شب سوم احیا_ شنبه (27_2_1399)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سه مطلب مهم بحث امروز
- -خوبان عالم
- -اخلاق پروردگار نسبت به گنهکاران
- -گنهکاران خواستار توبه
- ویژگیهای خوبان عالم
- الف) ارتباط عاشقانه با خداوند در هر حالی
- ب) پرداخت حقوق معلوم از اموال
- ج) باور داشتن به قیامت
- د) ترس از عذاب الهی
- ه) حفظ خود در برابر غریزهٔ جنسی
- و) ادای امانت به صاحبان اصلی
- ز) مراقبت بر پیمانهای مردمی و خدایی
- ح) بخل نداشتن در گواهی دادن
- ط) محافظت از نماز تا آخرین لحظه
- شرح حال بندگان خطاکار و رحمانیت خداوند
- امیدواری به رحمت الهی، سفارش خداوند به بندگان
- رحمانیت و غفاریت پروردگار در روایات معصومین(علیهمالسلام)
- -حیای خداوند از جهنم بردن افراد سالخوردهٔ امت
- -خداوند، پوشانندهٔ خطای بنده در عرش
- -پذیرش توبهٔ بنده، لحظاتی پس از مرگ
- -خداوند، عاشق محبین اهلبیت(علیهمالسلام)
- -قبر پر از آتش و مادر دلسوخته
- کلام آخر؛ درددل رقیه(س) با سر پدر
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
سه مطلب مهم بحث امروز
سه مطلب را عرض میکنم که باید به هر سه مطلب دل داد:
-خوبان عالم
یک مطلب دربارهٔ خوبان کاملِ عالم است که کم ندارند و کم نگذاشتهاند. وجود مقدس حضرت او این خوبان عالم را در قرآن مجید، سورهٔ مبارکهٔ معارج، معرفی کرده است. حساب آنها با خدا پاک است، بهشدت مورد قبول و مورد محبت حق هستند؛ با اینکه پیغمبر و امام هم نیستند، در روز قیامت حق شفاعت دارند و میتوانند از آبروی خودشان استفاده کنند، کسانی را که لیاقت دارند، نجات بدهند.
-اخلاق پروردگار نسبت به گنهکاران
مطلب دوم دربارهٔ حضرت حق است؛ البته نه در رابطهٔ با عالم هستی، عالم مُلک و ملکوت، عالم غیب و شهود و دیگر موجودات باشد؛ بلکه دربارهٔ اخلاق پروردگار نسبت به گنهکاران است.
-گنهکاران خواستار توبه
سومین مطلب دربارهٔ گنهکاری است که به گناهانش توجه کرده و عمیقاً میخواهد توبه کند. در این مطلب، در رابطهٔ با گنهکاران و اخلاق حضرت او با این طایفه است.
ویژگیهای خوبان عالم
خداوند در ابتدای گفتارش از این خوبان عالم به «مُصَلّین» تعبیر کرده است و بعد شرح میدهد که منظور من از این «مُصَلّین»، چه کسانی هستند؟ نمازگزاران؛ چه نمازگزارانی و این نمازگزاران چه اوصافی دارند؟ تمام این اوصاف و ویژگیها را از نماز گرفتهاند که یک معدن الهی و خزانهٔ رحمت پروردگار مهربان عالم است. آنها نماز را فهمیدهاند و با قلبشان نماز را لمس کردهاند؛ چنانکه در «اصول کافی» از پیغمبر(ص) نقل شده، نماز را با قلبشان گرفتهاند و از طریق پیغمبر، اهلبیت و قرآن فهمیدهاند و درک کردند که درک آنها هم خیلی عجیب است!
الف) ارتباط عاشقانه با خداوند در هر حالی
اگر شما در این کتابهای مهم معارف بگردید، درک آنها از نماز بیان شده است. اینها در عبادتشان خیلی با خدا رفیق هستند و نماز خواندن به خداوند خیلی تقرب دارند. «اَلَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ دٰائِمُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 23) عرض کردم که اینها خوبان کامل هستند و نماز قضا ندارند؛ چون نه صبح خوابشان برده و نه حوادث زمان، آنها را از نماز بازداشته است. در هر حالی که بودهاند، این ارتباط عاشقانه را با پروردگار عالم داشتهاند. هجده نفر از 72نفر مانده بودند، برای ظهر نماز جماعت خواندند و دشمن آمادهٔ تیرباران این هجدهتا شد. ظاهراً بنا شد که اینها نماز را در یک صف اقتدا کنند؛ ولی بالاخره دشمن چهارهزار تیرانداز داشت! سعیدبنعبدالله حَنفی و زهیربنقین از این صف طولی بیرون آمدند و اجازه گرفتند که محبوب ما، ما جلوی تو بایستیم تا تیرهایی که میآید، به ما بخورد! ابیعبدالله(ع) اجازه دادند. نماز در میدان جنگ، دو رکعتی بود؛ سعیدبنعبدالله در همان رکعت اول قطعهقطعه شد. در سلام نماز هم، زهیر به نفسهای آخر رسیده بود و تا جایی که امکان داشت، خودش را نگه داشت که نیفتد و تیر به جانب امام نرود. خودِ این دوتا از مُصَلّین هستند. وقتی سلام نماز تمام شد، امام سرش را به دامن گرفت، چشمش را باز کرد و فقط یک سؤال پرسید که ما هم باید این سؤال را در دلمان بپرسیم؛ او جواب میدهد. خودش فرموده است که من سلام و پیغام شما را بیجواب نمیگذارم. سؤالش این بود: «أرضیت مِنی یا أباعبدالله؟».
خوشا آنانکه الله یارشان بی ×××××××× بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم در نمازند ×××××××× بهشت جاودان بازارشان بی
ب) پرداخت حقوق معلوم از اموال
«وَ اَلَّذِینَ فِی أَمْوٰالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 24) من حقوقی در اموال مردم مؤمن قرار دادهام. صدقه، انفاق، بذل، عطا و خمس، حقوقی است که خدا در مال مردم قرار داده است؛ این مال، میخواهد کم باشد یا زیاد. وقتی نمایندهٔ موسیبنجعفر(ع) پول مردم را از نیشابور جمع کرد، پنجاههزار دینار و سیهزار درهم شد. خانمی دو درهم به این مرد داد که وکیل امام بود. اگر هشت درهم دیگر روی آن میگذاشتند، یک دینار میشد. مثل اینکه سختش آمد که این دو درهم را بگیرد و از نیشابور تا مدینه ببرد. خانم به او گفت: این حق امام است و حق امام کم و زیاد ندارد. این پولی است که واجب بوده من از مال خودم بیرون بدهم تا به دست امام برسد. مرد پول را به مدینه برد، امام هم به این مرد نیشابوری فرمودند: پنجاههزار دینار و سیهزار درهم را برگردان و به صاحبهایش پس بده؛ چون پولها پاک نیست. من فقط این دو درهم را من قبول میکنم! مقداری هم پول به وکیلشان دادند و فرمودند: به این خانم بده و بگو چند روز دیگر بیشتر زنده نیستی، با همین پول زندگی کن؛ یک کفن هم دادند و فرمودند: من این کفن را دادهام از پنبهای بافتهاند که در زمین مادرم زهرا میکاریم، این هم کفن خودت کن. خود من هم برای خواندن نمازش میآیم؛ تو مرا میبینی، اما دیگران نمیبینند. مبادا آنجا حرف بزنی!
-ائمه(علیهمالسلام)، شفیع و یاریرسان بندگان مؤمن
ائمهٔ ما با شما شیعیان اینطور هستند و شما را دوست دارند، نمازتان را هم میخوانند و دم مرگتان هم میآیند. اینها دستگیرههای نجات پروردگارند. امشب به فرمودهٔ ائمهٔ ما، نزدیک به یقین، شب قدر است و شما چهارده منبع فیوضات الهی برای توسل دارید؛ فقط برای خودتان نخواهید، بلکه برای گذشتگان خودتان، برای فعلیها، برای مردم دنیا، شفای کل کروناییهای دنیا و همهٔ مریضهای دنیا بخواهید. شما بخواه، اگر علی ساربان است، بلد است که شتر را کجا بخواباند؛ شما نگران مردم نباش! برای همه بخواهید، دوست دارد.
-اعتراض رسول خدا(ص) به مرد عرب
عربی به مسجد آمد. پیغمبر(ص) یک گوشه نشسته بود، این عرب در قنوت نمازش گفت: «أللهمَّ اغْفِرلِی وَ لِرَسول الله». وقتی نمازش تمام شد، پیغمبر(ص) او را صدا زدند و گفتند: آیا کَرم خدا فقط برای تو و من است؟ برای چه فقط برای خودت و من خواستی؟! بگو: «أللهمَّ اغْفِر لِلْمؤمِنین وَالْمُؤمِنات، وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِمات، أللهمَّ اغْفِر لِحَيّنا وَمَيِّتنا، ذَكَرِنا وَأنثَانا، صَغيرِنا وَكَبيرِنا، حُرّنا وَمَمْلوکِنا، لِسّائِل وَالْمَحْروم» برای همهٔ عالم بخواه؛ برای آنکسی که آبرودار هم هست، ولی مجبور شده پیش شما بیاید که میتوانی مشکل را حل کنی، دست دراز کرده است؛ برای آنکه در زندگی از نعمتهای زیادی فعلاً محروم است و آیندهاش را نمیداند. بگذار دست سائل و محروم در جیبت باشد تا دست شما هم در جیب رحمت پروردگار برود. به هر دست که بدهی، به همان دست پس میگیری.
ج) باور داشتن به قیامت
«وَ اَلَّذِینَ یصَدِّقُونَ بِیوْمِ اَلدِّینِ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 26) اینها قیامت را باور کردند و شکی ندارند؛ چون قیامت را باور کردند، خطا نمیکنند و اگر هم خطایی در درونشان از ذهن آنها بگذرد، به پروردگار متوسل میشوند که او به پای آنها خطا حساب نکند. مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی که من در درس ایشان در مسجد گوهرشاد مشهد رفته بودم، گاهی چهار پنج بار با یک حالی «لا اله الا الله» میگفتند. من از ایشان پرسیدم: معمولاً کسی در درسها «لا اله الا الله» نمیگوید، شما چرا چندبار «لا اله الا الله» میگویید؟ فرمود: گاهی میخواهد به ذهنم خطور کند که مشکلی که من در این مسئله فهمیدهام، آیا دیگران هم همینطور فهمیدهاند؟ میبینم که این از خطورات شیطانی است، «لا اله الا الله» میگویم تا پروردگار حساب نکند.
د) ترس از عذاب الهی
«وَ اَلَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذٰابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 27) اینها از عذاب خدا میترسند، بیباک و شجاع نیستند و در برابر عذاب خدا ترسو هستند. این یکی از زیباترین و بهترین ترسهاست. «إِنَّ عَذٰابَ رَبِّهِمْ غَیرُ مَأْمُونٍ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 28) عذاب خدا رهاست، شما باید خودتان را در امنیت ببرید.
ه) حفظ خود در برابر غریزهٔ جنسی
«وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 29) اینها کسانی هستند که کاملاً در برابر غریزهٔ جنسیشان ایستادهاند و میگویند ما اصلاً درخواست تو را عملی نمیکنیم. فشار هم به آنها بیاید، گرگ شهوت خیلی خطرناک است، ولی پروردگار میگوید که اینها ایستادهاند. «إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکتْ أَیمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیرُ مَلُومِینَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 30) جای هزینه کردن شهوت را در مسئلهٔ مشروع دارند و خودشان را به این نیازمند نمیبینند که با حرام در لذت بیندازند. «فَمَنِ اِبْتَغیٰ وَرٰاءَ ذٰلِک فَأُولٰئِک هُمُ اَلعٰادُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 31) اگر کسی از غیر شهوتِ حلال تجاوز کند، این موردسرزنش من است
و) ادای امانت به صاحبان اصلی
«وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِأَمٰانٰاتِهِمْ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 32) اینها در ادای امانت فوقالعاده هستند و میدانند که بدنشان، جانشان، پولشان، زن و بچهشان، قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام)، امانتهای الهی هستند و این امانت را به صاحبش ادا میکنند.
ز) مراقبت بر پیمانهای مردمی و خدایی
«وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ» اگر با مردم قرارداد مشروعی دارند، اگر با خدا قرارداد دارند، مواظب پیمانشان هستند که پیمانشکنی نکنند.
ح) بخل نداشتن در گواهی دادن
«وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِشَهٰادٰاتِهِمْ قٰائِمُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 33) اگر از چیزی خبر دارند که باید بروند و شهادت بدهند تا طرف از گرفتاری نجات پیدا کند، بخل نمیکنند و گواهی میدهند.
ط) محافظت از نماز تا آخرین لحظه
«وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلاٰتِهِمْ یحٰافِظُونَ»(سورهٔ معارج، آیهٔ 34) این «یحافظون» فعل مضارع است؛ یعنی تا لحظهٔ آخر عمرشان مواظب هستند که به نماز صبح، نماز ظهروعصر، نماز مغرب و عشا و نماز شبشان لطمهای نخورد.
شرح حال بندگان خطاکار و رحمانیت خداوند
ویژگیهای بندگان مؤمنِ کامل الهی را گفتیم؛ حالا گنهکاران که حتماً ما هم جزو آنها هستیم! رودربایستی نداریم و گنهکار هستیم. گاهی گناه گنهکار زیاد است، این چند خط شعر شرح حال گنهکاران است که من فقط برای شخص خودم میخوانم؛ چون من امشب در پیشگاه خدا و روی منبر پیغمبر اقرار میکنم که از گذشتهام و از همهٔ عمرم پشیمان هستم، دلهره دارم و نگرانم! نمیدانم با عمری که از من گذشته، چطوری میمیرم، برزخ و قیامتم چه میشود؟! اگر خودم اجازه داشتم که پرده از روی کار خودم بردارم؛ اگر اجازه داشتم که اجازه نمیدهد و میگوید بندهٔ من، آبرویت باید محفوظ بماند و حق نداری برملا کنی که چهکاره بودی! اگر پرده را کنار بزنم و بین مردم بیایم، این شعر شرح حال من میشود:
نه در مسجد گذارندم که رند است ×××××××××× نه در میخانه که این خَمّار خام است
مرا در مسجد راه نمیدهند و میگویند: لاابالی، آدم رند! بیرون برو.
میان مسجد و میخانه راهی است ××××××× بجویید ای عزیزان که این کدام است؟
خدایا! من آن بندهٔ حقپرستم ××××××××× که از جام لا تقنطوی تو مستم
کرم شیوهٔ تو، گنه عادت من ×××××××××× تو آنی که هستی، من اینم که هستم
ضعیف هستم، تو میگویی گناه نکن، اما دوباره در گناه میافتم.
در شهر بزرگی بودم، شب جمعهای دعای کمیل میخواندم، مسجد جامع آن شهر خیلی هم تاریک بود. وقتی تمام چراغها را خاموش کردند، حتی من جلوی پای خودم را نمیدیدم! روبهقبله روی زمین هم نشسته بودم، این روایت را در «إلهی وَ رَبّی مَنْ لِی غَیْرُک» خواندم: خدایا تو فرمودی هر کس یک قدم بیاید، من ده قدم بهطرفش میآیم. یکی که کنار دستم بود، همینطوری که مردم زار میزدند، آرام روی دست من زد و گفت: این روایت را در حق خودت و این مردم نگو! گفتم: چه بگویم؟ این روایت است. گفت: به خدا گفتی؟ تو میگویی خدا گفته است که اگر تو یک قدم بیایی، من ده قدم میآیم؛ به او بگو: من آن یک قدم را هم نمیتوانم بیایم، این یک قدم را هم خودت بیا. خدایا! مگر وقتی در خانهها مریضی داریم که نمیتواند به دکتر برود، دکتر را بالای سرش نمیآورند؛ تو امشب خودت از ما عیادت کن.
من خسته و ناتوان و زارم ××××××××× جز تو درِ دیگری ندارم
با اینهمه نامرادی و غم ×××××× بر رحمت تو امیدوارم
دانم که تو دست من بگیری ××××××× هر چند دلی سیاه دارم
جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر ×××××××× مستم و گم کردهام راه خرابات را
این وضع ماست، آنهم وضع انسانهای کامل بود؛ حالا ببینیم اخلاق خدا نسبت به ما چیست؟
امیدواری به رحمت الهی، سفارش خداوند به بندگان
«قُلْ یٰا عِبٰادِی اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 53) خیلی عجیب است که آیه میگوید: «یٰا عِبٰادِی» یعنی بندگانم، نمیگوید بندگان؛ خدا میگوید: بندگانم! با اینهمه گناه و اسراف بر وجودتان، باز هم مال من و از من هستید. حالا که سرتاپای وجودتان را آلوده کردید، «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» اما از من ناامید نباشید. امشب چندتا از گناه ما را میبخشی؟ «إِنَّ اَللّٰهَ یغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً» اگر گناه مالی بین خودت و مردم دارم، برو تصفیه کن؛ اما هرچه گناه بین خودت و من داری، میبخشم. «إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ».
رحمانیت و غفاریت پروردگار در روایات معصومین(علیهمالسلام)
-حیای خداوند از جهنم بردن افراد سالخوردهٔ امت
روایتی در کتاب «نوادر» راوندی از امام باقر(ص)، از پدرانشان، از رسول خدا(ص) و از خداوند نقل میکند که پروردگار فرمود: «إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنْ عَبْدِي وَ أَمَتِي يَشِيبَانِ فِي اَلْإِسْلاَمِ ثُمّ أعَذّبَهُما» من از پیرمرد و پیرزنی که مو و محاسن آنها در اسلام سفید شده، حیا میکنم که عذابشان کنم. من از ریش سفید مردان و گیس سفید زنان حیا میکنم که آنها را به جهنم ببرم. ای موسفید! تو هم یکخرده از خدا حیا کن.
-خداوند، پوشانندهٔ خطای بنده در عرش
باز همین کتاب نقل میکند: «أَنَّ فِي اَلْعَرْشِ تِمْثَالاً لِكُلِّ عَبْدٍ» هر کسی یک تمثالِ نوری، باطنی و روحی از خودش در عرش دارد، «فَإِذَا اِشْتَغَلَ اَلْعَبْدُ بِالْعِبَادَةِ رَأَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ تِمْثَالَهُ» وقتی در عبادت است، فرشتگان آن شکل و قیافهای را در عرش میبینند که برای بندهاش در زمین است. «وَ إِذَا اِشْتَغَلَ بِالْمَعْصِيَةِ أَمَرَ اَللَّهُ [بَعْضَ] اَلْمَلاَئِكَةِ حَتَّى يَحْجُبُوهُ» وقتی بندهاش وارد گناه میشود، به بعضی از فرشتگان میفرماید: سریع پرهایتان را جلوی این تمثال بگذارید، «لِئَلاَّ تَرَاهُ اَلْمَلاَئِكَةُ» که فرشتگان نبینند و آبروی بندهٔ من نرود. «فَذَلِكَ مَعْنَى قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» آیا تا حالا نخواندهاید: «يَا مَنْ أَظْهَرَ اَلْجَمِيلَ وَ سَتَرَ اَلْقَبِيحَ»، این همین است.
-پذیرش توبهٔ بنده، لحظاتی پس از مرگ
یک روایت دیگر بخوانم؛ این دیگر چه روایتی است! چه کسی نقل کرده است؟ در جلد دوم عربی کتاب «اصول کافی»، صفحهٔ 44؛ جلد دوم عربی کتاب «من لایحضرهالفقیه» از شیخ صدوق که کتاب عظیم فقهی است. این روایت در این دو کتاب آمده و برای من یقینی است. پیغمبر(ص) سخنرانی میکردند، در آخر سخنرانی به همه گفتند: «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ» کسی که قبل از مرگش، یکسال مانده به مردنش توبه کند، خدا توبهاش را قبول میکند. سپس پیغمبر(ص) فرمودند: «إِنَّ سَنَة لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ» یک سال خیلی است، کسی که یک ماه قبل از مرگش توبه کند، خدا توبهاش را قبول میکند. آنگاه فرمودند: «إِنَّ اَلشَّهْرَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَةٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ» یک ماه خیلی است، اگر یک هفته قبل از مرگش توبه کند، خدا قبول میکند! یعنی پیغمبر(ص) میدیدند که این آدم ممکن است در این یکماهه هم یکی دوتا گناه بکند! «ثُمَّ قَالَ إِنَّ جُمْعَة لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِيَوْمٍ قَبِلَ اَللَّهُ تَوْبَتَهُ» بعد حضرت فرمودند: یک هفته زیاد است، اگر کسی یک روز مانده به مردنش توبه کند، خدا توبهاش را قبول میکند. خدایا! خودت را به ما بشناسان. «ثُمَّ قَالَ إِنَّ يَوْما لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَاعَةٍ تَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِ» بعد فرمودند: یک روز خیلی است، اگر کسی یک ساعت مانده به مردنش توبه کند، خدا قبول میکند. البته بعد از برگرداندن حق مالی؛ این برای گناهان بین خودمان و اوست. بعد فرمودند: «وَ إِنَّ اَلسَّاعَةَ لَكَثِيرٌ مَنْ تَابَ وَ قَدْ بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ تَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِ» برای امت من یک ساعت هم زیاد است، اگر کسی که ملکالموت نَفَس و جانش را گرفته، اما هنوز به اینجا نرسیده است، توبه کند، خدا توبهاش را قبول میکند.
-خداوند، عاشق محبین اهلبیت(علیهمالسلام)
کتاب «اصول کافی» و «بحارالأنوار» نقل کرده است، اهلسنت هم در «الدرالنظیم» نقل کردهاند که ابنعباس میگوید: من پیغمبر را دیدم که پنجتا سجده کرد. خیلی گریه کردید، میخواهم با این روایت، دلتان را خیلی خوش کنم. پنجتا سجده بدون رکوع کردند، من به پیغمبر(ص) گفتم: پنجتا سجدهٔ بدون رکوع، یعنی بدون نماز و سجدهٔ خالی، کردی؛ علت آن چیست؟ حضرت فرمودند: جبرئیل پیش من آمد و گفت: یا رسولالله! خدا میگوید که من عاشق علی هستم، من سجده کردم؛ دوباره به من گفت که خدا میگوید: من خیلی زهرا را دوست دارم، من سجده کردم. وقتی سرم را بلند کردم، جبرئیل گفت که خدا میگوید: «یحب الحسن» من حسن را دوست دارم، من سجده کردم. سرم را بلند کردم، جبرئیل گفت: آقا! خدا عاشق حسین است، من سجده کردم. سرم را بلند کردم، جبرئیل به من گفت که خدا میگوید: هر کس این پنجتا را دوست دارد، من او را دوست دارم. خدا ما را دوست دارد، زن و مرد ما را دوست دارد، به خودش قسم که ما را دوست دارد؛ علامتش هم این است که ما اینها را دوست داریم! یعنی امشب ما را رد میکند؟! شما یک رفیق خودتان را که دوستش دارید، چهار دفعه هم شما را اذیت کرده باشد، وقتی با یک حالی و نگاهی پیش شما بیاید، آیا واقعاً او را رد میکنید؟ خدا اخلاق رد کردن دارد؟! خدا اخلاق قبول کردن دارد، نه اخلاق رد کردن.
-قبر پر از آتش و مادر دلسوخته
ملافتحالله کاشانی این روایت را در «منهجالصادقین» که ده جلد است، نقل کرده است؛ به پیغمبر(ص) گفتند: در بقیع از یک قبری آتش بالا میزند، حضرت فرمودند: علی جان، فاطمهٔ من، حسن جان، حسین جان، برویم. بهسرعت آمدند، فرمودند: صاحب این قبر مادر دارد؟ گفتند: بله مادر دارد. گفت: او را به قبرستان بیاورید. قبرستان کنار خانهها بود، رفتند و مادر را آوردند. حضرت فرمودند: صاحب این قبر بچهٔ توست؟ گفت: بله یا رسولالله، فرزند من است. فرمودند: آیا از او ناراضی هستی؟ گفت: خیلی دلم را سوزانده و مرا کتک زده است. فرمودند: او را به من ببخش، گفت: نمیتوانم ببخشم! امیرالمؤمنین(ع) جلو آمدند و فرمودند: مادر این بچهات را به من ببخش، گفت: اصلاً نمیبخشم! زهرا(س) جلو آمدند و گفتند: این بچهات را به من ببخش، گفت: نمیبخشم! امام مجتبی(ع) جلو آمدند و گفتند: او را به من ببخش، گفت: نمیبخشم!
قرآن دربارهٔ شفاعت فرموده که یقینی است؛ بچههای یعقوب(ع) به او گفتند: برای گناهی که ما کردیم، به در خانهٔ پروردگار برو و برای ما آمرزش بخواه، یعقوب(ع) گفت: میخواهم! این شفاعت است، پس چیست؟
این چهارتا را کنار زد و گفت: نه! امام حسین(ع) چهارساله بودند، جلو آمدند؛ حضرت اصلاً نگفتند که مادر، بچهات را به من ببخش! هنوز امام حرف نزده بودند، گفت: فدایت بشوم، او را بخشیدم. بخشید و آتش خاموش شد. حسین جان! ما گدای تو هستیم، ما یک عمر برای تو گریه کردهایم، به خدا بگو که دههٔ عاشورا را از ما نگیرد.
به او گفتند: خانم، آن چهارتا را رد کردی، ابیعبدالله(ع) که اصلاً حرف نزده بود! گفت: میخواستم بگویم او را نمیبخشم، اما دیدم که فضا پر از ملائکه با گرز است، آنها گفتند: اگر به حسین بیادبی کنی، تو را میزنیم؛ حرف ابیعبدالله را رد نکن.
کلام آخر؛ درددل رقیه(س) با سر پدر
شب زیارتی ابیعبدالله(ع) است؛ «السلام علیک یا ابا عبدالله». کدام یک از شما دختر یا نوهٔ دختر در خانه دارید؟ حال دخترها نوهٔ دختریمان را میدانید؟ وقتی سر بابا را بغل گرفت، گفت:
بابا نگاه پر شررم درد میکند ××××××××× قلب حزین و شعلهورم درد میکند
از بس برای دیدن تو گریه کردهام ××××××× چشمان خیس و ترم درد میکند
از کربلا تا اینجا گفتم که بابایم را میخواهم!
از بعد نیزه رفتن رأس عمو ببین ××××××××× سر تا به پای اهل حرم درد میکند
بابا آهسته بوسه گیرم از آن جای خیزران ××××××××××× دانم لبانت ای پدرم درد میکند
بابا، من لبت را بلند نمیبوسم و به دو لبت فشار نمیآورم!
از کوچههای سنگی کوفه زمن نپرس ×××××××××× آخر هنوز بال و پرم درد میکند
با هر نوازشی که ز باد صبا رسد ×××××××× این دسته موی مختصرم درد میکند
چرا موی تو مختصر است، همه را برده بودند؟ دشمن موهایت را در زدن کَند؟!
ناقه بلند بود و نگویم چه شد، ولی ×××××××× چون فاطمه ببین کمرم درد میکند
مدیون عمهام که نفس میکشم هنوز ××××××× جسم کبود همسفرم درد میکند
بابا، عمه بیشتر از من تازیانه خورده است!
بابا ببین، شبیه زنی سالخوردهام ××××××××× دستم، تنم، سرم، جگرم، درد میکند
حالا گریهتان را با این چهارتا دعا قاتی کنید، این گریه پرقیمتترین گریه است! گریهٔ بر ابیعبدالله(ع)، پرقیمتترین گریه است.
تهران/ حسینیۀ همدانیها/ رمضان/ بهار 1399ه.ش./ سخنرانی سوم(شب احیا)