لطفا منتظر باشید

جلسه هشتم دوشنبه (6-5-1399)

(قم مسجد اعظم)
ذی الحجه1441 ه.ق - مرداد1399 ه.ش
19.43 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

کتاب اصول کافی، از معتبرترین کتب شیعه

-نظر مثبت علما و فقها در خصوص کتاب

کتاب شریف «اصول کافی» از معتبرترین کتاب‌های شیعه است که در ده جلد بارها چاپ شده است. بنا به تقسیم مؤلف عظیم‌القدر، دانشمند و حدیث‌شناسِ این کتاب، به حق ثقةالاسلام کلینی، در سه مرحلهٔ اصول، فروع و روضه تدوین شده است. زحمات او در تألیف این کتاب سنگین بوده و نیازی نیست همهٔ وقت جلسه را به زحمات خستگی‌ناپذیر این انسان والا هزینه کنند. کمتر محدث، عالم، فقیه بزرگ و دانشمندی نظرهای مثبتی دربارهٔ این کتاب نداده و در این 1200سالی که از تألیف این کتاب گذشته است، عمدهٔ فقها، علما و دانشمندان، این کتاب را تأیید کرده‌اند و قابل‌عمل دانسته‌اند.

 

-تألیف اصول کافی در سه بخش مهم

در مجموع سه بخش این کتاب، نزدیک شانزده‌هزار روایت در باب عقل و جهل، توحید، نبوت، ولایت، امامت، اخلاق و فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نقل شده است. جلد آخر آن هم یک بخش زیبایی از معارف الهیه است که ای کاش، این کتاب هم مثل قرآن، مفاتیح، نهج‌البلاغه و صحیفه، با ترجمهٔ متین و درستی در خانه‌های فردفرد شیعه قرار می‌گرفت و مردان و زنان شیعه، حداقل دو ساعت از 24 ساعتشان را هزینهٔ مطالعهٔ این کتاب می‌کردند تا به معجزات ویژهٔ عقلی، علمی و قلبی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) پی می‌بردند. این کتاب اقیانوسی از علوم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است.

 

-شفای چشم‌درد شیخ عباس قمی از تبرک به اصول کافی

فرزند مرحوم محدث قمی، صاحب مفاتیح، حاج شیخ عباس برای خود من نقل کرد؛ ما در تهران همسایه بودیم، ایشان می‌گفت: پدرم در نجف بیمار شد، دکتر او را معاینه کرد و دارو داد. پدرم پرهیز کرد، اما خوب نشد. روزی به مادرم گفت: ظرف آبی برای من بیاور! دستش را در ظرف گرفت، آب روی انگشت‌هایش ریخت و خورد، بعد گفت: این انگشت‌های من عمری است که آثار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را نوشته است، نمی‌شود مرا شفا ندهد! حال او خوب شد. یک‌بار هم چشم‌درد سختی گرفت و او را تا بغداد هم بردیم، اما کار چشم به سامان نرسید و او را به نجف برگرداندیم. روزی به مادرم گفت: کتاب اصول کافی را از روی طاقچه به من بده. مادرم کتاب را داد، ایشان جلد کتاب، نه داخلش را به هر دو چشمش مالید و گفت: این کتاب پر از آثار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است و چشم را روشن می‌کند. وقتی کتاب را برداشت، هر دو چشمش خوب شد.

 

-توجه ویژهٔ آیت‌الله بروجردی به اصول کافی

من دوستی در تهران دارم که کت‌وشلواری است. وی به کمک کتاب شریف «اصول کافی» در سی جلد، «مرآةالعقول» علامهٔ مجلسی(از شاهکارهای علمی او) و کتاب «وافی» نوشتهٔ فیض کاشانی(از عظیم‌ترین تألیفات سیصد جلدی فیض)، مشکلاتش را حل کرده است. این‌قدر کتاب اصول کافی مورد توجه مرد بزرگ الهی، چهرهٔ درخشان علوم اسلامی، آیت‌الله‌العظمی بروجردی بود که فقط اسانید این کتاب را در ده جلد تنظیم کرده‌اند و به عنوان «اسانید کافی» چاپ شده است و از این کاری که آیت‌الله‌العظمی بروجردی کرد، معلوم می‌شود که این کتاب چقدر مورد توجه ایشان بوده است.

 

-روان‌کاوی دقیق انسان در احادیث ائمه

واقعاً لازم است که برای شناخت حضرت باقرالعلوم(ع) و حضرت صادق(ع)، ما این کتاب را یک دور عمقی ببینیم؛ چون بخش عمده‌ای از این ده جلد، روایات امام باقر و امام صادق(علیهما‌السلام) است؛ هم روایات اعتقادی، هم روایات اخلاقی، هم روایات عملی و هم روایات فقهی. من از کلمهٔ اول این کتاب تا آخر کتاب اصول آن را نگاه کرده‌ام و یک کلمه‌اش را هم جا نینداخته‌ام؛ نزدیک سه سال از وقتم را هزینهٔ مطالعه و دقت در نزدیک چهارهزار روایت اصول آن کرده‌ام. انسان شگفت‌زده می‌شود که ائمهٔ ما، مخصوصاً امام باقر و امام صادق(علیهما‌السلام) در 1500 سال پیش، انسان را با چه روان‌کاوی دقیقی مورد مطالعه قرار داده‌اند و نیازهای عقلی، روحی، جسمی، دنیایی و آخرتی او را بیان کرده‌اند.

 

دلسوزی ائمه در راهنمایی انسان به اخلاقیات

-اخلاق بد، نابودگر عمل انسان

من روایت کوتاهی را برای نمونه(البته بحثم در این روایت نیست) از امام باقر(ع) نقل می‌کنم که بدانید ائمه با چه سوز دل، حرص و ولع و عشقی، ما را راهنمایی کرده‌اند که اعمال و اخلاقمان در دنیا و آخرت خراب نشود، آتش نگیرد و فردای قیامت گرفتار نشویم. روایت در یک خط است و حضرت باقر(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ سُوءَ الْخُلْقِ لَيُفْسِدُ‌ الْعَمَلَ، كَما يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ» اخلاق بد نداشته باشید! «اخلاق بد نداشته باشید» در کلام امام، یعنی حسود، حریص، بخیل، نظرتنگ، بدبین، خودبین و مغرور نباشید. این مجموعه بدی‌های اخلاق است که امام می‌فرمایند این بدی‌های اخلاق، تمام اعمال شما را فاسد می‌کند، چنان‌که سرکه عسل را فاسد می‌کند. اگر نیم‌لیتر سرکه در یک کیلو عسل بریزند و به‌هم بزنند، حالا به درِ مغازه‌ها ببرند و بگویند: آقا این عسل با نیم‌لیتر سرکه قاتی شده است، چند می‌خری؟ می‌گوید: آن را داخل جوی بریز، من نمی‌خرم!

 

-فساد اخلاقی، عامل نابودی عمل زبیر و طلحه

فساد اخلاق زبیر، اعمال او را به باد داد؛ زبیر از اول منافق نبود، طلحه هم ظاهراً منافق نبود. در این پنجاه سال گشت‌وگذارم در کتاب‌ها ندیده‌ام که کسی مارک نفاق به زبیر و طلحه بزند؛ ولی هر دو در آخر عمر دچار این فساد اخلاقیِ خطرناک شدند که آن‌هم عشق به ریاست بود. خودشان می‌دانستند که حکومت حق واقعی امیرالمؤمنین(ع) است، ولی وقتی آتش عشق به ریاست، اعلی‌حضرت و رئیس شدن در قلبشان شعله‌ور شد، چندهزار نفر را برای کشتن امیرالمؤمنین(ع) به میدان جنگ کشیدند. این بدخلقی است. چرا خدا در آیهٔ 180 سورهٔ آل‌عمران و سورهٔ مبارکهٔ توبه، علنی می‌گوید که اگر بخیل توبه نکند، اهل دوزخ است؟ چون زشتی اخلاق خیلی خطرناک است. ما شاید(خودم را می‌گویم) دارای چند رشته زشتی اخلاق باشم و غافل هم باشم، خودم خبر نداشته باشم که شیطان در درونم چه چراگاهی ایجاد کرده است. این بسیار خطرناک است!

 

-حسادت مردم مدینه به شخصیت امیرالمؤمنین(ع)

من روایتی را گم کرده‌ام؛ دیده‌ام، اما نمی‌دانم کجاست و بعضی از این سی‌دی‌های روایات هم نشان نمی‌دهد. هشام‌بن‌حکم، این جوان دانشمند، عالم، دین‌شناس، آگاه و مؤمن، روزی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: یابن رسول‌الله! مردم مدینه امیرالمؤمنین(ع) را می‌شناختند؟ فرمودند: کاملاً می‌شناختند. گفت:‌آیا می‌دانستند اعلم است؟ فرمودند: بله می‌دانستند. گفت: آیا می‌دانستند به احکام الهی اَقضاست؟ فرمودند: بله می‌دانستند. گفت: آیا می‌دانستند از نظر ایمان سرآمد است؟ فرمودند: بله می‌دانستند. گفت: آیا می‌دانستند در تمام جهادهای فی‌سبیل‌الله مُخلِصاً و محتسباً شرکت کرده است؟ فرمودند: بله می‌دانستند. هشام گفت: آقا پس چرا جمع شدند و حقش را غارت کردند، او را خانه‌نشینش کرده و آن‌همه بلا سرش آوردند؟ امام اصلاً از تاریخ نگفتند و توضیح هم ندادند، فقط یک کلمه فرمودند: «هُشام اَلْحَسَد» آنها به‌خاطر حسادتشان چشم نداشتند که علی را ببینند.

 

-دوزخ، عاقبت داشتن سوءخلق

حسد یک سوء‌خلق است که آدم را دوزخی می‌کند؛ عشق به صندلی وقتی برای خدا نباشد، یک سوء‌خلق است و آدم را جهنمی می‌کند؛ بخل یک سوء‌خلق است که آدم را دوزخی می‌کند. یک جملهٔ امام باقر(ع) که نصف خط است و یک خط هم نیست، بهترین هشدار را تا قیامت به مرد و زن داده‌اند. بینا و بیدار باشید که زشتی‌های اخلاق عمل‌ شما را تباه می‌کند و به باد می‌دهد، چنان‌که سرکه عسل را تباه می‌کند. روان‌کاوی زیباتر از این می‌شود؟! من چه می‌شود که چپ می‌کنم و دنیا، دین، عمل و آخرتم را به باد می‌دهم؟ اینکه درِ دلت را باز کرده‌ای، شیطان‌های فساد اخلاقی را جا داده‌ای و این دل را که خانهٔ الهی است، به دشمن فروخته‌ای.

 

-رخنهٔ شیطان‌های فساد اخلاقی در قلب انسان

مرحوم ملاحمد نراقی می‌دانید که یکی از بزرگ‌ترین علمای کم‌نظیر شیعه است، استاد علوم مختلف بوده و در ضمنِ کتاب‌های علمی مهمی که نوشته، دوتا دیوان دارد که یک دیوان شعرش بر وزن قافیهٔ مثنوی است و یک دیوان غزلیات هم دارد. این دو دیوان جدای از هم چاپ شده است. در این دیوان مثنوی‌اش که «طاقدیس» نام دارد، با پروردگار عالم درددل می‌کند که خیلی جالب است! البته سی‌چهل خط است و من دو خطش را می‌خوانم؛ این شعر را یکی از بزرگ‌ترین عالمان مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌گوید:

من غلط کردم در اول بی‌شمار ×××××× اهرمن را راه دادم در حصار

من غلط کردم، یعنی در زندگی‌ام اشتباه کرده‌ام و اشتباه بی‌شمار من هم این بوده که جاده را برای اهریمن باز گذاشته‌ام و درون من خانه گرفته است. سی‌چهل سال است که دچار هستم و هرچه زباله داشته، در باطن من ریخته است؛ بخل، حسد، کینه، نظرتنگی و حرص. حالا می‌خواهم او را بیرون کنم، اما زورم نمی‌رسد و خیلی قدرت می‌خواهد که آدم پشت شیطان را به خاک بیاورد.

یک نظر در کار این ویرانه کن ×××××××××× دشمن خود را برون ز این خانه کن

اصلاً قدرتم را خورده و نیروی مرا نابود کرده، دیگر کار من نیست! حالا که بیدار شده‌ام و می‌خواهم او را بیرون کنم، زورم نمی‌رسد؛ اما با نگاه تو فرار می‌کند.

این یک روایت کوتاهِ پر معنا بود، اگر گوش بدهم و قبول کنم، سازنده هم است.

 

سه فرمان الهی در کلام حضرت باقر(ع)

یک روایت دیگر هم بگویم که این هم روایت عجیب اخلاقیِ فوق‌العاده‌ای است؛ حضرت باقر(ع)، صاحب امشب، صاحب هر شب، صاحب روزگار و صاحب دنیا و آخرت ما، معلم واقعی دین ما می‌فرمایند: «ثَلاثٌ لَم یَجعَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لاِحِد فِیهِنَّ رَخصَةً» سه‌چیز است که پروردگار عالم، ترک و پشت‌سر انداختن آن، عمل نکردن به آن و مخالفت با آن را به یک نفر اجازه نداده است؛ روایت خیلی عجیبی است و چقدر خوب است که خدا به ما توفیق دهد تا در روایات دقت کنیم؛ یعنی با همان نگاهی به روایات نگاه کنیم که امام داشته است تا عظمت روایت در برابر دید باطن ما مثل کوه جلوه کند.

 

الف) ادای امانت

«أَداءِ الأَمـانِةِ إِلَى البرِّ وَالفاجِرِ» برگرداندن امانت به مجرم، بدکار، بی‌دین، مؤمن، نیکوکار و آدم درست؛ این یک برنامهٔ پروردگار که خدا اجازهٔ ترکش را نداده است. مسئلهٔ برگرداندن امانت، یک بحث زیبای اخلاقی، قرآنی و روایتی است. من از این بحث بگذرم؛ حضرت زین‌العابدین(ع)، پدر امام باقر(ع) می‌فرمایند: اگر بخواهند خنجری که شمر سر پدرم را با آن برید، از دستش بگیرند و او به خانهٔ من بیاید و بگوید این خنجری است که گلوی پدرت را بریده‌ام، پیش تو امانت باشد، می‌آیم و می‌برم. اگر شمر آمد و گفت که امانتم را بده، من آن را سالم پس می‌دهم.

 

-امانت‌های الهیِ نزد انسان

حالا خود ما امانت هستیم و باید به صاحبش که خداست، این امانت را در قیامت سالم پس بدهیم. امانت را ارائه ندهیم، بگوید که امانت من این‌قدر زخم‌خورده نبود! ظلم، پَستی، بدی، ربا، غصب، رشوه و اختلاس در این ظرف امانت من نبود؛ چه‌کار کرده‌ای؟! به جهنم برو، تو پاک‌شدنی نیستی! قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم امانت پیغمبر(ص) پیش ما هستند: «إِنَّ اَللّٰهَ یأْمُرُکمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلیٰ أَهْلِهٰا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 58).

 

ب) وفای به عهد

«وَالوَفـاءِ بِالعَهدِ لِلبَرِّ وَالفـاجِرِ» دومین مورد، وفای به قرارداد است. امام باقر(ع) می‌فرمایند: قرارداد را با چه کسی بسته‌ای؟! با مجرم و بدکار یا آدم نیک؟! با هر کدام قرارداد بسته‌ای، به قراردادت عمل کن؛ مؤمن نباید آبروی دین را ببرد! با یک آدم بدکار قرارداد ببندی، بعد زیر قراردادش بزنی و بدکار هم این‌طرف و آن‌طرف بگوید که این‌هم مؤمن! مردم این‌طوری تا حالا آبروی شیعه را خیلی برده‌اند. بیا این‌هم مؤمن، این قرارداد کتبی‌اش و این امضایش که قرارداد را پایمال کرد. امام صادق(ع) می‌فرمایند: کاری نکنید که مردم با نگاه بد به ما نگاه کنند! شما را ببینند و بگویند به این می‌گویند تربیت‌شدهٔ جعفر صادق؟! بفرما، عجب آدم خبیث و بدی است!

برادرانم، خانم‌ها! تا زنده‌ هستید، آبروی پیغمبر(ص) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را حفظ کنید؛ دخترانی که از یک خانهٔ متدین شوهر می‌کنید، جوان‌هایی که با تدین می‌روید و از یک خانواده دختر می‌گیرید؛ رفتار دختر با داماد و داماد با دختر که هر دو از خانوادهٔ متدین هستید، به‌گونه‌ای نباشد که خانوادهٔ پسر بگوید: عجب غلطی کردیم که دختر از خانوادهٔ متدین گرفتیم! خانوادهٔ دختر هم بگوید: عجب کار بی‌جایی کردیم که دختر از دیندار گرفتیم! مردم هم خیلی کم به این معنا توجه دارند که آبروی دین و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را حفظ کنند.

 

ج) نیکی به والدین

«وَبِرُّ الوالِدینِ برِّینَ کـانا أَو فـاجِرینِ» سوم نیکی کردن به پدر و مادر است؛ امام باقر(ع) می‌فرمایند: پدر و مادرت خواه آدم‌های خوبی باشند و خواه آدم‌های بدی باشند، تو به بدی‌شان کاری نداشته باش و به آنها نیکی کن! پیش خودت نگو اینها کافر و مشرک هستند. این هم یک روایت دیگر از وجود مبارک امام باقر(ع) بود.

خرما نتوان خورد از این خار که کِشتیم ××××××××× دیبا نتوان بافت از این پشم که رِشتیم

بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم ×××××××××× پهلوی کبایر حسناتی ننوشتیم

افسوس بر این عمر گران‌مایه که بگذشت ××××××××× ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم

پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ×××××××× ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت ×××××××× شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم

باشد که عنایت برسد، ورنه مپندار ×××××××× با این عمل دوزخیان که اهل بهشتیم

سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان ××××××× یک خوشه ببخشند که ما هیچ نکشتیم

 

کلام آخر؛ سردرگمی بنی‌اسد در تدفین شهدای کربلا

مثل فردا مدینه آزاد بود؛ بنی‌امیه در حال نابود شدن بودند، بنی‌عباس هم حاکم نبودند و شیعه توانست بدن امام باقر(ع) را تشییع کند. شهر تعطیل شد و بدن الهی‌اش را همان‌جایی آوردند که وقتی از پشت پنجره‌های بقیع نگاه کردید، زارزار گریه کردید. امام صادق(ع) وارد قبر شدند، بند کفن بابا را باز کردند و صورت حجت خدا را روی خاک رو به قبله گذاشتند. بنی‌هاشم زیر بغل حضرت را گرفتند، از قبر بیرون آوردند و با یک دنیا احترام به خانه برگرداندند.

اما شبی که بنی‌اسد برای دفن بدن‌ها آمدند، گفتند: ما این بدن‌ها را نمی‌شناسیم؛ اینها نه سر دارند و نه لباس دارند، چگونه آنها را دفن و روی قبرها نام‌گذاری کنیم! ناگهان دیدند که شترسواری آرام و باوقار پیاده شد، خواستند فرار کنند که امام فرمودند: فرار نکنید، من همهٔ این بدن‌ها می‌شناسم. تمام بدن‌ها را دفن کردند، فقط یک بدن مانده بود که آن‌هم بدن پدرشان بود. دقت بفرمایید! امام می‌خواهند زیر بدن دست ببرد و بدن را بلند کنند، می‌بیند نمی‌شود؛ هر جای بدن را بلند کنند، ممکن است یک‌جای دیگرش جدا بشود. فرمودند: بنی‌اسد! قطعه‌ای بوریا از خیمه‌های ما بیاورید.

 

شما می‌دانید که شهید کفن ندارد؛ قدیمی‌ها می‌گفتند: مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود؟! امام نمی‌خواستند بدن را با حصیر کفن کنند! حصیر را آوردند، آرام‌آرام زیر بدن دادند که بشود بدن را بلند کنند. بدن بابا را بغل گرفتند و داخل قبر گذاشتند؛ حالا می‌خواهند مراسم اسلامی را انجام دهند و صورت بابا را رو به قبله کنند، اما بابا سر در بدن ندارد! رگ‌های بریده را روی خاک گذاشتند، داخل قبر خم شدند، صورت روی گلوی بریده گذاشته و فرمودند: «ابَتَا! امَّا الدُّنْيَا، فَبَعْدُكَ مُظْلِمَهٌ؛ فَامَّا الآخِرَهُ، فَبِنُورَ وَجْهَكَ مُشْرِقَهٌ» عجب حرفی زده‌اند! بابا دنیا بدون تو تاریک است. خدایا! خون‌های عاشورا را از ما نگیر؛ خدایا! گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) را از ما نگیر.

بنی‌اسد دیدند که از قبر بیرون نمی‌آید، زیر بغلش را گرفتند و بیرون آوردند، امام خاک ریختند و مقداری آب روی خاک قبر پاشیدند، بعد با کف دستشان صفحه‌ای درست کردند و با انگشت نوشتند؛ اگر دقت کرده باشید، این جمله داخل حرم بالای ضریح نوشته است: «یٰا أهْلَ الْعٰالَم! هذا قَبْرُ الحُسَيْنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِب اَلَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَريباً» ای اهل عالم! این بابای من است که با لب تشنه سر از بدنش جدا کرده‌اند.

 

-دعای پایانی

خدایا! ما را از خودت، انبیا، اهل‌بیت و قرآن جدا نکن.

خدایا! قدرت بر عبادت را در ما بیشتر کن؛ قدرت بر خدمت به بندگانت را در ما بیشتر کن.

خدایا! توان گناه را در ما صِفر کن.

خدایا! همهٔ گذشتگان ما، گذشتگان شیعه، مؤمنین و مؤمنات و همهٔ شهدای از زمان آدم(ع) تا امشب، علی‌الخصوص مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی که این مسجد باعظمت و پرخیر یادگار اوست، از این مجلس بهره‌مند فرما.

خدایا! دین ما، کشور ما، محراب و منبر ما، محرم و صفر ما و رهبری ما را از حوادث حفظ کن.

خدایا! امشب و همین لحظه، امام زمان(عج) را با لطف و محبتت، دعاگوی ما، زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

 

قم/ صحن مسجد اعظم/ دهه اول ذی‌الحجه/ تابستان 1399ه‍.ش./ سخنرانی هشتم

برچسب ها :