جلسه هفتم سخنرانی جمعه (13-4-1399)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- حضرت معصومه(س) در محاصرۀ معنوی اولیای الهی
- -توجه ویژۀ خداوند و اولیای الهی به حضرت معصومه(س)
- اولیاءالله، چشم و چراغ عناوین الهی برای بندگان حقیقی
- ایمان به خداوند، نخستین ویژگی اولیای الهی
- -جدایی بین اهلبیت(علیهمالسلام) و قرآن، امری محال
- -جلوۀ کتبی و عینی «کِتابَ اللّه»
- -معصومین(علیهمالسلام)، جلوۀ عینی کتاب خدا
- -هدایتشدگان حقیقی در کلام رسول خدا(ص)
- آفرینش وجود نوری اهلبیت، پیش از خلقت جهان هستی
- -مسیح(ع)، بندۀ خداوند در همان لحظۀ تولد
- -تفاوت ایمان ما و اولیای الهی
- -خداوند، دلیل بر وجود خودش
- ایمان، حقیقتی مرکّب
- کلام آخر؛ قطعهای سوزناک از زیارت ناحیۀ مقدسه
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
حضرت معصومه(س) در محاصرۀ معنوی اولیای الهی
از جملات زیارت بانوی کرامت، حضرت فاطمهٔ معصومه(س) بهصراحت استفاده میشود که ایشان در محاصرهٔ معنوی اولیای الهی، یعنی حضرت موسیبنجعفر، امام هشتم و حضرت جوادالائمه(علیهمالسلام) بودهاند. قلب و روح ایشان با همهٔ ارزشهای این سه ولیاللهالاعظم در ارتباط است و از طریق این ارتباط توانست خودش را به مقامات والای معنوی و ملکوتی برساند. یک رباعی برایتان بخوانم؛ البته توجه هم به ظاهر این رباعی به معانی لغوی آن نیست. صاحب این رباعی، دو سه کتاب مهم دارد و بیرون شهر سمنان دفن است.
این ذوق و سماع ما مجازی نبود ××××××××× این وجد که حال ماست، بازی نبود
با بیخبران بگو کهای بیخردان ××××××××× بیهودهسخن به این درازی نبود
-توجه ویژۀ خداوند و اولیای الهی به حضرت معصومه(س)
اگر ایشان یک خانم معمولی بود، بهطور یقین، اینقدر مورد توجه خدا، حضرت موسیبنجعفر(ع) و امامان بعد از موسیبنجعفر(ع) قرار نمیگرفت. خداوند و امامان بعد از موسیبنجعفر(ع)، بهخاطر معنویت، ارزشهای فکری و قلبیشان، توجه ویژهای به آن حضرت داشتند. ایشان از زمانی که اینجا دفن شدند، مثل خورشید دائماً طلوع داشتهاند و انرژی پخش کردهاند. حوزهٔ علمیهٔ قم یکی از برکات وجود مبارک ایشان است. ما تعداد توسلاتی که در این 1400 سال به ایشان شده و پاسخ ایشان به توسلات را نمیدانیم؛ ای کاش! از اول ثبت و نوشته میشد تا امروز بهصورت چند جلد کتاب قطور در اختیار ما بود و ما هم مثل گذشتگان بهرهمند میشدیم.
اولیاءالله، چشم و چراغ عناوین الهی برای بندگان حقیقی
این بزرگوارانی که ایشان در دامن معنویت آنها تربیت شده، رشد کرده و به این مقام رسیده است، اوصاف و ویژگیهایی برای آنها در قرآن مجید، نهجالبلاغه و روایاتمان بیان شده است. قرآن مجید خیلی عناوین مثبت دارد: «صٰابِرین»، «صٰادِقین»، «قٰانِتین»، «خٰاشِعین»، «ذٰاکِرین»، «مُؤمِنین»، «مُسْلِمین»، «مُتِصَدّقین»، «رٰاکِعین» و «سٰاجِدین». قرآن مجید این عناوین را هم برای مردها و هم برای زنان ذکر کرده است. اینها نوعِ عناوینی است که پروردگار عالم برای بندگان واقعیاش بیان کرده است.
«اولیاءالله» چشم و چراغ این عناوین است که در سه آیهٔ سورهٔ مبارکه یونس مطرح است. در هر سه آیه هم خصوصیات و ویژگیهای اولیای الهی را بیان میکند. شش خصوصیت در سورهٔ یونس بیان شده که مصداق اتم و اکمل این خصوصیتها، ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) هستند.
ایمان به خداوند، نخستین ویژگی اولیای الهی
-جدایی بین اهلبیت(علیهمالسلام) و قرآن، امری محال
«الَّذِينَ آمَنُوا»(سورهٔ یونس، آیهٔ 63)؛ «آمَنُوا» فعل ماضی است، یعنی کسانی که قبلاً و پیش از این به پروردگار عالم پیوند خوردهاند. این که عرض میکنم پیوند و گره خوردهاند، در روایات مطرح است. من یک روایتش را از وجود مبارک حضرت رضا(ع) میخوانم که امروز روز ولادتشان بود. «آمَنُوا» اینها پیش از این به پروردگار عالم گره خورده و وصل شدهاند، چه زمانی بوده است؟ شما میدانید که پیغمبر اکرم(ص)، نه یکبار، نه دوبار، بلکه کراراً به مردم تذکر دادهاند. شاید بعضیها فکر میکنند که این روایت برای یکی دو ساعت مانده به مرگ پیغمبر(ص) است، ولی اگر به کتابها مراجعه کنیم، میبینیم آخرینباری که این روایت را فرمودهاند، یکی دو ساعت مانده به وفاتشان بوده است. ایامی که بین مردم بودند و سلامت بدن داشتند، کراراً این مطلب را فرمودهاند: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا» مهم این است که محال است بین اهلبیت من و قرآن جدایی بیفتد.
-جلوۀ کتبی و عینی «کِتابَ اللّه»
برادران اهل علم عنایت دارند که عبارت «محال است» از دل روایت درمیآید: «لَنْ يَفْتَرِقَا»؛ اگر با نگاه دقیقتر نگاه بکنید، قرآن مجید و اهلبیت یک واحد در دو تجلی هستند و بین قرآن و اهل بیت در هیچ موردی افتراق نیست. شما میدانید که امیرالمؤمنین(ع) با فریاد بلند فرمودند: من «کِتٰابَ اللّه» هستم. بله بهصورت دو حقیقت ذکر شده، ولی یک حقیقت در دو جلوه است: یک جلوهاش کتبی است که همین قرآنهای در اختیار ماست، یک جلوه هم عینی و بهعبادت سادهتر، انسانی است؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع)، یازده امام و صدیقهٔ کبری(س) قرآن انسانی هستند و اینها ثابت شده است.
-معصومین(علیهمالسلام)، جلوۀ عینی کتاب خدا
کتابی بهنام «ملکهٔ اسلام، فاطمهٔ زهرا(س)» هست که حدود هشتاد سال پیش در دویست صفحه نوشته شده و خیلی هم قوی نوشته شده است. نویسندهٔ آن واقعاً مجتهد جامعالشرایط، حکیم، فیلسوف، فقیه و عارف بوده است. من با ایشان خیلی ارتباط داشتم؛ حتی وقتی من 23-24 ساله و طلبهٔ قم بودم، یکبار خدمتشان رفتم(حالا بار چندم بود، نمیدانم) و ایشان مرا امتحان کردند که ببینند من چه خواندهام، چقدر خواندهام و چگونه خواندهام! این عادتشان بود که هر طلبهای میرفت، او را امتحان میکرد. من با لطف خدا اینقدر از امتحان خوب درآمدم که اجازهٔ علمی و رواییِ هفتصفحهای به من مرحمت کردند.
این کتاب برای هشتاد سال پیش نوشته شده و فقط دربارهٔ صدیقهٔ کبری(س) است؛ نه زندگی او، بلکه دربارهٔ علم، اندیشه، بلاغت، فصاحت و عمقنگری صدیقهٔ کبری(س) است. حالا ایشان یا هجده سال یا 24 سال در این دنیا زندگی کردهاند؛ 24 سال هم سن خیلی کمی است، هجده سال هم که کمتر! من این دویست صفحه را با کمک عالمان، بزرگواران و محققانی به نهصد صفحه تبدیل کردم و اسمش را هم عوض نکردم؛ چون زحمت اصلیاش را آن مرد بزرگ کشیده بود. دوبار هم تا حالا چاپ شده است. شما اگر حوصله کنید و این کتاب(ملکهٔ اسلام) را از صفحهٔ اول تا آخر بخوانید و به آن دل بدهید؛ نه خواندن گذرایی، بلکه مایهٔ قلبی و فکری در مطالعه بگذارید؛ خیلی برایتان روشن ثابت میشود که صدیقهٔ کبری(س) قرآن عینی است. یک جلوهٔ قرآن، همین قرآن کتبی است که بین دو جلد است و پیش ماست، جلوۀ انسانی آن هم بیکم و زیاد، صدیقهٔ کبری(س) و همینطور، ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) هستند.
-هدایتشدگان حقیقی در کلام رسول خدا(ص)
وقتی پیغمبر اکرم(ص) بارها دربارهٔ این دو گوهر بینمونهٔ عالم هستی صحبت کردهاند، یک معنیاش این است که بدون اهلبیت من بهسراغ قرآن نروید، چون گمراه میشوید. حضرت میفرمایند: «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي» یعنی اگر تنها و بدون ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) بهسراغ قرآن بروید، گمراهی شما یقینی و قطعی است. حالا من نمیخواهم توضیح بدهم؛ اما بدانید حدود یکمیلیارد مسلمانی که بدون ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) زندگی میکنند و فقط میگویند قرآن، بهطور یقین و طبق آیات قرآن، در گمراهی هستند. در حقیقت، هدایتشدگان آنهایی هستند که با قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام)، اعتقاداً، اخلاقاً و عملاً سروکار دارند.
آفرینش وجود نوری اهلبیت، پیش از خلقت جهان هستی
این مطلب را برای چه گفتم؟ برای اینکه ماضی بودن «آمَنوا» را معنا بکنم. روایات میگوید اولیای خدا پیش از این به خدا گره خوردهاند و به پروردگار متصل شدهاند؛ این روایات هم روایات کمی نیست! پیش از آنکه پروردگار عالم آسمانها و زمین را خلق بکند، چند میلیون سال قبل، وجودِ نوریِ اهلبیت(علیهمالسلام) را آفرید و اینها در همان وجود نوریشان که میلیونها سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین بوده، خدا را تسبیح، تحمید، تهلیل و تقدیس میکردند؛ یعنی اولیای الهی که مصداق اتم آنها اهلبیت(علیهمالسلام) هستند، میلیونها سال قبل از آفرینش عوالم، به خدا مؤمن شدند و آنوقت عقل کامل داشتند. میخواهید این روایات را بهتر باور کنید، آیهای از قرآن برایتان میخوانم.
-مسیح(ع)، بندۀ خداوند در همان لحظۀ تولد
خدا به مریم فرمود: وقتی بچهات بهدنیا آمد و یهودیها از تو پرسیدند که این بچه را از کجا آوردی، تو هیچ جوابی نده؛ بگذار هر جوری میخواهند، بپرسند و تو هیچچیزی نگو! هرگاه حرفهایشان تمام شد، به گهواره اشاره کن و خودت حرف نزن. وقتی یهودیها شنیدند مریمی که شوهر نکرده و جزء معتکفین عبادتی در بیتالمقدس بوده، پسری بهدنیا آورده است، دور مریم ریختند و گفتند: «يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 28) ای دختر هارون! پدرت که آدم بدی نبوده است. عمران پاک و عبدالله بود، حتی مادرت هم زن پاکدامن و درستی بوده است، پس تو این بچه را از کجا آوردهای، در حالی که شوهر نکردهای؟!
مریم عبدالله است! خدا به او گفته که حرف نزن، حرف نزد؛ خدا به او فرموده که به گهواره اشاره کن تا یهودیها سر گهواره بروند و از خود بچهای بپرسند که دوسه ساعت پیش بهدنیا آ مده و هنوز بدنش گرم است. یهودیها گفتند: «كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 29) این درست است که ما را به گهواره حواله میدهی؟! مگر میشود با بچه در گهواره حرف زد؟! مگر بچهای که تازه بهدنیا آمده است، جواب میدهد؟! ناگهان صدای بچه از داخل گهواره بلند شد؛ اینجا دقت کنید که همهٔ افعال سخنان عیسی(ع) ماضی است و هیچکدام مضارع نیست! او نمیگوید در آینده، بلکه گفت: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 30) من عبدالله بودم، خدا به من کتاب داده و مرا به پیغمبری انتخاب کرده است. «وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 31) خدا مرا به نماز و روزه و زکات سفارش کرده «وَبَرًّا بِوَالِدَتِي» و همچنین سفارش کرده است که به مادرم نیکوکار باشم.
-تفاوت ایمان ما و اولیای الهی
مسیح تازه بچه دوسه ساعته بود، همهٔ حرفهایش را با فعل ماضی بیان کرد؛ این که خدا میگوید: اولیای من پیش از این به من مؤمن شدهاند، این پیش از این برای چندمیلیون سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین بوده است. این ایمان عجب ایمان باارزشی است و باید آن را ایمان افاضهای گفت. ما ایمان خود را از معلم گرفتهایم؛ یا پدر و مادرمان هنرمندانه ایمان را به ما تعلیم دادهاند یا معلمهای خوب روزگار مدرسهمان به ما آموختهاند یا خدا به ما لطف کرده و از بچگی در ماه رمضان، محرّم و صفر پای منبرها رفتهایم و با منبریهای عالم خوبی برخورد کردهایم و آنها از طریق منبر، ایمان را به ما القا کردهاند. ما ایمان را از آدمهای مثل خودمان -پدر، مادر، معلم و عالم- بهدست آوردهایم که البته اضافهٔ از ما داشتهاند؛ ولی اولیای خدا ایمانشان را از خود پروردگار بهدست آوردهاند.
-خداوند، دلیل بر وجود خودش
برادران اهل علمم میدانند که اول دعای صباح امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ»؛ میدانید یعنی چه؟ امیرالمؤمنین(ع) میگویند: من بهدنبال هیچ دلیلی برای اثبات وجود تو نمیگردم؛ چون خودت دلیل بر وجودت هستی. ما میتوانیم این را هضم بکنیم و اصلاً بهاندازهٔ ما هست؟ از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدهاند که خدا را به چه دلیل شناختی و به او دل دادی؟ حضرت جواب میدهند: به دلیل خودش؛ یا زینالعابدین(ع) در دعای ابوحمزهٔ ثمالی به پروردگار میگویند: «بِكَ عَرَفتُكَ» من اگر تو را شناختم، تو را به خودت شناختم؛ نه با معلم، نه با مدرسه، نه با قلم، نه با روحانی و نه با منبر. این ایمان اولیای خداست.
ایمان، حقیقتی مرکّب
خود ایمان چیست؟ باز جملهای علمی بگویم؛ خود ایمان آیا یک حقیقت بسیط است یا یک حقیقت مرکب؟ آیا ایمان یک واحد قلبی است یا یک معنای مرکّب دارد؛ یعنی چند حقیقت که با همدیگر جمع بشوند، ایمان میشود؟ ایمان حقیقت مرکبه است؛ چه کسی فرموده که حقیقت مرکبه است؟ حضرت رضا(ع) فرمودهاند و روایتش را صدوق در «عیون اخبارالرضا»، کلینی در «اصول کافی» و مرحوم مجلسی در «بحارالأنوار» نقل میکنند؛ البته دیگران هم نقل کردهاند که انشاءلله فردا شب برایتان با خواست خدا، متن گفتار عرشی امام هشتم را در توضیح ایمان عرض میکنم تا آیهٔ شریفه به قول قدیمیها، در قلب ما بهخوبی حلّاجی بشود و بفهمیم ایمان یعنی چه؟! ایمان اولیا برای قبل از آفرینش است، ولی حالا این ایمانی که ما باید داشته باشیم، چیست!
کلام آخر؛ قطعهای سوزناک از زیارت ناحیۀ مقدسه
شب شنبه متعلق به وجود مبارک امام عصر(عج) است؛ از طلوع آفتاب جمعه تا نیمهشب امشب واقعاً در ارتباط با امام زمان(عج) است.
نگویم آب و گل است آن وجود روحانی ××××××××× بدین کمال نباشد جمال انسانی
اگر که آب و گلی، همچنان که سایر خلق ×××××××××× گل بهشت مخمر به آب حیوانی
به هرچه خوبتر اندر جهان نظر کردم ××××××××× که گویمش به تو ماند، تو خوبتر از آنی
یک قطعهٔ بسیار سوزناک از زیارت ناحیه را برایتان بخوانم، البته با توضیح.
بهنظر امام عصر(عج)، وقتی ابیعبدالله(ع) به میدان رفتند، 84 زن و بچه داغدیده در خیمهها منتظر برگشت ابیعبدالله(ع) بودند. تنها یک مرد زنده مانده بود که او هم زینالعابدین(ع) بود. همه داخل خیمه بودند که یکمرتبه صدای شیههٔ اسب را شنیدند؛ صدا فرق کرده بود! اسب سُم خود را به زمین میزد و ناله میکرد. اولین کسی که از این 84 زن و بچه از خیمه با پای برهنه بیرون آمد، سکینه(س) دختر ابیعبدالله(ع) بود. وقتی نگاهش به اسب افتاد، دید زین اسب واژگون شده و تمام یال اسب هم غرق خون است. این دختری که یک جهان محبت بود، چنان ناله زد که 84 زن و بچه با پای برهنه بیرون ریختند و وقتی منظرهٔ اسب را دیدند، امام عصر(عج) میگویند: با کف دست به صورت و سینه میزدند و موهایشان را زیر چادر میکَندند؛ در حالی که خودشان را میزدند و موهایشان را میکَندند، همه با پای برهنه بهجانب میدان دویدند. فاصلهٔ خیمهها تا میدان، 13-140 قدم بیشتر نیست، انشاءالله راه کربلا باز بشود تا بروید و با چشمتان ببینید. میدان همین جایی است که حرم ابیعبدالله(ع) است و گودال همین جایی است که وصل به خود حرم است. آنوقت بیابانی بود.
وقتی این 84 تا رسیدند، «و الشمر جالس علی صدر» دیدند ابیعبدالله(ع) با بدن پر زخم میان گودال روی خاک است و شمر با آن بدن سنگین روی سینهٔ ابیعبدالله(ع) نشسته است. یک جملهٔ دیگرش را بگویم؛ امام زمان(عج) میگویند: آن خنجر ساخت هند را که خیلی خنجر تیز و سنگینی بود، بلند کرده و میخواهد فرود بیاورد تا گلوی ابیعبدالله(ع) را ببرّد. زن و بچه دارند میبینند...
-دعای پایانی
خدایا! به عظمت صدیقهٔ کبری، فاطمهٔ زهرا(س)، حضرت معصومه(س) و زینب کبری(س)، محرّم و صفر را از ما نگیر.
خدایا! مرد و زن و بچهٔ ما عاشق حسین تو هستند و برای آنها سخت است که محرّم و صفر را تعطیل ببینند.
خدایا! دنیا و آخرت ما را با اهلبیت(علیهمالسلام) قرار بده.
خدایا! دین ما، کشور ما، ملت ما، مرجعیت و حوزه و رهبری ما را در پناهت حفظ کن.
خدایا! ما و نسل ما را شیعه و مؤمن قرار بده.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
قم/ حرم حضرت معصومه(س)/ دههٔ کرامت/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی هفتم