جلسه ششم دوشنبه (14-11-1398)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- خطر سنگین دلدادگی به دشمنان خدا
- -شمشیر کوفیان علیه امام حسین(ع)
- حقیقت شرک در کلام امام حسین(ع)
- گناهان سنگین، سرانجام اطاعت از شیاطین
- -نذورات مردم، منبع درآمدی برای سران شرک
- -جهنم، تنها سود اطاعتکنندگان از شیاطین
- حکایتی شنیدنی
- -تفاوت رفتاری سران شرک با اولیای الهی
- -عاقبت بدخواستن برای دیگران
- -گشوده شدن راه جهنم با یک لقمۀ حرام
- -آوارگی و دربهدری، عاقبت اطاعت از سردمدار کفر
- -راهکار قرآن برای علاج شرک در اطاعت
- -اتوبان شرک و کفر سقیفه
- کلام آخر؛ گوشهای از فرهنگ زیبای اهلبیت(علیهمالسلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
خطر سنگین دلدادگی به دشمنان خدا
شرکی که در قرآن کریم مطرح است، بهعنوان ظلم عظیم در سورهٔ مبارکهٔ لقمان آمده است: «إِنَّ اَلشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 13) و در دیگر آیات هم مطرح است که اگر این گناه با انسان به عالم بعد انتقال پیدا کند، بهطور یقین آمرزیده نخواهد شد. این شرک در اطاعت است؛ یعنی مردمی، ملتی یا جامعهای به خیال خودشان برای ادارهٔ امور زندگیشان از غیرخدا که ضدخداست، اطاعت کنند. دو مطلب دقیق اینجا هست: یکی مربوط به حضرت سیدالشهدا در راه مکه به کربلاست. آدم معروفی به نام فرزدق با حضرت ملاقات کرد و به امام گفت: دل این مردم با بنیامیه است. این خطر خیلی سنگینی است که آدم دلدادهٔ دشمنان خدا شود. حالا این دشمنان خدا به صورت دولت یا بهصورت یک جریان باشند؛ مثل جریانات حزبی حزب کمونیست یا حزبهایی که در کشورها معروف هستند، مثل حزب کنگره و حزب کارگر. دل دادن به دشمنان خدا به هر صورتی که باشند و بهدنبال دل دادن، اطاعت کردن از قوانینی که میدهند و پیشنهادهایی که میکنند، این شرک است و این دل دیگر دل نیست، گِل هم نیست.
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست ×××××××× دل افسرده غیر از آب و گل نیست
-شمشیر کوفیان علیه امام حسین(ع)
فرزدق مردم را خوب میشناخت که بعد از حادثهٔ کربلا هم در کار خیلی جالبی، او را به طرفداری از زینالعابدین(ع) گرفتند و به زندان انداختند. چند سال باید در زندان میماند، زینالعابدین(ع) هم کل مخارج زندگیاش را در آن چند سالی که محکوم شده بود، نقدی برایش فرستاد که حالا در زندان هستی، غصهٔ زن و بچهات را نداشته باش. اخلاق اولیای خدا این است؛ نه آدم را در دنیا تنها میگذارند و نه در آخرت. این خیلی حرف مهمی است! به امام حسین(ع) گفت: دل مردم با بنیامیه است و شمشیر مردم هم بر ضد تو. همین هم بود و دل مردم با بنیامیه بود، بنیامیه را اطاعت کردند و شمشیرهایشان را بهکار گرفتند تا اینکه امام و یارانش را شهید کردند. این شرک است و اینکه خدا میفرماید ظلم عظیم است، همین است؛ دل با دشمن، اسلحه علیه انتخابشدگان خدا.
حقیقت شرک در کلام امام حسین(ع)
امام حسین(ع) شرک و نتیجهٔ شرک را برای فرزدق توضیح دادند و فرمودند(به کلمات ابیعبدالله را دقت کنید): «ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن» این شرک است. فرمودند: فرزدق، این ملت را میبینی؟ اینها به اطاعت از شیطان پایبند شدند. منظور از این شیطان در کلام ابیعبدالله چه کسی است؟
«لزموا طاعة الشیطان»؛ شما میدانید قرآن مجید شیاطین را دو دسته کرده است: «مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ»(سورهٔ ناس، آیهٔ 6)، شیاطینی که نامرئی هستند و قدرتشان هم خیلی کم است، شیاطینی که مرئی و دیدنی هستند. البته جملات بعدی حضرت سیدالشهدا(ع) را که دقت میکنیم، معلوم میشود که منظور از شیطان در کلام ابیعبدالله(ع)، حزب اموی است. اینجا شیطان یک نفر نیست و کلمهٔ شیطان در فرمایشات امام، عام است؛ یعنی شامل هر ضد خدایی است که خودش را قدرتمند کرده، از ملت هم نیرو انتخاب کرده، مسلط شده و فرهنگش را مسلط به مردم کرده است.
حضرت فرمودند: این ملت پایبندِ پیروی و اطاعت از شیطان هستند، «و ترکوا طاعة الرحمن» ولی اطاعت از پروردگار را تعطیل کردهاند؛ در حالی که خدا همهکارهٔ عالم و آدم است و شیاطین هم هیچکاره هستند! شیاطین فقط قلدر و دزد سرگردنه هستند، اما هیچ نقشی در حیات و ممات مردم، رزق مردم، بچهدار شدن مردم، برزخ و قیامت مردم و عمر مردم ندارند. اینها فقط دزد سرگردنه، قلدر و مستبد هستند، فقط هم بهدنبال ارضای شهوات حرام خودشان با کمک مردم هستند. امام گفتند: اگر اینها کمک مردمی نداشته باشند، نمیتوانند هیچ کاری بکنند. الآن این دو سالی که مردم فرانسه هر شنبه به خیابان میریزند، آنها را میکُشند، چشم آنها را درمیآورند و زخمهای ناکار میزنند. دیدهاید که کتکهای بدی به مردم میزنند! علتش این است که اینها به دولت فرانسه میگویند تمام کارهایی که برای خودتان و ثروتمندان میکنید، از جیب ما میکنید؛ و الّا اگر این پول گیر شما نیاید، چهکار میتوانید بکنید؟ مَکرون باید به گدایی برود و دیگر رئیسجمهور نیست، دیگر کاخ الیزه ندارد. این کاخها را مالیاتهای مردم قبل پرداخته و ساختهاند.
گناهان سنگین، سرانجام اطاعت از شیاطین
ابیعبدالله(ع) این را به فرزدق فرمودند: «ان هولاء القوم لزموا طاعة الشیطان» اینها پایبند به اطاعت از شیطان شدهاند. شیطان در کلام امام، یعنی بنیامیه و فرهنگشان. در این اطاعت چهچیزی گیرشان آمده است؟ ما باید یکخرده در مسائل، حرفهای ائمه و جریانات زمانشان دقت کنیم! چهچیزی گیر مردم آمد؟! چیزی گیر مردم نیامد و مردم بیشتر از کوه دماوند در ایران و کوه ابوقبیس در مکه، با طاعت از بنیامیه فقط کوهکوه گناه غیرقابلآمرزش بار کردند و مُردند. آنچه از شرک گیر مردم میآید و آمد، همین گناهان سنگین بود. این یک جمله از امام حسین(ع) که شرک در اطاعت، چون ظاهراً شرک در خالقیت در دورهٔ تاریخ وجود نداشته و حتی آن عربهای پابرهنهٔ بیسوادِ مکه نمیگفتند این بتها خالق هستند، خود قرآن هم به پیغمبر(ص) میگوید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 25)، از این مکهایها بپرس آسمانها و زمین را چه کسی آفریده است؟ «لَیقُولُنَّ اَللّٰهُ» جواب میدهند کسی به نام الله آفریده است.
-نذورات مردم، منبع درآمدی برای سران شرک
اگر مهار خلقت دست اوست، لازمهٔ عقلی مسئله این است که از او اطاعت کنید؛ اما دیروز گفتم، سراغ خدا نمیآمدند و نمیگذاشتند هم که بیایند! چون جیب سران شرک از همین مدرسهٔ شرک پر میشد و هر کاری دلشان میخواست، پول آن را داشتند که انجام بدهند. پول را هم مردم از نذرهایی میدادند که برای بتها میآوردند؛ طلا، نقره، خرما، پول و پارچه. چه چیزی در دنیا گیر مشرکین آمده است؟ هیچچیزی! تمام زحمات دورهٔ عمر مشرکین بر باد میرود، بعد هم با کوهکوه گناه به عالم برزخ، بعد هم به قیامت انتقال پیدا میکنند و نهایتاً به جهنم میروند.
-جهنم، تنها سود اطاعتکنندگان از شیاطین
حالا بدبخت بیچارهٔ فلکزدهٔ احمق، به او گفتهاند دهتا جعبهٔ خرما به تو میدهیم، چهار روز تا کربلا برو و بیا، آنجا جنگی هست، شرکت کن؛ اسمت را هم یادداشت کردهایم، بعد بیا و خرما و پولت را بگیر. حالا برگشتهاند و فرض کنید خرما را هم به آنها دادهاند، دهتا خرما برای کشتن 72 نفر که در عالم نمونه نداشتند، این گناه را جبران میکند؟ در بیشتر کتابهای مربوط به کربلا نوشتهاند: حالا آنهایی که ردهٔ بالاتر بودند و مثلاً وعدهٔ زمین و خانه داده بودند، آن گدا گرسنهها را که فقط وعدهٔ خرما دادند و گُندهٔ گُندهشان را وعدهٔ استانداری دادند که به وعده هم عمل نکردند. وقتی عمرسعد از کربلا برگشت، ابنزیاد به او گفت: آن کاغذی که نوشتم و امضا کردم که تو بعد از کربلا بروی و استاندار منطقهٔ ری بشوی، این را به من بده تا تجدید کنم؛ اما گرفت و پاره کرد و به او نداد. عمرسعد گفت: چرا نمیدهی؟ گفت: میبینی که مردم بعد از کشتن حسینبنعلی علیه ما شدهاند و ما را لعنت میکنند؛ تو میخواهی با نشان دادن فرمان من، خودت را پاکسازی کنی و به مردم بگویی تقصیر ابنزیاد بود که سند حکمرانی ری را به من داد؛ اگر بناست لعنت کنید، او را تف و لعنت کنید، به من چه! ابنزیاد کاغذ را گرفت و پاره کرد و نداد.
در کتابها نوشتهاند: یکی از گردنکلفتهایشان وارد بارگاه ابنزیاد شد و گفت: من سوار اسبم میشوم، دهانهاش را میکشم و تو از روی زمین تا زیر رکاب را طلا و نقره بچین. ابنزیاد گفت: برای چه؟ گفت: برای اینکه من کسی را کشتهام که از نظر جد، مادر، عمو، پدر و مادربزرگ بالاترین انسان بوده است. ابنزیاد گفت: اگر میدانستی حسینبنعلی بالاترین انسان بوده، غلط کردی او را کشتی؛ این مردک را بیرون کنید! یک سکه هم به او نداد. حالا من برای توضیح شرک به بنیامیه مَثل زدم، آیات مربوط به فرعون را در قرآن بخوانید؛ پروردگار میگوید: سودی که فرعون برای اطاعتکنندگانش داشت، این است که در روز قیامت جلو میافتد، تمام آنهایی که از او اطاعت کردهاند، بهدنبالش راه میافتند و همه را به جهنم میبرد. این سود شرک است! پس شرکی که قرآن اینقدر طرد میکند و مردم را هشدار میدهد، شرک در اطاعت است که دنیا بیاید و اطاعت از خداوند مهربان را با اطاعت از شیاطین جابهجا کند. این یقینی شرک است.
حکایتی شنیدنی
-تفاوت رفتاری سران شرک با اولیای الهی
آدم باسواد و معروفی بود که یکبار به مناسبتی پیش متوکل عباسی آمده بود و به او گفت: وقت بگذار و به این دو پسر من درس بده، باسوادشان کن تا استاد، عالم و دانشمند بشوند. گفت: نه من وقت ندارم، کلاس دارم، رفتوآمد دارم، چه دارم، من را ببخش و معذور بدار؛ متوکل هم آرام شد، بعد نخستوزیرش که فکر کنم عبدالملک بود، خیلی آدم خبیثی بود! به آهنگرها گفته بود یک تنور چدنی ساخته بودند و از بالا تا پایین این تنور میخ جوش داده بودند، سر میخ به دیوارهٔ تنور و نوک تیز میخها هم بیرون بود. پر از این میخها بود و هر کس با دستگاه بنیعباس و متوکل، این سران شرک و دزدهای سر گردنه مخالفت میکرد، در این تنور میانداختند، زیر این تنور را شروع به حرارت دادن میکردند تا سرخ بشود. آنوقت این بندهٔ خدا که محکوم بود، تنور آهنی داغ بود، از هر طرف که میخواست تکان بخورد، این میخها به او فرو میرفت. اینها کار دزدهای سر گردنه است.
اما ائمه، انبیا و اولیا؛ امیرالمؤمنین(ع) روی منبر با آن قدرتش در کوفه سخنرانی میکرد، یکی از خوارج نهروان هم شرکت کرده بود، اینقدر تحت تأثیر زیبایی کلمات امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفت که وسط جمعیت بلند شد و گفت: «تبا لک یا علی» یا علی، مرگ بر تو! چقدر قشنگ حرف میزنی. مرگ بر علیبنابیطالب! این هفت هشتتایی که دورش بودند، خواستند تکان بخورند که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: برای چه شما تکان خوردید؟ مگر به شما گفت؟! این شخص به من گفت، بگذارید بقیهٔ سخنرانی را هم گوش بدهد؛ اگر در او اثر کرد و توبه کرد که کرد، اگر توبه نکرد، کاری نکرده که بخواهید جریمهاش کنید، یک شعار داده است. از این مرد باید اطاعت کرد یا نه به حکم خدا؟! «أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 59)، اطاعت از اینها اطاعت از خدا و یک اطاعت است. پروردگار امر میکند که من را اطاعت کنید، پیغمبرم را اطاعت کنید و «أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ» را که با دلیل ثابت است منظور خداوند اهلبیت(علیهمالسلام) هستند، آنها را هم اطاعت کنید؛ یعنی این سهتا اطاعت نیست و یک اطاعت است: «مَنْ یطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 80)، کسی که از پیغمبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است؛ چون آنها همیشه به خیر فرمان میدهند، به خاموش کردن آتش دوزخ فرمان میدهند، به باز کردن درهای بهشت فرمان میدهند و باید از آنها اطاعت کرد.
-عاقبت بدخواستن برای دیگران
این عبدالملک هم آدم حراملقمه و شکنجهگر که بعد هم خودش در جریانی محکوم شد؛ در دستگاههای دولتی جهان دیدهاید که یکوقت کسی خلاف طاغوت عمل میکند، پدرش را درمیآورند، این شخص هم محکوم شد. به متوکل گفتند: با او چه کار کنیم؟ او را به زندان بیندازیم؟ متوکل گفت: نه در همان تنوری بیندازید که مردم را میانداخت و اینقدر زیر آن را آتش روشن کنید تا بپزد و تکهتکه بشود. پیغمبر(ص) میگویند: «من حفر بئر لاخیه وقع فیها» چاه برای کسی نکَن، خودت داخل آن میافتی. چاه برای کسی نکَن! نظام هستی دوربین عکسبرداری قویای است که عکسها را هم نگه میدارد و بعد به خود آدم پس میدهد.
در تفاسیر قرآن است، من همین چندروز پیش دیدم و یادداشت کردم. خانمی یهودیِ خیلی متعصبی بود که یک همسایه داشت، آدم خیلی متدینی بود. قرآن هم میگوید اهل کتاب به شما حسادت میورزند. این زن نسبت به این مرد مؤمن حسود بود. این مرد مؤمن هم روزها به بیرون مدینه میرفت و هیزم جمع میکرد. مدینه یک منطقهٔ کشاورزی است و خوب است. روزی این زن غذای خیلی خوشمزهای درست کرد(نگفته بود که من نسبت به تو حسود هستم)، در ظرف خیلی خوبی ریخت، به درِ خانهٔ همسایهاش آورد و گفت: روزها به صحرا میروی، امروز را مهمان من باش و وقت ناهار این غذا را بخور. مرد گفت: باشد، دست شما درد نکند. مرد کارش تمام نشده بود و هنوز هیزم جمع میکرد که اسبسواری آمد، گفت: من خیلی دلم ضعف میرود و دارم میمیرم، چیزی نداری من بخورم؟! گفت: کنار سفره ظرف غذایی هست، برو و هر چقدر آن را دلت خواست، بخور. جوان هم پیاده شد و آمد، غذا را خورد و مُرد.
این هیزمکن به مسجد آمد و گفت: یا رسولالله، چنین اتفاقی افتاده است. حضرت فرمودند: این میّت را شناسایی کنید. عدهای رفتند و جنازهاش را آوردند، معلوم شد پسر آن زن یهودی است! گفت: مادرش را بیاورید. مادرش را آوردند، تا چشمش به جوانش افتاد، داد و عربده و ناله زد. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: خانم، خودت بچهات را کشتی! برای چه برای همسایهٔ بیتقصیرت غذای زهرآلود کُشنده درست کردی؟ بعد این آیه نازل شد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکمْ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 7)، هرچه خوبی کنید، به خودتان کردهاید. خیال نکن حالا دست در جیبت کردهای و دهمیلیون به آدم آبروداری دادهای، به او خوبی کردی! تو به خودت خوبی کردهای؛ چون این دهمیلیون طبق قرآن مجید، یا یک برابر برمیگردد یا ده برابر باز به جیب خودت میآید. تو به خودت خوبی کردهای. «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا» اما اگر بد کنید، بدی هم به خودتان برمیگردد. زن گفت: اشتباه کردم! مسلمان شد. وقتی جریان هستی را دید، قرآن چقدر زیبا گفت که هستی هوش، گوش و قدرت دارد. تو کاسهای غذا در بیابان میدهی تا مردم را بکشی، جریان صحیح هستی کاسه را پیش بچهٔ خودت میآورد و او را میکشد. برادرانم، ذلیل شدن سران شرک بدترین عذاب برایشان بوده است. شما زمان صدام را یادتان است که چقدر سینهسپر میکردند! آخر هم او را مثل یک موش کور از سوراخی بیرون کشیدند و سر دار دادند. حالا این برگشت جنایاتش در یک کلمه در دنیا بود، قیامت و برزخ برای او چه خبر است، قرآن میگوید: همان عذابی که به او میدهم، برای او بس است؛ شما نگران نباشید!
-گشوده شدن راه جهنم با یک لقمۀ حرام
به حرف اول برگردم؛ این متوکل که از سران شرک است و مردم هم مطیع او بودند(شرک یعنی اطاعت از مشرک)، به این عالم گفت: به این دو بچهٔ من درس بده. عالم گفت: من کلاس و مدرسه دارم، وقت ندارم و نمیتوانم، من را ببخش. عبدالملک، همین تنورساز پَست، آهسته به متوکل گفت: این عالم حاضر نیست بچههایت را درس بدهد؛ یا یک ناهار به او بده یا یک شام. عبدالملک زرنگ بود و میدانست حرامخوری کار خودش را میکند. متوکل گفت: حالا به بچههای من درس نمیدهی، امروز ناهار پیش من باش و با اعلیحضرت ناهار بخور. حالا گور پدر اعلیحضرت! میایستی که ناهار بخوری، بعد جادهٔ جهنم را به روی خودت باز کنی؟! چرا؟! اعلیحضرت کیست؟ اینها همهشان اعلیهرزه هستند!
عالم ناهار را خورد، دو ساعتی گذشت و هضم شد، بعد به متوکل گفت: قربان، کلاس را برای بچههایت بگذار، از فردا میآیم. یک روز به خزانهدار متوکل گفت(این خیلی جالب است! خود دشمنان و افراد ناباب اقرارهای عجیبی دارند که ما باید اینها را غنیمت بدانیم. این اقرارها عبرت است): از این برج حوالهٔ حقوق من را اضافهتر بنویس، برای من کم است. من هر روز میآیم و بچههای متوکل درس میدهم، این حقوق کم است، اضافه بنویس. دفتردار پولی متوکل گفت: روغن زرد به ما فروختهای که اضافه بنویسم؟! گفت: احمق بیشعور، دینم را فروختهام! کدام روغن زرد؟! این شرک است؛ نهایتاً شرک خیلی خطرناک است!
-آوارگی و دربهدری، عاقبت اطاعت از سردمدار کفر
شرک یعنی جابهجا کردن اطاعت از پروردگار را با اطاعت از سردمداران کفر، نفاق و شرک. این منافقین کشور ما چرا دربهدر و لتوپار شدند؟ چرا خیلیهایشان کشته شدند که کشته شدن آنها هم هیچ جا حساب نمیشود؟! برای اینکه از سردمدار کفری به نام رجبی اطاعت کردند! یعنی اطاعت از خدا را با اطاعت از این مرد کافر جابهجا کردند که حالا خودش هم کشته شد و به جهنم رفت. شما در کشوری بودید که مرجع تقلید شما را به اطاعت از خدا دعوت میکرد؛ اما خدا را کنار زدید و مطیع دشمن خدا شدید. حالا آنهایی که توانستند فرار کنند و بیایند، مصاحبههای خیلی جالبی کردهاند! بعضی از چیزهایی که آنها در تلویزیون خودمان اقرار کردهاند، بهخاطر ادب منبر نمیگویم که اینها چه بلایی سر دخترها، زنهای جوانِ شوهردار و بچهدار در پادگان اشرف عراق(صدام به آنها داده بود) آوردند! هر کدام از این زنان شوهردار را که زیبا بودند، بدون طلاق به رجبی تعارف میکردند. این شرک است.
-راهکار قرآن برای علاج شرک در اطاعت
من دربارهٔ شرک خیلی حرف دارم و فکر کنم در تفسیر چهل جلدیام، به اولین آیهٔ شرک که در سورهٔ مائده رسیدم(اگر یادم نرفته باشد، آیهٔ 72 بود)، نزدیک دویست صفحه شرک را توضیح دادهام که در هیچ تفسیری هم سابقه ندارد. معنی شرک برای مردم دنیا خیلی روشن نیست؛ اما زیباترین معنیاش، خیلی مختصر، همین است که ابیعبدالله(ع) به فرزدق فرمودند: جابهجا کردن طاعت خدا با طاعت شیطان. این شرک در اطاعت است و خدا این فرهنگ پلید و کثیف شرک را برای کسی نیاورد! انشاءالله فردا همین مطلب را دنبال میکنم. من آیاتی را هم انتخاب کرده بودم تا برایتان بخوانم و یکی را دیروز خواندم. پروردگار برای علاج شرک، مردم را به آفرینش، جزئیاتش و کلیاتش هدایت میکند و به مردم میفهماند که کلیددار، مدبر، کارگردان، همهکاره، مُمیت، مُحیی، مُخرج، رزاق، هادی و شافی، فقط اوست. اطاعت با او را که همهکارهٔ جهان و شماست، با اطاعت از مردم پَست، پلید، آلوده و کافر جابهجا نکنید. این معنی خیلی روان و مختصر شرک است؛ اما من نزدیک دویست صفحه بحث کرده و ثابت هم کردهام که این دومیلیارد مسیحی مشرک هستند، این پانزدهمیلیون یهودی جهان مشرک هستند، این بوداییها مشرک هستند، این ملتهای غیرشیعه که ادعای مسلمانی دارند و حدود یکمیلیارد نفر هستند، مشرک هستند. واقعاً مشرک هستند!
-اتوبان شرک و کفر سقیفه
برادرها! خیلی عجیب است که اینها در کتابهای خودشان است و عالمان بالای خودشان نوشتهاند: اگر حاکمان ما از اولین حاکم سقیفه تا الآن، مثل حاکم عربستان و مصر(اینها را آخوندهای باسوادشان نوشتهاند! اگر میشد، فردا برایتان میآوردم و میخواندم) حکمی بدهند که این حکم را قرآن و سنت پیامبر قبول نداشته باشد، ما باید حکم حاکم را گوش بدهیم، نه قرآن و پیغمبر را! این داستان شرک است؛ یعنی سقیفه خط شرکی(خط که نه، بلکه اتوبان) تا روز قیامت ساخت که روندگان در این اتوبان راحت باشند. امیرالمؤمنین(ع) بعد از مرگ پیغمبر(ص) برای ما اتوبان نساخت. ما تا امروز از دست مشرکان، از لابهلای زندان و تبعید و کشته شدن و مضیقههای سنگینی حرکت کردهایم؛ اما آنها راحت هستند! مثلاً عالمانِ همینها زنا را بهشکلی حلال کردهاند؛ گوشت خوک را بهشکلی حلال کردهاند. اینها در سایتها هست؛ اگر دلتان میخواهد، بروید و ببینید. فتوادهندهٔ سعودی گفته است: برای اینکه بین خانمها و آقایان در ادارات مَحرم و نامحرمی رعایت بشود، خانمی که تازه بچه زاییده و رئیس دفتر مدیرکل یا جابهجاکنندهٔ پول است، برای اینکه نامحرم نباشد، در همان اتاق اداره، اگر پنج دفعه آقای مدیرکل یا استاندار یا فرماندار را شیر بدهد، به هم محرم میشوند! این اتوبان شرک و کفر است.
کلام آخر؛ گوشهای از فرهنگ زیبای اهلبیت(علیهمالسلام)
اما فرهنگ اهلبیت(علیهمالسلام)؛ گوشهای از آن را بگویم. وقتی ابیعبدالله(ع) آماده شده بودند که بروند، زینب کبری(س) گفت: حسین جان، تکلیف ما زن و بچه بعد از شهادت شما چیست؟ تکلیفخواهی کرد! اگر خودت باشی، ما زیر نظر تو کار میکنیم؛ اما اگر تو شهید شدی، تکلیف ما چیست؟! حضرت فرمودند: خواهر، تکلیف شما و همهٔ زنان و بچهها، «اتوکل علی الله» است. این چهل منزل را تا شام سختی بکشید و از این خوکهای نجس درخواستی نداشته باشید. گفت: حسین جان، اگر دشمن به خیمهها حمله کرد، ما یک مرد بیشتر نداریم که او هم مریض است. تکلیف ما چیست؟ فرمودند: قبل از اینکه به خیمهها برسند، به تمام زنان و دختران بگو فرار کنند و داخل این چالهها، پشت تپهها بروند که دشمن قدوبالای شما را نبیند. این تکلیف شما: «اتوکل علی الله» و خود را از چشم نامحرمان دور نگاه داشتن.
حمله کردند، تمام زنها و دخترها فرار کردند، خیمهها میسوزد؛ محمدبنمسلم خبرنگار بنیامیه که گزارشات را مینوشت، گفت: دیدم آتش دایرهوار محل خیمهها را گرفته، خانمی از جایی که هنوز در محاصرهٔ آتش نیست، داخل خیمهها میرود و بیرون میآید، آمدم و گفتم: خانم، چرا فرار نمیکنی؟ الآن آتش احاطه پیدا میکند! گفت:
از آن ترسم که آتش برفروزد ××××××××× میان خیمه بیمارم بسوزد
از آن ترسم که آتش شعله گیرد ××××××× میان خیمه بیمارم بمیرد
ننوشتهاند که زینب کبری(س) چطوری زینالعابدین(ع) را بیرون کشید؛ حالا زینالعابدین(ع) را بیرون آورده است؛ برادرها، به خدا اصلاً قابلهضم نیست! زینب کبری(س) میدید دامن بعضی از این دختربچهها آتش گرفته است. زینب کبری(س) باید به کدام مصیبت میرسید؟!
تهران/ حسینیهٔ همدانیها/ دههٔ جمادیالثانی/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی ششم