لطفا منتظر باشید

جلسه دوم چهار شنبه (8-5-1399)

(قم بیت آیت الله بروجردی)
ذی الحجه1441 ه.ق - مرداد1399 ه.ش
19.92 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

تعریف ایمان کامل در کلام امام صادق(ع)

حدیث مفصّلی در کتاب شریف «اصول کافی» نقل شده که شنوندهٔ حدیث از امام ششم، شخصی به نام ابوعمر زبیری است. یک قطعهٔ حدیث این است که وجود مبارک امام صادق(ع) به ابوعمر می‌فرمایند: ایمان برای کسی که مؤمن است و ایمان دارد، در همهٔ اعضا و جوارحش پخش است. حضرت از این ایمان به ایمان کامل تعبیر می‌فرمایند؛ چون یک ایمان را هم می‌فرمایند که ناقص و یک ایمان هم زاید، یعنی کامل‌تر است. از قرآن هم دلیل می‌آورند که دربارهٔ اصحاب کهف می‌فرماید: «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ»(سورهٔ کهف، آیهٔ 13). این اصحاب کهف چه انسان‌های عجیبی بودند! ما سن دقیق اینها را نمی‌دانیم و امام طبق آیهٔ قرآن به ابوعمر اعلام می‌کنند که اینها جوانمرد بودند، «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدی» و ما هدایت و ایمان آنها را بیشتر، یعنی کامل‌تر کردیم. 

ایمان ناقص همان ایمانی است که به همهٔ اعضا و جوارح فراگیر نیست؛ اما ایمان مطلوب که فردای قیامت در ترازوی الهی دارای ثقل و ارزش سنگین است، «فَأَمّٰا مَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ»(سورهٔ قارعه، آیهٔ 6)، آن ایمانی است که در همهٔ اعضا و جوارح پخش است. بعد حضرت توضیح می‌دهند که ایمان زبان، گوش، دست، پا و شکم چیست. 

 

گریه، از نشانه‌های مؤمن

یک رشته ایمان هم ایمان چشم است و از علائم و نشانه‌های مؤمن، گریه است. در روایات رسول خدا(ص) آمده است: «جُمُودُ اَلْعَيْنِ» یعنی علت چشمی که گریه ندارد، سنگین‌دلی و تیره‌بختی است. در دعاها هم از «جُمُودُ اَلْعَيْنِ» به پروردگار عالم پناه برده شده است. 

-حال خاص اولیای الهی در گریه 

گریه یک نشانهٔ مؤمن است؛ حالا این گریه، مانند گریهٔ حضرت شعیب(ع) از شدت شوق به پروردگار است که مرحوم ملااحمد نراقی روایتش را نقل می‌کند و خود من هم در کتاب‌های مرحوم نراقی دیده‌ام. چشم شعیب(ع) سه بار از کثرت گریه از سو و دیدن تعطیل شد؛ بعد پروردگار سخنانی با شعیب دارد که اگر از جهنم می‌ترسی، به تو امان دادم؛ اگر برای رسیدن به بهشت است، بهشت را برای تو رقم زدم؛ شعیب عرض کرد: گریهٔ من به دوزخ و بهشت ارتباطی ندارد. ما این را در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) داریم: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لاَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ». این حال، حال خاصی است که خاص اولیای ویژهٔ پروردگار، مثل انبیا و ائمه است. 

 

-عبادت بندگان از روی ترس و طمع

البته اگر ما هم بتوانیم حقایق را با توفیق او به خودمان بقبولانیم و بباورانیم، آن حال را در حد ظرفیت خودمان پیدا می‌کنیم که در بندگی و عبادت به دوزخ و بهشت وصل نباشیم. کاری سخت، اما شدنی است. ظریفی می‌گفت: اگر پروردگار عالم همین الآن اعلام کند و این اعلام را در دل همهٔ مردم عالم یقینی کند که شک نکنند؛ اعلام کند که من هفت طبقهٔ جهنم را خاموش کردم و بهشت را خشکاندم، حالا به عبادات‌تان ادامه دهید، چند نفر می‌مانند که خدا را عبادت کنند؟! بیشتر عبادت‌ها به فرمودهٔ خود پروردگار، «خوفاً و طمعاً» از ترس این است که آنها را به جهنم نبرد و به امید اینکه آنها را به بهشت ببرد.

 

-تنها شرکی که خداوند می‌بخشد

مرحوم علامهٔ طباطبایی(اعلی‌الله‌مقامه) در «المیزان» می‌گوید: این یک نوع شرک است که من بهشت و دوزخ را در عبادتم لحاظ کنم؛ ولی شرکی که خدا بخشیده است. اغلب و اکثر بندگانش چنین طاقتی ندارند که بدون ‌طمع به بهشت و بدون ترس از دوزخ عبادت کنند. اگر اکثر مردم بفهمند که اجر و پاداشی برای عبادتشان نیست، می‌گویند برای چه حمالی کنیم؟! چیزی گیر ما نمی‌آید! یا اگر بفهمند که جهنم را خاموش کرده است، می‌گویند برای چه تقوا را مراعات کنیم و خودمان را نگه داریم، این‌قدر به خودمان فشار بیاوریم و از لذت‌های گناه محروم کنیم! جهنمی که دیگر نیست، پس هر کاری دلت می‌خواهد بکن؛ بهشتی هم که دیگر نیست، به خودت زحمت نده. اینکه پروردگار عالم در قرآن مجید، «خوفاً و طمعاً» را ذکر کرده، به تناسب ظرفیت بندگانش است.

 

-قبول عبادات به تناسب ظرفیت انسان‌ها

روزی یک‌نفر در مسجد گوهرشاد به من گفت: بسیاری از مردم در نمازهایشان شک می‌کنند، این چه نمازی است؟ این عبادت چه ارزشی دارد؟ به او گفتم: تند نرو و رسالهٔ مراجع شیعه را از قدیم تا حالا ببین؛ رساله‌ها باب و آدابی برای شکیات دارند و خدا کم‌ظرفیتی را از بندگانش پذیرفته است که عدد رکعات را در نماز یادشان می‌رود. شک در نمازهای غیر چهار رکعتی که به نماز لطمه می‌زند؛ اما در نمازهای چهار رکعتی که لطمه نمی‌زند، گفته است: اگر عدد را گم کردی، عیبی ندارد. نمازت را بخوان و این کار را بعد از نماز بکن، نمازت وصله‌پینه می‌شود و درست است. چرا تندروی می‌کنید و به مردم فشار می‌آورید؟! دین ما دین آسان است و ائمهٔ ما، مخصوصاً امام صادق(ع) فرموده‌اند: به مردم آسان بگیرید و از نظر دین به مردم فشار نیاورید. 

 

عبادات چشم

هر عضوی عبادتی دارد و یک عبادت چشم هم گریه است، یک عبادتش هم نگاه کردن به قرآن است، یک عبادتش هم نگاه کردن بامحبت به پدر و مادر است، یک عبادتش هم نگاه کردن به عالم آفرینش است تا به این نتیجه برسد: «رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً سُبْحٰانَک فَقِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 191)، یک عبادتش هم مطالعه کردن برای علم و تعلیم است، یک عبادتش هم نوشتن است، یک عبادتش هم نگاه کردن به چهرهٔ الهی امیرالمؤمنین(ع) است. حالا حضرت که بین ما نیستند، آن زمانی که بین مردم بودند، پیغمبر(ص) فرمودند: «النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِبَادَةٌ». «وجه» یعنی قیافه و شمایل و ظاهر روایت این است که با چشم ظاهر نگاه کنید؛ اما باطن روایت، دقت عقلی در شخصیت امیرالمؤمنین(ع) است تا به این نتیجه برسی که ایشان ولی‌الله‌اعظم است و عبادت بدون ولایت او مثل عبادت بدون وضوست؛ همچنین به این نتیجه برسی که محبت، عشق و اقتدای به او، جواز عبور از صراط در روز قیامت است. این هم شاید معنی عمقی روایت باشد. «وُجُوه ناس» یعنی آدم‌های بزرگ؛ «النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ» یعنی دقت عقلی در شخصیت حضرت مولی‌الموحدین(ع). 

 

غفران، رحمت و شفاعت در گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع)

گفتیم یک عبادت چشم هم گریه کردن است. گریه در زمان انبیا، گریهٔ عبادتی و منحصر به گریهٔ «مِنْ خُوفِ اللّه» بوده است؛ ولی بعد از حادثهٔ کربلا بنابر روایات مستند، مهم و با سند درست، یک گریه هم به عبادت چشم اضافه شد. بخشی از این روایات در کتاب باعظمت و کم‌نظیر «کامل‌الزیارات» است که خدا به من لطف کرد و من این کتاب را با دقت کامل، زحمت فراوان و توجه به اعماق روایات و لغاتِ روایات، در هفتصد صفحه ترجمه‌ کردم. شاید یکی دو ماه دیگر، اگر او لطف کند، از چاپ دربیاید. 

شما به روایات کامل‌الزیارات نگاه کنید؛ امام صادق(ع) می‌فرمایند: گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) سبب سه‌چیز است: رحمت‌الله، غفران‌الله و شفاعت ما اهل‌بیت است. روایت عجیبی هم هست که طُریحی، «جواهرالکلام» و «مستدرک سفینة‌البحارِ» ده جلدی، نوشتهٔ مرحوم شیخ علی نمازی شاهرودی نقل می‌کند که اصل آن هم در کامل‌الزیارات است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: «اعمَلوا أن الحُسین(ع) حیٌّ عِندَ رَبّه یُرْزق مِن حَیْث یشاء» و بعد امام می‌فرمایند: «و هو دائماً ینظر إلی الباکین علیه و المقیمین العزاء» یعنی ایشان بدون قطع نظر به تمام گریه‌کن‌ها و آنهایی که مجالسی را برای او برپا می‌کنند، نگاه می‌کند. با این نگاه هم دوتا کار می‌کند: خودش از پروردگار عالم می‌خواهد که این گریه‌کن‌ها و تشکیل‌دهندگان مجالس را مورد مغفرت قرار دهد، بعد هم از جدش، پدرش، مادرش و برادرش درخواست می‌کند که برای گریه‌کنندگان بر من و برپاکنندگان مجالس من از خدا آمرزش بخواهید. این گریه هم بعد از انبیا در اسلام به‌خاطر ابی‌عبدالله(ع) اضافه شد.

 

ارزش یک قطره اشک از خوف الهی 

حالا من به سراغ گریهٔ اول بروم که دیروز در روایت امام باقر(ع) بود: «ودَمعَةٌ مِن خَوفِ اللّٰهِ فَإِنَّهُ لَيسَ لَها مِثقالٌ» یک قطرهٔ اشک(نه اشک ریختن) از خوف الهی که در این عالم هم‌وزن ندارد. به‌خاطر این است که ما خیلی مهم هستیم یا چشم ما خیلی مهم است یا اشک ما خیلی مهم است؟ نه، این یک قطرهٔ اشک که هم‌وزن در این عالم ندارد، به‌خاطر «خَوفِ مِنَ اللّٰهِ»، یعنی به‌خاطر حضرت حق است و اگر این قید «خَوفِ مِنَ اللّٰهِ» را از روایت بردارند، ما یک شیشهٔ یک لیتری هم پر از اشک کنیم، کسی از ما نمی‌خرد! قیمت و ارزشی ندارد و یک‌ذره آب شور است، چیز دیگری نیست. 

 

اما وقتی این گریه به ابی‌عبدالله(ع) یا پروردگار وصل می‌شود هم‌وزنی در این عالم ندارد. حضرت فرمودند: اگر این گریه از چشم دربیاید و روی صورت سرازیر شود، «لَمْ يَرْهَقْهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ بَعْدَها أبَداً» این چهره در قیامت سیاه، ذلیل و خوار نخواهد بود؛ یعنی این گریه، عامل آبرو و ارزش دادن به انسان است. وجود مبارک حضرت سجاد(ع) هم روایت نابی در سه بخش راجع‌به همین گریه دارند که در بیشتر کتب روایی‌مان نقل شده است.

من سه‌ آیهٔ قرآن را برایتان می‌خوانم که پشت‌سرهم و وصل به هم است؛ خود پروردگار مسئلهٔ گریه را در این آیات مطرح کرده و با توجه به قیدی که کنار گریه است، باید گفت گریهٔ بامعرفت؛ البته ما گریهٔ بی‌معرفت نداریم! ما تا وقتی ابی‌عبدالله(ع) را نمی‌شناختیم، گریه نداشتیم؛ او را شناختیم که حالا گریه داریم. ما اگر خدا را نمی‌شناختیم، گریه نداشتیم؛ خودش به ما توفیق داد: «بِكَ عَرَفْتُكَ» من تو را به‌وسیلهٔ خودت شناختم و حالا گریه داریم. 

 

-شعور حسینی در گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع)

ما تقریباً برای ابی‌عبدالله(ع) در ایران یا جاهای دیگر، گریهٔ بی‌معرفت نداریم؛ آن‌کسی هم که مؤمن خیلی داغ و متدین فوق‌العاده‌ای نیست و برای ابی‌عبدالله(ع) گریه می‌کند، ایشان را در حد خودش شناخته است. اینکه در سر ما می‌زنند، گریهٔ شعوردار؛ کدام بی‌شعوری برای ابی‌عبدالله(ع) گریه می‌کند؟! هر کسی در حد خودش نسبت به ایشان شعور و فهم دارد؛ اگر شعور نداشت که گریه نمی‌کرد. 

 

ظرفیت متفاوت بندگان در شناخت خداوند و اهل‌بیت

همهٔ مردم نسبت به اهل‌بیت و پروردگار در حد خودشان شعور دارند. مگر پیغمبر اکرم(ص) در زمان حیات خودشان ملت را سوا کردند و گفتند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ابورافع، شما بنشینید و بقیه هم فاتحه‌تان خوانده است؟! پیغمبر(ص) این کار را نکردند! زمان ایشان یک‌مشت مسلمان بادیه‌نشین، چادرنشین، بیابان‌نشین و بیابان‌گرد هم بودند، شهر مدینه هم متدین داشت و پیغمبر(ص) همه را هم قبول می‌کردند؛ یعنی دستور داشتند که قبول کنند. 

 

-معرفت مرد بیابان‌نشین نسبت امام حسین(ع) 

در روایاتمان داریم که خیلی از بیابان‌نشین‌ها می‌آمدند و با حال خاصی به پیغمبر(ص) می‌گفتند: جای ما در قیامت کجاست؟! حالا پابرهنه، گوسفندچران و شترچران بودند. بیابان‌های بین مکه و مدینه هم که کشاورزی نداشت و کشاورزی عربستان در منطقهٔ مدینه و طائف بود؛ من از جاهای دیگر آن خبر ندارم. آنجایی که در زمان پیغمبر(ص) از نظر کشاورزی آباد بود، طائف و مدینه بود. مدینه آب هم زیاد داشت و دارد، اینها شترچران یا گوسفندچران بودند یا احتمالاً کارهای دستی داشتند. در روایات مربوط به حضرت سیدالشهدا هست که وقتی پاهایشان در پیاده‌روی به‌طرف مکه درد گرفت، مقدار ساق پا ورم کرد و نمی‌توانستند راه را ادامه بدهند، داخل خیمه خوابیدند و به یکی از یارانشان فرمودند: این منطقه را برو، به مردی می‌رسی که روغنی برای پادرد درست می‌کند؛ از او روغن بگیر و بیاور تا من به پایم بمالم و خوب بشود. البته ابی‌عبدالله(ع) تأکید کردند که اگر پرسید این روغن را برای چه کسی می‌خواهی، نام مرا نگو؛ به او بگو که آقایی در کاروانمان داریم، پای او درد گرفته است. پولش را بده و اسم من را هم نبر. 

آن شخص رفت و روغن‌فروش را پیدا کرد، روغن‌فروش گفت: برای چه کسی می‌خواهی؟ گفت: برای آقایی در کاروان که پایش درد گرفته است. روغن‌فروش گفت: تا نگویی، نمی‌فروشم! برای چه کسی می‌خواهی؟ این بندهٔ خدا همین‌طوری مانده بود؛ از آن‌طرف، امام فرموده‌اند که اسم مرا نبر، از این‌طرف هم روغن‌فروش می‌گوید تا نگویی که برای چه کسی می‌خواهی، روغن را نمی‌دهم! پس چه‌کار کنم! ابی‌عبدالله(ع) با این درد بماند؟! با خودش گفت: حالا به حضرت می‌گویم که شما فرمودید اسم شما را نگویم، اما روغن را نمی‌داد و من هم گفتم. روغن‌فروش گفت: خودم باید بیایم و روغن را به حضرت بدهم، پولش را هم نمی‌خواهم، نمی‌خواهد تو به من پول بدهی! این بیابان‌نشین‌ها در حد ظرفیت خودشان چه آدم‌های بامعرفتی بودند! حالا این بیابان‌نشین که سیدالشهدا را مثل حبیب‌بن‌مظاهر نمی‌شناخته است؛ اما همان مقدار شناختش با ظرفیتی که داشته، مورد قبول حضرت حق است. 

 

-شرط رسول خدا(ص) برای بودن در بهشت

این بیابان‌نشین هم به پیغمبر(ص) گفت: جای من در قیامت کجاست؟ حضرت فرمودند: در بهشت و کنار دست من است، اما به شرطی که چشمت را از حرام مربوط به چشم نگه داری، زبان و شکمت را هم نگه داری. این شرطی که پیغمبر(ص) فرمودند، یک دین کامل و واقعی است؛ وقتی آدم چشم‌چران نباشد، به مردم و پدر و مادرش نگاه تند نکند و از تماشای آثار الهی غفلت نداشته باشد. مرحوم فیض کاشانی در کتاب واقعاً باارزش «محجةالبیضاء» می‌گوید: زبان می‌تواند بیست‌ گناه مرتکب شود؛ بعد جمله‌ای را هم از غزالی نقل می‌کند که غزالی خودش این جمله را ساخته و قشنگ است. جمله این است: «اللِّسَانُ جِرْمُهُ صَغِیرٌ وَ جُرْمُهُ کَبِیرٌ». حضرت هم به این بیابان‌گرد فرمودند: چشم، زبان و شکمت را از حرام حفظ کن.

 

-دعای امام حسین(ع) در حق مرد روغن‌فروش

روغن‌فروش آمد، سلام و عرض ارادت کرد، روغن را خدمت ابی‌عبدالله(ع) داد و گفت: پولش را هم نمی‌خواهم؛ حضرت فرمودند: نمی‌شود! حضرت پول خوبی به او داد، بعد روغن‌فروش گفت: یابن‌رسول‌الله! به من دعا بکنید. حضرت فرمودند: دوست داری که چه دعایی در حق تو بکنم؟ چه می‌خواهی؟ روغن‌فروش گفت: آقا وقتی من می‌آمدم، خانمم درد زاییدن داشت، دعا کنید که به‌راحتی بزاید. فرمودند: عیب ندارد، به محل زندگی‌ات برگرد، همسرت بچه را راحت و آسان به‌دنیا آورده است. وقتی امام اراده کردند، ارادهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ارادةالله است و این اعتقاد ماست؛ اگر اراده‌شان ارادةالله نبود، دیگر با ما فرقی نداشتند. حالا این مهم نبود؛ این مهم بود که حضرت به این بیابان‌گرد بشارت دادند و فرمودند: این بچه‌ات در آینده از شیعیان ما خواهد بود. چقدر این بیابان‌گرد شاد شد.

 

-رحمت خداوند بر گریه‌کنندگان

حالا به‌ سراغ گریه برویم که امام باقر(ع) می‌فرمایند: یک قطره‌اش «فَإِنَّهُ لَيسَ لَها مِثقالٌ» هم‌وزن ندارد. در «وسائل‌الشیعه» است که اگر گریه در چشم جمع شود، خدا گریه‌کن را می‌بخشد و اگر این گریه از گوشهٔ چشم بیرون بزند، خدا مردم شهر آن شخص را هم می‌بخشد؛ حال اگر گریه سرازیر شود، خدا رحمتش را به تمام مردم شهر در آن شب نصیب می‌کند. 

 

وضعیت مؤمنین در کلام پروردگار

این ارزش گریه بود، حالا آیه را بخوانم؛ آیه دربارهٔ چندتا مسیحی است. آیات قبل مقدمتاً فرموده است که اینها چه کسانی هستند: رهبان، مسیحی‌ها؛ یهودی‌ها کمتر به اسلام روی آوردند، اما مسیحی‌ها بیشتر به اسلام روی می‌آوردند و الآن هم در اروپا، آمریکا و کشورهای شرقی، خیزش تشیع در مسیحی‌ها خیلی زیاد شده است. اینها مؤمن شدند، چه مؤمن‌هایی هم شدند که پروردگار عالم وضع‌ آنها را در سه آیه بیان کرده است. من خیلی علاقه داشتم هر سه آیه را با لغات، جملات و ترکیبی که دارد، برای برادرانی که حوزه ندیده‌ و عربی نخوانده‌اند، خیلی خوب توضیح بدهم، اما فرصت نیست. 

 

-سرازیر شدن اشک با شناخت حق

خدا می‌فرماید: «وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَی اَلرَّسُولِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 83) پروردگار عالم از حال اینها خبر می‌دهد؛ چون آیه «إذٰا» دارد و «إِذٰا سَمِعُوا» که ماضی است، به مضارع تبدیل کرده و از حال اینها اخبار می‌کند. وقتی این چند مسیحی آیات نازل‌شده به فرستادهٔ مرا با گوش قبول، نه با گوش سر بشنوند(هشت‌میلیارد نفر حقایق را با گوش سر می‌شنوند و رد می‌شوند)، «تَریٰ أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ اَلدَّمْعِ» حبیب من، می‌بینی که چشم آنها اشک‌ریزان می‌شود. به چه علت؟ با شنیدن خالی گریه می‌کنند؟! نه این‌طور نیست، بلکه «مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ اَلْحَقِّ» وقتی این حق را می‌شناسند، تحت تأثیر قرار می‌گیرند و اشکشان می‌ریزد، «یقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاکتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِینَ» با اعتقاد می‌گویند که خدایا! ما ایمان آورده‌ایم، پس ما را با گواهان حق بنویس. 

 

-سراسر جهان هستی، دلیلی برای ایمان به پروردگار

پروردگار دنبال می‌کند و می‌فرماید: «وَ مٰا لَنٰا لاٰ نُؤْمِنُ بِاللّٰهِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 84) ما خدا را به چه دلیل قبول نکنیم، مؤمن به خدا نشویم و باور نکنیم؟! خیلی حرف است! یعنی عالم پر از دلیل برای این است که ما به پروردگار ایمان بیاوریم. «وَ مٰا جٰاءَنٰا مِنَ اَلْحَقِّ» قرآن برای ما انسان‌ها آمده است، به چه دلیل قرآن را قبول نکنیم؟ قرآن که سراسرش حق، امور ثابت و واقعیات است، به چه دلیل قبول نکنیم؟! «وَ نَطْمَعُ أَنْ یدْخِلَنٰا رَبُّنٰا مَعَ اَلْقَوْمِ اَلصّٰالِحِینَ» به چه دلیل به پروردگار امید نبندیم که ما را در گروه شایستگان قرار بدهد؟! به چه دلیل شک و شبهه داشته باشیم؟! ما هم خدا و هم قرآن را کامل قبول داریم، هم امید مثبتی به پروردگار داریم که ما را در گروه صالحین قرار بدهد.

 

-پاداش حتمی پروردگار به اهل ایمان و نیکوکاران

اما پاسخ پروردگار به اینها چیست؟ پروردگار فرمودند: «فَأَثٰابَهُمُ اَللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا»(سورهٔ مائده، آیهٔ 85)؛ این «بِمٰا» به‌معنی علت است. خدا اینها را پاداش داد؛ جالب است که هنوز قیامت نیامده، ولی می‌گوید: پاداش داد؛ یعنی پاداش اینها قطعی و حتمی‌الوقوع است. «فَأَثٰابَهُمُ اَللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا»؛ «قٰالُو» هم در اینجا، یعنی با این اعتقادی که به من، قرآن و امید به من اعلام کردند، چه‌چیزی را پاداش دادم؛ یعنی برایشان نوشتم و قطعی شد؟ «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها وَ ذٰلِک جَزٰاءُ اَلْمُحْسِنِینَ» پاداش نیکوکاران عالم همین است. «جَنّٰاتٍ»، نه یک «جنة»؛ «جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها وَ ذٰلِک جَزٰاءُ اَلْمُحْسِنِینَ».

عزیزانم ببینید؛ خدا گریه را در قرآن به‌عنوان عملی قبول کرده است که از قلب برمی‌خیزد و در چشم ظهور می‌کند، بر صورت جاری می‌شود و جزئی از اعمال این چند نفر بوده است، پاداشش هم «جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها» است.

 

کلام آخر؛ خوشا آن دل که مأوای تو باشد

چند جمله از زبان وجود مبارک مسلم‌بن‌عقیل(ع) خطاب به حضرت سیدالشهدا(ع) بخوانم؛ البته من این چند جمله را از وجود مبارک فیض کاشانی گرفته‌ام و از سرودهٔ ایشان است. مسلم خطاب به ابی‌عبدالله(ع) از بالای بام: 

خوشا آن دل که مأوای تو باشد ××××××××××× بلند آن سر که در پای تو باشد

فرو ناید به ملک هر دو عالم ×××××××× هر آن سر را که سودای تو باشد

سراپای دلم شیدای آن است ×××××××××× که شیدای سراپای تو باشد 

غبار دل به اشک دیده شویم ××××××××× کنم پاکیزه تا جای تو باشد

نمی‌خواهد دلم گل‌گشت صحرا ××××××××× مگر گل‌گشت صحرای تو باشد

خوشی در عالم امکان ندیدم ××××××××× مگر در قاف عنقای تو باشد

بالای دارالإماره است و شمشیر بالای سرش است، نقل می‌کنند: قبل از اینکه سر از بدنش جدا شود، به پیغمبر اکرم(ص) سلام کرد؛ یعنی من به عهد مسلمانی تا دادن جان وفا کردم. همچنین نقل می‌کنند: سلامی هم به پیشوای شهیدان، ابی‌عبدالله(ع) داد. به جرم عشق توام می‌کشند، غوغایی است ××××××××× تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است

داوری‌ها پایین دارالإماره مختلف بود؛ اما یک‌مرتبه دیدند که بدن بی‌سر به زمین آمد. خیلی طول نکشید، حدود بیست یا سی روز، ابی‌عبدالله(ع) جواب سلامش را دادند؛ آن‌وقتی که در گودال افتاده بود، شنید منادی لشکر صدا زد که به خیمه‌ها حمله کنید. هر کاری کرد که سرپا بلند بشود، دید دیگر نمی‌تواند؛ تمام بدن زخم است و خون از بدن رفته، گرسنه و تشنه و داغ‌دیده! با زحمت سر زانو بلند شدند، اول رو به کوفه کردند و فرمودند: «یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِة»، دیدند جوابی نیامد؛ به آن بدن‌های قطعه‌قطعه رو کردند و فرمودند: «وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا بُرَیر بن خُضَیر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین»، دیدند آنها هم جواب نمی‌دهند؛ به نهر علقمه رو کردند، دیدند برادرشان هم جواب نمی‌دهد. متن روایت است که به بدن پاره‌پارهٔ علی‌اکبر رو کردند و فرمودند: پسرم چه شده است؟! هرچه صدایتان می‌کنم، جوابم را نمی‌دهید! چه‌چیزی بین شما و صدای من جدایی انداخته است! عزیزانم من شما را برای خودم صدا نمی‌زنم، «فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ» بلند شوید و ببینید که یک‌مشت پَست به زن و بچهٔ من حمله می‌کنند، این حمله را برگردانید!

 

قم/ بیت آیت‌الله‌العظمی بروجردی/ ایام شهادت امام باقر(ع)/ تابستان1399ه‍.ش./ سخنرانی دوم

برچسب ها :