جلسه چهارم- دوشنبه (3-6-1399)
(تهران ورزشگاه آیت الله سعیدی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- وجود انسان کامل، محل طلوع نور و فیوضات الهی
- روایتی بینظیر از رسول خدا(ص)
- -رسول خدا(ص) بهعنوان منذر و هشداردهنده
- -هدایت بهسوی حقایق از طریق امیرالمؤمنین(ع)
- -امام حسن(ع)، رسانندۀ نیکیهای خدا به مردم
- -سعادت دنیا و آخرت در گرو پیوند با ابیعبدالله(ع)
- -ابیعبدالله(ع)، دری از درهای بهشت
- حکایتی شنیدنی از مرحوم شیخ مجتبی قزوینی
- -صاحبان حساب یسیر در قیامت
- -حضرت زهرا(س)، شنوندۀ روضهها و گریهها
- -نورانی شدن چهرۀ ملائکه از گریۀ بر امام حسین(ع)
- -روضهخوانی بر امام حسین(ع)، راهگشای روز قیامت
- ابیعبدالله(ع)، کرم بینهایت و رحمت واسعۀ الهی
- گریۀ بر ابیعبدالله(ع)، ارثیۀ زهرا(س) برای شیعه
- -حسین(ع)، نور چشم رسول خدا(ص)
- -اجر دنیوی اقامهکنندگان عزای امام حسین(ع)
- -سخاوت امام حسین(ع) در روز عاشورا
- -شیعه، اقامهکنندۀ عزا برای امام حسین(ع)
- -شفاعت زهرا(س) از گریهکنندگان بر امام حسین(ع)
- کلام آخر؛ خیز از جای و ببین خَلق جهان یاور توست
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
وجود انسان کامل، محل طلوع نور و فیوضات الهی
کاروان ابیعبدالله(ع) مطلعالفجر پنج حقیقت بودند؛ اهل دل فرمودهاند: در همهٔ عالم هستی، مطلعالفجری بالاتر و برتر از وجود انسان کامل نیست. مطلعالفجرهای مادی، محل طلوع خورشید است؛ ولی انسان کامل، محل طلوع نورالله و فیوضات خاص الهیه است. البته هر مردی هر زنی که تا لحظهٔ برپا شدن قیامت به این کاروان بپیوندد، در حد ظرفیت خودش، مطلعالفجر و محل طلوع نورالله و تجلی فیوضات خاص پروردگار میشود. بعداً مواردی را دراینزمینه برایتان عرض میکنم.
روایتی بینظیر از رسول خدا(ص)
فکر نکنید که حتماً باید حضور ظاهری در پیشگاه امام داشت تا وجود انسان محل طلوع نورالله و فیوضات الهیه بشود. اینطور نیست و ما روایات خیلی عجیبی دراینزمینه داریم که یکی از آن روایات را برایتان میخوانم. روایت را «مناقب» ابنشاذان از اهلتسنن با سند نقل کرده است. رجال اهلسنت مطلب را به عبداللهبنعمر، این آدم بدبخت، بیچاره، محروم از نور خدا و فیوضات خدا میرسانند؛ اما روایت اینقدر مهم است که با همهٔ حسادت و بخلی که داشته، نتوانسته پنهان کند. اینطور که اهلسنت نوشتهاند، مطلب را مستقیماً از وجود مبارک رسول خدا(ص) شنیده است که پیغمبر(ص) فرمودهاند:
-رسول خدا(ص) بهعنوان منذر و هشداردهنده
«بِى اُنذِرتُم» بهوسیلهٔ من نسبت به خطرات دنیا و آخرت به شما هشدار داده شده است. وجود مقدس حق مرا بهعنوان مُنْذر و هشداردهنده فرستاد که به شما بگویم تا در دنیا هستید، چه خطراتی متوجه شماست و وقتی وارد آخرت میشوید، چه خطراتی متوجه شماست.
-هدایت بهسوی حقایق از طریق امیرالمؤمنین(ع)
«وَ بِعَلىِّ بنِ أبى طالِبِ اهْتَدَيتُم» اما با وجود علی، شما به آنچه که باید هدایت بشوید، هدایت میشوید. علی(ع) مشعل هدایت پروردگار است؛ چون همهٔ حقایق پیش علی(ع) است و علیبنابیطالب(ع) در کمال دلسوزی و خیرخواهی، شما را به حقایق هدایت میکند.
شخصی در اوج جنگ صفین که حضرت مبارزه میکردند و اسب جولان میداد، خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: من مسئلهای دربارهٔ توحید دارم. کسی به او گفت: تو آدم وقتشناسی نیستی؛ الآن چه وقت مسئله پرسیدن است؟ لشکر بههم ریخته و جنگ میکنند، تنور جنگ بهشدت داغ است و امیرالمؤمنین(ع) برای حق شمشیر میزنند، این چه وقت مسئله پرسیدن است؟! امام فرمودند: او را رها کن؛ ما برای فهم مردم میجنگیم و جنگ ما برای این است که جهل و نادانی را معالجه کنیم. به او میدان بده که بپرسد و من هم جوابش را میدهم. دهانهٔ اسب را کشیدند و اسب را آرام کردند، زین اسب را به منبر تبدیل کرده و این انسان را هدایت کردند به آنچه که نمیدانست و میخواست بداند.
وقتی پیغمبر(ص) این دو مطلب را فرمودند که خدا مرا فرستاده تا خطرهای دنیا و آخرت را برایتان بگویم و علی را فرستاد که شما را به حقایق راهنمایی کند، این آیه را خواندند: «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هٰادٍ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 7) حبیب من، تو هشداردهنده هستی و علی هدایتکننده است.
-امام حسن(ع)، رسانندۀ نیکیهای خدا به مردم
بعد پیغمبر(ص) ادامه دادند: «وَ بِالْحَسَنِ اُعْطيتُمُ الإْحسانُ» خدا هرچه خوبی میخواهد در حق شما انجام بدهد و به شما بدهد، بهخاطر گل جمال حضرت مجتبی(ع) است. این معنی امامشناسی است که من بدانم جایگاه حضرت مجتبی(ع) در این عالم، چه جایگاهی است! به قول امروزیها، حضرت مجتبی(ع) کانال رسیدن نیکیهای خدا به مردم است. حضرت اباعبداللهالحسین(ع) ده سال امام مجتبی(ع) را بهعنوان امام واجبالاطاعة اطاعت میکرد. شما در زمان حضرت مجتبی(ع)، نه یک روایت و نه یک نامه از ابیعبدالله(ع) میبینید. ابیعبدالله(ع) در کنار حضرت مجتبی(ع) این بود که قرآن در آخر سورهٔ بقره میگوید: «وَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 285) ما در برابر ولیاللهالاعظم، گوش و اطاعت هستیم. این امام مجتبی(ع) است: «وَ بِالْحَسَنِ اُعْطيتُمُ الإْحسانُ».
-سعادت دنیا و آخرت در گرو پیوند با ابیعبدالله(ع)
پیغمبر(ص) در پایان روایت میفرمایند: «وَ بِالْحُسَينِ تَسعَدونَ» رسیدن به سعادت دنیا و آخرت، فقط با اتصال به حسین(ع) امکان دارد. این خیلی حرف است! من مطلبی را برایتان نقل کنم که بهتآور است. عالم بزرگی بهنام میرزا محسن مجتهد اردبیلی بود که حدود دویست سال پیش در اردبیل زندگی میکرد. ایشان از شاگردان ردهٔ اول شیخ انصاری، صاحب کتابهای «جواهر» و «ضوابط» است. خواهش میکنم که با همهٔ به این وجود دقت کنید! در اجازات علمی این مرد که در کتابها آمده، نوشته شده است: اگر حاجمیرزا محسن مجتهد حکمی بدهد و کسی قبول نکند، رد بر حاجمیرزا محسن، «رَدُّ عَلَی اللّه وَ عَلَی رَسُولِه» خدا و پیغمبر(ص) را رد کرده است؛ یعنی این آدم به معصوم نزدیک است و رد کردن حرفش، رد کردن خدا و پیغمبر خداست. خط خودش هم هست که نوشته است: عبادت، نماز، روزه، زکات و کار خیر، بدون ارتباط با ابیعبدالله(ع) و بدون محبت او، معصیتالله است؛ نه اینکه باطل باشد، بلکه تمام عبادات بدون حسین(ع)، معصیتالله است و در قیامت عذاب دارد. این حرف پیغمبر(ص) است که میفرمایند: «وَ بِالْحُسَينِ تَسعَدونَ» شما با کمک ابیعبدالله(ع) به سعادت دنیا و آخرت میرسید، «وَ بِهِ تَشَبَّثون» شما با چنگ زدن به حضرت سیدالشهدا(ع)، به هر مقامی که باید برسید، میرسید.
-ابیعبدالله(ع)، دری از درهای بهشت
بعد پیغمبر(ص) فرمودند: «ألا وَ إنَّ الْحُسَينَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ ريحَ الْجَنَّةِ» آگاه و بیدار باشید، بدانید و بفهمید(این معنی «ألا» است) که همانا حسین دری از درهای بهشت است و کسی که با حسین رابطه ندارد، خدا استشمام بوی بهشت را بر او حرام کرده است. به خودتان نمیگویید خوشبهحال من؟! در دلتان به خودتان نمیگویید خوشبهحال من که پروردگار عالم بهخاطر ابیعبدالله(ع)، استشمام بوی بهشت را بر ما واجب کرده و هفت در جهنم را به روی ما بسته است. این چه نعمتی است!
حکایتی شنیدنی از مرحوم شیخ مجتبی قزوینی
یکی از علمای بزرگ(من میتوانم راحت بگویم) و کمنظیر ما در پنجاهشصت سال پیش، مرحوم حاجشیخ مجتبی قزوینی بود که بسیاری از بزرگان علمی الآن مشهد و بعضیها که در شهرهای دیگر هستند، از شاگردهای ایشان بودند. شخصیت بالایی داشت و چند جلد هم کتاب ناب بهنام «بیانالفرقان» دارد. آنجا آدم موج علمی این مرد را میبیند!
-صاحبان حساب یسیر در قیامت
ایشان میگوید: یک هفته به مُردنم مانده بود که قیامت را به من نشان دادند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: بفهمید و بمیرید، بدانید و بمیرید. میلیاردها جمعیت در این صحرا بودند که همه منتظر سؤال و جواب هستند، من وسط محشر ایستاده بودم که دیدم دری در محشر است و دستهدسته، گروهگروه از این در وارد میشوند، هیچکس هم جلوی آنها را نمیگیرد. من به یکی گفتم: به پروندهٔ اینها نمیرسند؟ گفت: نه آنطوری که خیال میکنی. به قول قرآن مجید، حساب اینها حساب «یسیر» است و خدا خیلی به اینها آسان گرفته که میبینی دستهدسته از این در وارد میشوند؛ ولی بقیهٔ مؤمنین، علما و غیرعلما را تکتک میخواهند و از مسئولیتهایی که داشتهاند، از آنها سؤال میکنند. گفتم: حال من چگونه است؟ گفتند: شما هم باید در نوبت باشی. گفتم: چه وقتی به ما نوبت میرسد؟ گفتند: معلوم نیست؛ جمعیت را نگاه کن! همهٔ اینها باید نوبتبهنوبت سؤال و جواب بشوند و بعد بروند. گفتم: این چه دری است که مردم بهراحتی دستهدسته وارد میشوند و میروند؟ گفتند: سَردرِ آن نوشته که چه دری است! من سرم را بلند کردم، دیدم که نوشته است: «بٰابُ الْحُسین». اصرار کردم که مرا هم راه بدهید، گفتند: تو زمینه نداری! گفتم: زمینهٔ راه دادن چیست؟ گفتند: روضه خواندن و گریه؛ تو عالم بزرگی هستی، اما به عمرت یکبار برای ابیعبدالله(ع) روضه نخواندهای.
-حضرت زهرا(س)، شنوندۀ روضهها و گریهها
کتاب «کاملالزیارات»، مهمترین کتاب دربارهٔ زیارت و گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) است که در قرن چهارم نوشته شده، خدا به من لطف کرد و در هفتصد صفحه ترجمه کردهام. اول این کتاب هم در مقدمه نوشتهام: خدایا! من به نمازها، روزهها، حج، درس خواندن و کارهای دیگرم هیچ امیدی ندارم و همهٔ امید من به این کتاب است. وصیت هم کردم که وقتی مرا دفن کردند، این کتاب را روی سینهام بگذارند تا وقتی نکیر و منکر میآیند، ببینند من بوی حسین(ع) میدهم و کاری به کارم نداشته باشند. در این کتاب آمده که امام صادق(ع) میفرمایند: وقتی روضه میخوانید و گریه میکنید، مادرم صدایتان را میشنود.
-نورانی شدن چهرۀ ملائکه از گریۀ بر امام حسین(ع)
فکر میکنید که ما در این زمین باز نشستهایم، مهم نیست؛ اما خیلی مهم است! فکر میکنید که ما مرد و زن فقط در این جلسه شرکت داریم؛ اما امام معصوم میفرمایند: وقتی برای ابیعبدالله(ع) جلسه تشکیل میشود، فرشتگان نازل میشوند و با تمام مستمعین در تماس هستند؛ آنها هم میشنوند و هم گریه میکنند. ما کیفیت گریهٔ ملائکه را نمیدانیم، ولی وقتی به عوالم بالا برمیگردند، ملائکهٔ دیگر میگویند: عوض شدهاید! اینها میپرسند: چگونه شدهایم؟! میگویند: نورانی شدهاید؛ کجا بودید؟! این ملائکه میگویند: ما در جلسهٔ ابیعبدالله(ع) بودیم. چه لطف خاصی به همهٔ ما شده است! ملائکه به پروردگار میگویند: به ما هم اجازه بده که برویم؛ خطاب میرسد: جلسه تمام شده، روضهشان را خواندهاند، گریه کردهاند و رفتهاند؛ ولی برای اینکه محروم نباشید، نازل شوید و به آن مجلس بروید. فعلاً هیچکس در آن مجلس نیست، اما خودتان را به در و دیوار آنجا بمالید.
-روضهخوانی بر امام حسین(ع)، راهگشای روز قیامت
گفت: شما راه نداری، چون وسیله نداری! به یکی از افراد محشر که به اوضاع وارد بود، گفتم: چهکار کنم که مرا راه بدهند؟ گفت: همین الآن روی زمین بنشین و یک روضه برای ابیعبدالله(ع) بخوان، هم گریه کن و هم بگریان. من نشستم و در عالم مکاشفه روضه خواندم، گریه کردم و اطرافیانم هم گریه کردند. بعد بلند شدم و رفتم، از آن در وارد شوم و دیدم که هیچکس جلوی مرا نگرفت.
ابیعبدالله(ع)، کرم بینهایت و رحمت واسعۀ الهی
«وَ بِالْحُسَينِ تَسعَدونَ وَ بِهِ تَشَبَّثون» مردم! ابیعبدالله(ع) کرم بینهایت و رحمت واسعهٔ الهی است. این در تا روز قیامت به روی همه باز است و حضرت حسین(ع) هر کسی را قبول میکند؛ یعنی کسی که بهطرفش حرکت میکند، محال است که او را رد کند. از روز عاشورای اول تا امروز، ابیعبدالله(ع) میلیونها گنهکار، پلید، معصیتکار، مجرم و انسان بیرابطهٔ با خدا را پذیرفته و به او نور، روح و فکر داده و او را آماده کرده تا عبدالله بشود. این قطعه را هم بشنوید که چقدر جالب است و چقدر برای شما دلخوشی میآورد!
یک مسیحی در شهر بصره که تاجر سرشناسی بود، با تاجر مسیحی دیگری در بغداد معاملهٔ تجارتی داشت. تاجر بغدادی به او نامه نوشت و گفت: بصره برای کارهای تجارتی تو کوچک است، اگر میخواهی بازار گستردهٔ تجارتی پیدا کنی، زندگیات را بار کن و به بغداد بیا. این تاجر هم وسایل خودش را بار کرد و رفت؛ در راه به دزدان قافلهزن برخورد و کل اموالش را بردند. این تاجرِ ندار، تهیدست و سرمایه ازدستداده تا حلّه آمد و در حلّه مهمان کسی شد تا آمادگی پیدا کند و پیش آن رفیق تاجرش در بغداد برود و او مشکلش را حل کند.
روزی در آنجا صدای ناله و گریه و یا حسین شنید، به صاحبخانه گفت: چه خبر است؟ گفت: اینها کاروان کوچکی هستند که هر سال در این وقت به کربلا میروند. دلش لرزید و گفت: من را همراه این کاروان کن تا مرا هم ببرند. صاحبخانه به اهالی کاروان گفت: این مرد یک مسیحی است که دلش میخواهد این سفر را با شما بیاید، او را ببرید. گفتند: عیبی ندارد!
وقتی به کربلا رسیدند، به او گفتند: رفیق، تو مسیحی هستی و نمیتوانی داخل صحن و حرم بیایی. گفت: مرا تا اینجا آوردهاید، چهکار کنم؟ گفتند: کنار درِ صحن بنشین، ما اثاثهایمان را پیش تو میگذاریم، بعد میآییم و با همدیگر میرویم. گفت: عیبی ندارد! نمیشود به حرم و پیش ابیعبدالله(ع) بیایم؟ گفتند: نه نمیشود.
کنار اثاثها نشست و آنها به حرم رفتند، زیارتشان هم طول کشید و این مرد مسیحی خوابش برد، در خواب دید که سه نفر از درِ صحن بیرون آمدند. هر سه نفر کنار من آمدند، آن نفری که ممتاز و وضعش از این دوتا جدا بود، به آن دو نفر فرمودند: اسم همهٔ زائران را نوشتهاید؟ گفتند: بله همه را نوشتهایم. آخر زائر، روضهخوان و گریهکن، همه را مینویسند؛ یعنی امروز که جلسه تمام شد و رفتید، اسم شما در دفتر ثبت شده است. آن فرد هم گفت: همه را نوشتهاید؟ این دو با یک دنیا احترام گفتند: یابن رسولالله! هیچکس را از قلم نینداختهایم. فرمودند: این مسیحی را که ننوشتهاید! گفتند: آقا خودتان میگویید مسیحی، ما برای چه بنویسیم؟! او به قصد زیارت نیامده و با این کاروان آمده که بعد به بغداد برود. ابیعبدالله(ع) فرمودند: داخل حریم من آمده، او را هم جزء زائران من بنویسید.
حسین جان، ای رحمت واسعهٔ الهی و ای کرم بینهایت!
دوستان را کجا کنی محروم ××××××××× تو که با دشمنان نظر داری
گریۀ بر ابیعبدالله(ع)، ارثیۀ زهرا(س) برای شیعه
یک روایت هم دربارهٔ شما بخوانم که این هم روایت بسیار عجیبی است! مرحوم مجلسی در جلد چهلوچهارم «بحارالأنوار» میگوید: من این روایت را از تألیفات برخی از علمای مورد وثوق و اطمینان یادداشت میکنم. ابیعبدالله(ع) چندلحظه بود که بهدنیا آمده بودند، «لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِيُّ ابْنَتَهُ فَاطِمَه بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَيْنِ وَ مٰا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الْمِحَن» پیغمبر(ص) به دخترشان زهرا(س) خبر دادند که این جگرگوشهات را میکشند و مصائب زیادی هم برایش پیش میآید. داغ آدم هفتادساله تا بچهٔ ششماهه مصائب کمی در روز عاشورا نبوده است! «بَكَتْ فٰاطِمَة بُكاءً شَديداً» همین گریهای که به شما ارث رسیده و داد میزنید، میسوزید و ناله میکنید، همین از زهرا(س) به شما ارث رسیده است.
زهرا(س) فرمودند: «یا أَبَهْ مَتَی یکونُ ذَلِک» کشته شدن او در چه وقتی است؟ پیغمبر(ص) فرمودند: «فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْک وَ مِنْ عَلِی» زمانی است که من نیستم، تو هم نیستی، پدرش علی هم نیست، برادرش حسن هم نیست. «فَاشْتَدَّ بُکاؤُهَا» زهرا(س) با همهٔ توانشان نعره و داد کشیدند و بلند بلند گریه کردند.
-حسین(ع)، نور چشم رسول خدا(ص)
وسط این روایت، من یک روایت دیگر از سنیها بخوانم که این هم روایت عجیبی است! اینها از آن راوی نقل کردهاند که مطلب را میگوید: نزدیک وقت نماز بود و پیغمبر(ص) برای نماز میآمدند، حسین(ع) را روی دوش خودشان سوار کرده بودند، با خودشان کنار محراب بردند و کنار دست خودشان نشاندند. بعد که «قَدْ قٰامَتِ الصّلاة» گفته شد، حضرت بلند شدند و قامت بستند، رکعت اول و رکعت دوم را خواندند، سجدهٔ آخرشان خیلی طولانی شد، هیچکس نمیدید و همه در سجده بودند، وقتی سلام نماز را دادند، صحابه به ایشان گفتند: یا رسولالله! امروز سجدهتان خیلی طولانی شد و این سابقه نداشت! فرمودند: وقتی به سجدهٔ آخر رفتم، حسین روی پشت من سوار شد، نمیخواستم او را پرت کنم؛ میخواستم حسینم خودش آرامآرام پایین برود. یاد کجا افتادید که نالهتان بلند شد؟! امام صادق(ع) میگویند: ابیعبدالله(ع) از اسب نیفتادند و او را با حملات نیزه انداختند.
-اجر دنیوی اقامهکنندگان عزای امام حسین(ع)
آن روز رسول خدا به فاطمه(س) میفرمایند: فاطمه جان، من در آن روز نیستم، تو نیستی، علی نیست، حسن هم نیست. زهرا(س) گفت: «یا أَبَة! فَمَنْ یبْکی عَلَیهِ وَ مَنْ یلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ» پس چه کسی برای حسین من گریه میکند و مجلس عزا میگیرد؟
خوشبهحالتان! زمان زیادی نمانده و فقط شش روز دیگر مانده است؛ تا میتوانید، گریه کنید و جلسه بگیرید. اگر نگذاشتند که در مسجدها و حسینیهها جلسه بگیرید، مهم نیست؛ مثل بدنهای 72 نفر که وسط آفتاب بود، در آفتاب بیایید یا در خانههایتان گریه کنید و برای ابیعبدالله(ع) خرج کنید. پروردگار در کوه طور به موسیبنعمران(ع) فرمود: اگر کسی یک تومان برای حسین من خرج کند، تا وقتی که هفتاد برابرش را برنگردانم، او را از دنیا نمیبرم. برای ابیعبدالله(ع) بیقیدوشرط دستبهجیب باشید؛ خودش که خیلی دستبهجیب بود.
-سخاوت امام حسین(ع) در روز عاشورا
وقتی حضرت میخواستند به میدان برودند(دیروز خصوصی به دوستانم گفتم)، فرمودند: یک لباس بیاورید که من زیر لباسهایم بپوشم. پیراهن کوتاهی برای ایشان آوردند، حضرت فرمودند: این لباس برای آدمهای ذلیل و حقیر است، یک لباس بهدردبخور بیاورید. زینب کبری(س) رفت و از بقچههایش یک جُبّه آورد که میگویند قیمتش چهارهزار درهم(چهارصد دینار) بود. امام وقتی میخواستند این لباس را زیر همهٔ لباسها بپوشند، جلوی خواهرها چند شکاف با خنجر به آن زدند. زینب(س) گفت: حسین جان! حالا که میروی و کشته میشوی، علتی دارد که این لباس قیمتی را میپوشی؟ فرمودند: بله خواهرم، اینها به یک امیدی آمدهاند؛ این چند شکاف را زدم، برای اینکه نبرند؛ اما اگر ببرند، میخواهم به درد گوشهای از زندگیشان بخورد.
-شیعه، اقامهکنندۀ عزا برای امام حسین(ع)
حضرت زهرا(س) از پدر پرسیدند که چه کسی برای حسین من گریه میکند و جلسه برپا میکند؟ ما نمیتوانیم پرچم ابیعبدالله(ع) را زمین بگذاریم! اگر در همهٔ مسجدها را هم به روی ما ببندند، حالا به دلیلی یا غیر دلیلی؛ اگر در همهٔ حسینیهها را هم ببندند، حالا به دلیلی یا غیر دلیلی؛ به داخل خیابان، کوچه و زمینهای باز میآییم و در آفتاب داغ مینشینیم، گریه میکنیم و ناله میزنیم. به ما حرام است که این پرچم را زمین بگذاریم! این پرچم 1500 سال بر زمین نمانده و زمین هم نمیماند!
پیغمبر(ص) فرمودند: «یا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یبْکونَ عَلَی نِسَاءِ أَهْلِ بَیتِی» زنان امت من میآیند و برای زینب، امکلثوم، رقیه، سکینه و رباب گریه میکنند، «وَ رِجَالَهُمْ یبْکونَ عَلَی رِجَالِ أَهْلِ بَیتِی» مردها هم برای مردان اهلبیتم، عباس، علیاکبر، قاسم، عون، جعفر و علیاصغر اشک میریزند. «وَ یجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ» دخترم! این مجالس عزا را مرتب ادامه میدهند، به هر شکلی که باشد. «جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کلِّ سَنَه» حتی یک سال هم عزا و گریهٔ بر حسینت تعطیل نمیشود.
-شفاعت زهرا(س) از گریهکنندگان بر امام حسین(ع)
«فَإِذَا كَانَ الْقِيَامَةُ تَشْفَعِينَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ» تو در قیامت میگردی و تمام زنان گریهکنندهٔ بر حسینت را شفاعت میکنی، «وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ» من هم مردهایی را شفاعت میکنم که گریه کرده و جلسه گرفتهاند. «وَ كُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ» این دیگر چه حرفی است! هر کس بر مصیبت حسین من گریه کرده، دستش را میگیریم و به بهشت میبریم.
«يَا فَاطِمَةُ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» یا فاطمه! هر چشمی در قیامت گریه میکند، «إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّهَا ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ الْجَنَّةِ».
کلام آخر؛ خیز از جای و ببین خَلق جهان یاور توست
تا ابد جلوهگه حق و حقیقت، سرِ توست ×××××××× معنی مکتب تفویض، علیاکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدا ×××××××× این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست
درس مردانگی، عباس به عالم آموخت ××××××× زان که شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل ششماهه تبسم نکند، پس چه کند ×××××××× آنکه بر مرگ زند خنده، علیاصغر توست
این را برای خودتان گوش بدهید تا جایگاه خودتان را بدانید؛ مثل اینکه باد خنکی میآید، خدایا! به ما محبت داری و نمیخواهی که ما خیلی گرم شویم.
ای که در کربوبلا بیکس و یاور ماندی ××××××××× خیز از جای و ببین خَلق جهان یاور توست
خواهر غمزدهات دید سرت بر نِی و گفت ×××××××××× آنکه باید به اسیری برود، خواهر توست
مدال میدهد! وقتی امام بالای بدن حرّ آمدند، دیدند که پیشانیاش را با تیر شکافتهاند؛ دستمال جیب خودشان را درآوردند و به پیشانی حرّ بست. فقط پیشانی حرّ را که نشکستند! تو بودی و با دستمال ببندی، اما کسی نبود که پیشانی خودت را با دستمال ببندد...
تهران/ ورزشگاه آیتالله سعیدی/ دههٔ اول محرم/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی چهارم