جلسه هفتم سه شنبه (15-11-1398)
(تهران حسینیه شهدا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سؤال قدیمی «از کجا آمدهام»
- -مبدأ آفرینش، ارادۀ خداوند
- -همراهی حقایق دیگر در آفرینش انسان
- رزق حلال، قانون کلی پروردگار در زندگی انسان
- -ناشناخته بودن فلسفۀ حرامها در زمان پیامبر(ص)
- -سیر آفرینشی در انسان
- -آغاز سفر آفرینش انسان از خداوند
- جهان هستی، تجلی پروردگار عالم
- -خداوند، نزدیکتر از رگ گردن به انسان
- -بدرقۀ اوصاف الهی در خلقت انسان
- -اهمیت تأمل در آیات الهی
- خلقت انسان در احسن تقویم
- -خاک، آجر ساختمان ظاهری انسان
- -انسان، راز خداوند در خلقت
- -قیمت انسان، بالاتر از عالم هستی
- عاقبت ارزانفروشان وجود
- دنیا در نظر امیرالمؤمنین(ع) و کلام وحی
- -ویژگی خاص یاران امام حسین(ع)
- کلام آخر؛ امام حسین(ع) و بدن قطعهقطعۀ علیاکبر(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
سؤال قدیمی «از کجا آمدهام»
-مبدأ آفرینش، ارادۀ خداوند
یک سؤالی که از قدیمیترین روزگار برای انسان مطرح بوده، این است که «از کجا آمدهام؟». شاید بسیاری از مکتبها در پاسخ به این پرسش، گفته باشند که مبدأ ما خاک است، در حالی که قرآن مجید قبول ندارد. بله جسم ما از خاک است، ولی شروع واقعی ما از خاک نیست. اگر شما در آیات قرآن دقت کنید، میبینید مبدأ آفرینش ما و البته غیر ما، ارادهٔ پروردگار است. شما کلمهٔ «اراده» و کلمهٔ «شاء» را زیاد در قرآن مجید میبینید: «إِذٰا أَرٰادَ شَیئاً»(سورهٔ یس، آیهٔ 82) هرگاه خداوند چیزی را اراده کند، یعنی هرگاه بخواهد آن شئ بهوجود بیاید، براساس یک نظام دقیق خاصی بهوجود میآید. پس ما، هم کلمهٔ «اراده» و هم کلمهٔ «شاء» را در قرآن میبینیم.
-همراهی حقایق دیگر در آفرینش انسان
غیر از این اراده و خواسته، حقایق دیگری هم ما را در بهوجودآمدن بدرقه کرده است. چه حقایقی ما را بدرقه کرده است؟ حکمت، علم، رحمت و اندازهگیری خدا؛ قرآن میفرماید: «اَلَّذِی خَلَقَ فَسَوّٰی × وَ اَلَّذِی قَدَّرَ فَهَدیٰ»(سورهٔ أعلی، آیات2- 3). همهٔ اینها ما را بدرقه کرده تا بهوجودآمدن را از خاک شروع کردیم. البته میدانید که خاک، معدن همهٔ خوراکیها، باغات، حبوبات، سبزیجات و هوا، همچنین محل تابش آفتاب، اقیانوسها، دریاها، رودها و معدن انواع حیوانات است.
رزق حلال، قانون کلی پروردگار در زندگی انسان
از ابتدای آفرینش آدم، به تناسب وضع زندگی، حلال و حرام ارائه شده است؛ هرچه قابل خوردن نباشد، پروردگار مجوز نداده و حرام میشود. البته حرامخواری تا الآن بوده و حالا خیلی شده است، قانون پروردگار عالم این است: «کلُوا مِنْ طَیبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکمْ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 172) نجاستخوار نباشید. خداوند چند چیز را هم در قرآن پشتسرهم اسم میبرد که نخورید: گوشت خوک، خون، حیوان مرده(اگرچه در زمان زنده بودنش حلال بوده) نخورید، ماهی بیفلس نخورید، حیوانی که خفه کردهاند یا او را از بالای بلندی پرت کردهاند و مرده است، نخورید.
-ناشناخته بودن فلسفۀ حرامها در زمان پیامبر(ص)
البته فلسفهٔ این حرامها در زمان پیغمبر(ص) خیلی روشن نبوده، حالا زمان هم اقتضا نداشت که پیغمبر(ص) راجعبه ماهی فلسدار و بیفلس سخنرانی بکند. قرآن تعدادی حلال و حرام را گفته و پیغمبر اکرم(ص) هم بهدنبال قرآن، حرامهایی را اعلام کردهاند. در روزگار ما ثابت شده است که حرامها ضرر دارد؛ اما امام صادق(ع) بدون میکروسکوپ، دانشگاه و تجزیه و تحلیل با دستگاههای الکترونیکی، در یک کلمه فرمودهاند: حرامها با بدن و روح شما تناسب ندارند و ضرر دارند، ولی حلالها تناسب دارند.
چرا آدم باید با این عظمت شخصیتی که شبهای گذشته شنیدید، نجاستخوار بار بیاید؟! آیا حلال کم است؟ الآن خرید گوشت حلال در اروپا (حالا آمریکا را نمیدانم) خیلی فراوان شده است و خود آنهایی که بیدین یا کلیسایی هستند، فهمیدهاند گوشتی که مسلمانها تولید میکنند، درستترین گوشت است و در حال بینالمللی شدن است. در کشورهای آزادشدهٔ شوروی هم خیلی از فروشگاهها حلالفروش هستند. اراده، خواست، مشیّت، حکمت و رحمت خداوند، ما را تا ناحیهٔ نباتاتِ قابل خوردن، گوشت حلال، آب، استفاده از نور و هوا بدرقه کردند.
-سیر آفرینشی در انسان
جوانی که با خانمی عروسی کرده است؛ البته عروسیِ درست و با عقد! چون عروسی بیعقد هم میکنند که محصوشان طبق قرآن، حرامزاده است. حالا گاهی یک اتوکشی هم روی حرامها میکنند و میگویند ازدواج سفید! با این اتوکشیها که فرزند حلالزاده نمیشود؛ باید مطابق خواست پروردگار که به عقد دستور داده، ازدواج کنند. این قراردادی الهی است که زن و شوهر به شرطی به هم حلال میشوند که نکاح آنها حتماً اسلامی و الهی باشد و چیزی با این اتوکشیها حلال نمیشود.
جوانی با دخترخانمی ازدواج حلال کردهاند و این دو نفر کانال بهوجود آمدن انسانها هستند. دونفرشان هم از حلال پروردگار خوردهاند، مقداری از این خوراکشان در بدن هر دوی آنها -صُلب و رحم- به نطفه تبدیل شده و این نطفه در رحم زن، آرامآرام تا نُه ماه به یک طفل و جنین تبدیل شده است. در اصل، ما قبل از رحم مادر، دنیای خاک و نباتات و حیوانات حلالگوشت را داشتهایم و در آنجا سِیر میکردیم. قبل از خاک و نباتات و گوشت حلال، ما در علم، اراده، حکمت، لطف و رحمت خدا تجلی داشتیم تا به این دنیا رسیدیم. این مبدأ و منشأ ماست. خیلی جالب است که سعدی یک رباعی دارد، البته سعدی از وسط کار را میگوید:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ××××××××× تا تو نانی به کف آری و به غفلت مخوری
-آغاز سفر آفرینش انسان از خداوند
شروع ما از اینجا نبوده، شروع ما «مِنَ الله» بوده است؛ یعنی آغاز سفر ما برای بهوجودآمدن، «مِنَ الله» بوده و بهصورت علمی، جلوهٔ رحمت، لطف و ارادهٔ بوده است. بعد در کشور خاک و نباتات و حیوانات حلالگوشت آمدهایم، از آنجا هم در صلب پدر و رحم مادر آمدهایم، بعد که نهماهه شدیم، پروردگار عالم ما را به این دنیا آورد. خیال نکنید قابلهها ما را در بیمارستان بهدنیا آوردهاند؛ خداوند میفرماید: «وَ اَللّٰهُ أَخْرَجَکمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِکمْ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 78) بیرون آمدن شما از رحم مادرتان کار من است. قابله چه کسی است؟ قابله ابزار است و نیروی استقلالی ندارد، من شما را از رحم مادر بیرون آوردهام.
جهان هستی، تجلی پروردگار عالم
-خداوند، نزدیکتر از رگ گردن به انسان
این هم جواب سؤال اول که از کجا آمدهایم. شروع و مبدأ ما خاک نیست، حق است. مبدأ ما اراده، مشیّت، رحمت و لطفالله است. این خیلی قابلقدردانی است که ما به صفات پروردگارمان پیچیده هستیم. اینکه در قرآن مجید میگوید(این هم آیهٔ عجیبی است): «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ»(سورهٔ ق، آیهٔ 16). «حَبْلِ اَلْوَرِیدِ» کنایه است؛ یعنی من از جان شما به خودتان نزدیکتر هستم. معلوم است که شروع ما با صفات پروردگار مهربان عالم است و اگر جلوهٔ آن صفات نبود، ما نبودیم، عالم هم نبود. ما باید قدر خودمان را خیلی بدانیم؛ چون ما جلوهٔ اسماءالله، جمالالله، جلالالله و صفاتالله هستیم و نمیتوانیم غیر از این هم باشیم. آنهایی که خیلی اهل دل هستند، راه را طی کردهاند و به حقایقی رسیدهاند، زیباترین تعریفی که از کل عالم کردهاند، میگویند: عالم تجلی اوست. اگر تجلی او نیست، پس چیست؟
-بدرقۀ اوصاف الهی در خلقت انسان
اگر اوصافی که گفتم، ما را بدرقه نمیکرد، خود خاک بهصورت مستقل، با حبوبات، سبزیجات و حیوانات حلالگوشتش، میتوانست نطفه بشود، بعد هم جنین بشود. وقتی هر جای قرآن را نگاه میکنید که بحث انسان پیش آمده، پروردگار عالم از خودش حرف زده است. حتی وقتی میخواهد از اعضای ما بگوید، خودش را مطرح میکند: «جَعَلَ لَکمُ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 78). «جَعَلَ» فعل است، فعل هم فاعل دارد؛ فاعل «جَعَلَ»، نه خاک، نه گوشت گاو و گوسفند، نه حبوبات و سبزیجات است؛ «جَعَلَ» یعنی خدا. «جَعَلَ الله» حقیقت آیه است. «جَعَلَ لَکمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ» گوش شما را چه کسی ساخته است؟ چشم شما را چه کسی ساخته؟ نیروی اندیشهٔ شما را چه کسی ساخته؟ خاک! خاک که یک مُرده است! آنجا هم که عضوهای دیگر را اسم میبرد، خودش را کنار عضوها میگذارد. به قول امیرالمؤمنین(ع)، اگر من عادت داشتم و روزی بیست آیه میخواندم، در همهٔ این آیات قرآن، خدا را با خودم میدیدم؛ اگر منِ انسان که بهشکل کلی در آیات مطرح هستم، خدا را میدیدم: «خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ»(سورهٔ حجر، آیهٔ 26) و اگر اجزای من مطرح است، باز هم خدا را آنجا میدیدم؛ چون از هر عضوی که اسم میبرد، اسم خودش را هم کنار عضو گذاشته است.
-اهمیت تأمل در آیات الهی
این خیلی مهم است! اینکه به ما اصرار دارند حداقل در شبانهروز بیست یا ده آیه (کمتر از ده آیه در روایات ما نیست) یا روزی پنجاه آیه (اینطور که در روایات است)، نه اینکه بخوانم و رد بشوم؛ از آنهایی نباشم که خدا در خواندن قرآن از من گلایه کند و بگوید: «أَ فَلاٰ یتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 24) میخوانید و اندیشه نمیکنید! معنی اندیشه کردن همین است که برایتان عرض کردم؛ یعنی خدا را کنار کلیِ خودم در قرآن ببینم: «خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ»؛ اعضای خودم را در آیات ببینم که خدا در کنارش است: «جَعَلَ لَکمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ»؛ حتی این دو لبم که خود این دو لب، آروارهٔ پایین متحرک است و آروارهٔ بالا ساکن است و نوک زبانم که یک مجموعه است. «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ»(سورهٔ بلد، آیهٔ 8) آیا من دو چشم برایتان قرار ندادم؟ «وَ لِسٰاناً»(سورهٔ بلد، آیهٔ 9﴾ آیا من زبان برایتان قرار ندادم؟ «وَ شَفَتَینِ»(سورهٔ بلد، آیهٔ 9) آیا من دو لب برایتان قرار ندادم؟ ببینید خودش را کنار دو لب گذاشته است؛ یعنی الآن حاضر است. الآن که من حرف میزنم، حرف زدن من متکی به اراده، لطف و رحمت اوست.
آدم باید اینها را در آیات دقت کند که خدا در همین شکلِ خودمان حاضر است: «وَ فِی أَنْفُسِکمْ أَفَلاٰ تُبْصِرُونَ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 21) انسانها! این را درک نمیکنید که من با همهٔ وجودِ شما هستم؟ تمام این حرکات درون و برون به اذنالله صورت میگیرد. معده به اجازهٔ او غذا را هضم میکند و روده به اجازهٔ او کار میکند؛ اگر اذنش را از روی بدن من بردارد، آمپول یکمیلیاردی، قرص صدمیلیونی و شربت هشتصدمیلیونی، هیچ اثری در من ندارد و نهایتاً دکتر میگوید من میتوانم جواز دفن بنویسم!
تدبر در آیات، یعنی آیاتی که میخوانم، روی آن فکر کنم؛ هیچکس هم نمیتواند بگوید من عربی نخواندهام و قرآن را نمیفهمم! اینقدر ترجمهٔ قرآن در کشور ما فراوان است که همه میتوانند ترجمهٔ خوبی را بگیرند و وقتی آیه را میخوانند، ترجمهاش را هم ببینند و بعد تدبر کنند. لااقل به اینجا برسیم که والله بالله! مبدأ ما خاک نیست و خاک وسط کار است. مبدأ ما گوشت حلال حیوانات، حبوبات و سبزیجات نیست، بلکه مبدأ ما وجود مقدس اوست. «اِنَّا لِله» مبدأ اوست، اوست که اراده کرده، اوست که صفاتش را جلوه داده، خالقیتش را در آفرینش ما و رزاقیتش را در غذا دادن به ما در رحم بدرقه کرده، بعد که بهدنیا آمدیم، دیگر داستان دیگری است.
خلقت انسان در احسن تقویم
-خاک، آجر ساختمان ظاهری انسان
من خودم غصهٔ خودم را میخورم. مقالهای را در کتاب یکی از دانشمندان بزرگ اسلامی دیدم، اتفاقاً خارجی هم نبود و آدم بزرگی بود. ایشان نوشته که انسان تا الآن، هفتمیلیون مسئله دربارهاش مطرح شده است! ما خودمان را کوچک و معمولی میبینیم؛ و الّا اگر خودمان را با چشم خدا نگاه کنیم، ما این هستیم: «وَ لَقَدْ کرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ اَلطَّیبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلیٰ کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 70). ما این هستیم! البته این آیه خیلی حرف دارد! اگر حوصله کردید، ترجمهاش را ببینید. البته ترجمه نشان نمیدهد که آیات چه میگوید، حداقل تفسیر بهدردخوری را هم ببینید که خدا دربارهٔ تکتک ما چه میگوید. ما همین هستیم که آیه میگوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»(سورهٔ تین، آیهٔ 4) احسن تقویم کار من است، نه کار خاک. خاک با بقیهٔ امورش، آجر ساختمان ظاهرتان است و چیز دیگری نیست.
-انسان، راز خداوند در خلقت
در روایات هم یک روایت، به قول لاتهای قدیم تهران، حرفی زده دیوانهکننده! اما این به درد ما میخورد که نقل شده، پروردگار فرمود: «الاِنسانُ سِرِّی وَ اَنَا سِرُهَ» برای من قابلفهم نیست و نمیدانم یعنی چه! ظاهر لغت، این است که انسان راز من است و من هم راز انسان هستم؛ ما دوتا با همدیگر، نمیدانم معنیاش چیست! فضای پروازی که برای انسان قرار داده، اگر دویستمیلیارد، سیصدمیلیارد و چندهزار میلیارد عقاب و کرکس هم با هم یکی بشوند، آن پرواز را به اندازهٔ یک مترِ انسان ندارند! شما ببینید، ما روی خاک زندگی میکنیم، اما در سورهٔ بینه میگوید: «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ»(سورهٔ بینة، آیهٔ 7﴾ اگر تو دلدادهٔ من باشی، قیامت را قبول داشته باشی و حرکاتت مثبت باشد، «أُولٰئِک هُمْ خَیرُ اَلْبَرِیةِ» از همهٔ موجودات من بهتر هستی! این هم نقطهٔ پرواز توست؛ بالا برو که از همهٔ آسمانها، کهکشانها و موجودات زندهٔ عالم بهتر هستی.
-قیمت انسان، بالاتر از عالم هستی
قرآن و روایات اینها را در اختیار ما گذاشتهاند که ما ارزانفروشی نکنیم؛ چون قیمت ما از ظاهر عالم هستی بالاتر است! قیمت ما بهشت است: «إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 111) قیمت تو بهشت است، یکوقت خودت را ارزانفروشی نکنی! خوابت ببرد و خودت را به شهوات حرام، ربا، رشوه، غصب، دزدی، عرقخواری، قماربازی و زنا بفروشی. قیمت تو خیلی سنگین است، ارزان نفروش! دو سه خط شعر در قدیم دیدم، نمیدانم الآن درست یادم هست که برایتان بخوانم یا نه! شاید این شعر را یکبار 25-26 سال پیش در شهری خواندم. شعر خیلی جالبی است و با این بحث هم خیلی میزان است.
عمر خود را در چه پایان بردهای ××××××××××× قوت و قُوَّت در چه فانی کردهای؟
ما اینقدری عمر نداریم، پیغمبراکرم(ص) میفرمایند: نهایتاً عمر امت من، بین شصت تا هفتاد است. سنگهای بهشت زهرا و حرمها بیشتر از این را برای مردهها نشان نمیدهند. کل زیر صحنها در مشهد، خالی و کلی قبر است که تاریخهایش را هم بین هفتاد و شصت نوشته است. حالا یکی این وسط هشتاد یا نود ساله میشود، ولی یک ملت که نود سال و صد سال نمیشوند و خیلی کم اتفاق میافتد! حالا سؤال میکند: «عمر خود را در چه پایان بردهای؟»، یعنی این عمر را با چهچیزی معامله کردی؟ این هفتاد سال که آب، قند، شکر، برنج، گوشت، نان، حبوبات و آجیل خوردی، اینها را کجا تمام کردی؟ این انرژیهای گرفتهشدهٔ از قوت و قوّت را کجا بردهای؟
گوهر دیده کجا فرسودهای ×××××××××× پنج حس را در کجا پالودهای؟
این هشتاد سالی که نگاه میکردی، نگاهها هزینهٔ چه شد؟ آنقدر نگاه کردی تا آب مروارید یا آب سیاه آوردی و عمل کردی؛ عینک تهاستکانی زدی، باز هم جلوی پایت را نمیبینی! این چشم را کجا هزینه کردهای؟ و پنج حس بویایی، چشایی، لامسه، باصره و سامعه را کجا آلوده کردهای؟
چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش ×××××××××× خرج کردی چه خریدی تو ز فرش؟
ما از آنجا شروع به آمدن کردهایم و مبدأ ما وجود مقدس اوست، نه خاک؛ همهٔ این چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش را خرج امور مادی، شکمی و شهوتی کردی، حالا چهچیزی گیر تو آمد و چه خریدی؟
عاقبت ارزانفروشان وجود
اینهایی که خودشان را نشناختهاند و دچار ارزانفروشی سخت شدهاند، ارزان دادهاند و چیزی هم گیر آنها نیامده است؛ این مسئلهٔ خیلی مهم است! برادرانم و شما جوانها که اول زندگیتان است، الآن قدردانی کردن را شروع کنید. این خیلی عجیب است! اینهایی که ارزانفروشی کردند؛ یعنی قیمت وجودشان بهشت بوده، اما خودشان را به چیزهای بسیار پست فروختند که در شعر سومی میگوید: «خرج کردی، چه خریدی تو ز فرش؟». خدا دربارهٔ اینها در سورهٔ مؤمنون میگوید: وقتی لحظهٔ مرگشان میرسد؛ یعنی هنوز وارد عالم آخرت نشدهاند و آن زمان که همهٔ بندهایشان را از دنیا قیچی میکنند، پردهٔ آنطرف را هم کنار میزنند و لحظهای دیگر باید به آن طرف بروند؛ یکمرتبه بیدار میشوند. آنوقت این ارزان فروختهشده در این بیداری جامع (البته زن و بچه که کنار بستر یا نرس و دکتر که در بیمارستان هستند، صدا را نمیشنوند و این ندا را فقط و فقط خدا میشنود؛ چون مورد خطابش خداست)، میبیند که عجب ضرر سنگینی در فروش خودش کرده است. میگوید: «رَبِّ اِرْجِعُونِ × لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکتُ»(سورهٔ مؤمنون، آیات 99-100) خدایا! مرا نبر و به اول زندگی برگردان تا یکبار دیگر این جادهٔ عمر را طی کنم و هرچه عمل مثبت است، برایت انجام بدهم. خدا خودش جواب میدهد: «کلاّٰ» دیگر برگشتی برای تو نیست، بعد هم «إِنَّهٰا کلِمَةٌ هُوَ قائلها» این حرف «من را برگردان» خیلی بیربط است! به کجا برگردانم؟
در سورهٔ فاطر میگوید: اینها دَم مردن که درخواست برگشت کردند و من گوش ندادم، وقتی وارد جهنم میشوند، در جهنم هم درخواست برگشت میکنند و میگویند: خدایا «أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً غَیرَ اَلَّذِی کنّٰا نَعْمَلُ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 37) ما را از جهنم دربیاور تا یکبار دیگر جادهٔ عمر را با حرکات مثبت جلو بیاییم و این طرف بیاییم، خدا به آنها جواب میدهد: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکمْ مٰا یتَذَکرُ فِیهِ مَنْ تَذَکرَ» من یکبار به شما عمر ندادم؟! «وَ جٰاءَکمُ اَلنَّذِیرُ» هشداردهنده برایتان نفرستادم؟ 124هزار پیغمبر و دوازده امام و قرآن برای شما کم بود؟ اگر بنا بود خودتان و عمرتان را غنیمت بدانید، با همان عمر و با همان انبیا و قرآن، قیمت خودتان را پیدا میکردید و ارزانفروشی نمیکردید. «فَذُوقُوا» فعلاً این آتش هفت طبقه را بچشید، «فَمٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ» شما که به عمرتان، اعضا و جوارح، عقل، قلب و اعمالتان ظلم کردهاید. الآن یک نفر نجاتدهنده برایتان نیست!
دنیا در نظر امیرالمؤمنین(ع) و کلام وحی
تقریباً معلوم شد که مبدأ حرکت ما از کجا بوده است. سؤالی که برای کل تاریخ مطرح بوده، این بود که من از کجا آمدهام؟ قرآن چقدر زیبا جواب معقول و قانعکننده داد! حالا به کجا آمدهام؟ اینجا کجاست؟ قرآن اینجا را هم در سورهٔ حدید و چند سورهٔ دیگر جواب میدهد. بهنظر میرسد امیرالمؤمنین(ع) پاسخ پرسش دوم را در نهجالبلاغه بهصورت تحلیلی بیان کرده است که تو کجا آمدهای! شما وقتی آن آیهٔ سورهٔ حدید و تحلیل امیرالمؤمنین (ع) را بشنوید، برایتان ثابت میشود که دنیا طلای 24 عیار است؛ همین دنیا با اینهمه گرگ، قاتل، دزد، بخور و ببر، رشوهگیر و زناکار در آن هست. این آشغالها و علفهای هرز را نبین، خود اصل ساختمان جهان را از دیدگاه قرآن و امیرالمؤمنین(ع) نگاه کن؛ ذرهذرهٔ این دنیا طلای 24 عیار است. خیلی جای خوبی است! از همهجا بهتر است، البته اگر آدم قدر بداند.
حرفم تمام؛ یک سؤال جواب داده شد که از کجا آمدهام و معلوم شد از کجا آمدهام. عجب جایی بوده، عجب حالی بوده، عجب اراده و علم و مشیّت و لطف و رحمتی بوده که همهٔ آن صفات، من را پوشانده است! اصلاً موجودیت من آنها را نشان میدهد. ساختمان من عالمانه است، علم الله و بقیهٔ صفات حق را نشان میدهد.
-ویژگی خاص یاران امام حسین(ع)
«لا اله الا الله» اینهایی که در کربلا بودند، آدمهاب خیلی عجیبی بودند و حتی خودشان را با بهشت هم معامله نکردند! با اینکه بهشت قیمت انسان است، همان را هم برای خودشان ارزان میدانستند. از زبان ابیعبدالله(ع) بشنوید که خود را با چهچیزی معامله کردند: با رضایتالله و تسلیم در برابر پروردگار؛ کمی برو جلوتر، آنها خودشان را با خدا معامله کردند و از بهشت هم گذشتند.
امام صادق(ع) میفرمایند: این 72 نفر، سی ویژگی دارند که در یک روایت میشمارد؛ یکی از این ویژگیها این است که خداوند به ملکالموت فرمود: هر کدام از این 72 نفر که برای جان دادن به زمین افتادند، تو حق گرفتن جانشان را نداری، خودم جان اینها را میگیرم. کیفیت آن هم برای من روشن نیست! خدا به ملکالموت فرمود: تو تکان نخور، پیش اینها هم نرو! ارزش اینها بالاتر از آن است که تو جانشان را بگیری، من خودم جان آنها را میگیرم. شکل جان گرفتنش هم این بود که کیفیتش بر ما روشن نیست: «یٰا أَیتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ × اِرْجِعِی»(سورهٔ فجر، آیات 27-28) با این ارجعی روح از بدن جدا شد، «إِلیٰ رَبِّک رٰاضِیةً مَرْضِیةً».
کلام آخر؛ امام حسین(ع) و بدن قطعهقطعۀ علیاکبر(ع)
قبل از من مطالبی را دربارهٔ فرزند بینظیر ابیعبدالله (ع) شنیدید. چه فرزندی! اللهاکبر!
پس بیامد شاه معشوق الست ×××××××××× بر سر نعش علیاکبر نشست
سر نهادش بر سر زانوی ناز ××××××××× گفت کهای بالیده سرو سرفراز
ای به طرف دیده خالی جای تو ××××××××× خیز تا بینم قد و بالای تو
این بیابان جای خواب ناز نیست ××××××××× ایمن از صیاد تیرانداز نیست
اینقدر بابا دلم را خون مکن ×××××××× زادهٔ لیلا مرا محزون مکن
خیز بابا تا ازین صحرا رویم ××××××××× نَک بهسوی خیمهٔ لیلا رویم
من در کتاب مهمی این مطلب را خواندم و قبلاً ندیده بودم. شنیدید که بدن علیاکبر(ع) قطعهقطعه شد که تعبیر عربیاش، «إرباً إربا» است. ابیعبدالله(ع) میخواستند این بدن را از وسط میدان به کنار بیاورند، دیدند نمیشود؛ میخواهند بدن را بلند کنند، هر جایش را بلند کنند، جای دیگرش جدا میشود. حضرت نشستند، عبایشان را درآوردند و آرامآرام زیر بدن کشیدند، روی دو زانو بلند شدند و رو به خیمهها گفتند:
جوانان بنیهاشم بیایید ×××××× علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم ××××××× علی را بر در خیمه رسانم...
تهران/ حسینیهٔ شهدا/ جمادیالثانی/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی هفتم