جلسه پانزدهم سه شنبه (14-5-1399)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دو گروه در بازار دنیا
- تفاوت در فرصتهای مرحمتی خداوند
- شگفتی انسان از شخصیت والای آسیه(س)
- -گوش آسیه(س)، دریافتکنندۀ امواج وحی الهی
- -تعطیلی گوش انسانها در برابر امواج وحی الهی
- -خیانت به اعضای بدن با نشنیدن صدای حق
- -پاداش ترککنندگان خیانت به خود
- -وقف گوش متقین برای شنیدن علوم سودمند
- -آسیه(س)، سرمشقی برای اهل ایمان
- فوز عظیم در انتظار برندگان بازار دنیا
- تجارت سودمند قیس در بازار دنیا
- خسران سرمایههای وجودی در بازار دنیا
- -تفاوت معنایی ضرر و خسران
- -خاسرین، محرومان از شفاعت مؤمنین و معصومین
- -سرانجام خاسرین در روز قیامت
- -کار شیاطین در بازار دنیا
- حکایتی شنیدنی از مرد تاجر و تجارت سومند او
- کلام آخر؛ دعا به نیت رفع مشکلات
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دو گروه در بازار دنیا
از وجود مبارک امام هادی(ع) آثار بسیار عظیمی بهجا مانده است. امروز میدیدم یکی از علمایی که با او آشنا بودم و از دنیا رفته، آثار حضرت هادی(ع) را حدود هزار صفحه جمعآوری کرده که کار بسیار باارزشی است. امام با آن عمر کم، فرصت اندک و با اینکه در حبس حاکمان پرشقاوت بنیعباس بهسر میبردند، این آثار باارزش و عظیم را در رابطهٔ با دین، دنیا، آخرت، ایمان، اخلاق و اعمال مردم از خودشان ظهور دادهاند. یک روایت دارند که نصفهخط است و اگر کسی بخواهد این روایت را با کمک آیات و روایات دیگر، مخصوصاً نهجالبلاغهٔ امیرالمؤمنین(ع) تفسیر کند، یک کتاب میشود.
این روایت نصفهخطی به این مضمون است که امام(ع) میفرمایند: «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ الآخَرُونَ» این دنیایی که بنیآدم در آن زندگی میکنند، یک بازار است که بازار مهمی هم هست. حضرت در فرمایش ملکوتیشان، کلمهٔ «سُوق» را بدون «الف» و «لام» ذکر کردهاند. در این دنیا که بازار مهمی است، دو گروه میآیند و میروند و هیچکس در این دنیا ماندگار نیست.
تفاوت در فرصتهای مرحمتی خداوند
فرصتهایی هم که خداوند به انسان مرحمت میکند، متفاوت است. یکنفر مثل صدیقهٔ کبری(س) که عمرشان را بین 18 و 25 نوشتهاند، در این بازار بهگونهای رفتار میکند که از نظر عظمت، شخصیت، عصمت، اخلاق، عمل و ایمان همردیف انبیای الهی میشود.
یکنفر مثل وجود مبارک حضرت علیاکبر(ع) که حداقل هجده یا 24 سال در این بازار زندگی میکند، امام حسین(ع)، یک امام معصوم، خدا را دربارهٔ او به گواه میگیرند و میفرمایند: «فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»؛ «غُلامٌ» یعنی جوان. شباهت علیاکبر(ع) از نظر خَلقی یک امر تکوینی بوده، اما «خُلْقاً بِرَسُولِكَ» یعنی وزن اخلاق فرزند من علیاکبر، وزن اخلاق پیغمبرت است.
یکنفر مثل وجود مبارک قمربنیهاشم(ع)، 33 سال در این بازار بوده و امام چهارم دربارهاش میفرمایند: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّهِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیدَا». این هم یک نفر در این بازار است. سن او کم، ولی از این سرمایهٔ اندک در این بازار، سود عظیمِ بینهایتی مثل علیاکبر(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، حضرت مریم(س) و حضرت آسیه(س) برای خودش فراهم کرد.
شگفتی انسان از شخصیت والای آسیه(س)
شما آیهٔ مربوط به آسیه(س) را در سورهٔ تحریم ببینید، آیه واقعاً آدم را بهتزده میکند؛ من نمیخواهم نسبت به آیه بازارگرمی کنم. خانم جوانی که شخصیت ظاهری دوم مملکت فراعنه در یک کشور متمدن است. تاریخ تمدن مصر بالای ششهزار سال است؛ آدمهای قوی و هنرمندی بودهاند، چندهزار سال پیش اهرام ثلاثه را ساختهاند که کم نیست، چندهزار سال پیش مردههایشان(مرد و زن) را مومیایی کردند که وقتی الآن مومیایی را از بدنشان باز میکنند، بدن موجود است. تمدن کمی نبوده و یکی از قدیمیترین تمدنهاست. نهایتاً حکومت این تمدن هم حکومت خیلی قوی و پولداری بوده، ارتش مجهز و کشور آبادی داشته و مردم در حد دنیای خودشان، نه آخرتشان، عالم و فهمیده بودند. «یعْلَمُونَ ظٰاهِراً مِنَ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا»(سورهٔ روم، آیهٔ 7) دیگر نمیشود علم آنها را منکر شد، این حرف پروردگار است! آنها میدانستند، اما دانستههایشان در چهارچوب دنیا بود. «وَ هُمْ عَنِ اَلْآخِرَةِ هُمْ غٰافِلُونَ» با اینهمه علم، تمدن و هنرشان، نسبت به عالم آخرت خودشان، خواب، نفهم، بیتوجه و شقی بودند.
-گوش آسیه(س)، دریافتکنندۀ امواج وحی الهی
حالا خانم جوانی ملکهٔ این مملکت شده، دستش هم در قدرت و ثروت باز است، خزانهٔ مملکت در اختیار اوست، شوهرش اعلیحضرت قَدَرقُدرت و خودش مورد محبت زنان بزرگ مصر است، زندگی آرام، خوش، راحت و پر از رفاه هم برای او میسّر است. خوب عنایت بفرمایید، خداوند میفرماید: «لِمَنْ کٰانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»(سورهٔ ق، آیهٔ 37) با شنیدن کلام وحی، گوش خود را درست بهکار گرفت؛ یعنی گوش را در برابر امواج وحی الهی که به کلیمالله نازل میشد، درست گرفت و تمام این امواج وحی را دریافت کرد.
-تعطیلی گوش انسانها در برابر امواج وحی الهی
گوش بعضیها در این کرهٔ زمین که تعدادشان هم کم نیست، از یک رادیوی دستی هم بیارزشتر و دورانداختنی است. یک رادیوی دستی، بدون اتصال به برق و با یک باطری، دهتا موج را از فضا میگیرد و پخش میکند؛ اما بعضیها اینهمه امواج رحمانیه، امواج الهیه و امواج وحی در این فضای عالم هستی پخش است و نمیگیرند! «لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ یفْقَهُونَ بِهٰا»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 179) قلب آنها ازکار افتاده است. پس در این بدن چهکار میکند؟ امیرالمؤمنین(ع) در خطبهٔ 86 نهجالبلاغه میفرمایند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ» قیافهٔ آنها قیافهٔ آدمیزاد است، اما این دل درون سینهشان، دل گاو، الاغ، شتر و بز است. «وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ یسْمَعُونَ بِهٰا» آنها گوش خودشان را در برابر حق تعطیل کردهاند، اما صداهای موسیقی، خوانندهها، حیوانات و هر نوع صدایی که دلشان بخواهد، بهخوبی میشنوند، از سر شب تا صبح هم مینشینند و گوش میدهند. «وَ لَهُمْ أَعْینٌ لاٰ یبْصِرُونَ بِهٰا أُولٰئِک کالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» دل آنها دل حیوان، چشم آنها چشم حیوان و گوش آنها گوش حیوان است؛ ولی آسیه گوش انسانیاش را باز کرد.
-خیانت به اعضای بدن با نشنیدن صدای حق
خدا برای چشم ما دوتا پلک ساخته که تا وقتی بیدار هستیم، کرهٔ چشم را شستوشو بدهد و وقتی میخوابیم، بسته میشود تا موجودات موذی به ما حمله نکند. آیا خدا برای گوش ما هم در گذاشته است؟ گوش ما که در ندارد! دندانها، دهان، چشم و امعا و احشای ما پوشش و در دارد، ولی گوش باز ساخته شده است؛ یعنی باید تا آخر عمرت باز بماند که صدای حق، وحی، قرآن، نبوت، امامت و اولیای خدا را بشنوی؛ اگر اینگونه نباشی، به گوش، چشم، زبان و وجودت خیانت کردهای.
-پاداش ترککنندگان خیانت به خود
امام عسکری(ع) یک روایت دیگر دارند که یک خط است، اما آن روایت اول نصفهخط است. این دو روایت در کتب شریف «بحارالأنوار» و «تحفالعقول» است. حضرت میفرمایند: «کانَ فِیمَا نَاجَی اللَّهُ بِهِ مُوسَی» زمانی که موسیبنعمران(ع) با خدا مناجات میکرد، این سؤال را از خداوند کرد: «مٰا جَزٰاءُ مَنْ تَرَکَ الْخیانةَ حَیٰائَاً مِنک» خدایا! پاداش کسی که خیانت را از روی حیا و شرمساری ترک کند، چیست؟ منظور از خیانت، خیانت به گوش، چشم، دست، پا، شکم، مال مردم، مملکت و بیتالمال است. خطاب رسید: «لَهُ أمٰانٌ یَومَ الْقیامة» در روز قیامت، این آدم جهنم و عذاب را نمیبیند و در امنیت است.
-وقف گوش متقین برای شنیدن علوم سودمند
آسیه هم گوش خود را به امواج وحی سپرد و وقف کرد که دیگر صدای فرعون، درباریان، وزرا، وکلا و اُمرای باطلگوی او را نشنود. چه جملهٔ جالبی در خطبهٔ متقین است! من نسبت به این جمله خیلی غصه میخورم. من خطبهٔ متقین را ماه رمضانِ هفت سال در تهران توضیح دادم، البته به نه جملهاش رسیدم و بعد انقلاب شد، جلسات تغییر کرد و من توفیق پیدا نکردم که ادامه بدهم. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند که یک ویژگی تقواداران عالم این است: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» گوش را وقف کردهاند، یعنی آن را برای شنیدن دانشی نگه داشتهاند که برای دنیا، آخرت و دینشان سود دارد.
آسیه این کار را کرد و حق را با شنیدن قبول کرد؛ یعنی آنچه عامل نجات آسیه شد، اول گوش او و بعد هم فکر کردنش بود. به آسیه گفتند: مقام ملکه بودن را از تو میگیریم، گفت: مهم نیست! گفتند: قدرتت را میگیریم، گفت: مهم نیست! گفتند: پولت را میگیریم، گفت: مهم نیست! نهایتاً گفتند: با فرعون ذیالاوتاد دچار شکنجهات میکنیم، گفت: مهم نیست! او را روی زمین خواباندند، میخهای بلندی را با تبر و چکش به دوتا کف دست و دوتا مچ پا کوبیدند و بدن را به زمین چسباندند، بعد هم مأمورها دستور گرفتند که یک سنگ 100-150 کیلویی را میزان بدن کنند و روی بدن بیندازند تا بدن با زمین صاف بشود.
-آسیه(س)، سرمشقی برای اهل ایمان
حالا زیر شکنجه است، خدا میفرماید: «وَ ضَرَبَ اَللّٰه مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 11) اینجای آیه آدم را شگفتزده میکند که خدا میفرماید: آسیه را سرمشق برای کل اهل ایمان قرار دادم؛ یعنی از زمان خودش تا قیامت، هر کس میخواهد مؤمنِ مورد قبول من بشود، از این خانم درس فهمیدن، گوش دادن، استقامت و چشمپوشی از امور دنیایی را بیاموزد که آدم را بهطرف جهنم هُل میدهد.
فوز عظیم در انتظار برندگان بازار دنیا
صدیقهٔ کبری(س)، حضرت مریم(س)، حضرت آسیه(س)، حضرت خدیجه(س)، حضرت زینب(س)، وجود مبارک علیاکبر(ع) و قمربنیهاشم(ع) تجارتی در این بازار کردند که سود این تجارت قابلمحاسبه نیست و ناپیداست. چگونه تجارت کردند؟ اینها در این بازار دست در دست انبیای الهی، ائمهٔ طاهرین، اولیای خدا و عالمان واجد شرایط گذاشتند و در این تجارت برنده شدند. «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ» گروهی در این دنیا سود کردند، حالا این گروه را در قرآن مجید، بخصوص در آیات سورهٔ توبه، احزاب و آلعمران ببینید که خدا دربارهٔ سودشان میفرماید: «ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 72) خدا بفرماید عظیم، چه خبر است! خدایی که پیغمبر(ص) میفرمایند: هیکل ظاهری این دنیا بهاندازهٔ بال مگس پیش پروردگار قابلاعتنا نیست، حالا سود تعدادی زن، جوان، متوسط و عمری را در دنیا گذرانده، بفرماید: «ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ».
تجارت سودمند قیس در بازار دنیا
جوانی که فکر کنم سی ساله هم نشده بود، دستش از اول در دست ابیعبدالله(ع) بود، دوبار هم برای ابیعبدالله(ع) از مکه به کوفه و از کوفه به مکه رفت. وقتی دوباره از مکه برگشت، نامهٔ امام به سران شیعه پیش او بود، بیرون کوفه دید که اوضاع بههمریخته است، اولین کاری که کرد، نامه را درآورد و امانت ابیعبدالله(ع) را ریزریز کرد. تقریباً نامه را از چشم دور کرد که دشمن نبیند. او را گرفتند و پیش ابنزیاد آوردند، به ابنزیاد سلام نکرد، یکی به او گفت: چرا سلام نکردی؟ گفت: من کسی را لایق سلام در این دارالاماره ندیدم؛ یعنی هیچکدام از شما آدم نیستید! ابنزیاد گفت: نامهٔ ابیعبدالله را بده، گفت: آن کلاسی که به ما درس دادهاند، گفتهاند که اگر گیر افتادی، سرت را بده، اما سرّت را نده. من سرم حاضر است، بیایید سرم را ببرید، اما سرّم حاضر نیست! او را بالای دارالاماره بردند و سرش را از بدن جدا کردند، بدن بیسر را پایین انداختند. وقتی خبر شهادت قیس در مسیر مکه به کربلا به ابیعبدالله(ع) رسید، گریهٔ فراوانی کردند و بعد این آیه را خواندند: «مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ عَلَیهِ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 23) چه آیهٔ زیبایی است! او از مؤمنینی است که عهدش را با خدا، انبیا و امامش وفا کرد؛ یعنی تجارت این جوان در این بازار این بود. «رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ» او شهید شد، ما هم بهدنبال قیس در انتظار و به امید شهادت هستیم.
خسران سرمایههای وجودی در بازار دنیا
-تفاوت معنایی ضرر و خسران
اینها در این بازار سود کردند، اما «وَ خَسِرَ الآخَرُونَ» عدهای خسران کردند. چرا امام هادی نمیفرمایند که ضرر کردند؟ ضرر با خسران فرق دارد؛ ضرر یعنی من یکمیلیون تومان سرمایه گذاشتهام و یک سال با آن کار کردهام، حالا میبینم نهصد تومان دارم و صد تومان آن پریده است. این ضرر از اصل سرمایه است. خسران یعنی تباه کردن کل سرمایههای وجودی خودم که پروردگار عالم به من عنایت کرده است؛ یعنی وقتی در روز قیامت وارد شوم، اگر به من بگویند چهچیزی داری، دوتا دستم را باز کنم و بگویم هیچچیزی ندارم.
-خاسرین، محرومان از شفاعت مؤمنین و معصومین
آنوقت قرآن مجید میفرماید که شفاعت هیچ پیغمبری، هیچ امامی، هیچ رفیقی و هیچ مؤمنی شامل اهل خسران نمیشود و پروردگار هم پروندهشان را تزکیه نمیکند. قرآن میفرماید: «وَلاٰ ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ اَلْقِیٰامَةِ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 77) این خیلی آیهٔ عجیبی است! به آنها نگاه نمیکنم، «وَلاٰ یکلِّمُهُمُ اَللّٰه» و حرف هم نمیزنم. خدایی که ارحمالراحمین است، حالا اینها دهمیلیون بار در محشر بگویند «یا رب»، جواب نمیآید! به اینها «خاسرین» میگویند. یک از معانی آیهٔ شریفهٔ «وَ اَلْعَصْرِ × إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ»(سورهٔ عصر، آیات 1-2) همین است؛ یعنی همهٔ سرمایههای وجودی را نابود کردن.
-سرانجام خاسرین در روز قیامت
آخر کار چهچیزی از آدم در این خسران میماند؟ از قرآن مجید بشنوید، میگوید که آخر کار از اینها چه میماند: «فَکٰانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»(سورهٔ جن، آیهٔ 15) اینها بدنی را وارد قیامت میکنند که خشک، پژمرده، نابود و بدبخت است و هیزم جهنم هستند؛ یعنی به درد هیچچیز دیگری نمیخورند. این خسران است: «فَکٰانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً».
-کار شیاطین در بازار دنیا
اینهایی که در این بازار سود کردهاند، هزینه کردن عمر را از وحی، پیغمبران، ائمه و عالمان بیدارِ دلسوز یاد گرفتهاند؛ اینان یاد گرفتهاند که عمر، بدن و مال را چگونه هزینه کنند؛ اما بقیه که دچار خسران شدهاند، امام هادی(ع) میفرمایند: چون دست آنها در این بازار تا لحظهٔ مرگ در دست شیاطین بود، شیاطین هم دروغگو، غارتگر و بیرحم هستند، «یٰا بَنِی آدَمَ لاٰ یفْتِنَنَّکمُ اَلشَّیطٰانُ کمٰا أَخْرَجَ أَبَوَیکمْ مِنَ اَلْجَنَّةِ»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 27) کار شیاطین در این بازار، این است که انسان را از ایمان، عمل و بهشت رفتن دور نگه دارند تا وقتی که بمیرد. این کار شیاطین در این بازار است. این روایت چقدر زیباست: «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ الآخَرُونَ».
حکایتی شنیدنی از مرد تاجر و تجارت سومند او
ممکن است یک ذره معطل شوید، من داستان جالبی هم برایتان بگویم که در ارتباط با آیتاللهالعظمی بروجردی است. من اسم آن شهر را نمیبرم؛ مرد تاجری در آن شهر بود که تجارتش هم گسترده بود و خوب پول درمیآورد. این مرد دخترش را برای جوانی عقد کرد. این تاجر برای چند روز به مسافرت رفته بود، وقتی برگشت(مثلاً ده شب)، به خانمش گفت: من خسته و گرسنه هستم، چهچیزی داریم؟ گفت: ماست، پنیر و نان در یخچال هست، بردار و بخور و بخواب! مرد ناراحت شد و به او برخورد، با خودش گفت: خانهای که دوهزار متر است و ثروت هم در آن موج میزند، من از مسافرت آمدهام، باید نان خالی با ذرهای پنیر یا ماست بخورم؟! تاجر چیزی نگفت و خوابید، اما گرسنه بود و خوابش نمیبرد. ناگهان در زدند، تاجر از آن اتاقی که بود، بیرون نیامد؛ گوشش پشت در بود و دید دامادش با دختر این تاجر که بیرون رفته بودند، به خانه آمدند و خانم خانه به عروس و داماد گفت: دهدقیقه یکربع صبر کنید. تاجر دید چه بوی کبابی، کرهای و برنجی میآید! باز هم بیرون نیامد.
فردا صبح سوار اتوبوس شد و به قم آمد. راهش هم به قم دور بود. محضر آیتاللهالعظمی بروجردی آمد و اعلام کرد که میخواهد خمس کل ثروتش را بدهد. به آیتاللهالعظمی بروجردی گفت: این پول نقد من است، یک کاروانسرا، مغازه و ملک هم دارم. تمام خمس این مال مرا حساب کن، میخواهم نقد هم بدهم. ایشان همهٔ خمس را حساب کرده، به محضر آیتاللهالعظمی بروجردی تقدیم کرد و رفت. مقداری از ملکها را که خمسش را هم داده بود، فروخت و یک مسجد، غسالخانه و سالن اجتماعات در آن شهر ساخت؛ فقط یک خانه و یک مغازه برای خانمش، دخترش و دامادش گذاشت و بقیه را هم با خودش به عالم آخرت برد. به این، بازار اهل ایمان میگویند. دنیا بازار است، مراقب باشید که در این بازار، خودمان و جوانهایمان گیر وسوسهگران، شبههاندازان، شیاطین و بیدینان نیفتیم؛ اگر بیفتیم، ضرر میکنیم! بگذارید این چندروزی که در این بازار رفتوآمد میکنیم، خیلی سود ببریم.
کلام آخر؛ دعا به نیت رفع مشکلات
خدایا! به حقیقت حضرت هادی(ع)، ما و نسل ما و مردم این کشور را جزء کسانی قرار بده که سود فراوانی در دنیا برای آخرتشان نصیب آنها شود.
خدایا! کشور ما را از خطرات حفظ کن.
خدایا! محرّم را از ما نگیر.
خدایا! گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را تا لحظهٔ آخر عمر برای ما مستدام بدار.
این دعا را خطاب به امام عصر(عج) میگویم: یابن رسولالله! شب ولادت جدتان است، به حقیقت جدت امام هادی(ع)، به حقیقت پدرت امام عسکری(ع) و به حقیقت مادرت نرجس خاتون(س)، من هر وقت گیر میکنم و مشکلی برایم پیش میآید، برای حضرت مریم(س)، حضرت زهرا(س)، حضرت خدیجه(س)، حضرت زینب(س) و نرجس خاتون(س)، به عدد یاران اولیهٔ امام عصر(عج)، یعنی 313تا شروع به صلوات فرستادن میکنم، مشکل حل میشود؛ حالا یا امروز حل میشود یا ده روز دیگر، بالاخره حل میشود. ای وجود مبارک، ای ولیّعصر(عج)! امشب در حق ما، زن و بچهها، نسل ما و مردم این مملکت، محراب و منبر، مرجعیت و رهبری از خدا بخواه که همهٔ این امور را از شر دشمنان حفظ بفرماید. ما که آبرو نداریم(خودم را میگویم، ببخشید گفتم ما) که برای فرج تو دعا کنیم، به حق عمهٔ بزرگوارت زینب کبری(س)، خودت امشب نزدیک شدن فرجت را برای حل مشکلات کرهٔ زمین از پروردگار عالم بخواه.
قم/ صحن مسجد اعظم/ دههٔ دوم ذیالحجه/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی پانزدهم