جلسه چهارم دو شنبه (3-6-1399)
(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- هدایت مردم، وظیفۀ انبیا و اولیای الهی
- -تعبیر قرآن از انبیا و اولیای الهی
- -ناصحان امین، مایۀ طلوع محبت در زندگی
- سمعِ قبول، از خصایل اهل ایمان
- -همنشینیِ اهل ایمان با صدیقین در بهشت
- وجود دو نعمت قلبی و جسمی در بهشت
- ارزیابی امیرالمؤمنین(ع) از جسم و جان انسان
- -بهشت، قیمت بدن انسان
- -صفات زنان الهیمسلک در قرآن
- -رضوانالله، قیمت جان انسان
- دوزخیان و عذاب آنها در ارزیابی ملاصدرا
- -عذاب بدنی دوزخیان
- -رحمت پروردگار بر توبهکنندگان حقیقی
- -سوزانندهترین عذاب برای دوزخیان
- خیرخواهی انبیا و اولیای الهی برای مردم
- -اعتماد و یقین اهل ایمان به انبیا و اولیای الهی
- کلام آخر؛ باز است برِ بیچارگان درگاه سلطان
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
هدایت مردم، وظیفۀ انبیا و اولیای الهی
-تعبیر قرآن از انبیا و اولیای الهی
کار انبیای الهی و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، هدایت مردم بهسوی حقایق حلال، حرام، خیر و شر بود. خداوند از این گروه عرشی و ملکوتی به «ناصح امین» تعبیر فرموده که این دو کلمه در قرآن مجید است. «ناصح» یعنی خیرخواه و این 124هزار نفر و چهارده معصوم، قلباً خیر مردم را میخواستند و عاشق بودند که عباد الهی با هر خیری در ارتباط قرار بگیرند. از طرفی هم میفرماید: «امین»، یعنی مردم مورد اعتماد و وثوقی بودند و طبق یکی از آیات قرآن، «وَ مٰا کٰانَ لِنَبِی أَنْ یغُلَّ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 161)، فارسی آیه این است: خیانت از دست هیچ پیغمبری برنمیآید. آیهٔ شریفه مانند یکی از آیاتی که روز اول خواندم، نکرهٔ در سیاق نفی است و معنی عام بدون استثنا دارد؛ یعنی هیچ پیغمبری انگار توان خیانت کردن نداشت و همهٔ انبیا امینِ عقل، فکر، قلب، جان، دنیا و آخرت مردم بودند.
-ناصحان امین، مایۀ طلوع محبت در زندگی
اگر افراد باانصاف باشند و این دو وصف انبیای خدا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) را بشنوند، باید عاشق و دلبستهٔ آنها بشوند. آنها خیرخواه هستند و در خیرخواهیشان نظیر ندارند؛ امین هستند و در امین بودنشان بدیل ندارند. کسی که خیر مرا مشتاقانه و عاشقانه میخواهد و نسبت به همهٔ امور من و دنیای من و آخرت من امین است، مایهٔ طلوع محبت و عشق است. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: آنهایی که نمیخواهند و در زندگیشان موج الهیِ اینها را رد میکنند، نفهم و جاهل هستند. سورهٔ مبارکهٔ تبارک همین دیدگاه را دربارهٔ دوزخیان دارد؛ اگر خدا بخواهد، یک روز چند آیهاش را میخوانم. این آیه از قول خود دوزخیان است؛ اینان در پاسخ مدیران جهنم که از آنها میپرسند چه شد به جهنم آمدید، جواب میدهند: «لَوْ کنّٰا نَسْمَعُ»(سورهٔ ملک، آیهٔ 10) اگر ما اهل گوش دادن بودیم، اینجا نبودیم. امام صادق(ع) میفرمایند: این گوش، گوش شنیدن است، نه گوشِ سر؛ همهجور صدایی به گوش سر میخورد و صدای انبیا را هم همهٔ امتهایش میشنیدند، ولی مخالفت میکردند، عناد میورزیدند، با آنها جنگ میکردند یا «یقْتُلُونَ اَلنَّبِیینَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 21) آنها را میکشتند؛ با ارّه نصف میکردند، داخل چاه میانداختند و سنگ سنگین از سر چاه به داخل چاه میانداختند تا بدن پیغمبر با زمین یکی شود. اینها صدای انبیا را میشنیدند، اما آن گوش گوش قبول نبود که بشنوند، بپذیرند و مطیع بشوند.
سمعِ قبول، از خصایل اهل ایمان
یکی از زیباترین آیات قرآن دربارهٔ اهل ایمان است؛ پروردگار خصلتهای مردم مؤمن، زنها و مردهایشان را در خیلی از سورهها بیان کرده است. یک خصلت اینها، «سَمع قبول» بود؛ یعنی شنیدن و پذیرفتن. آیا نباید به انبیا اعتماد کرد؟ اینهایی که خدا در قرآن میفرماید: خیرخواه و امین بر همهٔ امور شما هستند، خیانت هم از دستشان برنمیآید و اصلاً قدرت خیانت ندارند. آیا نباید حرف اینها را شنید، قبول و اطاعت کرد؟ اینجا دیگر انسان مقصر بالاختیار است؛ یعنی نه دست و پایش را بستهاند و نه پنبه در گوشش گذاشتهاند که نشنود و حرکت عملی هم انجام ندهد. اینجا بالاختیار گوش نمیدهند، قبول نمیکنند و اطاعت هم نمیکنند؛ و الا اگر گوش بدهند، قبول و اطاعت کنند، از مصادیق این ٱیه میشوند: «وَ مَنْ یطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیهِمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 69) خدا به اینهایی که گوش میدهند، قبول میکنند و از خدا و پیغمبر اطاعت میکنند، همهگونه نعمت در آخرت عنایت میکند. همراه چه کسانی؟ یعنی آنها را تکوتنها در بهشت سر سفره میگذارد و میگوید این بهشت اجر شماست و پایانی هم ندارد؟ این تنهایی که خودش زجرآور و تلخ است و من همهٔ نعمتها را به اینها عطا میکنم.
-همنشینیِ اهل ایمان با صدیقین در بهشت
ببینید ادامهٔ آیه چقدر جالب است: «مِنَ اَلنَّبِیینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً». آدم با رفیق خوب انس میگیرد و به قول امروزیها، حال میکند؛ یعنی نشاط به او دست میدهد، با رفیق خوب راحت است و آرامش پیدا میکند. اگر تکوتنها در گوشهای از بهشت باشد و به او بگویند اینهمه نعمت برای شماست که لذتی ندارد. خدا میفرماید: در کنار همهٔ انبیا به آنها نعمت میدهم. درحقیقت، این امکان برای مؤمنِ شنوای پذیرندهٔ مطیع در بهشت هست که با همهٔ پیغمبران دیدار داشته و همنشین باشد؛ چون آخر آیه دارد: «حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً». همچنین همنشینی با صدیقین را در بهشت به آنها میدهم. وقتی صدیقین را در روایات ما معرفی میکنند، یکی از این گروه که نمونه و هموزن ندارد. صدیق یعنی وجودی که راستگفتار و راستکردار است. صدیق تشدید دارد؛ یعنی ظاهر و باطن غرق راستی است، راستگفتار و راستکردار است. در رأس این صدیقین، وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) است که تماشا، همصحبتی و همنشینی با امیرالمؤمنین(ع) چقدر لذت معنوی دارد؟ هیچکس نمیتواند ارزیابی کند.
وجود دو نعمت قلبی و جسمی در بهشت
من این کتاب را اولینبار در یک کتابفروشی دیدم، جدید هم چاپ شده بود. کتاب پانصد سال پیش نوشته شده و بهنام «اسرارالآیات» است. کتاب خیلی خوب و قویای است! البته نمیخواهم بگویم صددرصد است، قرآن مجید و روایات صحیحهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) صددرصد هستند؛ اما اگر آدم دل بدهد، این کتاب، سفرهٔ جامع و خیلی خوشمزهای است، فصلهای مختلفی هم دارد و خواندنش خیلی لذت دارد. مرحوم صدرالمتألهین شیرازی این مطلب را نوشته و من قبل از اینکه این کتاب را بخوانم، این دو مطلب را در واقع نمیدانستم؛ ولی از قلم ایشان فهمیدم. البته مدرک میدهد و آیات مختلفی را ذکر میکند.
ایشان میفرماید: بهشت دوتا نعمت دارد که یکی نعمت قلبی و دیگری نعمت جسمی است. نعمت جسمیاش همین نعمتهایی است که در سورهٔ واقعه، سورهٔ الرحمن، سورهٔ انسان(دهر) بیان شده است. در قرآن میخوانیم: «فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ × وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ × وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ × وَ مٰاءٍ مَسْکوبٍ × وَ فٰاکهَةٍ کثِیرَةٍ × لاٰ مَقْطُوعَةٍ وَ لاٰ مَمْنُوعَةٍ»(سورهٔ واقعه، آیات 28-33) آب، میوههای مختلف و فَواکه است که قطعشدنی و منعشدنی نیست. کل اینها دائمی و همیشگی است و نمونهاش هم در این دنیا نیست. ما در دنیا سیب، گلابی و صیفیجات میبینیم، در بهشت هم هست، اما از نظر کیفیت، کمیت، رنگ و بو با دنیا خیلی فرق میکند. بعد هم میوههایی هست که مصونیت دارد و کِرم نمیخورد، کال و بیمزه نیست، نمیپوسد و میوهها دائمی هستند. «أُکلُهٰا دٰائِمٌ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 35) همیشگی هستند، خرابشدنی هم نیست و شماره هم ندارد. همهٔ اینها برای بدن است؛ یعنی بدن هم پیش خدا ارزش دارد. بدنی که برای خدا بوده، در عبادت، کار خیر، نماز و جهاد بوده، این بدن خیلی باارزش است.
ارزیابی امیرالمؤمنین(ع) از جسم و جان انسان
-بهشت، قیمت بدن انسان
امیرالمؤمنین(ع) در باب حکمتهای نهجالبلاغه میفرمایند: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا» همانا قیمت بدن و وجود شما بهشت است. این ارزیابی مولیالموحدین است! این بدن و وجودتان را با غیر بهشت معامله نکنید؛ چون هیچچیز دیگری جز بهشت، قیمت بدن شما را ندارد. چوب حراج برندار و به این چشم، گوش، زبان، پوست و موی زیبا، دست و پا و شکم بزن و مفت به یک مشتریِ ملعونِ پستِ مذعومِ ملومِ خبیثی مثل ابلیس بفروش؛ چون قیمت هیچکدامش را ندارد که به تو بدهد. او میخرد، اما هیچچیز به تو نمیدهد. خداوند میفرماید: «أُولٰئِک یدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 221) تو را بهسمت جهنم میکشد، با اینکه همهٔ اعضا و جوارحت را به او فروختهای. اینقدر این دشمن، بیرحم، ظالم و ستمکار است!
-صفات زنان الهیمسلک در قرآن
یادم نیست در چه کتابی دیدم، اما کتاب جالبی بود. این کتاب را کسی به من داده بود؛ در این کتاب نوشته بود: خانم بیتقوایی؛ خانم بیتقوا هم هست، خانم باتقوا هم هست؛ خانم مؤمن هست، خانم بیدین هم هست؛ خانم الهی هست، خانم شیطانی هم هست. اگر میخواهید خانمهای خوب را بشناسید، به سورهٔ مبارکهٔ احزاب مراجعه کنید؛ آیهای که با این جمله شروع میشود: «إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُسْلِمٰاتِ وَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ وَ اَلْقٰانِتِینَ وَ اَلْقٰانِتٰاتِ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 35) تا آخر آیه که صفات بسیار باعظمتی از زنان الهیمسلک را نقل میکند. اگر یکوقت خواستید زن را بکوبید، زنان کافر و مشرک را بکوبید. زنهایی را بکوبید که خدا آنها را در قرآن کوبیده است؛ اما حواستان جمع باشد که خانم باحجاب، نمازخوان، روزهگیر، مطیع خدا، مطیع پیغمبر و خانمی که دارای ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) است، در قرآن برخوردار از ارزش است. این آیه در سورهٔ نحل است. چه آیهای است که هم اسم مرد و هم اسم زن را میبرد؛ یعنی کلیِ مرد و زن. قرآن میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیٰاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا کٰانُوا یعْمَلُونَ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 97) این آیه خیلی حرف دارد! در این آیه، هم از مرد مؤمن و هم از زن باایمان میگوید؛ حالا مردی لغزشی پیدا کرد، ما اجازه نداریم او را بکوبیم و به او بیاحترامی کنیم؛ مگر خودمان لغزش پیدا نکردهایم؟ اگر خانمی حالا لغزش اندکی پیدا کرد، این درست نیست که مورد هجوم قرار بگیرد. حالا من کاری را به همسرم گفتم، یا عقب انداخت یا یادش رفت یا انجام نداد؛ این اصلاً هیچ دلیل عقلی و شرعی نمیشود که به او تلنگر بزنم، ناسزا و بد بگویم. اینها معصیت، گناه و کار نادرست است.
-رضوانالله، قیمت جان انسان
تعبیر امام از قیمت «أنْفُسَکُم» بدن و وجودتان، بهشت است؛ «فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا» چوب حراج به آن نزنید! اما قیمت جان شما، یعنی آنچه در درون دارید، چیست؟ مقصود امام، عقل و قلب و روح است؛ قیمت آن بهشت نیست و چنانکه در قرآن بیان شده، قیمتش «رضوانالله» است. در حقیقت، پاداش عقل، روح، باطن و قلب پاک، «رضایتالله» است. ما در آخرین آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ فجر میخوانیم: «یٰا أَیتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ × اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّک رٰاضِیةً مَرْضِیةً»(سورهٔ فجر، آیات 27-28). ملاصدرا میفرماید: نعمت روح و قلب با نعمت بهشت، قابلمقایسه نیست؛ چون ارزش قلب، روح و عقل، بالاتر از جسم است، پاداشش بالاتر و نعمتش هم بالاتر است.
دوزخیان و عذاب آنها در ارزیابی ملاصدرا
-عذاب بدنی دوزخیان
ملاصدرا در بخش دیگری، دوزخیان را مورد ارزیابی و دقت قرار میدهد و میگوید: اینها عذاب بدنی دارند که به تناسب گناهشان، آنها را در هر طبقهای انداختهاند. امیرالمؤمنین(ع) راجعبه بهشت میفرمایند: کل هشت بخش بهشت در سطح صافی است. عدهای لیاقت بهشت اول و عدهای هم لیاقت بهشت دوم را دارند. عالیترین مقامات انسانی در فردوس اعلاست؛ اما حضرت که قیامتبین بودهاند، میفرمایند: این هفت طبقهٔ جهنم روی همدیگر است و عذاب هر طبقهای با طبقهٔ بعد متفاوت است، سنگینترین عذاب این هفت طبقه هم، «فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 145) در پایینترین جای جهنم است که بالای آن شش طبقه است.
-رحمت پروردگار بر توبهکنندگان حقیقی
من نمیدانم این در چه زیرزمین و تاریکخانهٔ عجیب و غریبی است! آخر آدم را در طبقهٔ پایین ساختمانی، یعنی زیرزمین بیاورند که هوای خوب و فرش درستی هم نداشته باشد، بعد بگویند یک هفته محکوم هستی که بمانی؛ حالا طبقهٔ دیگری هم زیر آن باشد که از روشنایی به کل دور است، تا طبقهٔ هفتم برو. آدم در آنجا سهچهار روزه دق میکند و میمیرد! حالا طبقهٔ هفتم جهنم که کسی نمیتواند آن را وصف کند؛ قرآن میفرماید: اینجا جای منافقین و آدمهای دورویی است که خودشان را به ظاهر مسلمان مینمایانند، اما دستشان در دست کافران است و با این قیافهٔ مسلمانی که کسی نفهمد، به دین و ملت ضربه میزنند. اما عجیب است که خدا میفرماید: همین «إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْک اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ» اگر توبه کرده و خودشان را اصلاح کنند، جزء گروه شما مؤمنان هستند. این هم واقعاً داستان عجیبی است!
-سوزانندهترین عذاب برای دوزخیان
بعد ملاصدرا میگوید: این هفت طبقه، عذاب جسم و برای گناهانی است که زبان، چشم، گوش، دست و پا، شکم و غریزهٔ شهوت مرتکب شده است؛ اما اینها عذابی هم دارند که با عذاب این هفت طبقهٔ دوزخ قابلمقایسه نیست. در اینجا چند آیه برای مثال میآورد که حالا من یکی از آنها را یادم است. آیه میفرماید: «کلاّٰ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(سورهٔ مطففین، آیهٔ 15) اینها در قیامت از پروردگارشان قطع رابطهٔ کامل هستند و این قطع رابطهٔ کامل هم عذاب قلب است. سوزش و سوزندگیاش بیشتر از سوز و سوزندگی بدن است.
خیرخواهی انبیا و اولیای الهی برای مردم
در هر صورت، حرف اولم را دوباره بگویم؛ کسانی که این جلسه را میشنوید! وقتی خدا انبیا را در قرآن میگوید «ناصح امین»، اینها دلسوز و خیرخواه شما و نسبت به همهچیز شما امین هستند. کار اینها این است: شما را با هر خیری و هر خطری آشنا کنند تا لباس کامل خیر را بپوشید و از اینکه زمینهای آماده کنید تا شر به شما زخم بزند، خودتان را حفظ کنید. آیا نباید به حرف اینها گوش داد، آنهم گوش قبول! آیا نباید از اینها اطاعت کرد؟ انسان چه دوستی مثل اینها دارد؟ اصلاً بشریت رفیق و دلسوز بهتری از اینها را کجا دارد و کجا میتواند پیدا کند؟ واقعاً باید به مردم دنیا گفت: اینهمه رفیقی که دوروبر شما هستند، درحالیکه با انبیا آشنایی نداشته و گوش قبول هم ندارید، تو را غارت میکنند، تخلیه و تهیدست میکنند و بعد هم رهایت میکنند.
این دغل دوستان که میبینی ×××××××× مگساناند گرد شیرینی
-اعتماد و یقین اهل ایمان به انبیا و اولیای الهی
کار بدان عالم این است، اما حالا کار و عاقبت مردم مؤمن چیست؟ قرآن میفرماید: «فَأَثٰابَهُمُ اَللّٰهُ بِمٰا قٰالُوا»(سورهٔ مائده، آیهٔ 85) این دو صفت خیلی کاربردی است! «قٰالُوا» در اینجا بهمعنی اعتقاد و یقین است؛ «قٰالُوا» در همهجا بهمعنی گفتن و حرفزدن نیست. «فَأَثٰابَهُمُ اَللّٰه بِمٰا قٰالُوا» یعنی پاداشی که به اعتقاد و یقین آنها میدهم، چون این قولی که دارند، ریشهٔ قلبی دارد. اینها میگویند: «وَقَالُوا سَمِعْنَا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 285) خدایا خواستهٔ تو را شنیدیم و قبول کردیم، بعد از این شنیدن و قبول کردن، «وَأَطَعْنَا» اطاعت کردیم؛ چون به تو، انبیا و امامان تو اطمینان داشتیم. انصاف اقتضا میکند که انسان به این انسانهای والای آسمانیِ ملکوتی اعتماد کند، بداند و بفهمد که آدم منهای اینها یقیناً دچار هر شری میشود و از هر خیری هم محروم میشود. این را بداند!
بیخانمانی از سر کویَت کجا رود ×××××× دولت بر این در است، از این در کجا رود
داستان این است! یکبار دیگر عنایت کنید:
بیخانمانی از سر کویَت کجا رود ××××××××× دولت در این در است، از این در کجا رود
یعنی جای دیگری نیست که برویم!
محروم هر قبیله و مطرود هر دیار ××××××××× بیدولتی کهاز این درِ دولتسرا رود
این دیگر در تاریخ ثابت شده که آدم بدون انبیا از همهٔ خوبیها محروم است و زلفش با انبیا به همهٔ خوبیها گره میخورد.
جامی که غیر ذوق تو بخشد، مباح نیست ××××××××× گامی که غیر راه تو پوید، خطا رود
از سلطنت چه کم شود آن پادشاه را ×××××××××××× کهاز مرحمت، به پرسش حالِ گدا رود
به انبیا میگویم:
چشم و چراغ ماست شبافروز عارضت ×××× آن روز ظلمت است که از چشم ما رود
قرآن هم خواندهاید و میدانید که دربارهٔ این آدمهای باانصاف و اهل ایمان میفرماید: «یخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 257)؛ ولی دربارهٔ طایفهٔ دیگر که مقابل اینهاست، میگوید: «یخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ إِلَی اَلظُّلُمٰاتِ».
محروم هر قبیله و مطرود هر دیار ×××××××× بیدولتی کهاز این درِ دولتسرا رود
کلام آخر؛ باز است برِ بیچارگان درگاه سلطان
نمیدانم چه مقدار طول کشید که فکر کرد من برای چه آمدهام با ابیعبدالله بجنگم؟ من چندسال دیگر زنده هستم؟ چقدر دیگر برنج، نان، قند و شکر باید در این دنیا بخورم؟ بعد از مردنم باید چهکار کنم و جواب پیغمبر(ص)، زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) را چه باید بدهم؟ اصلاً من چرا در چنین وضعی قرار گرفتهام؟ در دلش واقعاً مناجات کرد که این مناجات، نور همین اندیشه و فکرش بود و او را نجات داد. یکی از اساتید من این مناجاتهای قلبی را به شعر درآورده است و من از قول حر برایتان میخوانم:
یا رب به سرّ السرّ ذات بیمثالت ××××××× روشن دلم گردان به اشراق جمالت
عمری است دل دارد تمنای وصالت ×××××××××××× با یک نظر درد فراقم ساز درمان
نالم به کویت حالی از درد جدایی ××××××××××× گِریَم که شاید پرده از رخ برگشایی
تو افکنی بر من نگاه دلربایی ××××××××××××× من بنگرم آن حُسن کل با دیدهٔ جان
یا رب به جز تو یاور و یاری نداریم ×××××××××××× با یاریات حاجت به دیّاری نداریم
جز رحمتت با هیچکس کاری نداریم ××××××××× باز است برِ بیچارگان درگاه سلطان
اولین باری که چشمش به آن چهرهٔ الهی و ملکوتی افتاد، سؤال کرد: «یابن رسولالله، هَل لِی مِن توبة» آیا راه توبه به روی من باز است؟ عجیب است که ابیعبدالله(ع) نفرمودند بله قبولت میکنم، اصلاً دربارهٔ توبهاش حرفی نزدند و فقط فرمودند: «إرْفَعْ رَأسک» اینجا حریمی نیست که کسی سرش پایین باشد و شرمنده و خجالتزده شود.
بعد حر گفت: حسین جان، من از همه دیرتر آمدهام، دلم میخواهد از همه جلوتر بروم و جانم را فدایت کنم. حضرت فرمودند: تو مهمان ما هستی، ایشان هم جواب داد: مگر تو مهمان این مردم نیستی؟ حر اجازه گرفت. من این مطلب را در کتاب دیدم و قبلاً نمیدانستم. حر به کناری آمد، با وجود مقدس قمربنیهاشم(ع) ملاقات کرد و عرض کرد: قبل از اینکه بروم و جانم را فدا کنم، شما دست مرا بگیر و به کنار خیمهٔ زینب کبری(س) ببر؛ اگر زینب کبری(س) از من راضی نباشد، من به جایی نمیرسم. قمربنیهاشم(ع) فرمودند: بیا تا تو را ببرم. حر را بیرون خیمه نگه داشت و خواهر را صدا کرد. خواهر پشت پرده آمد، قمربنیهاشم(ع) فرمودند: خواهر، حربنیزید برگشته و میخواهد از شما عذرخواهی کند. حالا خودت با خواهرم حرف بزن! حر گفت: دختر علی، من شما را پیاده کردم، بدن شما را لرزاندم و قلب شما را به درد آوردم. زینب کبری(س) فرمودند: برو، خدا تو را پذیرفته است...
تهران/ حسینیهٔ آیتالله علوی تهرانی/ دههٔ اول محرم/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی چهارم