لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم یکشنبه (20-7-1399)

(قم جلسه مجازی)
صفر1442 ه.ق - مهر1399 ه.ش
17.38 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

گذری بر بحث پیشین

کلام در آیهٔ پانزدهم سورهٔ مبارکهٔ احقاف بود؛ آیه‌ای که ده مسئلهٔ بسیار مهم در اخلاق، عمل، اعتقاد، دعا و اقرار به حقایق در آن قرار داده شده است. یک آیه است، ولی کتابی به‌اندازهٔ صفحات آفرینش و گستردگی جهان است. بخشی از مطالب آیه از پروردگار مهربان عالم، بخشی هم از انسان کامل و جامع، انسان عِین و عِین انسان، وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) است. در تفاسیر روایی بسیار مهم، نُه روایت از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) با سند نقل شده که این آیهٔ شریفه در رابطهٔ با وجود مبارک حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) است. 

 

آبادی دنیا و آخرت در گرو ولایت‌پذیری

-ناکافی‌بودن چشمِ سر برای دیدن و درک معصومین

اینهایی که با انبیا و ائمه ارتباط ندارند، آنها را با چشم سر می‌بینند، یعنی بشر می‌بینند؛ اما آنهایی که پروردگار توفیق داده و پیغمبر(ص) و امام معصوم را ولی‌الله‌الاعظم می‌بینند، آنها را با چشم دل، نور عقل و روشنایی معرفت می‌بینند. «قُلْ إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ»(سورهٔ کهف، آیهٔ 110) او را این‌طور می‌دیدند و ارتباط او را با عالم غیب، ارتباط عالم غیب را با او و اتصالش به وحی‌الله را درک و حس نمی‌کردند. ابوجهل چهل سال همسایهٔ پیغمبر(ص) بود، ولی او را پیغمبر نمی‌دید و تنها یتیم ابوطالب می‌دید. در جنگ بدر هم برای کشتن او شرکت کرد و «یُوحى إِلَیَّ» را درک نکرد. 

 

-عاقبت ظاهربینان و باطن‌بینان در دنیا و آخرت‌

ما باید حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) را با چشم دل و نور عقل، البته با کمک قرآن و روایات ببینیم، کاری به ظواهر زندگی دنیایی‌شان نداشته باشیم و کل جریانی که در ظاهر زندگی دنیا تا شهادت برای ایشان پیش آمد، همه را انتخابِ خدا ببینیم. وقتی او را انسان کامل و جامع دیدیم، با همهٔ وجود حس می‌کنیم که مأموم او و نیازمند به او هستیم، آبادی دنیا و آخرت ‌ما در گرو ولایت و امامت او، برادر، پدر و فرزندان اوست. در «نهج‌البلاغه» است: «إنّ أولياءَ اللّهِ هُمُ الذينَ نَظَروا إلى باطِنِ الدُّنيا إذا نَظَرَ النّاسُ إلى ظاهِرِها» ظاهربینان خشک، بدون بر و میوه، بی‌ثمر و بی شاخ و برگ هستند و سودمند نیستند. ظاهربینان اسیر دنیا می‌شوند و با همهٔ جان‌کَندنی که برای جمع کردن دنیا دارند، یک لحظه دنیا از آنها گرفته می‌شود و با دست خالی وارد عالم آخرت می‌شوند؛ اما باطن‌بینان، یعنی کسی که حضرت سیدالشهدا(ع) را امام، ولی‌الله، خزانهٔ علم الهی، مصباح‌الهدی و سفینةالنجاة می‌بیند، دستش در دنیا از سرمایه‌های بی‌نظیر پُر می‌شود و با همین سرمایه هم وارد عالم برزخ، بعد هم عالم آخرت می‌شود. 

 

اصلی‌ترین سرمایه برای انسان کامل شدن

-معرفت‌الله، سرمایهٔ اصلی انسان

مطلبی که در طول این بحث باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که وجود مقدس او با چه مایه‌ها و سرمایه‌هایی به انسان کامل، بی‌نظیر و بی‌بدیل تبدیل شد؟ یقیناً سرمایهٔ اول و در حقیقت، اصل سرمایه، معرفت‌الله است؛ یعنی شناخت پروردگار عالم، شناخت وجود مقدس حق، شناخت اوصاف او، شناخت جلال، جمال و کمال او و لمس همهٔ این حقایق، انسان را در راه کامل، جامع و اکمل شدن قرار می‌دهد؛ چون با این معرفت می‌بیند که چیزی در این عالم استقلال ندارد و قابل تکیه کردن نیست. آنچه در این عالم ماده هست، ازدست‌رفتنی است. خدا این ازدست‌رفتنی‌ها را برای چه قرار داد؟ 

 

-حقیقت معنایی صالحات باقی

خدا اینها را برای توانمند شدن، سلامت و قدرت گرفتن انسان قرار داد تا یک عبدالله واقعی بشود. آنچه در راه عبدالله‌شدن هزینهٔ انسان می‌شود، ماندگار است، از دست نمی‌رود و بقا دارد. «وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک»(سورهٔ کهف، آیهٔ 46) این صالحات باقی چیست؟ همین مواد دنیایی است که انسان برای زندگی ظاهرش استفاده می‌کند تا عبدالله بشود. وقتی این مواد وارد وجود انسان می‌شود و از عبادت، نماز و روزه، معرفت و کرامت سر درمی‌آورد، اینها دیگر ماندگار می‌شود؛ ولی بقیه‌اش زینت و زیور حیات دنیاست و بهاری است که به خزان سختی می‌خورد.

 

-دنیای لهو و بیهوده از منظر کلام وحی

اگر حال داشته باشید، آیهٔ بیستم سورهٔ مبارکهٔ حدید را نگاه کنید و ببینید که پروردگار عالم در این آیه دربارهٔ ظاهر دنیا و انسان چه فرموده است! مطالبی در این آیه هست و خداوند می‌فرماید: «أَنَّمَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» یعنی دنیای بدون خدا، بی‌معرفت و بدون دین، «وَ زِینَةٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکٰاثُرٌ فِی اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ». سپس در بخش پایانی آیه می‌گوید: «وَ فِی اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ شَدِیدٌ». در بخشی از آیه هم دربارهٔ اهل‌الله می‌گوید: «وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ» دو نفر در این عالم هستند که یا دنیای آنها به رضوان‌الله تبدیل شده و ماندگارند یا به عذاب آخرت تبدیل می‌شود. اینها در این جهان سه نفر نیستند. 

 

پروردگار، معلم معرفت ابی‌عبدالله(ع)

معرفت‌الله ریشهٔ حرکت به‌طرف کمال، جامعیت، اکمل و اجمع است؛ حالا نگاهی به معرفت ابی‌عبدالله(ع) بیندازیم. البته معرفت از مقولهٔ کیفیت است که نمی‌شود با چشم سر نگاه کرد، باید با چشم دل نگاه کرد و با قلب لمس کرد. خود حضرت دربارهٔ این سرمایهٔ معرفتی که دارند، این‌طور فرموده‌اند؛ البته من به شما یقین بدهم که درک این دو جملهٔ ابی‌عبدالله(ع) بسیار سخت است و من دوسه روز است که شاید ده‌بار با این دو جمله سروکار پیدا کرده‌ام؛ ولی فهم عمقش بسیار بسیار مشکل و سخت و حتی نشدنی است. جمله خیلی سنگین است! 

 

-تعلیم کل اسمای حُسنا به حضرت آدم(ع)

حضرت می‌فرمایند: «أَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ فَرَأَیْتُکَ ظَاهِرا فِی کُلِّ شَیْءٍ»؛ اولاً می‌فرمایند: خودت معلم معرفت من هستی. پروردگار در سورهٔ بقره دربارهٔ حضرت آدم(ع) که از نظر گسترهٔ وجودی و عظمت(چون پیغمبر اولوالعزم هم نبود) با حضرت سیدالشهدا(ع) قابل‌مقایسه نیست، می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ کلَّهٰا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 31). در این آیه «کُلِّ شَیْءٍ» ندارد و خداوند می‌فرماید که ما کل اسما را به آدم یاد دادیم. در نوشتهٔ آدم محقق و واردی دیدم که او را دیده بودم و اکنون ازدنیا رفته است؛ ایشان با بیان بسیار روشنی گفته بود: این اسما، اَسمای حُسنای الهی است. 

 

-شرط لازم در کسب نور و انسان کامل شدن

البته این اسمائی که به آدم(ع) تعلیم داده شده، الفاظ نیست، بلکه حقایق حیاتی است؛ چراکه الفاظ کاری نمی‌کند و ما هم می‌توانیم اسمای حُسنا را حفظ کنیم. 99 اسم الهی مثل «حفیظ»، «علیم» و «قادر» در کتاب «توحید» شیخ صدوق هست؛ ولی وقتی نور و حقیقت این اسما با جان ما یکی نشود، ما هیچ‌چیز نیستیم و اگر بتوانیم حفظ کنیم، فقط ملانقطی هستیم. من اگر «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمٰنِ الرّحیم» بگویم، ولی شعاع نور رحمان و رحیم وارد باطن من شود و باطن من هم مثل رحمان و رحیم نور پیدا کند، چون رحمان و رحیم نور است و اگر در باطن من جلوه کند، من هم نور پیدا می‌کنم و انسانی نورانی، بزرگ و ولی‌الله می‌شوم. 

 

-معرفت به پروردگار در شناخت «کُلِّ شَیْءٍ»

آنجا «کُلِّ شَیْءٍ» مطرح نبود و فقط «عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْمٰاءَ کلَّهٰا» خدا کل اسما را به آدم یاد داد؛ اما امام در اینجا(دعای عرفه) می‌فرمایند: تویی که خودت را در «کُلِّ شَیْءٍ» به من نمایاندی و معرفی کردی. «کُلِّ شَیْءٍ» چندتاست؟ «کُلِّ شَیْءٍ» اصلاً عدد ندارد. در این کتاب‌های علمی نقل می‌کنند که اگر کسی بخواهد سلول‌های بدن خودش را بشمارد و غیر از شمردن هم هیچ کاری نکند، فقط بیدار بنشیند و دانه‌دانه سلول‌ها را بشمارد، سه‌هزار سال طول می‌کشد. هر کدام از اینها یک «کُلِّ شَیْءٍ» است؛ عوالم بالا، هفت آسمان، اجرام و اتم‌های آنها، هر کدامش جزء «کُلِّ شَیْءٍ» است. عجیب این است که امام می‌گویند: من تو را با کمک خودت در «کُلِّ شَیْءٍ» شناختم. 

 

-چشمی به‌گستردگی ظاهر و باطن هستی

«فَرَأَیْتُکَ ظَاهِرا فِی کُلِّ شَیْءٍ» و آشکارا تو را در «کُلِّ شَیْءٍ» دیدم؛ معلوم می‌شود که «کُلِّ شَیْءٍ» در منظر ابی‌عبدالله(ع) است و ایشان چشمی به‌اندازهٔ گستردگی ظاهر و باطن هستی داشته‌اند که وجود مقدس او را در «کُلِّ شَیْءٍ» آشکارا دیده و در «کُلِّ شَیْءٍ» هم او را شناخته است. 

به دریا بنگرم، دریا تو بینم ××××××× به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم

به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت ××××××××× نشان از قامت رعنا تو بینم(باباطاهر)

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست ×××××××× چه کنم، حرف دگر یاد نداد استادم(حافظ)

گیتی و خوبانِ آن در نظر آیینه‌ای است ×××××××××× دیده ندید اندر آن، جز رخ زیبای دوست(ملاهادی سبزواری)

یار در این انجمن، یوسف سیمین‌بدن ××××××× آینه خانه جهان، او به همه روبه‌روست(ملاهادی سبزواری)

 

آمار «کلَّ شَیءٍ» در باطن امام مبین 

حضرت می‌فرمایند: خودت را در «کُلِّ شَیْءٍ» به من شناساندی؛ یعنی ابی‌عبدالله(ع) «کُلِّ شَیْءٍ» را که می‌دیده، «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ فيهِ». این «وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ» در دو سه‌تا کتاب وجود دارد. من هیچ‌چیزی ندیدم، جز اینکه تو را قبل از او، در او و بعد از او دیدم. چطوری ثابت کنیم که کتاب «کُلِّ شَیْءٍ»در وجود ابی‌عبدالله(ع) وجود داشته است؛ یعنی ایشان همه را می‌دیده و خدا را در همه می‌دیده‌اند! دوتا کتاب داریم: یکی تفسیر علی‌بن‌ابراهیم قمی برای قرن چهارم است، یک کتاب هم داریم که «معانی‌الاخبار» از شیخ صدوق بزرگوار، این عالم کم‌نظیر است. 

در هر دو کتاب، روایت با سند آمده که منظور از امام مبین در آیهٔ «وَ کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 12) کیست. این «کلَّ شَیءٍ» در دعای عرفه هم هست. احصا یعنی آمار؛ آیه می‌گوید: آمار «کلَّ شَیءٍ» را در امام مبین قرار داده‌ام؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع) و ابی‌عبدالله(ع) آمار کل هستی را در باطن خویش داشته‌اند. «وَ کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ» این تأویل آیه است؛ طبق روایات و طبق گفتهٔ آنهایی که قرآن در خانهٔ آنها نازل شده، قرآن تأویل دارد، ظاهر و باطن دارد، باطنش باطن دارد، هر آیه‌ای هفتاد باطن دارد. تأویل «وَ کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»، امام معصوم است و حضرت قسم می‌خورند که والله، من امام مبین هستم. 

 

-ابی‌عبدالله(ع) و بذل جان برای خداوند

ما باید باطن علی(ع) و پیغمبر(ص) را ببینیم، نه اینکه جسم، خورد و خوراک، ازدواج، مریض شدن‌ و شهید شدن‌ آنها را ببینیم. اینها امور ظاهری است! تازه کل امور ظاهری آنها هم «لله» بود و هیچ توقعی از خدا نداشتند. در زیارت اربعین است: «و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيكَ»؛ بذل یعنی پرداخت می‌کنند و توقع دریافتی در برابر ندارند که دیگر نهایت فداکاری باطن است. خونم را بذل و پرداخت می‌کنم، آن‌هم نه «فِي سَبِیلِک» در راه تو؛ دقت دارید! «و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيكَ» خونم را به خود تو می‌دهم و کاری به راهم ندارم. بین من و تو، جاده و «فِي سَبِیلِ اللّه» هم نباید فاصله باشد؛ باید «سَبِیل» آن را کنار گذاشت و «بَذلَ مُهجَتـَهُ فيكَ» باشد. 

 

-لذیذترین لذت‌های عالم

خیلی عجیب است! قابل‌درک است که من کل این سرمایه را در روز عاشورا به تو پرداختم و توقع هیچ‌چیز هم از تو ندارم؛ حالا به من یک بارک‌الله بگویی یا در قیامت به من بگویی که حسین جان از تو راضی هستم یا هشت بهشت خود را در اختیار من قرار بدهی! تمام لذت من این است که همهٔ موجودی مرا شخص تو برای خودت خریده‌ای، نه اینکه در مقابل چیزی خریده باشی. این دیگر «اَلَذّ لذّات» لذیذ‌ترین لذت‌های عالم است.

 

-آمار شیعه در قلب ائمهٔ معصومین(علیهم‌السلام)

«أَنْتَ الَّذِی تَعَرَّفْتَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْءٍ» یعنی هیچ‌چیز «کُلِّ شَیْءٍ» از نظر من پنهان نیست، چون همهٔ «کُلِّ شَیْءٍ» را در کتاب وجود من به‌صورت آمار قرار داده‌ای. البته من دلایل دیگری هم دراین‌زمینه دارم؛ حضرت رضا(ع) وقتی از نیشابور به‌طرف مرو حرکت کردند، تعدادی از مردم در بیرون شهر جنازه‌ای را تشییع می‌کردند. حضرت به ساربان گفتند: شتر را بخوابان. امام پیاده شدند و قاتی همان جمعیت، کمی تشییع کردند؛ بعد خود حضرت داخل قبر رفتند، میّت را گرفتند و در قبر گذاشتند، کفنش را باز کردند و صورتش را روی خاک گذاشتند، خم شدند و صورت میّت را بوسیدند، بعد هم بیرون آمدند و گفتند: قبر را بپوشانید. 

وقتی خواستند سوار شتر بشوند، یکی گفت: آیا او را می‌شناختید؟ به مدینه آمده بود و شما را دیده بود؟ حضرت فرمودند: نه! گفت: شما هم که تا حالا در این منطقه نیامده بودید! امام فرمودند: ما شیعیان‌مان را تا قیامت، پدر و مادر و خودشان را با اسم می‌شناسیم. آمار شیعه در قلب ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است: «کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ». معرفت ابی‌عبدالله(ع) به پروردگار، این معرفت است و برای همین این است که انسان کامل، جامع و واجب‌الاطاعة است. اینکه من با شوق و عشق، نه با زور و کسالت، بکوشم که او امام من باشد و افتخار هم بکنم؛ یعنی به ملائکه و آدمیان افتخار کنم که من مأموم حسین هستم. دنبالهٔ مطلب ان‌شاءالله برای جلسهٔ بعد باشد که باز دقایق عجیبی در آن هست، تا به «وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ»(سورهٔ احقاف، آیهٔ 15) برسیم که اول آیه است.

 

کلام آخر؛ من کرب‌وبلا را چو خزان دیدم و رفتم

وجود مبارک زینب کبری(س) که برای من ثابت شده دارای مقام عصمت است؛ چون عصمت انحصاری نیست و دلیل نداریم. عصمت فقط در انبیا و ائمه نبوده و در حضرت مریم(س)، صدیقهٔ کبری(س) و زینب کبری(س) هم مقام عصمت بوده، در قمربنی‌هاشم(ع) و علی‌اکبر(ع) هم بوده است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: علی‌اکبر از زمان تولدش تا روز عاشورا، «لَم يُشْرِكْ بِاللَّه طَرْفَةَ عَيْنٍ ابَداً» یک پلک‌به‌هم‌زدن هم از خدا جدا نبود. مقام عصمت دیگر غیر از این چیست؟!

یک‌بار زینب کبری(ع) به کربلا آمد، یک بار از کربلا به شام رفت و یک‌بار دیگر هم به کربلا آمد؛ دیگر نشد که در دورهٔ عمرش به کربلا بیاید. یک‌بار وارد شد، یک‌بار خارج شد و یک‌بار هم دوباره در اربعین رفت. این چند روز اربعین را برایتان گفته‌ و خوانده‌ام؛ حالا دو مسئله مانده است: آمدنش به کربلا و رفتنش از کربلا. من رفتنش را برایتان بگویم: 

زینب(س) خودش همه را سوار کرد. ایشان خانم است، شتر درحال خوابیده‌ هم برای خانم بلند است، مخصوصاً اگر محمل روی آن باشد، باید یکی دو‌نفر زیر بغل خانم را بگیرند و سوار کنند؛ اما هیچ‌کس نمانده بود! همه نگاه می‌کنند؛ هم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و هم دشمن تا ببینند چطوری سوار می‌شود! همه دیدند به جای اینکه سوار شود، به میان گودال دوید.

 

من کرب‌وبلا را چو خزان دیدم و رفتم ×××××××××× چون مرغِ شب از داغ تو نالیدم و رفتم

ای باغ که داری تو بسی گل به گلستان ××××××××× این خرمن گل را به تو بخشیدم و رفتم

در کرب‌وبلا زینت آغوش نبی را ××××××××××× آوردم و غلتیده به خون دیدم و رفتم 

ممکن چو نشد صورت پاک تو ببوسم ××××××××× آن حنجر پُرخون تو بوسیدم و رفتم

سرت را به نیزه زده بودند و نمی‌شد ببوسم! 

یاد آمدم آن روز که بگفتی جگرم سوخت ××××××××× چشم از تن صدچاک تو پوشیدم و رفتم

چون همره ما هست سر غرقِ به خونت ××××××××× من یاد لب تشنهٔ تو بودم و رفتم

افتاد اگر دست علمدار تو از تن ××××××××× پرچم به سر خاک تو کوبیدم و رفتم

بگسست اگر دشمنِ دون ریشهٔ دین را ××××××××× با موی پریشان همه سنجیدم و رفتم

 

قم/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1399ه‍.ش./ سخنرانی چهارم

برچسب ها :