لطفا منتظر باشید

شب ششم سه شنبه (4-6-1399)

(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
محرم1442 ه.ق - شهریور1399 ه.ش
19.92 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

تجلی رحمت حضرت حق در روایات

دو تجلی رحمت برای وجود مبارک حضرت حق بیان شده است که این بیان در روایات استوار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ریشه دارد:

 

الف) رحمت تکوینی 

رحمت تکوینی به‌معنای رحمت گسترده در همهٔ جهان هستی است. یک نفر از موجودات جهان در این رحمت و تجلی این رحمت دخالتی ندارد و فقط و فقط کار الهی است. خداوند متعال این رحمتش را با توجه به پدیدآمدن موجود متوجه او می‌کند و شرط اتصال به این رحمت، فقط وجود داشتن است. هر موجودی، شیئی و زنده‌ای که با ارادهٔ حکیمانهٔ او به‌وجود می‌آید، او را رحمت فرا می‌گیرد و همین رحمت از به‌وجودآمدن او تا تمام‌شدن وجودش برای او کارگردانی می‌کند. چه می‌خواهد، تا چه وقتی باید باشد، چه مقدار از مهربانی او باید هزینهٔ او بشود، همه انجام می‌گیرد. 

 

ب) رحمت تشریعی 

رحمت تشریعی به این معناست که موجود عاقل و مختار، یعنی موجودی که آزاد آفریده شده، اعمالش کار خودش است و اجباری نیست. «به انسان اختیار داده شده» یعنی چه؟ یعنی هیچ حرکت ارادیِ او به اجبار وصل نیست؛ این را دقت بفرمایید، مطلب خیلی مهمی است! اگر بخواهد، خدا را عبادت می‌کند و اگر نخواهد، عبادت نمی‌کند. اگر بخواهد، پولش را در کار مثبت هزینه می‌کند و اگر نخواهد، هزینه نمی‌کند. این را امر اختیاری می‌گویند. 

 

ارتباط حرکات اختیاری با رحمت تشریعی پروردگار

این حرکات اختیاری چه ارتباطی با رحمت تشریعی پروردگار دارد؟ ارتباطش این است: رحمت رحیمیه آماده است که اگر این موجودِ بااختیار و عاقل، دعوت خدا، پیغمبر و ولی‌الله‌الاعظم را اجابت کند؛ مثلاً فرض کنید پروردگار مهربان عالم در قرآن مجید، این تعداد حکم واجب برای بدن دارد، این تعداد حکم واجب برای مال دارد، این تعداد حکم واجب برای اخلاق دارد. انسانی که آزاد و به تعبیر علمی‌اش، مختار آفریده شده است؛ یعنی به او اختیار داده شده و می‌تواند دعوت پروردگار را نسبت به اموری که دعوت کرده، انجام بدهد یا می‌تواند انجام ندهد، می‌تواند نواهی خدا را گوش بدهد و از حرام‌ها پرهیز کند یا می‌تواند پرهیز نکند. 

 

-سود و منفعت انسان در اجابت دعوت حق

حالا اگر دعوت خدا، پیغمبر و ولی‌الله‌الاعظم را به یک سلسله مسائل اجابت کرد؛ پروردگار در سورهٔ انفال، امر واجب دارد که دعوت خدا و پیغمبر را اجابت کنید، این به سود و نفع‌ شماست. خدا از عبادت‌های ما بهره‌ای نمی‌برد و از معاصی ما ضرری نمی‌کند. من جملهٔ خیلی زیبایی از امیرالمؤمنین(ع) در همین زمینه برایتان می‌خوانم: اسلام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که اسلام خدا، اسلام 124هزار پیغمبر و اسلام فرشتگان است، هیچ‌چیز را برای انسان فروگذار نکرده است. منظور از اسلام، اسلام ساخته‌شدهٔ بعد از مرگ پیغمبر(ص) نیست؛ من، هم آن اسلام را در حد خودم می‌شناسم و هم اسلام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را می‌شناسم.

 

-احکام جزئی‌ترین مسائل در اسلام الهی

شما فرض کنید این پولی که سر عروس می‌ریزند، کاری است دیگر؛ اسلام ساخت سقیفه در این جزئیات نظر ندارد، چون علمش را نداشته است. پولی که سر عروس می‌ریزند، برای چه کسی است؟ کل این پول برای عروس است. آیا برای آن‌کسی است که پول را ریخته، حالا باید جمع کند و پولش را بردارد؟ اگر این بچه‌ها یا خانم‌ها یا افراد قوم‌وخویش و مَحرم‌ها این پول‌ها را جمع کردند و هر کسی مقداری به دستش رسید، این برای کدام‌‌یک از آنهاست؟ اسلام اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نظر و حکم دارد. حالا کاری به حکم ندارم که پول برای چه کسی است، ولی حکم دارد. اسلام الهی(نه اسلام زمینی) از جزئی‌ترین مسائل زندگی حکم دارد.

 

-اتمام حجت رسول خدا(ص) در حجة‌الوداع

پیغمبر(ص) در حجةالوداع، یعنی آخرین سفرشان، پنج‌بار سخنرانی کردند: مسجدالحرام دوبار، عرفات یک‌بار و منا هم دوبار. موضوع هر پنج سخنرانی هم یکی است و هیچ کلمه‌ای کم و زیاد ندارد؛ حضرت وظایف و مسئولیت‌های مردم را تا روز قیامت، بخصوص اجتماعی، خانوادگی و مالی، در این آخرین سخنرانی بیان کرده‌اند و فرموده‌اند که شما نسبت به خانواده‌ات، زن و بچه‌ات، کُلفَت و نوکر، پول، اجتماع، دنیا، آخرت و اخلاقت، چه تکلیف‌هایی داری. یک جملهٔ سخنرانی‌شان این است که گفتند: خدایا! تو بر من شاهدی و من شاهد، گواه و حاضر دیگری را نمی‌خواهم؛ تو بر من شاهدی که آنچه انسان را به بهشت تو می‌رساند و آنچه مردم را از درگیر شدن با دوزخ حفظ می‌کند، من در این 23 سال گفته‌ام؛ یعنی من تکلیفم را کاملاً ادا کرده‌ام و هیچ‌چیز را هم در برابر حرکات انسان‌ها فروگذار نکرده‌ام. هر قانونی لازم بوده، هر حلال و حرامی لازم بوده، هر راهنمایی و هدایتی لازم بوده، به مردم رسانده‌ام. 

 

-بی‌نیازی خداوند و رسولش به عبادت بندگان

به اصل بحث برگردیم؛ خداوند دعوت کرده است: «یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکمْ لِمٰا یحْییکمْ»(سورهٔ أنفال، آیهٔ 24) مردم، دعوت خدا را پاسخ بدهید و دعوت پیغمبر را اجابت کنید؛ خدا و پیغمبر شما را برای این دعوت می‌کنند که می‌خواهند حیات انسانی، معقول، مشروع، عرشی و حیات ملکوتی ایجاد کنند و کار دیگری ندارند. نه من به شما نیازمند هستم و نه پیغمبرم؛ اگر شما عبادت کنید و دعوت مرا پاسخ بدهید، سود آن به من نمی‌رسد و اگر پاسخ ندهید، ضرر آن هم به من و پیغمبرم نمی‌رسد. 

 

راز آسودگی خاطر انسان در امواج بلا

حالا جملهٔ امیرالمؤمنین(ع) که می‌فرمایند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ». خَلق در اینجا به‌معنی کل موجودات نیست و از جملات بعد روشن می‌شود که به‌معنی همهٔ انسان‌هاست. خیلی زیباست! وقتی آدم حرف‌های خدا، پیغمبر و ائمه را بفهمد، اگر در سخت‌ترین امواج بلا هم باشد، آرامش دارد و راحت است، عجول نمی‌شود و داوری نابجا نمی‌کند. مشکل مردمِ کل دنیا این است که از مسائل الهی، لطایف قرآن و دقایق روایات، بی‌خبر هستند. آن‌کسی که از اینها خبر دارد، اگر بلا او را در اشکال مختلف محاصره‌ کند و راه بیرون‌رفت را ببندد که دیگر بالاتر از این نمی‌شود؛ اگر در چنین دایره‌ای قرار بگیرد که دایره‌وار همه‌جور بلا هجوم می‌کند و راه بیرون‌رفت هم نیست، این‌قدر در همان موج بلا، آرام، آسوده‌خاطر و مطمئن است که صورت خون‌آلودش را روی خاک می‌گذارد و می‌گوید: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ». 

 

-آرامش خیال ابی‌عبدالله(ع) در گودال قتلگاه

این دیگر زیباترین و عاشقانه‌ترین سخن عاشق با معشوق است؛ آن‌هم نه سر سفره‌ای پر از غذاهای رنگارنگ، آن‌هم نه در باغ‌های آباد مدینه، آن‌هم نه در ثروت سنگین، آن‌هم نه در هوای بهاری و گلستان! این آرامش کنار گرمای پنجاه درجهٔ آن زمان عراق است که اوایل ماه مهر ایران بوده، جلوی چشمش 71 بدن قطعه‌قطعه را می‌بیند و با دو گوش هم صدای نالهٔ 84 زن و بچه را می‌شنود. با این کارش نشان می‌دهد که منِ آگاه به قرآن، نبوت، حقایق، دنیا و آخرت، آرامش کامل و امنیت باطنی کامل دارم و راحت هستم.

من دیروز دیدم، البته قبلاً هم نزدیک بیست سال پیش دیده بودم، ولی دیروز در کتاب دیگری دیدم که از کتاب‌های مهم‌ ماست. در این کتاب نوشته بود:‌ وقتی شمر خنجر روی گلوی ابی‌عبدالله(ع) گذاشت و بعد سر جریانی خیلی عصبانی شد، امام را برگرداند و خنجر پشت گردن ابی‌عبدالله(ع) گذاشت؛ شمر داشت سر می‌برید، اما امام لبخند زد. اصلاً کسی غیر از مؤمن به اسلام خدا این‌طوری نمی‌شود. آدم بدون خدا ابداً امنیت و آرامش ندارد.

 

-حکایتی شنیدنی از دینداری اختیاری

من چند سال در انگلستان به منبر می‌رفتم، دکتری هر روز می‌آمد که گاهی هم مرا با ماشین خودش می‌رساند و گاهی هم به خانهٔ خودش می‌برد. می‌گفت ناهار پیش من بیا؛ هیچ‌کس در خانه‌ام نیست، ناراحت نباش! دکترای حقوق بود و درآمد خوبی هم داشت، شرکت‌های مهم انگلیسی هم کار وکالتشان را به ایشان می‌دادند. به او گفتم: آقای دکتر، شما چرا در این غربت ازدواج نمی‌کنید؟ گفت: من ازدواج کردم و همسرم هم ایرانی بود، کنار خودم هم نماز می‌خواند، روزه می‌گرفت و دیندار بود. روزی به من گفت که می‌خواهم مثل زن‌های لندن بی‌حجاب بشوم. آنجا حجاب زنان در تابستان‌ها بسیار زشت است، من گفتم: خانم، حجاب که برای قرآن و بی‌حجابی برای شیاطین است. همسرم گفت: همین که می‌گویم! 

به حرف من گوش نمی‌داد، تا اینکه یک روز که از کار وکالتم برگشتم، دیدم خانمم نامه‌ای نوشته است؛ نوشته بود: من با کسی در آمریکا ارتباط پیدا کردم، بلیط هم گرفته‌ام و رفتم، خداحافظ! همسرم رفت و دیگر هم نیامد. البته به او گفته بودم: با اینکه کمال علاقه را به تو دارم و قلباً به تو وابسته هستم، اما نمی‌توانم بی‌دینی تو را تحمل کنم؛ برو تا وکیل من، پروردگار عالم، در دادگاه قیامت حکم کند. این خانم اختیاراً دیندار بود؛ البته اگر دینداری‌اش ریشه داشت، رها نمی‌کرد. دینداری او ریشه‌ای نبود، اختیاراً دیندار بود و اختیاراً هم بی‌دین شد. 

 

-بی‌نیازی پروردگار به دینداری بندگان

حالا کسی که اختیاراً دیندار است، هیچ‌ نفع و سودی از دینداری‌اش به خدا نمی‌رسید. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ» یعنی همان لحظه‌ای که اراده کرد تمام انسان‌ها را خلق بکند. می‌دانید که خدا تا حالا میلیارد میلیارد مرد و زن خلق کرده است. امام می‌فرمایند: «غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ» هیچ نیازی به عبادت این میلیاردها میلیارد انسان نداشت. باز حرف امیرالمؤمنین(ع) در جای دیگر است که می‌فرمایند: عبادت یک معدن سنگین است که وقتی مردم درِ این معدن را باز کنند، یعنی وارد عبادت بشوند، گنج‌های بی‌نهایتی نصیبشان می‌شود. «آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ» وقتی خلق را آفرید و اراده کرد که میلیاردمیلیارد را بیافریند، در امانِ از گناهِ این خلق بود. «لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ» اطاعت احدی سودی به خدا نمی‌رساند و گناه این میلیارد میلیارد هم گردی به دامن کبریایی او نمی‌نشاند.

 

ارزش عبادت به آزادی در عمل

باز به اول بحث برگردم؛ رحمت تشریعیه، یعنی رحمت رحیمیه: «بِسْمِ اللّه الرَّحْمٰنِ الرَّحیم». این انسانِ مختار و آزاد، چون ارزش عبادت به آزاد انجام دادن است، اگر یکی دست‌وپای مرا ببندد، زانویش را هم روی سینه‌ام بگذارد و بگوید: نمازت را این‌طوری بخوان! کَت‌بسته، پابسته و زانو روی سینه‌ات، در حال فشار باشی و بگوید: نمازت را بخوان، وگرنه تو را می‌کشم؛ من هم نمازخوان نبودم، حالا می‌بینم گرفتار شده‌ام، نماز را مطابق میل او می‌خوانم. این نماز زوری و غیراختیاری می‌شود که هیچ ارزشی ندارد. هیچ عبادت زوری‌ای ارزش ندارد و ارزش عبادت به انتخاب اختیاری است که هیچ‌کس بالای سرم نیست، هوا تاریک و رختخوابم گرم، خوابم هم خیلی شیرین است، روانداز را کنار می‌زنم و از روی تخت پایین می‌آیم، وضو می‌گیرم، رو به قبله می‌ایستم و نمازم را می‌خوانم؛ حالا یا دوباره می‌روم یا بیدار می‌مانم و کارم را انجام می‌دهم. 

این عبادت ارزش دارد، چون خودم به انتخاب، اختیار، شوق و عشق خودم انجام می‌دهم. وقتی این عبادت در روز، شب، هفته، ماه و سال انجام بگیرد تا به پایان عمرم برسم که نفس تمام می‌شود، رحمت رحیمیه تمام این عبادت‌های مرا می‌پوشاند و از طریق رحمت رحیمیه پاداش دارد که پاداشش هم بهشت است. 

 

-آتش دوزخ، سرانجام ترک‌کنندگان عبادت

حالا اگر من خودم عشقی به عبادت ندارم، دوست ندارم و نمی‌خواهم عبادت کنم، نمی‌خواهم ترک گناه کنم؛ یعنی عشقم می‌کشد که نماز نخوانم، روزه نگیرم و در کار خیر پول خرج نکنم، عشقم هم می‌کشد که عرق بخورم، قمار بکنم یا خانمی عشقش کشیده از صبح که بیرون می‌رود تا غروب، بی‌حجاب باشد و خودش را در معرض نگاه‌های آلودهٔ چندصد نفر قرار بدهد، آنها هم از این هیکل، مو قیافه و لباس لذت ببرند. اینجا چه‌کار کرده است؟ اینجا جلوی رحمت رحیمیه را گرفته و در حقیقت، به رحمت رحیمیه می‌گوید: تو را نمی‌خواهم! به زبان ساده‌تر، به خدا می‌گوید: مگر نمی‌خواهی رحمت رحیمیه‌ات را در برابر عمل نیکِ اختیاری خرج کنی؟ من نمی‌خواهم و این عمل نیکِ اختیاری را انجام نمی‌دهم، آن اعمال بدِ اختیاری را هم انجام می‌دهم. این مرد یا زن در اینجا، خودشان با ترک عبادات و آلوده شدن به گناهان، جهنم را برای خودشان ساخته‌اند.

 

-یقین قاطعانۀ امیرالمؤمنین(ع) به رحمت پروردگار

قطعه‌ای از دعای کمیل را گوش بدهید که حرف امیرالمؤمنین(ع) است. یقین علی(ع) با یقین کل فرشتگان و آدمیزاد فرق می‌کند. حضرت در این دعا می‌فرمایند: «فَبِالیَقینِ اَقطَعُ لَولا ما حَکَمتَ بِهِ مِن تَعذیبِ جاهِدیکَ وَ قَضَیتَ بِهِ مِن اِخلادِ مُعانِدیکَ» ای پروردگارم یقین دارم، یقینی قاطعانه که اگر کسی در این عالم منکر تو نمی‌شد، اصلاً منکر نداشتی و یک دشمن در انسان‌ها نداشتی، همه قبولت داشتند و همه هم رفیقت بودند، «لَجَعَلتَ الّنارَ کُلَّها بَرداً وَ سَلاماً» آن هفت طبقهٔ جهنم هم بهشت می‌شد و هفت طبقهٔ دیگر به آن هشت طبقهٔ بهشت اضافه می‌شد. مردان و زنان این قطعه را این‌طور از بهشت کَنده‌اند و به آتشگاه تبدیل کرده‌اند؛ تو این کار را نکرده‌ای، تو خدای دوزخ، خدای خشم و عذاب نیستی و خود مرد و زن این بلاها را سر خودشان آورده‌اند. بهشت لطف تو، رحمت رحیمیه، احسان و کرامت توست؛ ولی جهنم کار همین مرد و زنی است که اختیاراً می‌گویند عبادت‌الله و خدمت به خلق‌الله نمی‌خواهیم، پرهیز از شراب، عرق، ورق، زنا، اختلاس، دروغ، تهمت و محرم و نامحرمی را هم نمی‌کنیم. این گروه هستند که بین خودشان و رحمت‌الله فاصله ایجاد کرده‌اند.

 

مؤمنین و توابین، شایستۀ رحمت رحیمیۀ الهی

حالا سؤال می‌شود: اگر این گروه گنهکار، ترک‌کنندگان عبادت‌الله و عقب‌نشینی‌کردهٔ از خدمت به خلق‌الله که هنوز نمرده‌اند، از عالم دینیِ واجد شرایط و درس‌خوانده‌ای بپرسند که آقا ما پنجاه شصت سال است بین خودمان و رحمت رحیمیه حجاب ایجاد کرده‌ایم، «کلاّٰ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(سورهٔ مطففین، آیهٔ 15) این خیلی بلای بزرگی است که من اعتقاداً و عملاً به آفریننده‌ و روزی‌دهنده‌ام بگویم تو را نمی‌خواهم! خودت را که نمی‌خواهم، طبعاً قرآن و دستوراتت را هم نمی‌خواهم، حلال و حرامت را هم نمی‌خواهم، حجاب و محرم و نامحرمی‌ات را هم نمی‌خواهم که صریح قرآن است؛ اما تمام گناهانی که از زمان بعد از آدم(ع) تا حالا اختراع شده، همه‌اش را می‌خواهم. 

آن‌طرف، خوبی و عبادت نکرده‌ام و این‌طرف هم گناهان را مرتکب شده‌ام، هنوز هم زنده‌ام و حجاب بین من و پروردگار است، رحمت رحیمیه به من نمی‌رسد و مانع دارد؛ مثل این است که من تمام شیشه‌های اتاقم را قیر بمالم و بگویم خورشید، تو را دوست ندارم و نمی‌خواهم به اتاق من بتابی! من این کار را کرده‌ام و بین خودم و رحمت رحیمیه پرده و حجاب انداخته‌ام؛ رحمت آن‌طرف است و اصلاً مرا نمی‌گیرد؛ آیا امکان دارد که این حجاب را بردارم؟

 

-امکان رفع حجاب بین انسان و پروردگار

من باید از یک عالم وارد بپرسم؛ حالا که پیغمبر(ص) نیست تا از پیغمبر(ص) بپرسیم، ائمه هم نیستند و دوازدهمی‌شان هم غایب است، هیچ چاره‌ای نیست جز اینکه آدم معالم دینی‌اش را از عالم درستی بپرسد. اگر بپرسد، آن عالم طبق آیات قرآن که مدرک اصلی و سند واقعی است،همچنین روایات، بخصوص روایات جلد دوم عربیِ کتاب «اصول کافی» پاسخ می‌دهد. الآن نمی‌دانم در ترجمه کدام جلد است؛ چون چندجور ترجمه شده است. اصول کافی را که من ترجمه کرده‌ام، پنج جلد شده و هر جلدی پانصد صفحه است؛ الآن نمی‌دانم در کدام جلد از ترجمهٔ خودم است. حالا در هزارتا کتاب دیگر هم هست که شما به هزارتا کتاب دسترسی ندارید، اما می‌توانید اصول کافی را بخرید و بخوانید. البته شما را نمی‌گویم، آنهایی که از یک عالم می‌پرسند بین ما و رحمت رحیمیه حجاب است، آیا امکان برطرف شدن این حجاب هست و رحمت رحیمیه شامل حال ما بشود؟ 

 

-منافقین، سزاوار درک اسفل

این عالم صددرصد جواب می‌دهد: بله هست؛ حالا من این حجاب را چطوری می‌توانم رد کنم؟ این فاصلهٔ بین خودم و رحمت رحیمیه را چگونه می‌توانم ازبین ببرم تا من هم مثل آن مرد یا زن‌هایی بشوم که با اختیار خودشان عبادت‌الله و خدمت به خلق‌الله داشته‌اند؟ تو می‌گویی صددرصد ممکن است؟ بله ممکن است که این حجاب کنار برود و رحمت رحیمیه شامل من بشود. من باید چه‌کار کنم؟ اگر از من بپرسند، به آنها می‌گویم که به این آیه را گوش بدهید؛ جهنم هفت طبقه دارد که امیرالمؤمنین(ع) هر هفت طبقه را توضیح داده‌اند. اسم پایین‌ترین محل جهنم طبق نام‌گذاری خدا، «دَرَک اَسْفل» است؛ اسفل یعنی پایین‌ترین که شش‌تا طبقهٔ دیگر روی آن است. امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند: بهشت‌ها روی هم نیست و هشت درجهٔ بهشت روی زمین صاف و وسیع است. اگر از من بپرسند، می‌گویم: چقدر عذاب در بدترین درکات دوزخ، یعنی «درک اسفل» است! عذابی به‌اندازهٔ شش‌ طبقهٔ دیگر در پایین‌ترین طبقهٔ دوزخ است؛ حالا آیه را گوش بدهید(جواب آنهایی را می‌دهم که اگر فرضاً از من بپرسند): «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 145) آنهایی که ظاهر مسلمانی دارند، ولی در پنهان با دشمنان من، شیاطین، زورمداران و استعمارگران ارتباط دارند و هیچ‌کس هم فعلاً نمی‌فهمد، ظاهر خوبی دارد و کسی نمی‌داند که این شخص منافق است، این آدم‌ها از مرد و ز‌نشان، «فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ» هستند. 

 

-بازگشت به‌ پروردگار، راه نجات از درک اسفل

آیه تمام است؟ نه تمام نیست، بعد دنباله‌اش می‌گوید: اگر این منافقان که شایستهٔ درک اسفل هستند، توبه کنند و خودشان را اصلاح کنند، جزء شما می‌شوند؛ اما این اصلاح‌گری و توبه باید در همین دنیا انجام بگیرد. اگر این اصلاح‌گری انجام شد، مثل شما می‌شوند؛ یعنی مؤمن و شایستهٔ رحمت‌الله، رحمت تشریعیه می‌شوند. 

اینجا توضیح دیگری هم بدهم؛ برادران من، خواهران! این در از طرف خدا به روی کسی بسته نیست، مگر خودم در را به روی خودم ببندم. بنابراین اگر اینهایی که بین خودشان و رحمت رحیمیه فاصله انداخته‌اند، بخواهند این فاصله را بردارند، با توبه، اصلاح اخلاق و عمل، امری شدنی است. بعد هم قرآن می‌گوید: مثل شما، از شما و با شما می‌شوند؛ یعنی هرچه گیر شما در دنیا و آخرت می‌آید، گیر آنها هم می‌آید. این بحث امشب، داستان رحمت رحیمیهٔ الهیه بود که چگونه شامل حال انسان می‌شود؛ شرطش ایمان، عمل صالح و اخلاق پسندیده است. اگر ایمان، عمل و اخلاق نداشتم، توبه کنم و مؤمن بشوم، اخلاق و عمل صالح پیدا کنم، شامل حالم می‌شود. این خدا و این رحمت رحیمیهٔ الهی است.

 

کلام آخر؛ قاسم(ع) و اصرار او برای رفتن به میدان

تنها کسی که در کربلا برای رفتن به‌طرف شهادت به ابی‌عبدالله(ع) اصرار کرد و امام اجازه نداد، قاسم(ع) بود. نمی‌دانم چرا ما خیلی از حکمت‌های کربلا را نمی‌دانیم! قاسم(ع) اصرار و پافشاری کرد، اما عمو اجازه نداد؛ حالا چه اتفاقی افتاد که عمو اجازه داد، حتماً آن را شنیده‌اید یا می‌دانید یا برایتان می‌خوانند. هنوز اجازه نداده بود، این کار را با هیچ‌کس نکرد! بغلش را باز کرد، حساب کنید ابی‌عبدالله(ع) برابر یک یتیم قرار گرفته که یتیم گردن کج کرده و التماس می‌کند، عمو می‌گوید نه! امام در چهرهٔ قاسم(ع) ناراحتی و رنج دید که چرا عمو به من اجازه نمی‌دهد؟ مگر من چگونه هستم؟ چطور وقتی علی‌اکبر می‌خواست برود، به‌راحتی به او اجازه داد؟ اصحاب وقتی می‌خواستند بروند، به‌راحتی به آنها اجازه داد؟ من خودم دیدم که عمو کنار خیمه بود، بچهٔ نه‌ساله‌ای از خیمهٔ خانم‌ها بیرون دوید، جلوی ابی‌عبدالله(ع) آمد و گفت: می‌خواهم بروم و با اینها بجنگم، امام فرمودند: نمی‌شود! مادرت مانع توست، مادرت الآن داخل خیمه است. گفت: حسین جان، مادرم مانع نیست و این شمشیر را به گردنم بسته است. امام به آن کودک نه‌ساله فرمودند: برو! اما به قاسم اجازه نمی‌دادند. حضرت دیدند که چقدر رنج در صورت قاسم پیدا شد، بغلشان را باز کردند و گفتند: عموجان، بیا بغلم؛ اینجا دیگر همه نوشته‌اند: این‌قدر ابی‌عبدالله(ع) و قاسم در بغل هم دوتایی گریه کردند که هر دو کنار خیمه روی خاک غش کردند. ما از قدیم دیده‌ایم و شنیده‌ایم که می‌گویند: اگر به کسی که غش کرده، برخورد کردید، ظرف آبی به صورتش بپاشید؛ زینب(س) نمی‌داند چه‌کار کند! حسین(ع) غش کرده، قاسم(ع) غش کرده، اما آب پیدا نمی‌شود...

 

تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)/ دههٔ اول محرم/ تابستان 1399ه‍.ش./ سخنرانی ششم

برچسب ها :