لطفا منتظر باشید

جلسه اول جمعه (31-5-1399)

(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)
محرم1442 ه.ق - شهریور1399 ه.ش
16.11 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

دنیا و آخرت آباد، نخستین درس از حادثۀ کربلا

-دنیای مؤمن، بهترین و برترینِ دنیاها

حادثهٔ بی‌نظیر کربلا دو درس بسیار اصولی و اساسی برای همهٔ مردم عالم به یادگار گذاشته است که یک درس، نشان‌دهندهٔ دنیا و آخرت صددرصد آباد است. از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرموده‌اند: مؤمن، هم دنیای درست، صحیح و با خیری دارد و هم آخرت درست، صحیح و با خیری دارد. این‌طور نیست که گمان شود دنیای مردم مؤمن دنیای خوبی نیست. دنیای مردم مؤمن از همهٔ گروه‌هایی که در دنیا زندگی می‌کنند، بهتر، برتر و سودمندتر است. اگرچه مؤمن در این دنیا دچار ابتلا، بلا، کمبود مال و بیماری‌های گوناگون می‌شود، هیچ‌کدام از اینها به دنیای واقعی مردم مؤمن ضرری ندارند. 

 

-گرفتاری‌های دنیوی، از عوارض امور مادی

ما در قرآن مجید می‌خوانیم مؤمن به بلاهای مختلفی دچار می‌شود که از عوارض امور مادی است. روشن‌ترین آیه‌اش هم آیه‌ای در سورهٔ مبارکهٔ بقره است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَرٰاتِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 155) خطاب آیه براساس آیات بعد از آن، به مردم پاک، باایمان و دارای عمل صالح است. آیه می‌فرماید: ما شما مردم را یقیناً و حتماً به مقداری از ترس، گرسنگی، کمبود مال و مشکلِ ثمرات امتحان می‌کنیم. بعضی از مفسرین می‌گویند که منظور از این مشکل ثمرات براساس روایات، اولاد و خودتان است. خیلی‌ها از این امتحانات الهیه قبول و سرفراز درمی‌آیند. خوف و ترس از دشمن هم باعث نمی‌شود که این بزرگواران در مقابل دشمن زمین‌گیر شوند و فرار کنند، وظایف الهی خودشان را نسبت به جهاد تعطیل کنند. گرسنگی نیز اینها را از پروردگار بازنمی‌دارد. تعبیری دراین‌زمینه به فکر خودم رسید که این بود: مؤمن دنیا را با چشم باز مهمان‌خانهٔ خدا می‌داند. 

ادیم زمین، سفرهٔ عام اوست ×××××××× بر این خوان یغما، چه دشمن، چه دوست 

 

رقم پروردگار بر روزیِ بندگان

مؤمن به این مهمان‌خانه از سوی پروردگار دعوت دارد. او متولد شده و آمده، سفرهٔ پهن این مهمان‌خانه را با چشم باز می‌بیند و می‌بیند که پروردگار مهربان عالم همهٔ نعمت‌های لازم را سر این سفره قرار داده است: «وَ آتٰاکمْ مِنْ کلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ»(سورهٔ إبراهیم، آیهٔ 34). سفره پر است، «أَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 20) و مؤمن با همان چشم باز می‌بیند که پروردگار عالم در این روزی رقم‌ها زده است. 

یک رقم پروردگار به قول خود قرآن، رقم بسط است: «اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 62) حکمت و علم من اقتضا کرده که برای هر کس بخواهم، روزی گسترده و درآمد قابل‌توجه قرار می‌دهم. یک رقم هم رقم محدود و قدر است: «وَيَقْدِرُ لَهُ» حکمت، اراده و علم من اقتضا کرده که رزق بعضی‌ها را محدود قرار بدهم و گسترده نباشد. 

 

حال مؤمن در مهمان‌خانۀ دنیا

آن‌وقت حال مؤمن در این مهمان‌خانه، حال رضایت و شکر است. اگر رزق مؤمن محدود بود، یعنی خداوند مهربان رقم قَدْر برای رزق او زده بود، با همان مقدار اندک و «نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ» هم شاکر است و به همان مقدار اندک، خشنود و راضی است، غم و غصه‌ای دراین‌زمینه ندارد. شما بزرگ‌شدهٔ معارف الهیه هستید و می‌دانید که هیچ پیغمبر، امام و ولیّ‌ای غصهٔ روزی را نخورده است. وقتی امیرالمؤمنین(ع) زندگی عیسی‌بن‌مریم(ع) را بیان می‌کنند، می‌فرمایند: چراغ شبش ماه بود و خانه نداشت، با یک پیراهن زندگی می‌کرد و کفش نداشت؛ ولی به‌طور عجیبی به قضای الهی راضی بود و بر این نعمت قَدْری، یعنی نعمت محدود و تنگ خود شاکر بود. روایت خیلی جالبی در کتاب‌های باعظمت ما نقل شده است: 

 

-صبر بر بلا و مصیبت

من اگر برای مؤمن رقم سخت، مشقت و کمبود زدم، «فَلْیَصْبِر عَلٰی بَلائی» به امتحان من صبر کند؛ چون دنیا همیشه یک‌رنگ و یک‌شکل نمی‌ماند. خداوند در قرآن می‌فرماید: «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 140) یک روز دست من و روزی هم دست دیگران است. وقتی بندهٔ مؤمنم دچار مشکلات شد، صبر کند که این امتحان من است. به امتحان من صبر کنید و از کوره در نروید. اگر انسان به‌دنبال خیر آخرت است، باید صبر کند. 

 

-شکر بر نعمت‌های الهی

«وَ لْیَشْکُر نَعْمائی» و به همان مقدار نعمتی که به او دادم، همان مقدار هم خیلی زیاد است، شکر مرا کند. من در کتاب‌های امروزی‌ها دیده‌ام؛ اگر کسی بخواهد تعداد سلول‌های بدنش را بشمارد که در حقیقت آجرهای ساختمان تن و جسم است، در هر ثانیه هم بتواند هزار عدد سلول را بشمارد، سه‌هزار سال طول می‌کشد تا شمارش سلول‌های بدن تمام بشود. سلول‌های چشم، گوش، زبان، استخوان‌ها، عصب‌ها، پوست، ناخن و بقیهٔ اجزا و اجزای درون که هر کدام از اینها نعمت‌الله است. نگاه مؤمنی که محدودیت برای او رقم خورده شده، به زندگیِ محدودش نیست؛ بلکه نگاه مؤمن به مجموع نعمت‌هایی است که غرق آن است و شماره هم ندارد. هیچ‌کس نمی‌تواند این نعمت‌ها را بشمارد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا»(سورهٔ نحل، آیهٔ 18). 

مؤمن برای هر یک نعمت خداوند شاکر است. وجود مبارک حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) می‌فرمایند: اگر عمر دهر را در اختیار من بگذاری و من بخواهم شکر یک نعمت تو مثل بند انگشت را انجام بدهم، نمی‌توانم؛ چون هر فکری که می‌کنم، خود همین هم یک نعمت است که تو به من اجازهٔ شکر داده‌ای و برای همین شکرم هم باید یک شکر انجام بدهم. این نگاه مؤمن است؛ یعنی نسبت به کمبود زندگی که حالا مثل ثروتمندان یک خانهٔ دوهزار متری و درآمد میلیاردی ندارد، یخچالش پر نیست و به زحمت زندگی را اداره می‌کند، نگاه شکر و صبر دارد. 

 

-راضی بودن به قضای الهی

«وَ الْیَرْضِ بِقَضٰائی» مؤمن باید به رقمی که برای او نوشته‌اند، خشنود باشد. دنیای مؤمن با این نگاه، بهترین، برترین و پُرخیرترین دنیاست. کاری به این عوارض ندارد و این عوارض، کمبودها و سختی‌ها، او را شاکی، دلسرد و رنجیده‌خاطر نمی‌کند. شما ستایش پیغمبر(ص) را نسبت به پروردگار در این کتاب‌ها بخوانید؛ پیغمبری که درباره‌اش نوشته‌اند: گاهی از گرسنگی و اینکه جور نمی‌شد یک نان بخرد، از شدت گرسنگی دستمالی را با تکه‌سنگ صافی به شکم می‌بست که ضعف شکم را جبران کند. آن‌وقت در چنین حالی، می‌دیدند که لب مبارکشان حرکت می‌کند و می‌گویند: «اَلحَمدُ لِلّهِ عَلی کُلِّ حالٍ» یعنی این کل حال برای من خوب و قابل ستایش‌گری است؛ یعنی همین گرسنگی هم که جزئی از «کُلِّ حالٍ» است، شکر و سپاس و ثنا دارد. چرا؟ چون حضرت می‌بینند و می‌دانند که پروردگار مهربان عالم هر کمبودی را برای مؤمن در آخرت به احسن وجه جبران می‌کند. پس این‌هم نعمت است که پروردگار به‌خاطر چهارتا کمبود، جبران ابدی در قیامت می‌کند. 

گذشتهٔ از عوارض مادی و عوارض دنیایی که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «الدّنيا دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ» بافت دنیا بر آزمایشات الهی، مشکلات، مشقت‌ها و سختی‌هاست؛ گذشتهٔ از اینها که همه‌اش از دیدگاه مؤمن خوب است، دنیای مؤمن دنیای معرفت، علم، دانایی، بندگی، عبادت، کوشش و جهاد است. این دنیا بهترین دنیاست؛ چون اگر بخواهیم هرکدام از اینها را با آیات و روایات ارزیابی کنیم، قلب ما را اقیانوسی از شگفتی و تعجب پر می‌کند. 

 

نگاه مؤمن به دنیا، نگاهی نافذ و با بصیرت

حالا من یک ساعت از دنیای مؤمن را برایتان عرض کنم؛ یک ساعتی که مربوط به نزدیک اذان صبح است. یکی دو ساعت مانده و مؤمن در آن وقت بیدار است: «وَ بِالْأَسْحٰارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 18) مؤمن سحر دارد. ابوذر یکی از مؤمنان سحردار است که از گرسنگی جان داد؛ یعنی وقتی در ربذه هم گرسنه بود، سحرهای او سر جای خودش بود. از دیگر سحردارها، سلمان و مقداد است که اینها از نظر دنیایی، غرق در سختی‌ها بودند. 

 

-مؤمن غرق در آرامش و راحتی خیال

امیرالمؤمنین(ع) دو درهم برای خرید غذا به بازار برده بودند، دیدند که مقداد به دیواری تکیه داده است. حضرت به او فرمودند: مقداد، چرا اینجا ایستاده‌ای؟ عرض کرد: آقا همین‌طوری ایستاده‌ام. حضرت فرمودند: تا وقتی علتش را به من نگویی، من نمی‌روم! مقداد گفت: آقا سه شبانه‌روز است که هیچ‌چیزی، حتی یک درهم یا یک دینار گیر من نیامده که برای زن و بچهٔ گرسنه‌ام یک نان بخرم. امام فرمودند: مقداد، اتفاقاً من دو درهم دارم، این را به تو می‌دهم. حالا خود امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س) و بچه‌ها سه شبانه‌روز گرسنه بودند؛ ولی شاکی، دلسرد و ناامید نبودند و از پروردگار مهربان عالم گِله نداشتند. اینها می‌دانستند که همین گرسنگی هم در قیامت جبران ابدی دارد؛ یعنی نگاهشان نگاه بصیرت و نافذی بود. هر چیزی را با خدا، دین و قیامت می‌سنجیدند، لذا راحت بودند و آرامش داشتند. در قرآن می‌خوانیم: «أَلاٰ بِذِکرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 28) شما با توجه قلبی به پروردگار، برای خودتان آرامش فراهم می‌کنید. این یعنی مؤمن اهل آرامش است، اضطراب و ناامنیِ باطنی ندارد. 

 

-انفاق امیرالمؤمنین(ع) در اوج نیاز

البته وقتی حضرت دو درهم را به مقداد می‌دهند، خودشان هم با زن و بچه گرسنه بودند، به خانه برنمی‌گردند. شما دنبالهٔ داستان را شنیده‌اید و می‌دانید که پروردگار عالم برای آن روزش چه جبرانی در همین دنیا کرد! امیرالمؤمنین(ع) اهل انفاق بودند، چنان‌که در قرآن آمده است: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 274). مصداق اتم این آیه هم امیرالمؤمنین(ع) است که تنها ما ننوشته‌ایم، غیرشیعه هم نوشته‌اند. اصلاً انفاق یک کار ایشان بود، «وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 9) اگرچه خودشان نیاز داشتند. این کلاس بالاتری است که آدم با کمک خدا می‌تواند به این کلاس برسد؛ یعنی در عین نیاز خودش، آن وسیلهٔ مورد نیازش را در راه پروردگار عالم هزینه کند. 

 

پاداش بی‌حساب خداوند بر عبادت شبانۀ مؤمن، 

این دنیای مؤمن بود؛ حالا یک ساعت از دنیای مؤمن که در سورهٔ مبارکهٔ سجده است، شاید برای بعضی از مؤمن‌ها هم کمتر از یک ساعت باشد. من از جوانی نماز شب، ناله‌ها و گریه‌های خیلی‌ها را دیده‌ام؛ مخصوصاً یک‌بار در شهری به منبر می‌رفتم، از روی منبر چشمم به مستمعی افتاد که در گریه کردن بی‌تاب بود. وقتی از منبر پایین آمدم، خدمت ایشان رفتم. من خیلی دوست داشتم که دستش را ببوسم، اما او اصلاً اجازهٔ این کار را نمی‌داد. بعد من خودم خودم را دعوت کردم و گفتم: من دوست دارم امشب یا فردا شب به منزل شما بیایم، ولی شرطی دارم. به آن غذایی که برای خودتان و اهل خانه درست می‌کنید، هیچ‌چیزی اضافه نکنید. ایشان خیلی خوشحال شد! حالا من کسی نبودم که آن مرد الهی از رفتن من به منزلش شاد بشود و روی حسابی که خودش نسبت به من کرده بود، شاد شده بود.

 

-سفارش گران‌بهای امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان

امیرالمؤمنین(ع) به امام مجتبی(ع) فرموده‌اند: همان‌گونه باش که مردم تو را می‌دانند؛ یعنی وقتی مردم تو را نگاه می‌کنند، بگویند این بندهٔ خوب خداست، انسان والا و اهل عمل صالح است. دوتا انسان نباش، یک‌دانه باش؛ یعنی همانی باش که مردم تو را می‌دانند و خلوت و آشکارت یکی باشد. حضرت همچنین سفارش کرده‌اند که خلوتت بهتر از آشکارت باشد؛ مثلاً اگر نماز ظهر و عصرت پنج دقیقه طول می‌کشد، در خانه‌ات هفت دقیقه بخوان؛ اگر بیرون خوب گریه می‌کنی، نیمهٔ‌شب در خانه‌ات بهتر گریه کن. من به منزل ایشان رفتم؛ البته من آن شب هم خوابم نمی‌برد که نمی‌دانم چرا! آن شب داخل همان اتاقی خوابید که من خوابیده بودم و نمی‌دانست من خواب نیستم، ولی من نگاه می‌کردم. دو ساعت که گذشت، شاید ساعت سه بود و دو ساعت به نماز صبح مانده بود، دیدم خیلی آرام بلند شد و وضو گرفت، عبای کهنه‌ای را روی دوشش انداخت و رو به قبله ایستاد. من در تمام عمرم عبادات شبانهٔ بسیاری را دیده بودم، اما عبادت شبانه‌ای مثل او را ندیده‌ بودم؛ یعنی گریه‌اش گلوگیر بود و آدم حس می‌کرد که نفس‌های آخرش را می‌کشد! صورتش پر از اشک بود و قطره قطره‌ روی لباسش و سینه‌اش می‌ریخت. آدم گرفتاری هم بود و گرفتاری‌اش را هم برای من تعریف کرد؛ ولی آرامش عجیبی داشت و همانی بود که خدا فرموده است: «فَلْیَصْبِر عَلٰی بَلائی وَ لْیَشْکُر نَعْمائی وَ الْیَرْضِ بِقَضٰائی». من این سه حقیقت را در او دیدم. 

 

-ارزش یک ساعت عبادت مؤمن

حالا همین یک ساعتِ مؤمن که مستحب هم هست و پروردگار عالم این یازده رکعت را واجب نکرده است. به‌نظر من، آن‌کسی که بلند می‌شود و این یازده رکعت را می‌خواند، خیلی مؤمن و عاشق است؛ چون خواب خیلی شیرین است! آدم این سفرهٔ شیرین خواب را جمع کند و کنار بگذارد، بیاید و وضو بگیرد، ساعتی در پیشگاه الهی عبادت کند. خداوند به پیغمبر(ص) می‌فرماید: «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ»(سورهٔ سجده، آیهٔ 17). آنهایی که ادبیات عرب خوانده‌اند، می‌دانند که نکره در سیاق نفی، معنی‌اش عام است و استثنا ندارد. کلمهٔ «نَفْسٌ» در آیه، نکره است؛ یعنی «الف» و «لام» ندارد. «فَلاٰ تَعْلَمُ» نفی است و «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ» یعنی احدی در این عالم خبر ندارد. این معنی آیه است. چه‌چیزی را نمی‌داند؟ «مٰا أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ» هیچ‌کس نمی‌داند که من چه مایه‌ای برای دل‌خوشی این‌گونه بندگانم قرار داده‌ام و پاداش اینها برای همین کار مستحبشان در این یک ساعت عمرشان چیست. «فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ».

شب مردان خدا روز جهان‌افروز است ××××××××× روشنان را به حقیقت، شب ظلمانی نیست

-نعمت بزرگ روشن‌بینی

واقعاً شب مردان خدا همین است؛ چون نگاهشان نگاه درستی است و روشن‌بین هستند. این روشن‌بینی، نعمت عجیبی است که آدم نوری الهی در دیده‌اش باشد، هر چیزی را درست و سر جای خودش ببیند؛ ببیند که «آن‌که هفت‌اقلیم عالم را نهاد// هر کسی را هرچه لایق بود، داد». لیاقت من همین بود، لیاقت شما همین بود و در چهارچوب همین لیاقت باید کار کرد و کوشید، در چهارچوب همین لیاقت هم باید عبادت و خدمت کرد. البته در این مسیر، صبر، شکر و خشنودی به رقم زدن الهی هم لازم دارد. این خواستهٔ زین‌العابدین(ع) است که به خداوند می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ‏» خدایا مرا نسبت به یادت و توجه قلبی به حضرتت حریص قرار بده.

 

دنیای مادی و معنوی مؤمن در یک نگاه

-صبر، شکر و رضایت بر مصائب دنیوی

یک ساعت از دنیای مؤمن این است، همه‌اش چیست؟ اگر عمر تکلیفش شصت سال، هفتاد سال یا پنجاه سال باشد؛ عمر تکلیفش بنا به قولی که در کتاب‌ها نوشته‌اند، عمر تکلیف وجود مبارک صدیقه کبری(س)، سه سال بوده است؛ عمر تکلیف علی‌اکبر(ع) سه سال و عمر تکلیف عیسی‌بن‌مریم(ع) 33 سال بوده است. وقتی یک ساعت مؤمن از نظر خدا این‌گونه است، کل عمرش چگونه است؟ این مؤمن ابداً دلگیر، خسته و ناراضی نمی‌شود و می‌داند که دنیا دار ابتلاست. او می‌داند که سر این سفره پر از نعمت است، حالا خدا او را در گوشه‌ای از این سفره گذاشته که نان و آبگوشت، نان و پنیر یا نان و ماست است؛ ولی برای دیگران هم یک جای سفره را قرار داده که می‌خورند و اضافه هم می‌آورند. حالا این اضافه را در راه خدا هزینه می‌کنند یا اصراف می‌کنند و در سطل زباله می‌ریزند، به رفتگر می‌دهند که ببرد و بسوزاند. 

 

-نگاه زیبا و آراسته به دنیا

اما دنیای معنوی مؤمن، آبادترین و پرخیرترین دنیاست. وجود مبارک ابی‌عبدالله(ع) و 71 نفرش این درس را داده‌اند که ما در بهترین و پرخیرترین دنیا بودیم. شما شنیده‌اید که ابن‌زیاد از باب سرزنش و زخم زبان به زینب کبری(س) گفت: حالا که همهٔ شما کشته شدید، دنیا به‌نظرت چگونه است؟ دختر امیرالمؤمنین(ع) با همین نگاه، یعنی نگاه انبیا، ابی‌عبدالله(ع)، برادرش، پدرش و جدش فرمود: «مَا رَأَیْتُ‏ إِلَّا جَمِیلًا» من اصلاً جز زیبایی، آراستگی و خوشگلی در این دنیا ندیده‌ام! ابن‌زیادِ بدبخت فکر می‌کرد که کشته شدن و شهادت، کمبود عجیبی برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است؛ درحالی‌که حادثهٔ کربلا نه‌تنها کمبود نبود، بلکه ظرف پُری هم بود. 

 

حسابرسی آسان مؤمن در آخرت

حالا آخرت مردم مؤمن چگونه است؟ آخرت مردم مؤمن، آخرتی که برای ما قابل‌ارزیابی نیست، در قرآن زیاد بیان شده و شما می‌توانید در سورهٔ مبارکهٔ توبه، سورهٔ مبارکهٔ معارج و سورهٔ مبارکهٔ مؤمنون ببینید. حساب آخرت برای مؤمنین، «حِسٰاب یَسیر»، یعنی بسیار آسان و گاهی هم «بِغَيْرِ حِسابٍ» است. امیرالمؤمنین(ع) به خاک کربلا می‌فرمایند: «یَخْرُجُونَ مِنْکَ اَقْوٰام یدخُلون الْجَنة بِغَیر حساب» شهدای کربلا در قیامت پرونده ندارند. پرونده ندارند یعنی چه؟! یعنی وقتی زمین شکافته شود و روح به بدن مطهرشان برگردد، در یک چشم‌به‌هم‌زدنی در عالی‌ترین درجات بهشت هستند. 

 

دومین درس از حادثۀ کربلا

دنیا و آخرت آباد، یک درس بود؛ اما درس دوم، دنیای بسیار خراب و آخرت خراب‌تر است! در این زمین، 72 نفر با بهترین دنیا و آخرت در یک طرف هستند و آن‌طرف زمین هم، سی‌هزار نفر با بدترین دنیا و آخرتی بدتر از این در چندمتری‌شان قرار دارند. این دو درس بود که حادثهٔ کربلا تا روز قیامت به مردم جهان داده است.

بخشی از آیات این بحث را فردا با خواست خدا قرائت می‌کنم؛ آیاتی که آماده کرده بودم، شاید نزدیک پانزده‌ آیه بود و به‌نظرم می‌رسید که امروز بتوانم هر پانزده‌تا را قرائت کنم، اما فرصت نشد. آشنایی با قرآن آرامشی عجیب، قلبی نورانی و چشم باز به انسان عنایت می‌کند. 

 

کلام آخر؛ نگرانی امام در گودال قتلگاه

«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ» 

حسین جان! ما گمان نمی‌کردیم با مجالسی از تو برخورد کنیم که در کمال غربت است؛ همچنین گمان نمی‌کردیم که در جلسهٔ غریبانهٔ تو قرار بگیریم و گریه بکنیم؛ اما اتفاق افتاد! امروز می‌خواهم وفاداری‌اش را به یارانش بگویم؛ یارانش هم فقط آن 72 نفر نبودند، بلکه آنها اکمل یاران بودند. شما هم که مشکی پوشیده‌اید، عزادار هستید و اهل گریه، دنبالهٔ یاران کربلا هستید؛ البته با سعهٔ کمتر و محدودیت وجودی کمتری. 

امام در گودال افتاده بودند، لشکریان نمی‌دانستند که حضرت شهید شده یا هنوز نفس دارد! در کتاب‌ها نوشته‌اند: لشکریان می‌ترسیدند که جلو بیایند، نکند حضرت یک‌مرتبه حرکتی کند و هجوم‌کننده را از پای دربیاورد. نگران و متحیر مانده بودند که شمر گفت: من الآن مسئله را روشن می‌کنم که زنده است یا از دنیا رفته؛ به یک جارچی که صدای بلندی داشت، گفت: به لشکر بگو که به خیمه‌ها حمله کنند! امام صادق(ع) می‌فرمایند: ابی‌عبدالله(ع) در گودال هم نگران زن و بچه و اهل‌بیت بود که حالا چه بلایی سر این زن و بچهٔ مظلوم و بی‌گناه می‌آید؟! 

وقتی جارچی صدا زد و فرمان حمله داد، امام می‌خواستند از جا بلند شوند، اما نتوانستند. این‌قدر خون از بدنشان رفته بود، گرسنه و تشنه، داغ‌دیده؛ مگر یک بدن چقدر قدرت دارد؟! خیلی به زحمت سر زانو بلند شدند، می‌دانید اول چه‌کار کردند؟ اول رو به کوفه کردند و فرمودند: «یا مُسلِمُ بنَ عَقیل وَ یا هَانِیُ بنَ عُروَة»، بعد رو به کشته‌ها کرده و فرمودند: «وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، و یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ...»، بعد رو به بنی‌هاشم کردند و فرمودند: «وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ یٰا قَمَر بَنِی هٰاشِم! مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی» چرا دیگر جواب مرا نمی‌دهید؟ چه شده که هرچه صدایتان می‌زنم، ساکت هستید؟ من شما را برای یاری خودم نمی‌خواهم، «فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ» ای کرام مردم عالم، بلند شوید که اشرار طغیان‌گر می‌خواهند به زن و بچه حمله ‌کنند...

 

تهران/ حسینیهٔ آیت‌الله علوی تهرانی/ دههٔ اول محرّم/ تابستان1399ه‍.ش./ سخنرانی اول

برچسب ها :