لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم پنجشنبه (6-6-1399)

(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)
محرم1442 ه.ق - شهریور1399 ه.ش
18.36 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

تحصیل علم و معرفت، در زمرۀ عبادت‌الله

-استغفار موجودات برای محصلین معرفت‌الله

شناخت حقایق یک مرحله است که اگر کسی در حد خودش به‌دنبال آن برود و محصّل و دانشجو بشود، عبادت است. هیچ فرهنگی هم در تاریخ بشر تا امروز، تحصیل علم و دانش و شناخت را عبادت حساب نکرده است، مگر مکتب پاک، الهی و ملکوتی اهل‌بیت(علیهم‌السلام). حتی در باب معرفت و علم، در روایاتمان است که یک‌جا جمع است؛ هم در جلد اول «اصول کافی»، هم در «بحارالأنوار» مرحوم مجلسی و به‌طور پراکنده هم روایات فوق‌العاده‌ای در کتب حدیث است که می‌گوید: کسی که برای تحصیل معرفتِ خدا، قیامت، خودش، جهان، وظایف، تکالیف و مسئولیت‌ها می‌رود، وقتی در حال فراگیری است، تمام ماهیان دریا و پرندگان جو برای او استغفار می‌کنند. 

 

-برخورداری موجودات عالم از شعور و درک

چگونه می‌شود این روایت را حل کرد؟ مگر ماهیان دریا یا پرندگان هوا ما را می‌شناسند؟ حلش به این است که خداوند متعال طبق آیات قرآن، به همهٔ موجودات شعور و درک داده است؛ البته در حد سعهٔ وجودی خودشان. خدا به آنها می‌فهماند که برای دنبال‌کنندهٔ معرفت از من طلب مغفرت کنید. این هیچ مانعی ندارد و امکانش هم هیچ مشکلی ندارد. یک‌وقت چیزی واقعاً ممتنع است، آدم آن را کنار می‌گذارد و دیگر بحثی ندارد؛ اما آنچه که امکان دارد، دلیلی بر ردش وجود ندارد. امکان هست که موجودات شعور داشته باشند؛ چه دلیلی وجود دارد که امکان نداشته باشد؟! بله موجودات شعور دارند و دلیلش هم آیات قرآن است. کلیِ مطلب در سورهٔ اسراء و سورهٔ نور است؛ حتی ما در آیهٔ سورهٔ نور می‌بینیم که پروردگار می‌فرماید: «کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»(سورهٔ نور، آیهٔ 41) کل که در این جهان هستی زندگی می‌کنند، اهل تسبیح و نماز هستند. 

 

-موجودات عالم، همه در حال تسبیح پروردگار

ما نباید با بودن قرآن به سراغ داوری‌هایی برویم که اهل این حرف‌ها نیستند؛ حتی ممکن است خیلی از دانشمندان تسبیح و صلاة موجودات را رد کنند. مگر آنها رد کنند، دیگر موجودات تسبیح و صلاة ندارند؟ خورشید که می‌تابد، حالا ده‌میلیون نفر هم در میدانی بریزند و بگویند خورشید نمی‌تابد. برای اهل دل، اهل عقل و اهل حس معلوم است که این ده‌میلیون دروغ می‌گویند و تا بخواهید، از این دروغ‌ها در کتاب‌ها و زبان‌ها پر است؛ اما ما نباید فریب بخوریم، گوش ما باید باز باشد و هوش ما کار کند. این هدیهٔ وجود مقدس حضرت رب‌العالمین برای طالب معرفت است. 

 

ارزش کسب معرفت و تحصیل علم در دین اسلام

-ثوابی بالاتر از دوازده‌هزار ختم قرآن

مرحوم امین‌الاسلام طبرسی این کتاب باعظمت «مجمع‌البیان» را در قرن نهم نوشته که ده جلد است. البته این کتاب، تفصیلِ «تفسیر تبیان» است. ایشان در مقدمهٔ مجمع می‌نویسد(احتمال می‌دهم، باید مراجعه کنم): کسی که حقیقتی را یاد بگیرد و شناخت پیدا کند، ثوابش از دوازده‌هزار ختم قرآن بالاتر است؛ چون دانش و معرفت دینی به انسان ارزش می‌دهد. 

جاهل اگرچه یافت، تقدم مؤخر است ××××××× عالم اگرچه گشت، مؤخر مقدّم است

 

-مرگ در راه علم، بسان ارزش شهید

این ذات شناخت است؛ حالا عالِمی را کنار بزنند، در را هم به روی او ببندند و به‌سراغ او هم نیایند، هیچ‌چیزی از ارزشش کم نمی‌شود؛ ولی یک جاهل را هرچه جلو بیندازند و زنده‌باد به او بگویند، ارزشی ندارد و کوچک است، با حیوانات سر یک سفره است و قرآن مجید حرف را به اینجا هم ختم نکرده و فرموده است: «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(سورهٔ فرقان، آیهٔ 44) بیراهه‌تر از حیوانات است. همچنین در روایت دیگری می‌فرماید: مرد و زنی که به‌دنبال معرفت هستند، اگر در مسیر معرفت بمیرند، «مَاتَ شَهیداً» ارزش مرگش ارزش شهید است. 

 

سه خصلت مورد نیاز مؤمن در کلام امام جواد(ع)

این مرحلهٔ اول بود که شناخت، فهمیدن و معرفت پیدا کردن است، اما مرحلهٔ دوم که مرحله‌ای قلبی و انجام آن‌هم واجب است، باور کردن و قبول حقایقی است که انسان به آن معرفت پیدا کرده است؛ خود این قبول کردن هم عبادت و ارزش است. حضرت جواد(ع) واقعاً روایت خیلی فوق‌العاده‌ای دارند: «اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلی ثَلاثِ خِصالٍ»؛ «اَلمُؤمِنُ»، یعنی مرد و زن باایمان؛ کلمهٔ مؤمن فقط شامل حال مردها نمی‌شود. مؤمن به سه چیز نیازمند است: 

 

الف) توفیق از خداوند

«تَوفیقٍ مِنَ اللهِ» به هدایت پروردگار نیازمند است. یکی از معانی توفیق در لغت، «هدایت» است؛ نه آنچه بعضی‌ها تصور می‌کنند، یعنی هُل دادن. آدم نیاز دارد که خدا او را هُل بدهد؛ آن عمل اجباری می‌شود و ارزش ندارد. مؤمن نیازمند هدایت خداست، خدا هم با 114 کتاب آسمانی و 124هزار پیغمبر هدایت کرده است که عمرت را چگونه هزینه کن، نعمت‌ها را کجا هزینه کن، با زن و بچه و جامعه چه‌کار کن و چه نوع اخلاقی داشته باش؛ نه اینکه نیازمند است که خدا بعداً هدایتش کند، خدا هدایت را کامل کرده و من نیازمند هستم که به‌دنبال هدایت خدا بروم، این چراغ را بردارم و در زندگی‌ام دست بگیرم.

 

ب) نصیحت‌کنندۀ درونی

«وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ» مؤمن به نصیحت‌کنندهٔ درونی نیازمند است؛ یعنی خودت را یک‌خرده پاک کن، صدای حق را از درونت می‌شنوی. دنبال این کار برو، صدای مثبت؛ دنبال این کار نرو، صدای مثبت؛ این خیر از تو فوت نشود، صدای مثبت؛ این شر دامنت را نگیرد، صدای مثبت. همهٔ جان‌ها این صدا را دارند، ولی اکثر مردم عالم روی این صدا پوشش قرار داده‌اند و نمی‌شنوند. حربن‌یزید ریاحی هم همین صدا را مثل بقیهٔ مردم عالم داشت. او صبح عاشورا از درون خودش شنید که می‌خواهی چه‌کار کنی؟ می‌خواهی بر روی چه کسی شمشیر بکشی؟ بعد از این حادثه، می‌خواهی تا چه وقتی زنده بمانی؟ می‌خواهی جواب خدا و پیغمبر را در قیامت چه بدهی؟ او به‌دنبال این صدا رفت و حر شد. 

خدا این صدا را برای کل مردم عالم در باطنشان روشن کرده است. رادیویی الهی که از وقتی در رحم مادر است، این رادیو را در باطن گذاشته و گیرندهٔ این رادیو هم صدای غیب را می‌گیرد. همین صداها که شنیدید، صدای غیبی است. امام جواد(ع) که می‌فرمایند نیاز دارد، یعنی به این صدا توجه داشته باشد و به آن بی‌تفاوت نباشد. علت اینکه گاهی پیش عالمی می‌آیند و می‌گویند ما در زندگی اشتباه کردیم، چه‌کار کنیم؛ این همان صدای باطن و واعظ نفس است که به او می‌گوید برو و به قول قدیمی‌ها، خاکی در سرت بریز، عمرت دارد تمام می‌شود و موی سر و صورت سپید شد. 

سپید گشتن مو ترجمان این سخن است ×××××××× که سر بر آر ز خواب گران، سپیده دمید

خیلی‌ها در طول تاریخ از این صداها شنیده‌اند و نجات پیدا کرده‌اند. 

 

ج) پذیرش خیرخواهی خیرخواهان

«وَ قَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ» و سومین حقیقتی که مؤمن به آن نیاز دارد، این است که خیرخواهی خیرخواهان را بپذیرد. وقتی من قدم معرفت را برداشتم و خیلی چیزها را فهمیدم؛ یعنی تکالیفم و وظایفم را فهمیدم و اینکه با نعمت‌ها، عمرم، مردم و پدر و مادرم چه‌کار کنم؛ باید اینها را بپذیرم و قدم بعد هم قدم عمل است. علت اینکه می‌گویم بپذیرم، چون می‌دانید خیلی‌ها حق را می‌دانند، اما قبول نمی‌کنند و نمی‌پذیرند. قدم دوم قدم مهمی است که من وقتی حق را یافتم، آن را قبول کرده و بعد هم عمل کنم. این مایهٔ خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فرداست. 

 

تفاوت انسان بامعرفت و جاهل در پذیرش معرفت

-همت بدون قاعدۀ انسان جاهل

اما در مقابل، جهل است؛ جهل یعنی از اول در تاریکی ماندن. آدمی هم که در تاریکی بماند، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: دوتا همت بیشتر ندارد: یک همتش شکم و یک همتش هم لذت‌بری است. قاعده و قانونی هم ندارد و فقط می‌خواهد شکمش را پر کند؛ حالا این پر کردن از ربا، دزدی، غصب و رشوه باشد، برای او مهم نیست. یک همت او شکم است و همت دیگرش هم لذت‌بری است. قرآن هم دارد: «اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 12) خوش بگذرد، با چه؟ می‌گوید با هرچه که بشود با آن خوش گذراند. 

 

-اهل معرفت، مطیع امر الهی

این وضع جاهل است، اما آدم بامعرفت این‌طور نیست و هر چیزی را به شکم نمی‌دهد. یک عمری، حالا متوسط، بیشتر یا کمتر، پاک درمی‌آورد و همان پاک را به شکمش می‌دهد؛ البته در حد اسراف هم نیست و نمی‌گوید چون حلال است، بگذار تا «إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 83) بخورم و به کس دیگری هم ندهم. مؤمن این امر را گوش می‌دهد و به این حقیقت معرفت هم دارد: «کلُوا مِمّٰا فِی اَلْأَرْضِ حَلاٰلاً طَیباً وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیطٰانِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 168) از مسئلهٔ خوراک، به‌دست‌آوردن پول و ملک، از فرهنگ شیطان پیروی نکنید! این مؤمن است. 

 

-پایبندی مؤمن در کنار حق 

روایت نصفه‌صفحه‌‌ای دیدم که فیض آن را نقل کرده است. این روایت از بس جالب و زیبا بود، وقتی دیدم، برای منبرها در دفترچه‌ام یادداشت کردم. از خیلی وقت پیش، هرچه می‌دیدم که به درد مردم و خودم می‌خورد، یادداشت می‌کردم و الآن روی‌هم‌رفته دوازده‌تا دفترچهٔ دویست برگی و نزدیک پنج‌هزار صفحه کاغذ A4 شده است. اولِ روایت این است: «إنَّ‌ المُؤمِنَ‌ لَدَى الحَقِّ‌ أسیرٌ» مؤمن در کنار حق پایبند است و از حق تکان نمی‌خورد. حالا هرچه هم مسائل تحریک‌کننده جلوی چشمش عَلَم کنند. سخت‌تر و سنگین‌ترش که خیلی قدرت می‌خواهد آدم از حق کنار نیاید، عَلَم کردن زلیخا در مقابل جوانی چهارده‌پانزده ساله و در اوج شهوت است؛ ولی می‌بینید هفت سال با خدا ماند، خدا را کنار نزد که به سراغ زلیخا بیاید. این 72 نفر هم از اول کنار خدا ماندگار شدند تا وقتی که شهید شدند. 

 

علم در زبان ائمه و قرآن

حالا به‌سراغ روایت امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ معرفت برویم که این‌هم یکی از زیباترین روایات ماست. البته در «نهج‌البلاغه» نیست و در روایات آمده است. «اَلْعِلْمُ» علم در زبان ائمه و قرآن، یعنی علمِ دین؛ دین یعنی چه؟ دین یعنی حقیقتی که تمام وظایف و مسئولیت‌ها را با کلام‌الله، کلام‌النبی و کلام‌الامام به انسان ارائه می‌کند. مجموعهٔ آیات قرآن و روایات را دین گویند که در قرآن مجید هم مفرد آمده است. خیلی جالب است که کلمهٔ دین هم مثل کلمه «نور» مفرد آمده است؛ چرا مفرد آمده است؟ چون خدا یک دین دارد که دین حق است و بعد از دین خدا، هرچه دین در این عالم آمده، باطل بوده و مؤسس پلیدِ خبیثش هم شیاطین انسانی بودند. 

 

-دو گونه شیطان در قرآن

دوجور شیطان در قرآن بیان شده است: شیطان انسی، شیطان جنی. ما جنی‌ها را نمی‌بینیم و خیلی قدرتی هم ندارند که بتوانند بر ضد ما کار کنند، فقط ما را نسبت به حقایق دچار وسوسه و تردید کنند. در قرآن می‌فرماید: «اَلَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ اَلنّٰاسِ»(سورهٔ ناس، آیهٔ 5). درحالی‌که شیاطین انسی خیلی موجودات خطرناکی هستند؛ همین مکتب‌سازان، دانشمندان اقتصادی، روان‌شناسی، و جامعه‌شناسیِ صهیونیست مثل داروین، فرود و دورکیم که اقتصاد جهان را ابلیسی کرده‌اند، روان مردم جهان را به‌هم ریخته‌اند و از نظر جامعه‌ای، بلا بر سر جهانیان آورده‌اند. همچنین پول زیادی هم صهیونیست‌ها خرج کرده‌اند که کتاب‌های این چندنفر با چندتا دیگر را در دانشگاه‌ها آوردند و در اروپا و آمریکا کتاب درسی کردند. متأسفانه پَر خطرناکش ما را هم گرفت؛ هم قبل از انقلاب و هم الآن ما را گرفته است. اینها فکر نمی‌کنند که «إِنَّ اَلشَّیطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 5) فروید، دورکیم، داروین، هگل، مارکس، لنین و... دشمن پنهان نیستند که نفهمید چطوری ضرر می‌زنند؛ بلکه جلوی چشم‌ شما و آشکار هستند. 

شما ببینید دانش اینان چه آتشی بر جان جهان زده است! آیا اقتصاد کاپیتالیسمِ اروپا و آمریکا برای مردم سود داشته است؟ آیا اقتصاد کمونیسم برای مردم سود داشته است؟ اگر سود داشته، پس چرا این‌قدر کشورها به‌هم ریخته است؟! آیا روان‌کاوی‌های اینها سود داشته است؟ پس چرا این‌قدر روان مردم عالم پریشان است؟! قبل از اینها این‌قدر خودکشی در دنیا نبوده و الآن هست؛ قبل از اینها شهوت‌رانی آزاد نبوده، اما الآن هست. 

 

-بیداری و بینایی مؤمن در زندگی معنوی و تربیتی

ما باید در مسئلهٔ زندگی معنوی و تربیتی بیدار و بینا باشیم، مادی‌اش را نمی‌گویم؛ چون در مسئلهٔ مادی، ما به یک آهنگر، بنّا، جوشکار، دانشمندی که یونیت دندان می‌سازد یا آن‌که موتور جت می‌سازد، نیاز داریم. همهٔ ما در امور مادی به‌ هم نیاز داریم و دین اینها را نمی‌گوید؛ ولی در امور عقلی، قلبی و تربیتی، ما فقط باید خودمان را در چهارچوب کلام‌الله، کلام‌الرسول و کلام‌المعصوم پایبند قرار بدهیم. این آیه در قرآن است که خیلی هم جای بحث دارد: «أَطِیعُوا اللّٰه وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 59). جای بحث آن‌هم در این دوتا «واو» است که ما با این دوتا «واو» عاطفه می‌توانیم جواب یاوه‌های 1400سالهٔ غیرشیعه را بدهیم. آیه روشن است: «أَطِیعُوا اَللّٰهَ» حالا یک واو می‌آورد، «وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ»؛ اسم این واو در ادبیات عرب، «واو عاطفه» است و کار «واو عاطفه» هم این است که حکم معطوفٌ‌علیه را روی معطوف می‌آورد. «اَللّٰهَ» در «أَطِیعُوا اَللّٰهَ» معطوفٌ‌علیه است، «اَلرَّسُولَ» هم در «وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ» بعد از این «واو» عاطفه، معطوف است؛ یعنی رسول کسی است که تجلی صفات و کمالات پروردگار است. همین کار را «واو» دوم می‌کند: «وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ»؛ «أُولِی اَلْأَمْرِ» معطوف و «اَلرَّسُولَ» معطوفٌ‌ٌعلیه است. در حقیقت، اولی‌الأمر هم باید مثل پیغمبر(ص)، معصوم باشد. 

برادران و خواهرانم! ما باید در این چهارچوب زندگی کنیم، و الّا قافیه را باخته‌ایم؛ پس‌خانه را به پیش‌خانه باخته‌ایم و از آنهایی می‌شویم که قرآن قسم خورده است: «وَ اَلْعَصْرِ × إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ»(سورهٔ عصر، آیات 1-2).

 

کلام امیرمؤمنان(ع) در خصوص شناخت و دانایی

-جایگاه ارزشمند جست‌وجوگران علم و معرفت

حالا ببینیم وجود مبارک حضرت مولی‌الموحدین(ع) دربارهٔ شناخت، دانایی، فهم و علم چه می‌فرمایند! همهٔ اینها یک معنی دارد؛ من متنش را بخوانم، توضیحش برای جلسهٔ بعد می‌ماند. حضرت می‌فرمایند: «فَالْعِلْمُ یَرْفَعُ الْوَضِیع» دانش آدم‌های پست را بالا می‌برد، آدم‌های بی‌ارزش را ارزش‌دار می‌کند، آدم‌های جاهل را در نور علم غرق می‌کند. این کلمات خیلی عجیب است! معجزه است! 

 

-پَستی کاهلان در کسب معرفت 

«وَ تَرْکُهُ یَضَعُ الرَّفِیع» کسی که به‌دنبال معرفت دین نرود تا بامعرفت شود، هرچه هم بالا و والا باشد، پست می‌شود و این بالا بودنش قلابی بوده، هم خودش نمی‌فهمیده که قلابی است و هم مردم. 

 

-تشبیه کل معرفت به انسان

بعد امام کل معرفت را به یک انسان تشبیه می‌کند، ببینید تشبیه چقدر زیباست! حضرت می‌فرمایند: «وَ رَأسُ الْعِلْم اَلتّوٰاضُع وَبَصَرُه الْبَراءَة مِنَ الْحَسد» سرِ معرفت(سر یعنی همین سری که در بدن ماست)، تواضع است و روشن‌بینی معرفت، دوری از حسدی است که اگر درونش را پاکسازی نکند، یقیناً آدم را جهنمی می‌کند. «وَسَمْعُهُ الْفَهم، وَلِسٰانُه الصّدق، وَقَلبُه حُسْنُ النّية، وَعَقلُهُ مَعْرِفة أسبٰابِ الْأمور» این خصلت و عظمت معرفت است.

خدایا! به حقیقت امیرالمؤمنین(ع)، در این لحظات ورود به شب جمعه، از تو می‌خواهیم که ما و نسل ما را اهل معرفت کامل قرار بده. معرفت روشنایی محض است.

 

کلام آخر؛ پسرم از نفس افتاده، به دادم برسید

«اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ سُؤالَ خاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خاشِعٍ اَنْ تُسامِحَنى وَ تَرْحَمَنى وَ تَجْعَلَنى بِقَسْمِكَ راضِياً قانِعاً وَ فى جَميعِ الاْحْوالِ مُتَواضِعاً × اَللّهُمَّ وَ اَسْئَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ وَ اَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ وَ عَظُمَ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ × اللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُكَ وَعَلَا مَكانُكَ، وَخَفِيَ مَكْرُكَ، وَظَهَرَ أَمْرُكَ، وَغَلَبَ قَهْرُكَ، وَجَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَلا يُمْكِنُ الفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ».

 

-زبان حال مادر در خیمه 

پسرم از نفس افتاده، به دادم برسید ××××××××× داد از این‌همه بیداد، به دادم برسید

تشنه‌ام، شیر ندارم، چه کنم، حیرانم ×××××××× باید آخر چه به او داد، به دادم برسید

دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر ××××××× چاک خورده لب نوزاد، به دادم برسید

بوی آب و دل بی‌تاب و سپاهی بی‌رحم ××××××××× طفلی و این‌همه جلاد، به دادم برسید

آب دامی است که دلبند مرا صید کند ×××××××××× وای از حیلهٔ صیاد، به دادم برسید

با پدر رفت و ندانم چه شده که‌از میدان ×××××××× شاه پیغام فرستاد: به دادم برسید

یک بار دیگر این شعر را تکرار کنم، عجب قلب را می‌سوزاند! 

با پدر رفت و ندانم چه شده که‌از میدان ××××××××× شاه پیغام فرستاد: به دادم برسید

بارالها! چه بلایی سرش آمد که حسین ×××××××× می‌زند این‌همه فریاد، به دادم برسید

آن کماندار که تیرش کمی از نیزه نداشت ×××××××× گشته این‌قدر چرا شاد، به دادم برسید

وقتی تیر سه‌شعبه سر بچه را جدا کرد، ابی‌عبدالله(ع) گفتند: خدایا! هر بچه‌ای که می‌خواهند از شیر بگیرند، برای او ده‌تا بهانه می‌آورند؛ اما دیگر از شیر گرفتن بچهٔ من بهانه نمی‌خواهد، تیر سه‌شعبه دلبند مرا از شیر گرفت...

 

تهران/ حسینیهٔ آیت‌الله علوی/ دههٔ اول محرم/ تابستان1399ه‍.ش./ سخنرانی هفتم

برچسب ها :