لطفا منتظر باشید

شب اول دوشنبه (10-6-1399)

(خـــــــــــــــوی مصلی امام خمینی)
محرم1442 ه.ق - شهریور1399 ه.ش
18.26 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

سخنی چند با دوستان

پیش از شروع بحث، لازم است به محضر همهٔ شما برادران و خواهرانم که من در همهٔ کشور به امثال شما ارادت دارم و خادم شما هستم، نکته‌ای را بگویم؛ مجری بزرگوار از من به آیت‌الله تعبیر کردند و من می‌دانم که روی منبر پیغمبر(ص)، باید راست بگویم. آیت‌الله یعنی نشانهٔ خدا؛ شما اگر 24 ساعت با من باشید، چه در زندگی خصوصی‌ و چه زندگی عمومی‌ام، هیچ نشانه‌ای از من نسبت به پروردگار عالم مشاهده نخواهید کرد. پس به‌طور یقین، من آیت‌الله نیستم. 

 

-جهل انسان مقابل خداوند، در عین عالم بودن

در جواب کسی که در آمریکا نسبت به منبرها و مطالب منبرم حمله کرده بود و دو موضوع را در حق من گفته بود: یکی اینکه این آدم بی‌سوادی است، یکی هم گفته بود که روضه‌خوانی بیش نیست. کلیپی که من در جواب ایشان داشتم، خیلی مؤدبانه و محترمانه دربارهٔ این بود که من سواد دارم یا ندارم، اصلاً حرفی نزدم؛ چون حضرت سیدالشهدا(ع) می‌فرمایند: ما در عین عالم بودن‌، در کنار حضرت تو در حد خودمان جاهل هستیم، چه برسد به جهل خود‌مان. 

 

-روضه‌خوانی ابی‌عبدالله(ع)، افتخار دنیا و آخرت

مطلب دومی که ایشان به‌شدت می‌خواست مرا با آن تحقیر بکند، جملهٔ «این یک روضه‌خوان است» بود. در آن کلیپ گفتم که تمام افتخار دنیا و آخرت، همهٔ اسم و رسم و عنوان من، روضه‌خوانی ابی‌عبدالله(ع) است؛ اگر در این نه شب خواستید که مرا به این مرد و زن بزرگوار(همه‌شان من را می‌شناسند) معرفی بکنید، بگویید: «تا چند لحظهٔ دیگر از مطالب روضه‌خوان ابی‌عبدالله(ع) استفاده می‌کنید» و محبت بفرمایید عنوان دیگری برای من قرار ندهید. 

 

وابستگی‌ها، عامل حجاب میان انسان و خداوند

مطلب دوم اینکه، من فردا شب با کمک خداوند، بحث زندهٔ زیبای لازمی را شروع می‌کنم که هم در آن بحث، تا اندازه‌ای خودم و شما به حقایق و معارف الهیه آشنا می‌شوید، هم اینکه این بحث روح ما را از وابستگی‌های بسیاری پاکسازی می‌کند که ریشه ندارد و برای ما ساخته‌اند یا خودمان بر اثر خیالات برای خودمان ساخته‌ایم. این وابستگی‌ها آلودگی است و تا وقتی در وجود ما باشد، بین ما و وجود مقدس حضرت حق، حجاب است و نمی‌گذارد آن نور و فیوضات الهیه که باید به ما برسد، به ما برسد. لذا ما بیشتر احساس سنگینی و گاهی دلتنگی، مضیقهٔ روحی، دلشوره و دغدغه در زندگی می‌شویم که علتش هم همین حجاب بین خود و پروردگار است.

 

-زندگی خوش در سختی‌ها، با کنار رفتن پرده‌ها

اگر این پرده با خواست خدا، با شنیدن معارف الهیه کنار برود، ما تا آخر عمر در همهٔ شرایط، مخصوصاً در سختی‌ها زندگی خوشی می‌کنیم؛ یعنی در حد خودمان به این نقطه می‌رسیم که وقتی ابن‌زیاد از باب مسخره کردن به زینب کبری(س) گفت: دنیا را چگونه دیدی؟ دیدی که چه شد؟ 72 نفر از شما کشته شدند، بدن‌هایشان هم روی خاک افتاد و شما را هم اسیر کردیم، حالا دنیا به مذاق تو چگونه است؟ زینب کبری(س) جمله‌ای ابدی در جوابش داد که من یقین می‌دانم اگر یک فرشتهٔ مقرب الهی در بارگاه ابن‌زیاد بود و ابن‌زیاد این پرسش مسخره‌آمیز را می‌کرد، بلد نبود مثل زینب کبری(س) جواب بدهد؛ چون بین زینب کبری(س) و پروردگار هیچ حجابی نبود. 

 

انحصاری نبودن مقام عصمت

من با تحقیقی که خودم کرده‌ام، در این کتاب «اهل‌بیت» نهصدصفحه‌ای ثابت کرده‌ام که مقام عصمت، انحصاری نیست؛ دلیلی هم بر انحصارش نداریم که معصوم همین 124 هزار پیغمبر و دوازده امام هستند و هیچ‌کس دیگری معصوم نیست. شما به قرآن مراجعه کنید و ببینید که در شهر بیت‌المقدس، گوش دختر پانزده‌شانزده ساله‌ای برای شنیدن صدای فرشتگان باز می‌شود و فرشتگان از جانب خدا با این دختر چنین حرف‌هایی را می‌زنند: 

«یٰا مَرْیمُ اُقْنُتِی لِرَبِّک»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 43) خانم‌ها، دختران عزیزم و خواهرانم! مریم چهارده‌پانزده ساله است و امر خدا به این دختر جوان است. البته این خواستهٔ خدا از همهٔ دختران و زنان است و به مریم اختصاص ندارد. مریم این امر را تحقق کامل داد و کم نگذاشت. فرشتگان از جانب خدا با او می‌گویند: مریم، یک عبادت کامل برای خدا انجام بده.

«وَ اِرْکعِی مَعَ اَلرّٰاکعِینَ» نمازت را کمتر فرادا بخوان و اجتماعی بخوان؛ یعنی نماز با جماعت بخوان. اولاً معلوم می‌شود که زمان حضرت مریم(زکریا پیغمبر آن زمان بوده و عیسی هم هنوز به‌دنیا نیامده بود) نماز جماعت وجود داشت. 

 

حرکت علما در مسیر الهی

من دوبار یا بیشتر(الآن یادم نیست) خدمت مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی رسیده بودم، اما از یکی از مراجع بعد از ایشان سؤال کردم که شما شانزده سال به درس ایشان رفتی، ایشان را چگونه دیدی؟ برای من از رفتار ایشان تعریف کن، ببینید چه فرمود! ایشان گفت: آیت‌الله‌العظمی بروجردی، مرد خدا بود. ایشان هیچ حرکتی در این 88 سال عمرش جز برای خدا نکرد و تمام وجودش گوش به فرمان خدا بود. 

 

-آیت‌الله خویی، دریایی از علم و اجتهاد

برادران و خواهران! آیت‌الله‌العظمی خویی از افتخارات 1500 سالهٔ شیعه است و فقط برای زمان ما نیست؛ یعنی چهره‌ای بود که وقتی نجف روی منبر برای درس می‌نشست(البته متولد این آب و خاک پاک است)، من فکر می‌کنم اگر آدم چشم‌دار و واردی پای درس ایشان می‌رفت، شیخ طوسی، علامهٔ حلی، شیخ انصاری(شیخ اعظم)، صاحب جواهر و «کاشف الغطاء» را روی منبر می‌دید. این انسان والا یک نفر بود، اما همه در او جمع بودند؛ یعنی وقتی او را نگاه می‌کردی، درک می‌کردی که «جهانی است بنشسته در گوشه‌ای»؛ اگر او را می‌فهمیدی، می‌فهمیدی که تک‌تک عالمان و مؤمنان در این یک‌نفر جمع شده‌اند. ایشان بالای نود سال عمر کردند و شاید به هفتصدهشتصد نفر اجازهٔ علمی و اجتهاد دادند. هنوز هم پیرمردهایی که از ایشان اجازهٔ علمی و اجتهاد دارند، افتخار می‌کنند و می‌گویند که آیت‌الله‌العظمی خویی ما را به عالم بودن قبول داشته و خیلی برایشان مهم است. چرا مهم است؟ چون آیت‌الله‌العظمی خویی در فقه و اصول، لغت، تفسیر، رجال و روایت، دریا بوده و وقتی به یکی از شاگردهایش اجازه می‌داده، آن شاگرد یک دریاچه، استخر و گاهی هم یک حوض مقابل آن دریا بود. 

 

-استفاده از عنوان آیت‌الله‌العظمی برای دو نفر

این مسئله برای خودش هم روشن بود، اما در 98سال عمرش، فقط دو نفر را در نوشته‌هایش نوشت: «آیت‌الله‌العظمی». وقتی کتاب «جامع‌الاحادیث» آیت‌الله‌العظمی بروجردی را که تازه در بیست جلد چاپ شده بود(الآن در پنجاه جلد چاپ می‌شود)، به ایشان دادند، یک صفحهٔ A4 برای این کتاب نظر دادند و نوشتند: این تألیف ارزشمند از آقای تمام شیعه، «سید الطائفه»، آیت‌الله‌العظمی بروجردی است. یکی هم برای مرحوم حاج‌آقا تقی قمی که من خدمت ایشان هم رسیده و برای دست‌بوسی رفته بودم؛ از بس که این آدم بزرگ بود، عاشق ابی‌عبدالله(ع) بود و در بالاترین ردهٔ مرجعیت قرار داشت. این ده روز عاشورا، خانهٔ خودش در قم به منبر می‌رفت، روضه می‌خواند و گریه می‌کرد، وقتی پایین می‌آمد، لباس‌هایش را درمی‌آورد و میان‌دار سینه زدن می‌شد. اینها به ما می‌گویند که ما در کنار ابی‌عبدالله(ع) صفر هستیم؛ ایشان می‌گوید که من مرجع هستم، باید بین سینه‌زن‌ها بیایم، میان‌دار بشوم و سینه بزنم. فیلم‌هایش هم هست. 

 

ایشان آخرهای عمر خیلی کم حرف می‌زد یا حرف نمی‌زد؛ به بچه‌هایش گفت: من می‌خواهم سفری به کربلا بروم. پنجاه سال در نجف بود. به کربلا آمد و ابی‌عبدالله(ع) را زیارت دیوانه‌وار کرد(عیبی ندارد این تعبیر را کنم)؛ یعنی نمی‌توانست جلوی اشکش را بگیرد و مثل باران می‌ریخت. از کربلا با ماشین به نجف رفت و امیرالمؤمنین(ع) را تا روز پنجشنبه زیارت کرد، بعد گفت: مرا به کربلا ببرید؛ چون شب جمعه است و ارواح 124 هزار پیغمبر، دوازده امام، مؤمنین و مؤمنات و فرشتگان به دستور خدا به زیارت ابی‌عبدالله می‌آیند، من هم بروم که قاتی اینها بشوم. به حرم آمد، گریهٔ شدیدی کرد و زیارت خواند، هنوز اشک‌هایش برای ابی‌عبدالله(ع) روی صورتش بود که در حرم از دنیا رفت. مرحوم آیت‌الله‌العظمی خویی برای ایشان هم در اجازهٔ علمی‌اش نوشته است: نور چشمم و شادی دلم، آیت‌الله‌العظمی حاج‌آقا تقی قمی. 

 

حکایتی شنیدنی از آبروداری آیت‌الله‌ بروجردی

حالا من اینها را برای چه تعریف کردم؟ برای اینکه این «وَ اِرْکعِی مَعَ اَلرّٰاکعِینَ» مربوط به مریم را برایتان توضیح بدهم؛ خدا به مریم می‌گوید: نمازت را با جماعت بخوان. آیت‌الله‌العظمی بروجردی در این نود سال عمرش، حرف بی‌دلیل، بی‌ریشه، بی‌ربط، خلاف عقل و شرع نزد. به‌طور عجیبی هم در حفظ آبروی مردم پافشاری داشت. آن‌وقت‌ها تلفن زیاد نبود و از این وسایل الکترونیکی هم نبود، در شهری خیلی دور از قم، یک روحانی خودش را بین مردم جا انداخته و باورانده بود که من وکیل آیت‌الله‌العظمی بروجردی هستم، مردم هم به او سهم امام می‌دادند، اما رسید نمی‌آورد و می‌گفت: من وکالت دارم و اینها را در راهی خرج می‌کنم که باید خرج بکنم. شاید چهار پنج سال پول‌های مربوط به آیت‌الله‌العظمی بروجردی را گرفته بود که یکی از تاجرهای آن شهر به‌طور اتفاقی به قم می‌آید و می‌گوید: من این دفعه یک پول حسابی بردارم و به دست خود آیت‌الله‌العظمی بروجردی بدهم. پول را می‌آورد، او را خدمت ایشان می‌برند و کل پول را به آیت‌الله‌العظمی بروجردی می‌دهد؛ این داستان را که من می‌گویم، برای هفتاد سال پیش است و آن‌وقت مثلاً 20-25هزار تومان که تقریباً با آن پول می‌شد شش‌تا خانهٔ معمولی(نه کاخ سعدآباد) در تهران خرید. بعد به آقای بروجردی می‌گوید: یابن رسول‌الله، فلانی وکیل شماست؟ آقای بروجردی که اسم وکلای خودشان در شهرها را در دفتری نوشته بودند، دفتر را در فاصلهٔ زیاد از تاجر باز می‌کنند و می‌بینند که چنین کسی وکیل ایشان نیست؛ به آن تاجر می‌گوید: هرچه پول به او داده‌ای و هرچه مردم به او پول داده‌اند، قبول است؛ اما چون خرج من در قم زیاد است، از این به بعد، شما و دوستا‌نتان که در آن شهر سهم امام می‌دهند، پول را برای خود من بفرستید. این آبروداری است و ما باید روش زندگی را از اینها یاد بگیریم.

عشق خداوند به بندگان

 

-درخواست موسی(ع) از خداوند

موسی‌بن‌عمران(ع) یک‌بار به پروردگار گفت: آن‌کسی‌که پیش من کنایه زدی و گفتی گنهکار حرفه‌ای است، بعد هم به من گفتی توبه کرد و من توبه‌اش را قبول کردم، چه کسی بود؟ خداوند فرمود: موسی! آن‌وقت که گنهکار و مجرم بود، من اسم او را پیش تو نبردم؛ الآن که با من رفیق شده و بندهٔ من شده، اسم او را بگویم، آبرویش را ببرم و او را خرد کنم؟ 

 

-گناه بزرگ و سنگین شکستن شخصیت افراد

خرد کردن و شکستن شخصیت افراد، گناه بزرگ و سنگینی است؛ اگر کسی(آنهایی که این برنامه را بعداً از صدا‌وسیما می‌شنوند) زبان خرد کردن مردم یا تلفن همراه خرد کردن مردم را دارد، ادامه ندهد، توبه کند و از پروردگار عذرخواهی کند. خدا بندگانش را دوست دارد، چه‌کار کنیم! همهٔ بندگانش هم معصوم نیستند، ولی آنها را دوست‌ دارد و روزی‌شان را می‌دهد، زن و بچه به آنها می‌دهد، مغازه و زمین و پول می‌دهد. بندگانش را دوست‌ دارد که به آنها می‌پردازد. خداوند عاشق بندگانش است. 

متاب ای پارسا روی از گنهکار ×××××××× به بخشایندگی در وی نظر کن

ای آدم متدین، باتقوا و خوب، روی از انسان گنهکار متاب و اگر گناهی از او می‌بینید، «به بخشایندگی در وی نظر کن». 

اگر من ناجوانمردم به کردار ××××××××× تو بر من چون جوانمردان گذر کن

حالا من بد کرده‌ام، تو که خوب هستی، چرا در سر من می‌زنی و مرا می‌شکنی؟

 

-آبروداری از اخلاق خداوند

یک‌نفر در زمان مسیح(ع) به اعدام محکوم شده بود، نزد عیسی(ع) آمد و به‌سرعت به گناهی اقرار کرد که حکمش اعدام بود؛ نباید هم می‌آمد و اقرار می‌کرد، اما در اقرار عجله کرد. کسی پیش پیغمبر(ص) آمد و گفت: من زنا کرده‌ام! با اینکه زنا هم کرده بود، حضرت گفتند: تو خیالاتی شده‌ای. باز گفت: آقا من زنا کرده‌ام! مثلاً حضرت فرمودند: هوای مدینه خیلی گرم است، یک‌خرده حالت را به‌هم زده، چه زنایی کرده‌ای! بلند شو و به خانه‌ات برو! انبیا آبروداری می‌کردند، چون آبروداری اخلاق خدا بود.

 

-روایتی بی‌نظیر از آبروداری خداوند نزد فرشتگان

من این روایت را در مهم‌ترین کتاب‌هایمان دیدم و خیلی تکان خوردم! امام ششم می‌فرمایند: هر کسی در آسمان(نه این آسمان، بلکه آسمان معنویِ ملکوتی) چهره‌ای دارد. روی زمین زندگی می‌کند، اما عکس او در عوالم بالاست و هر وقت کار خوب می‌کند، این چهره شاد می‌شود. وقتی ملائکه قیافهٔ او را می‌بینند، لذت می‌برند و به همدیگر هم می‌گویند: عجب آدم خوبی است، خوش‌به‌حالش! وقتی می‌خواهد گناهی بکند، روی آن چهره پرده می‌افتد؛ چون گناه آدم را تیره و بی‌ریخت نشان می‌دهد. بعد ملائکه می‌گویند: خدایا! چرا روی این تمثال پرده افتاد؟ خدا می‌فرماید: عشقم کشیده که یک ساعت روی آن پرده بیندازم، به شما چه! خدا برای اینکه آبروی بنده پیش ملائکه نرود، این کار را می‌کند.

 

-آبروداری خداوند در روز قیامت

حالا آبروداری پروردگار در قیامت که معرکه است؛ امام صادق(ع) می‌گویند: وقتی گنهکار از قبر درمی‌آید و وارد محشر می‌شود، طبق عادت دنیایی‌اش می‌گوید: «بِسْمِ اللّه الرّحمن الرّحیم»؛ زمانی که پرونده‌اش را به او می‌دهند، هرچه ورق می‌زند، می‌بیند که همه‌اش عبادت، کار خوب و خیر است، به پروردگار می‌گوید: این پرونده برای من است؟ خطاب می‌رسد: بله برای توست. می‌گوید: یعنی من در دنیا گناهی نکرده‌ام و تمام عمر من به خوبی و عبادت گذشته است؟ نکند این پرونده را اشتباهی به دست من داده‌اند! خطاب می‌رسد: پرونده برای خودت است، می‌گوید: پس گناهان من کجاست؟ خطاب می‌رسد: مگر الآن که وارد محشر شدی، «بِسْمِ اللّه الرّحمن الرّحیم» نگفتی و مرا به رحمانیت و رحیمیت نخواندی؟ رحمت من اقتضا کرد که گناهانت را پاک کنم. به قول لات‌های تهران، یک‌وقت چیزی پیش می‌آمد، می‌گفتند: کی به کیه؛ خدا هم در قیامت می‌گوید: کی به کیه؟! من هر کاری دلم بخواهد، برای بنده‌ام می‌کنم؛ چه کسی جرئت دارد که به من ایراد بگیرد؟! او مالک و همه‌کاره است.

 

ارزش ناشمرده و ناگفتۀ‌ نماز جماعت

آیت‌الله‌العظمی بروجردی این روایت را در کتابش نقل می‌کند؛ برادران روحانی، وقتی کتاب از چاپ درآمد، واجب است که بخرید. قبلاً بیست جلد چاپ شد، اما چاپ خوب و کاغذ خوبی هم ندارد؛ ولی در حال تحقیق بر کتاب هستند، آدرس روایاتش را می‌دهند و مدارکش را می‌نویسند. کتاب خیلی قوی‌ای است و من مرتب راجع‌به این کتاب از نوهٔ بزرگوارش در قم می‌پرسم که آقا به کجا رسید؟! ایشان این روایت را در این کتاب نقل می‌کند: اگر مؤمنی، عالمی، سیدی، پیرمردِ محترم عادلی جلو بایستد و ده نفر به او اقتدا کنند(ده نفر، بیشتر نه) که با خود آن امام جماعت یازده‌تا بشوند، کل فرشتگان، جن و انس هم قلم به دست شوند و دریاها مُرکب شود، نمی‌توانند ثواب این نماز جماعت یازده‌نفره را بنویسند؛ چون مرکبات تمام می‌شود، قلم‌ها هم تمام می‌شود و عمر جن و انس هم به پایان می‌رسد، اما هنوز ارزش‌های ظهورکردهٔ این نماز جماعت به پایان نرسیده است. 

 

رفقای مؤمنین در قیامت با ضمانت خداوند

این یک حرف فرشتگان با یک دختر چهارده‌پانزده‌ساله است؛ خانم‌ها، دخترها! خدا چه مقامی برایتان قرار داده است، قدر بدانید. قدرتی به شما در عمل، معرفت و قلب پاک داده که می‌توانید خودتان را به نزدیک مریم برسانید. البته مریم نمی‌شوید و هیچ‌کدام از ما هم در ایمان و عبادت، علی‌اکبر(ع) و قمربنی‌هاشم(ع) نمی‌شویم؛ اما می‌توانیم مَحْرم این حریم بشویم که این 72تن در روز قیامت به ما بگویند: شما که در سال 1399 در شهر خوی زندگی می‌کردید، مَحرم ما بودید؛ پیش خودمان بیایید. من آیهٔ 69 سورهٔ نساء را بدون ترجمه بخوانم(رفیق‌هایتان را در قیامت می‌گوید): «وَ مَنْ یطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰه عَلَیهِمْ فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیهِمْ مِنَ اَلنَّبِیینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً» این چهار گروه با ضمانت پروردگار، با سندی که در قرآن داده، رفیق‌های شما در قیامت هستند. ما می‌توانیم خودمان را به اینجا برسانیم. 

از عبادت نی توان الله شد ×××××××××× می‌توان موسی کلیم‌الله شد

 

آیاتی بر اثبات عصمت مریم(س)

این آیهٔ دوم چقدر عجیب است! خدا می‌فرماید: «یٰا مَرْیمُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاک وَ طَهَّرَک وَ اِصْطَفٰاک عَلیٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 42) این آیه بر عصمت حضرت مریم دلالت دارد؛ یعنی مریم تا وقتی زنده بود، نه گناه کرد و نه فکر گناه کرد. 

آیهٔ بعد می‌فرماید: «یٰا مَرْیمُ إِنَّ اَللّٰهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اِسْمُهُ اَلْمَسِیحُ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 45) این خانم به جایی رسید که این بچه‌اش است: «إِنَّ اَللّٰهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اِسْمُهُ اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیمَ وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ» بچه‌ات آبرودار دنیا و آخرت و از مقربین است. 

 

-توقع بالای مادر شیخ جعفر شوشتری

به مادر آیت‌الله‌العظمی حاج‌شیخ جعفر شوشتری، کشته و مردهٔ ابی‌عبدالله(ع) گفتند: مادر، خوش‌به‌حالت! بچه‌ات مرجع تقلید شده است. مادر گفت: هیچ هم خوش‌به‌حالم نیست؛ برای اینکه در نه ماهی که من به او حامله بودم، دائم وضو داشتم و دو سالی که به او شیر دادم، یک‌بار بدون وضو به او شیر ندادم(این خانم روی حساب فکر زنانه‌اش، آن‌هم زن‌های قدیمی می‌گفت)، من فکر کردم این بچهٔ من، امام جعفر صادق(ع) می‌شود؛ حالا تازه شیخ جعفر شده! توقع‌ها باید این‌طوری بالا برود.

 

-حسن ختام بحث

از عنوان روضه‌خوانی به جاهای خوب قرآن و روایات کشیده شدیم؛ مطلب دومی که می‌خواستم، بگویم این بود: این جوان بزرگوار، قاری محترم و گلوی پاک، آیاتی از سه سورهٔ قرآن خواند که آیات اولش از سورهٔ فصّلت بود. چه آیات عجیبی است! در این چند آیه‌ای که خواند، عشق موج می‌زند؛ آن‌هم عشق خدا به بنده‌هایش، البته بنده‌های به‌دردبخور! بعد یک آیه هم از سورهٔ مبارکهٔ فجر خواند که امام صادق(ع) می‌فرمایند: سورهٔ فجر، یک اسم دیگر هم دارد و به آن «سورة الحسین» هم می‌گویند. اصلاً این سوره به‌خاطر گل جمال ابی‌عبدالله(ع) نازل شده است. ایشان یک سورهٔ کامل هم خواند که سورهٔ کوثر بود. فردا شب به سراغ این سه‌ بخش برویم و ببینیم پروردگار چه‌چیزی نصیب ‌ما می‌کند!

 

کلام آخر؛ تا ابد جلوه‌گه حق و حقیقت، سرِ توست

تا ابد جلوه‌گه حق و حقیقت، سرِ توست ××××××××× معنی مکتب تفویض، علی‌اکبر توست

ای حسین! ای که تویی مظهر آیات خدا ×××××××× این صفت از پدر و جد تو در جوهر توست

حسین جان، حسین جان، حسین جان!

درس آزادگی، عباس به عالم آموخت ×××××××× زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش‌ماهه تبسم نکند، پس چه کند ×××××××× آن‌که بر مرگ زند خنده، علی‌اصغر توست

خواهر غم‌زده‌ات دید سرت بر نی و گفت ××××××××× آن‌که باید به اسیری برود، خواهر توست

برادران و خواهران! وقتی امروز صبح کنار گودال آمد و بدن قطعه‌قطعه را نگاه کرد، مجبور شد سه‌ سؤال داشته باشد: 

«أ أنْتَ أخِی» آیا تو برادر من هستی؟ 

«وَ ابْنُ وٰالِدی» تو پسر پدر من، امیرالمؤمنین(ع) هستی؟ 

«وَ ابْنُ أمّی» تو پسر فاطمهٔ زهرا(س)، مادر من هستی؟ 

تو را از چه‌چیزی بشناسم؟ سر نداری، پیراهنت را غارت کرده‌اند و بدنت جای درستی هم ندارد، چگونه دلم را آرام کنم؟ دو دستش را در دو طرف بدن گذاشت و لب‌ها را به گلوی بریده گذاشت...

 

-دعای پایانی

به خدا یک قسم مهم بدهیم که رد نکند؛ خدایا! به حقیقت قلب زینب کبری(س)، به اشک‌های چشم زینب کبری(س) در شب یازدهم، این بیماری را اولاً به‌طور عام از همهٔ دنیا و به‌طور خاص از بلاد شیعه بردار. 

خدایا! این مردم با امشب، دوازده شب و روز است که در همهٔ شهرها برای رفع این بیماری، با گریه، روضه و سوز دل دعا کرده‌اند؛ خدایا تو آبروداری می‌کنی، آبروی ما هیئتی‌ها و گریه‌کن‌ها را حفظ کن و به‌خاطر ابی‌عبدالله(ع)، این ویروس را مخصوصاً از کشور ما بردار که ما چند وقت دیگر به دولت و ستاد کرونا بگوییم: شما برای واکسن نشسته‌اید، اما حسین(ع) بالاترین واکسنش بود. خدایا! برای ما آبروداری کن تا نگویند اینها گریه کردند، سینه زدند و دعا کردند، خدا هم گوش نداد! ما می‌دانیم تو خدایی نیستی که به التماس ما گوش ندهی. 

خدایا! گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) را از ما و نسل ما نگیر. 

خدایا! مرگ ما را در حال گریهٔ بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده. 

برادران و خواهران، از بس که این بی‌حجابی از زمان رضاخان تا حالا، اقیانوس‌وار تولید فساد کرده، من چندوقت است که این دعا را برای همهٔ شهرها دارم و شب احیا هم داشتم؛ آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی به من پیغام داد و گفت: من با این دعایی که پای تلویزیون در شب احیا از تو شنیدم، جان گرفتم و با گریه آمین گفتم. چه دعایی کردی! 

 

خدایا! تا روز قیامت، بی‌حجاب در نسل ما قرار نده. 

خدایا! هر کس سال‌های گذشته، از سفر اول من تا حالا، در شهر خوی پای منبر آمده و از دنیا رفته، همچنین همهٔ اموات خوی، شهدا و شهدای مدافع حرم را امشب به لطف و کرم خودت سر سفرهٔ ابی‌عبدالله(ع) قرار بده. 

خدایا! برای حل مشکلات کرهٔ زمین که با دست احدی حل نمی‌شود، وجود مقدس امام زمان(عج) را برسان. 

خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ محمد و آل‌محمد(ص) قرار بده. 

خسته بودید، دههٔ عاشورا بود، اگر امشب یک‌خرده طول کشید، تو را به خدا، مرا ببخشید و به دل نگیرید.

 

شهرستان خوی/ مصلای امام خمینی/ دههٔ دوم محرم/ تابستان1399ه‍.ش./ سخنرانی اول

برچسب ها :