بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
عرفه، عرفان، معرفت و سایر مشتقات این لغت از یک ریشه هستند و در فارسی بهمعنای شناخت، فهمیدن و آگاه شدن است. در یک آیه از سورهٔ مبارکهٔ رعد، ارزش شگفتآوری به اهل معرفت داده؛ یک آیهای که سراسر آن مانند دیگر آیات قرآن، نور و روشنایی است. این آیه یک خط است: «أَ فَمَنْ یعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک اَلْحَقُّ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 9) یعنی اینها درک کردهاند، فهمیدهاند، شناخته و آگاه شدهاند. آنچه از طرف پروردگارت، یعنی از مقام ربوبیت که هم جنبهٔ مالکیت بر همهٔ موجودات دارد و هم مربی است؛ رب، مالکِ مربی است؛ یعنی مالکی نیست که مملوکش را آفریده و رها کرده باشد، بلکه مالک مهربانی است که مملوک را آفریده و او را از ابتدای آفرینش تا آخر در سیطرهٔ تربیت تکوینی و تشریعی دارد.
از جنبهٔ تربیت تکوینیاش، هیچ مملوکی قدرت فرار کردن ندارد و مملوک در دایرهٔ تربیت تکوینی او هست تا از این دنیا انتقال پیدا کند؛ حال هر موجودی که هست، چه جماد، چه نبات، چه حیوان، چه انسان و چه موجوداتی که نمیشناسیم. از عرصهٔ تربیتی تشریع او، جن و انسان میتواند کنار بکشد؛ چون خدا این دو موجود را مختار و آزاد آفریده و قدرت تشخیص به او داده است. بهخاطر این قدرت تشخیص هم، یا بهشتی یا دوزخی است.
در روایات بسیار مهم باب «عقل و جهل» که هیچ کتابی در مکتبهای دینی و علمی جهان، چنین بابی را ندارد و این ویژهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) است و اینکه شروع کتاب وجود مبارک مرحوم کلینی با عقل و جهل بوده، برای هنرمندی خودش است. باب عقل، باب علم، باب اضطرار الیالحجه و باب توحید.
این یعنی اگر میخواهید از نظر اعتقادی و روحی به خدا برسید، باید عقل و علم را بهکار بگیرید و معلمی مثل حجتالله را به همراه داشته باشید تا به توحید برسید. راه دیگری ندارد و امکان رسیدن به توحید تام، با عقل و علم خودت بهتنهایی نیست؛ هم عقل، هم علم و هم دلیل راه لازم است. ما در جامعهٔ کبیره هم میخوانیم: شما «الأَدِلاّءُ عَلَی اللّهِ» هستید.
بعد از طی این سه منزل، به توحید میرسیم و بعد از این چهار باب هم، در باب دین، حسنات و سیئات میرود. در 1200 سال پیش برای تنظیم این کتاب هنر به خرج داده و انگار برای این زمان بوده که دانشگاه دیده و روش نویسندگی و نظام دادن به کتاب را فراگرفته است؛ ولی هیچ دانشگاهی نرفته بود و دانشگاه او، فقط و فقط مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) بود. اگر کسی به این مکتب دل بدهد، در استادی، تألیف و تنظیم از همهٔ عالمیان پیش میافتد. مسئله فقط دل دادن و فهمیدن است، راه دیگری هم ندارد.
غیر از کلینی، دیگر بزرگان شیعه هم آدمهای فوقالعادهای در تألیف بودهاند. من واقعاً خودم متعجب هستم؛ مرحوم علامهٔ مجلسی(اعلیاللهمقامهالشریف) که بیخودی هم نیست این جوجه روشنفکران بیتقوا به ایشان حمله میکنند و علت دارد؛ چون با حملهٔ به ایشان، میخواهند مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) را بکوبند. اولین کسی هم که حملهٔ ناجوانمردانه را به مرحوم مجلسی شروع کرد، مستر «براون» انگلیسی بود. من حملاتش را خواندهام. البته جوابهای بسیار مستدل و مهمی هم به این یاوهگوها دادهاند.
پانصد سال پیش کتاب «مُعجمالمُفَهْرَس» و نظامدهی به آیات براساس مطالب محوری نبوده، اما علامهٔ مجلسی 110 جلد بحارالأنوار نوشته است. شما وقتی باب اول از جلد اول را باز میکنید، هر مطلب محوری را که مرحوم مجلسی میخواهد از اهلبیت(علیهمالسلام) نقل کند، اول آیات مربوط به آن باب را از سورهٔ بقره تا جزء آخر نقل میکند. بهنظر من، اولین معجمنویس قرآن، محمد فؤاد عبدالباقی مصری از اهلسنت نبوده، بلکه پایهگذار این کار، یک عالم شیعه است. ما هم واقعاً پانصد سال غفلت کردهایم که یک معجم کامل قرآن براساس کار ایشان درست کنیم. البته کار محمد فؤاد عبدالباقی هم ابتکار خودش نیست، یک فرانسوی کتابی بهنام «تفصیل آیات القرآن الکریم» نوشته که خیلی مفصّل است و یک جلدی چاپ شده، سنگین و پرصفحه هم است. بعد از این فرانسوی، محمد عبدالباقی این کتاب را کامل و جامعتر کرد.
ما همهچیز را قبل از دانشمندان علوم انسانی و الهی داشتهایم، ولی غفلت شده است. ما میتوانستیم اولین طایفهای باشیم که معجمالمفهرس برای قرآن کریم مینوشتیم؛ مرحوم مجلسی سفرهاش را هم آماده کرده بود. در هر صورت، ما به تعدادی نیاز داریم که کتابی در پنج یا ده جلد دربارهٔ عظمت، روشمند، ابتکارات و هنرنمایی مؤلفین شیعه بنویسند. البته ما کتاب داریم که عالمان و تألیفات آنها را آورده است؛ «اعیانالشیعه» نزدیک شصت جلد و کتاب آقا شیخ آقا بزرگ تهرانی، «الذریعه» را داریم. اینها خالی از بیان هنرنمایی، ابتکار، روشمندی و نظامبندی تألیفات بزرگ شیعه است که خودش معجزهٔ عقلی این مردان نورانی و باکرامت بوده است.
در باب عقل و جهل کتاب «اصول کافی» از قول حضرت باقر(ع) یا حضرت صادق(ع) نقل میکند: «إنّما یُجٰازُ الْعِبٰاد عَلَی قَدْرِ عُقُولِهم» در قیامت به کمیّت اعمال نگاه نمیکنند که من چندهزار رکعت نماز واجب، چندهزار روزهٔ ماه رمضان و چندتا حج واجب در پروندهام دارم و چقدر زکات دادهام. آنجا به کمیّت نگاه نمیکنند، بلکه ارزیابی میکنند که من چقدر دین را فهمیده بودم، چقدر معرفت و شناخت داشتهام و براساس آن هم به من پاداش میدهند. یک دست در جنگ حق علیه باطل بالا میرود، پایین میآید، زخمی میکند و زخمی میشود، میکُشد و کشته میشود. قرآن مجید میگوید: این آدم با امثال او، «وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 95) و «فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً» آدمهای برتر هستند.
لطف کنید و خیلی روی این مطلب عنایت بفرمایید؛ از زمان انبیا «وَ کأَینْ مِنْ نَبِی قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کثِیرٌ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 146) خیلیها برای خدا در کنار انبیا با دشمن جنگیدند، کشتند و کشته شدند، «یَقْتُلون» و یُقْتَلون»؛ اما در این میلیونها شمشیری که در جنگها بالا رفته و به دشمن ضربه زده، فقط دربارهٔ یک نفر در این عالم، آنهم از زبان پیغمبر(ص)، زبان وصل به قلب الهیاش و علمالله، سنی و شیعه نقل کردهاند که حضرت فرمودند: «ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین» وزن این ضربت علی به عمربنعبدود در 23 سالگیاش، از عبادت کل جن و انس بیشتر است. حالا جن و انس چقدر عبادت دارند و چقدر در دین خدا کار کردهاند؟! چرا وزنش بیشتر است؟! چون عیار معرفت و اخلاص امیرالمؤمنین(ع) نمونه نداشت. دستهای زیادی از مردم مؤمن بالا رفته و شمشیر هم به دشمن زده، اما چرا اینجا «اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین» است؟ امیرالمؤمنین(ع) ملاک و عیار معرفت و اخلاص است.
ما میتوانیم راه را ادامه بدهیم و به آن عیار برسیم، خودشان فرمودهاند: «وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک» دستوپا نزنید، شما قدرت آنچه را که من دارم، ندارید؛ ولی شما یک قدرت دارید و این است که مرا در کوشیدن در راه خدا، احتیاط و تقوا، استوار بودن و پاکدامنی کمک بدهید. شما میتوانید این کار را بکنید، اما اینکه علی بشوید، ممکن نیست. این کیفیت است.
روایتی از امام باقر(ع) دیدم که حضرت در نوجوانیشان به اتاق حضرت زینالعابدین(ع) آمده بودند، امام چهارم مشغول عبادت بودند و امام باقر(ع) هم با عبادت حضرت سجاد(ع)، گوشهای از اتاق زارزار گریه میکردند. وقتی حضرت سلام نماز را دادند، با یک دنیا محبت فرمودند: پسرم، چرا گریه میکنی؟ گفت: آقا، من از سختکوشی شما در عبادت به هیجان آمدم و گریه میکنم. یابنرسولالله! شما چرا اینقدر به خودتان زحمت میدهید؟ امام چهارم فرمودند: پسرم، کتابی که روی طاقچه است، بیاور! کتاب را آوردم و خدمت حضرت دادم، ایشان فرمودند: پسرم، این کتاب دربارهٔ عبادت پدرم امیرالمؤمنین(ع) نوشته شده است؛ نه نماز پدرم، عبادت و بندگی پدرم نسبت به پروردگار. این کتاب را بخوان و ببین آیا کسی در این عالم هست که طاقت عبادت امیرالمؤمنین(ع) را داشته باشد. ایشان ملاک عیار معرفت و اخلاص است.
حالا به سراغ این آیهٔ ملکوتی و عرشی برویم که خداوند به پیغمبر میگوید: «أَفَمَنْ يَعْلَمُ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 19)، علم در لغات(خودم هم مراجعه کردم) بهمعنی یقین، فهم، آگاهی، شناخت و دانستن است که همه هم از یک ریشه است. کسی که میفهمد، یعنی الآن در حال فهم است و آینده هم این فهمش را دارد، «أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک الْحَقُّ» آیا میفهمد که آنچه پروردگار، مالک، تربیتکننده و مربیات به تو نازل کرده، حق است؟! «حق» مفعول «یَعْلَمُ» است؛ «یعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک اَلْحَقُّ» میفهمد که واقعیت ثابت، درست و استوار و حقیقتی غیرقابلتغییر است. «أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک» که پروردگار اسمش را بهطور کلی حق گذاشته، آن چیست؟ قرآن است؛ این فهم قرآن، دانستن قرآن، علم و معرفت به قرآن، آگاهی و شناخت قرآن عجب چیزی است!
حالا جملهٔ بعد را ببینید: «کمَنْ هُوَ أَعْمیٰ» شخصی که حق را فهمیده، به آن یقین هم دارد و به آن آگاه هم شده، مانند آدمِ کوردلِ نفهمِ بیشعورِ احمق است؟ آیا اینها یک وزن هستند؟! حق و باطل یک وزن است؟ علم و جهل یک وزن است؟ ظلمت و نور یک وزن است؟ تابستان و گرمای کُشنده با بهار خنکِ مناطق باغستانی یکجور هستند؟ بیابان کویر با گلستان آباد یکجور است؟ مرده با زنده یکی است؟
حالا فهم این حقیقت، کار چه کسی است؟ «إِنَّمٰا یتَذَکرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ»؛ «إِنَّمٰا» ادات حصر است؛ چرا میفرماید «اَلْأَلْبٰابِ» و نفرموده: «أولُوا الْفِکْر» یا «أولُوا الْعَقل»؟ «لُب» یعنی خرد خالص بیشائبه، خرد خالصی که قاتی ندارد و در چنگال فرهنگهای گوناگون شیطانی گیر نیست که کنار حق و حقیقتی، اندکی هم بگومگو یا شبهه یا حرف داشته باشد. خرد خالص، مثل خرد انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام). شما خرد امیرالمؤمنین(ع) را در شناخت پروردگار از گفتار خودشان ببینید؛ به خدا عجیب است! حالا من خودم اصلاً قدرت هضم این جملهٔ امیرالمؤمنین(ع) را ندارم، نمیفهمم و نمیدانم یعنی چه!
ما وقتی بچهمدرسهای بودیم(شما هم همینطور) و این معلمهای دینی از کلاس چهارم و پنجم میخواستند خدا را به ما بشناسانند، با زبان بچگی به ما میگفتند: بچهها بنّا و بنا را میدانید؟ همه میگفتیم: بله میدانیم. میگفت: میشود یک مثال بزنید و بگویید که چه ساختمانی بنا ندارد؟ میگفتیم: آقا یعنی چه؟! میگفت: یعنی ساختمانی را سراغ دارید که خودبهخود سرپا شده باشد؟ میگفتیم: نه نمیدانیم! میگفت: پس بنا دلیل بر وجود بنّاست، حرکت هواپیما دلیل بر وجود خلبان است، حرکت کشتی دلیل بر وجود ملّاح است، تابلو دلیل بر وجود نقاش است؛ ولی امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: من به تو یقین دارم و هیچ نیازی هم به این موجودات عالم ندارم که آنها را دلیل بر وجود تو بگیرم.
این حرف خیلی عجیبی است! هیچ نیازی به این ندارم که موجودی را دلیل بر تو بگیرم و بگویم این بناهای عالم، آسمانها و زمین، درختان و گیاهان، دریاها و حیوانات، دلیل بر وجود بنّاست. اینها باشد، ولی «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً» اگر پرده را از کنار چشم دل علی بردارند و تو را مشاهده کند، اصلاً تو را ببیند، به یقین علی اضافه نمیشود! این چیست و چه فهمی است؟! این چه علمی است؟! این خرد خالص است: «إِنَّمٰا یتَذَکرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» آنهایی که خرد خالص دارند، میفهمند؛ آنکه حق را فهمیده، با آنکه بیشعور مانده و هشتاد ساله است، یکی نیستند. حق را با خرد خالصش میفهمد؛ یعنی قرآن را میفهمد.
این مقدمهٔ مطلب بود؛ حالا ما اگر بخواهیم به معرفت خدا و انبیا برسیم، اگر بخواهیم ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، خودمان و جهان را بشناسیم، در درجهٔ اول هیچ نیازی به گشتوگذار در کتابهای مختلف نداریم؛ اصول آنچه که باید بشناسیم و راه شناخت آن در قرآن است. اگر توضیح بیشتری میخواهید، خود پروردگار میفرماید: «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»(سورهٔ فرقان، آیهٔ 59) از افراد خبره بپرس و ببین چه کسی به این آیات، تفاسیر، مصادیق و مفاهیم درستش آگاهی دارد، دست به دامن او بزن؛ نگو من قرآن را دو سال خواندهام و خیلی از جاهایش را نفهمیدهام، من حق ندارم که نفهم در قرآن بمانم، «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً»؛ برو از پیغمبر بپرس که «وَ یعَلِّمُهُ اَلْکتٰابَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 48) است، برو از ائمه بپرس که اهل ذکر هستند.
حالا اگر توضیح بیشتری در هفتصد آیهٔ مربوط به عالم خلقت میخواهی، مراجعهای هم به کتاب دانشمندان شرق و غرب بکن که در این علوم جان کَندهاند؛ اما آنها را بهعنوان مطلب صددرصد قبول نکن، چون دانش آنها در حال تغییر است، احتمال دارد که فردا چیز جدیدتری بگویند. بد نیست که به کتاب «الهیئة و الاسلام» نوشتهٔ مرحوم سید هبةالدین شهرستانی مراجعه کنید که دربارهٔ جهان از نظر روایات است؛ همچنین به کتابهای «از جهانهای دور»، «دانستنیهای علم»، «هیئت فلاماریون»، «چه میدانیم» در سیچهل جلد، «یک دو سه، بینهایت»، «نجوم» و به کتابهای امثال اینها مراجعه کنید که آنها هم توضیحات هشتاددرصدی نسبت به آیات قرآن از داخلش درمیآید؛ اما برای اصل اصول به خود قرآن مراجعه کن. اگر میخواهی خدا، انبیا، ائمه، اهلبیت، انسان و جهان را بشناسی، اول به قرآن مراجعه کنید. اگر میخواهی پشت پردهٔ این عالم و قیامت را کامل و تفصیلاً بشناسی، اول به قرآن مراجعه کنید.
من برای دوستان کتوشلواریام یک راهنمایی کنم که چگونه خدا را از طریق قرآن بشناسید؛ اگر برسم، دو آیه میخوانم و اگر نرسم، یک آیه میخوانم. بقیهٔ موضوعاتی هم که باید شناخت، شما میتوانید با همین یک یا دو آیه دنبال کنید.
آیهٔ 164 سورهٔ مبارکهٔ بقره که تفصیلش هم در بخشی از «السماء و العالم» بحارالأنوار است و بخشی هم در آن ده دوازده کتابی است که اسم بردم. حالا بعداً میتوانید اسم کتابها را از طریق نوار دربیاورید؛ در بازار هست، بگیرید و بخوانید. خط به خطش آدم را شگفتزده میکند که پروردگار عالم در نظام این عالم چه کرده است! برای ما که مقداری قد عقلمان کوتاه است، برای نشان دادن خودش از موجودات اسم میبرد. آدم نگاه میکند که این آیات، آینهٔ قدنمای پروردگار مهربان عالم است.
گیتی و خوبان آن در نظر آینهای است ××××××××× دیده ندید اندر آن جز رخ زیبای دوست
این همانی است که باباطاهر به سبک دیگر میفرماید:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم ××××××××× به دریا بنگرم، دریا تو بینم
چون دریا خودش چیزی نیست، یک بهوجودآمده و پدیدآمده است؛ دست چه کسی دریا را پدید آورده است؟ حالا خودش عجایبی است! اسم دریا در قرآن خیلی آمده است؛ دوتا گاز، یکی اکسیژن که میسوزاند و یکی هیدروژن که میسوزد. دست قدرت و رحمت خدا این دوتا آتش را یک به دو قاتی کرده، آب خنک شده است. جهان آینه است و جمال ازل و ابد در این آینه قابلدیدن است.
به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت ×××××××× نشان از قامت رعنای تو بینم
باباطاهر، نه مرحوم الهی قمشهای و نه شعرایی مثل سنایی و نظامی دربارهٔ نظام جهان، این شعرها را ابتکار نکردهاند و همهٔ اینها به یک جملهٔ امیرالمؤمنین(ع) برمیگردند که حضرت میفرمایند: «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ» یعنی هیچچیز را مستقل ندان، کارهای نیست! دریا کارهای نیست، خدا اگر اشاره کند و ترکیب اکسیژن و هیدروژن بههم بخورد، کل اقیانوسها درجا آتش میگیرد. اینها را ابزار زندگی مادی ببین و بهصورت معبود و مستقل نگاه نکن! «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ»، بقیه دیگر هیچ، بقیهٔ حرفها دیگر پوچ! اگر کسی بخواهد به این موجودات استقلال بدهد، آدم احمقی است و راه احمقانهای را هم طی کرده است.
از آیه نمانم، آیه نور است؛ «إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 164) در آفرینش آسمانها و زمین که در زمینهٔ آفرینش آسمانها و زمین، امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) در 1500 سال پیش روایاتی اعجازانگیز دارند. این روایات آدم را مبهوت میکند! من گوشهای از آن را بگویم که این حرفها از زمان گالیله و کُپِرنیک پیدا شده است. من به رئیس دانشگاه گریگوریان شهر رم، کنار واتیکان گفتم: گالیله، کپرنیک و فلاماریون شما ابتکار علمی نداشتهاند و ما کامل حرفهای آنها را در سخنان ائمهمان داریم. من دو ساعت با او حرف میزدم، در آخر زنگ زد و گفت که نشان علمی این دانشگاه را برای ایشان بیاورید. گفتم: آقای دکتر، آقای استاد، من یک طلبه از مدرسهٔ ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) هستم؛ تو عالمان ما را ندیدهای! اگر بیایی و یک ساعت با عالمان ما بنشینی، دیوانه میشوی. من یک طلبه هستم و علم زیادی ندارم! گفت: نه تو یک کتابخانهٔ سیار هستی.
بخش «السماء و العالم» را ببینید؛ کسی به امام صادق(ع) گفت: اندازهٔ زمین چقدر است؟ الآن اندازهگیری کردهاند؛ چند تُن است، چه حجمی، چه حرکتی و چه سِیری دارد، همهٔ اینها در آیات و روایات بیان شده است. حالا روایات ما تُناژ را چطوری بیان کردهاند! امام صادق(ع) به این مرد فرمودند: سنگینی زمین و قد و قوارهٔ زمین که چیزی نیست، زمین در مقابل عوالم آفریده شده و مانند دانهٔ ارزنی است که در بیابانی بیسروته انداخته باشند. فکر میکنی قد و قواره و وزنی در مقابل عالم دارد! حالا نظامی را ببینید که براساس همین روایت چه میگوید:
شنیدستم که هر کوکب جهانی است ×××××××× جداگانه زمین و آسمانی است
الآن این را میگویند، دیروز ما گفتهایم!
زمین در جَنب این افلاک مینا ××××××××× چو خَشخاشی بود در قعر دریا
این حرف امام ششم است!
تو خود بنگر کهاز این خشخاش چندی ××××××× سزد تا بر غرور خود بخندی
خود زمینی که روی آن زندگی میکنی، یک دانهٔ خشخاش نسبت به جهان است، قد و وزن و حجم تو روی این دانهٔ خشخاش چقدر است؟ چند آسمان، چند سحابی، چند کهکشان؟! اینها را دیگر به آن کتابها مراجعه کن که از طریق دوربینهای نجومی نگاه کرده و فقط تا الآن سیصدمیلیون کهکشان کشف کردهاند. این کهکشان ما که شبها پیداست، راه شیری و منظومهٔ شمسی ما یک گوشهاش است، کنار کهکشان بعد از خودش، یک گردو کنار یک هندوانهٔ بزرگ است؛ حالا تا سیصدمیلیونش!
«إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیلِ وَ اَلنَّهٰارِ» که این هم بحث زیبایی دارد! «وَ اَلْفُلْک اَلَّتِی تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِمٰا ینْفَعُ اَلنّٰاسَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 164) من نمیگذارم کشتی پانصدهزار تنی روی این آب شُل فرو برود؛ اما اگر بخواهم، «وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ»(سورهٔ یس، آیهٔ 43) به آب میگویم که فرو ببر. زیر پای کشتی آب و شُل است، اگر ریگی بیندازی، پایین میرود؛ اما من نمیگذارم کشتی پایین ببر و اگر به آب بگویم که آن را پایین ببر، فریادرسی نخواهند داشت.
«بِمٰا ینْفَعُ اَلنّٰاسَ وَ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ مٰاءٍ فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ بَثَّ فیها مِنْ کلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ اَلرِّیٰاحِ وَ اَلسَّحٰابِ اَلْمُسَخَّرِ بَینَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 164) با عقل جلو بیا و این آیه را بفهم، مرا پیدا کردهای، دیدهای و شناختهای.
حالا آن آیهٔ دوم را که میخواستم بخوانم، از عجایب آیات قرآن است که نزدیک بیستهزار جلد تا حالا در مشرق و مغرب، راجعبه موضوع این آیه، نه اینکه بهعنوان این آیه، کتاب نوشته شده است.
اصول همهچیز در قرآن است و معرفت واجب است؛ اگر امروز در صحرای عرفات بودیم، ساعت دوازده ظهر شرعی و اذان مغرب در آن صحرایی که جای معرفت است، حقِ نشستنِ بیشتر را نداشتیم و بعد از معرفت، باید حرکت کرد. معرفتِ تنها کارساز نیست و براساس معرفت کوچ کن؛ چنانکه عرفاتیان دیگر اجازه ندارند که اول مغرب بمانند! «فَمَنْ کٰانَ یرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یشْرِک بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(سورهٔ کهف، آیهٔ 110). مرحوم آقای راشد میگفت: به پدرم، آخوند ملاعباس در روز مرگش گفتم که از کجا به این مقامات رسیدی؟ جوابی نداد و من دوباره پرسیدم، باز هم جواب نداد و بار سوم پرسیدم؛ دهدقیقه به مرگش مانده بود، چشمش را باز کرد و گفت: اذیتم نکن، برو تا بفهمی! وقتی معرفت گرفتی، حالا عمل و حرکت.
حرفم تمام، چه روز بزرگی است! هرچه کتاب زیارتی که دلتان میخواهد، ببینید؛ همه نوشتهاند که امروز روز زیارت مخصوص حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) است. شب نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم ماه رمضان، مخصوص زیارت ابیعبدالله(ع)؛ ماه شعبان، مخصوص زیارت ابیعبدالله(ع)؛ ماه رجب، مخصوص زیارت ابیعبدالله(ع)؛ شب جمعه، مخصوص زیارت ابیعبدالله(ع) است. حسین جان! ما نمیفهمیم تو چهکار کردهای که خدا همهٔ زمانها را وقف تو کرده است؛ چهکار کردی که بسیاری از دلها را که لایق است، وقف تو کرده است!
سرسلسلهٔ مردم آزاد حسین است ×××××××× آنکس که در این ره سر و جان داد، حسین است
درسی به بشر داد به دستور الهی ××××××××× درسش عملی بود، نه کتبی نه شفاهی
اعلامیه از قتلگه کربوبلا داد ××××××××با زینب و سجاد سوی شام فرستاد
این جمله ز خون بود در آن نشریه مسطور ×××××××××× باید بشر از قید اسارت بُوَد آزاد
بیرحمی ارتش یزید را درک نمیکنم! وقتی خواهر آمد و بدن قطعهقطعه را خیرهخیره نگاه کرد، مجبور شد سهتا سؤال کند: «أ أنْتَ أخي» درست آمدهام، آیا تو برادر من هستی؟ «أ أنت ابن والدتی» آیا تو پسر امیرالمؤمنین، پدر من هستی؟ «وَ ابْنُ أمّی» آیا تو پسر فاطمهٔ زهرا، مادر من هستی؟ دیگر ننوشتهاند که بدن را چگونه شناخت؛ روی خاک گودال نشست، زیر بغل بدن قطعهقطعه را گرفت و روی دامن گذاشت، اول به جانب پروردگار رو کرد و گفت: «اللَّهُمَّ تَقبَّل مِنَّا هَذا القَتیل» خدایا این سر بریده را از ما بپذیر؛ آنوقت توجهش را از پروردگار برگرداند، به دلیل اینکه سلام خطابی کرد و نگفت «عَلَی»، بلکه فرمود: «عَلَیْک»؛ دید که پیغمبر(ص) با سر و پای برهنه بالای گودال ایستادهاند، صدا زد و گفت: «وٰامُحَمّداه، صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ».
این کشتهٔ فتاده به هامون، حسین توست ××××××× زین صید دستوپا زده در خون، حسین توست
قم/ بیت آیتاللهالعظمی بروجردی/ ایام شهادت امام باقر(ع)/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی سوم