××××××× او سوی مقتل، من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم ××××××××××× او روی سینه، من در مقابل
او میکشید و من میکشیدم ××××××××× او از کمر تیغ، من آه باطل
او میبرید و من میبریدم ×××××××× او از حسین سر، من از حسین دل
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، توحید حقیقی را به ما بنمایان.
خدایا! قلب ما را خانهٔ عشق و محبت و ایمان خودت قرار بده.
خدایا! دنیا و آخرت ما را با انبیا و اهل بیت محشور کن.
خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، از جا بلند نشده، آنچه گناه بین ما و توست که هیچکس خبر ندارد، ببخش و بیامرز.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
تهران/ حسینیهٔ همدانیها/ دههٔ اول جمادیالثانی/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی پنجم