جلسه 93
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدكلام در خطبة بسيار مهم و باارزش قاصعه است. گويندة مسائل اين خطبه و ساير خطبهها معدن علم و وجود مقدسي است كه به اذن الله به تمام حقايق و موارد آگاه است. به هر خير و شري و آثار خير و شر را ميشناسد و دانشي دارد كه خود وجود مباركشان در خطبة شقشقيه دارد؛ علم همچون سيل از جوانب وجود من سرازير است. چنين انساني با چنين خصوصيتهايي واجب است اطاعت شود و واجب است به او اقتدا شود چرا؟ چون در تمام زمينهها حجت خداست. در همة زمينهها راهنما به سوي حقايق است. در يك بخش عمدة خطبه كه بحث شد، امام به شيطان شناسي پرداختند و تمام شئون و آثار و مقاصد و نيتهاي شيطان را بيان كردند.
در جملاتشان هشدار هم دادند كه پيروي از شيطان و فرهنگ او صد در صد عامل هلاكت و نابودي و سوختهشدن ارزشهاي وجود انسان است و صريحاًً از بياناتشان استفاده شد كه منظورشان از شيطان فقط ابليس نبوده. ابليس هم يكي از مصاديق اين مفهوم عام است. كلمة شيطان مفهومش عام است، يعني وجودي كه خير ندارد. وجودي كه ضال و مضل است، وجودي كه دشمن خدا و انسان است. چون ابليس هم همين صفات را دارد. قرآن مجيد از او در بعضي از آيات تعبير به شيطان ميكند. در بعضي از آيات هم از همان اسم اصلي ياد ميكند. (فسجد الملائكه كلّّهم اجمعين الا ابليس) در آية مربوط به بهشت و آدم و حوا هم با كلمة شيطان از او ياد ميكند (فأزلّهما الشيطان) يعني همان ابليس و بعد حضرت در فرمايشاتشان ميروند سراغ شيطانهاي انسي كه همان حالات و اخلاقيات و صفات ابليس را دارند و از جملات نورانيشان هم صريحاً استفاده ميشود، يعني اگر ما به شروح نهج البلاغه هم مراجعه نكنيم، نشان ميدهد كه طرف خطابشان معاويه و اطرافيان معاويه است و جنود معاويه است كه يك شيطان انسي بوده و همان هدفها و نيتهاي شوم ابليس را داشته كه به زبان حال نه به زبان قال شايد هم گاهي به زبان قال، تمام شيطانها زبان حالشان همان گفتار ابليس است (فبعزّتك لأغوينهم اجمعين) با سوگند فقط در صدد منحرف كردن عباد خدا هستند، با ابزاري كه به كار ميگيرند، با فرهنگي كه حالا يا ميسازند يا فرهنگي كه از گذشتگان به ارث بردند، مثل اين اروپائيها كه فرهنگ جاهلي دارند و اين فرهنگ جاهليتشان را هم از يونان قديم به ارث بردند، يك مقدار هم به آن اضافه كردند و يك فرهنگ صد در صد مادي با معبودهاي مختلف درست كردند كه يك روزگاري معبودهايشان بتهاي كليسائي بوده، يك روزگاري معبودشان از قرن هجدهم به بعد علم بوده است و اين روزگار هم كه معبودشان دلار است و تمام تغييرات و تحولات را در دنيا بر اساس همين دلار انجام ميدهند. اگر بخواهند كشوري را بشكنند و اگر بخواهند كشوري را بالا ببرند. يك روزگاري از طريق دلار، مالزي را تقويت كردند. ابتدا ديدند تبديل به غول اقتصادي ميشود. از همين طريق خوردش كردند. يك زماني امارات را با دلار بردند بالا، سرمايهداران جهان حتي امريكا سرازير به دبي شدند. تمام مذاهب ديني را هم آنجا ضعيف يا بيمحتوا كردند و بعد ديدند اين هم دارد غول ميشود، او را هم شكستند. حالا يا شيطان يك فرهنگي را ميسازد و با ابزاري كه تحميل ميكند و شستشوي مغزي ميدهد، به خصوص به بدنهاي كه خيلي معرفت ديني بالايي ندارند، از آنها به نفع نيات شوم خودشان خيلي استفاده ميكنند اين روايت كه حدود يك صفحه است، در جلد پنجم كتاب اصول كافي باشد. كتاب سه بخش اصول و فروع و روضه است. دو جلدش اصول، هفت جلدش فروع و يك جلدش هم روضه است به معني باغ و گلستان است كه همين يك جلدش هم واقعاً براي ده سال سخنراني كافي است.
مرحوم كليني روايت بسيار مهمي را نقل ميكند كه البته حديثشناسان نسبت به يكي از راويان اين روايت كه در سند روايت است خدشه دارند خود آن راوي، اما متني را كه نقل ميكند، بسيار آموزنده و پرقيمتي است چون گاهي در سخنراني بيان ميشود داستان آن مردي كه كاتب بنياميه بود و درخواست كرد از علي بن ابيحمزه كه همين راوي ثقه نبود، اما اگر روايت راويش ضعيف بود، ولي متن مطابق با مسائل الهي بود، قطعاً بايد روايت را قبول كرد كه درخواست ميكند من را خدمت حضرت صادق (ع) ببر، ميخواهم با حضرت صحبت كنم. كه امام صادق (ع) به او فرمود: اگر مردمي جمع نميشدند كه براي بنياميه ماليات جمع كنند، يعني يك عدهاي مأمور ماليات اين شيطان شدند، يا اين شياطين و اگر يك عدهاي سرباز آنها براي جنگيدن به نفع آنها نميشدند و اگر مثل تو قلم به دست نميگرفت دفترهايشان را بنويسد، شماها جمع شديد و اين خانواده را كه يك خانوادة پست و كمنفر بودند يك ابوسفيان بود و يك هند جگرخوار زنش بود و يك معاويه بود و يك برادرش بود و يك پسر معاويه و چهارتا عمه و خاله كه ارزشي در جامعة زمان پيغمبر (ص) نداشتند و حتي در تاريخ دارند كه يك وقت مدينه و يا مكه خيلي گرم بود، معاويه پياده داشت در ساية يك سواري حركت ميكرد كه اين سوار ننگش آمد كه معاويه بيايد از ساية خودش و اسبش استفاده كند راندش، گفت: برو كنار نميخواهم در ساية اسب من راه بروي كه گرما نخوري. امام (ع) فرمود: شماها جمع شديد كه او توانست و آنها توانستند يك دولت قوي تشكيل بدهند.
نكتة دوم كه خيلي مهم است و الآن هم ما در دنيا گرفتارش هستيم، يعني در همة زمينههاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي واقعاً گرفتارش هستيم، حضرت فرمودند: شماها جمع شديد و با كلمة جمع با ضمير ناي جمع، فرمود: تمام حق ما سلب و غارت شد و دستگاه الهي ما را اينها به تعطيلي كشاندند و بيگناهان ما را كشتند و فرهنگ خودشان را حاكم كردند. يعني از فرمايشات حضرت استفاده ميشد دقيقاً اگر به شروح مراجعه نميكرديم، از آثار مطالب معلوم بود كه حضرت معاويه را ميگويد كه من از اين جمله واقعاً خبر نداشتم من به مناسبتي يك روايتي كه نزديك نصف صفحه است، دستگاه معاويه در مسئلة وحي ساخته بود از پنج راوي نقل كرده. عالم دربار معاويه و عالمان فرهنگ اموي اين روايت را قرن به قرن هم در كتابهايشان هم آوردند كه اين پنج نفر مشافهتاً نقل ميكنند كه اولين راويشان عايشه است كه ميگويد: پيغمبر (ص) گفت: اولين باري كه در كنار حراء وحي نازل شد، من فكر كردم اين كه آمده دارد به من ميگويد: اقرأ، اين يك جنّ است و به نظرم رسيد من جنّي شدم. يا به نظرم رسيد من دچار همان حالت كاهنان شدم و به نظرم رسيد كه من شاعر يعني ياوهگو شدم، يعني اين (اقرأ باسم الربك لذي خلق)كه به من تلقين كردند، اين را راويان دستگاه بنياميه تعبير به شعر يعني خيالبافي و ياوهگوئي كردند كه بالاخره هم راويان پنج تا راوي نقل ميكنند كه پيغمبر (ص) در شك و ترديد بود. بالأخره با اين برخوردي كه با من شده واقعاً خواب و خيال است، ديوانگي و جنزدگي است، شاعري و كاهني است؟ ميآيد خانه و با خديجه درد دل ميكند. خديجه هم دلداريش ميدهد و در همين روايتي كه ميگويد: قبل از اين كه برسد به خانه تصميم قطعي گرفت برود بالاي كوه خودش را پرت كند و كشد خودكشي كند كه راحت شود از اين اختلالي كه در روان و در فكرش پيدا شده است. بعد جبرئيل را ميبيند، هنوز يقين ندارد جبرئيل است. ميگويد: نه نه نه، نروي بالاي كوه خودت را بكشي. تو از جانب خدا پيغمبر شدي. در اين حال باور نكرد، يعني شما اين روايت را ميبينيد با (آمن الرسول بما انزل اليه) چقدر در تضاد است يا آنجايي كه پيغمبر را در قرآن علناً حق ميداند، يعني خود پيغمبر را ميگويد حق است. پيغمبري كه در سورة اعراف ميبيند (يجدونه مكتوباً عندهم في التّوراة و الانجيل) يهوديها ميشناختنش (كما يعرفون ابناءهم) يعني اين قدر شناخت يهود قبل از آمدن پيغمبر بالا بود، مسيحيها ميشناختنش. در كتب زردتشتي آمده بود. يك همچنين كسي ميآيد سلمان در هجرتي كه داشت از عالمان يهود و از عالمان مسيحيت وصفش را شنيد، يعني تمام عالم قبل از ولادتش خبر داشتند و خودش از خودش بيخبر بوده است؟ يعني اين معرفي است كه عالمان دستگاه خلافت و بنياميه از پيغمبر (ص) كردهاند. يك آدم بيخبر، يك آدم شكاك، يك آدمي كه تصميم به خودكشي كرد، يك آدمي كه فكر كرد ديوانه و مجنون شده، بعد يك خانمي او را دلداري داد كه نه نه. اين حرفها نيست، خداي مهربان بالاخره اجازه نميدهد اين بلاها سر تو بيايد. بعد دلداري خديجه، آرام شد، ولي نه آرامش كامل بالاخره خديجه ديد همسرش خيلي ناراحت است دستش را گرفت او را برد پيش ورقة بن نوفل مسيحي و بعد گفت: تعريف كن براي ورقه پيشامدهايي كه برايت پيش آمده، همه را تعريف كرد و ورقة مسيحي به او يقين داد كه تو پيغمبري، بعد از اين كه يقين پيدا كرد از طريق اين مسيحي، ديگر آرامش كامل پيدا كرد. من متن اين روايت در تفسير آوردم، تجزيه تحليل هم كردم و شما اگر به كتب مراجعه كنيد ميبينيد اين پنج تا راوي كه مستقيماً از پيغمبر (ص) اين حرفها را نقل كردند، هيچكدام زمان بعثت به دنيا نيامده بودند. يعني پنج سال بعد از بعثت به دنيا آمده چهارتاي ديگر از تابعين است اصلاً نبود. پيغمبر (ص) كه به دنيا آمده، يكي دو نفر آنها اواخر بعثت به دنيا آمدند كه من وقتي اين روايت را در حدود چهل صفحه تحليل كردم و نگاه بنياميه را به نبوت در ذيل يكي از آيات سورة نساء نوشتم و ثابت كردم كه بنياميه و در رأسشان معاويه همّتشان اين بود كه دين را از ريشه بكنند. چراغ توحيد را خاموش كنند و بعد گفتم: با كار معاويه چه خدمت عظيمي به يهود و به مسيحيت شد كه آنها هميشه در نوشتههايشان به كتب اهل سنت مراجعه ميكنند نه به كتب ما و اين روايات عليه پيغمبر (ص) هم در صحاح است، به خصوص صحيح بخاري و غريبان را وادار ميكند پيغمبر اكرم (ص) را با اين اوضاع، رسول خدا ندانند، يك آدم بيمار و مجنون و گرفتار خيالات بدانند كه كم كم سر از نوشته شدن كتاب آيات شيطاني درآيد و غرب هم رويكردي از زمان پيغمبر (ص) تا حالا آن گونه بايد به اسلام نداشته باشد، كار را به قرآن سوزي برسانند. بعد نوشتم و تمام اتوبانهاي اروپا و آمريكا و ميدانهايشان اگر در تمام سردر دانشگاههايشان مجسمة معاويه از طلاي بيست و چهار عيار بگذارند، حقي از جنايات او را به قرآن و اسلام رعايت نكردند.
اما بعد ديدند يكي از دانشمندان انگلستان همين دو سه روز قبل ديدم نوشته بود: اگر ما غربيان معاويه را مجسمهاش را بسازيم، حق است. براي اين كه او بود كه جلوي رشد و حركت اسلام پيغمبر (ص) را در همة دنيا گرفت اين كه عرض كردم اگر به شروح مراجعه نكنيم، ميفهميم نظر اميرالمؤمنين (ع) به شيطان در يك بخش از اين خطبه معاويه است، كاملاً يك مسألة صد در صدي است بعد از اين كه جنايات معاويه و آثار فرهنگش را بيان كردند و گفتيم و شنيديد، اينجا حضرت به نصيحت برميخيزند، يعني جامعة انساني را مخاطب قرار ميدهند و هشدار ميدهند كه مواظب اين شيطانهاي انسي و فرهنگشان باشيم كه الآن هم ميدانيد بنياميه بر يك ميليارد و خوردهاي نفر حاكم است. تمام روايات ساختهشدهاش را به عنوان صحيح قبول دارند. پيغمبر (ص) در مكه و مدينه با يك فرد عادي برابر است. براي پيغمبر (ص) در صحاح سته گناهاني را شمردند كه گاهي عثمان و عمر حضرت را از گناه نهي ميكردند.
«فان له من كل امة» براي اين شيطان كه اين جملات برگشت به معاويه ميكند و امثال معاويه كه الآن در دنيا فراوانانند. هم مصر معاويه دارد، هم عربستان و اردن معاويه دارد، هم اروپا دارد، هم امريكا دارد، كلي معاويه در دنيا پر است. كلشان هم دستشان در يك كاسه است. همه ارباب و نوكر همديگرند «فأن له» براي اين شيطان «من كل امة» از هر نوع طايفهاي اينجا به اين معناست، از هر نوع قومي كه امام صادق (ع) فرمود به آن مرد، يك عدهاي آمدند ماليات جمع كن شدند. يك عدهاي آمدند براي اينها سرباز ارتشي شدند، يك عدهاي مثل تو كاتب شدند «فأن له من كل امة جنوداً» اينها ارتشهايي دارند «و اعواناً» و كمك كاراني دارند كه واقعاً از جان و دل به اينها كمك ميكنند.
شما اگر تاريخ روزگار رضاخان را بخوانيد كه واقعاً هم خواندني است، ميبينيد چه كمككاراني در زمان خودش در ارتش در بين زنان، در بين نسل جوان، در بين اداريها، در بين غربزدگان و اگر تعجب نكنيد در بين طايفة خبيثة غلام حلقه به گوش استعمار بهائيها داشته و با اين جمع و با قدرت گرفتن از اين جمع به مبارزة با حوزههاي علميه، مبارزة با دين، مبارزة با مساجد، مبارزة با حجاب، و مبارزة با حضرت ابيعبدالله الحسين (ع) برخاستند. حالا خودش كه يك نفر بود از يك نفر كاري بر نميآمد. يك دست ميگويند: صدا ندارد. و خيليها هم از حوزههاي علمية قم و نجف با تبليغات سوئي كه كرد با شستشوي مغزي كه داد واقعاً فكر كردند عمر اسلام تمام شده. اين شگرد شيطان است، يعني يك كاري ميكند كه مردم در نااميدي كامل قرار بگيرند، ولي طرفهاي خودشان غرق در اميد باشند. فكر كردند ديگر عمر اسلام تمام شده و عمر آخوندي به سر آمده و عمامه ديگر بر باد رفت و محراب ديگر نابود شد و اينها بعضيهايشان هم مجتهد بودند كه حالا من اسم نميبرم. لباسشان را درآوردند و كلاه گذاشتند و كروات بستند و وارد دادگستري رضاخان شدند، وارد آموزش و پرورش رضاخان شدند، وارد ادارة ثبت شدند كه من گاهي ايام نوجوانيام به محضرهايي ميرفتم كه سندي را پدرم بنويسد براي خودش مثلاً خانهاي ميخريد يا به نام مسجد يا به نام حسينيه، ميديدم اين رئيس ثبت اسناد و دفتر اسناد به من ميگويد: آقا! من هم قبلاً هم لباس شما بودم، من هم روحاني بودم. از آنهايي بود كه اواخر حكومت رضاخان لباسش را درآورده بود و گفته بود ديگر عمر دين تمام شده، بيتوجه به آيات قرآن كه الآن در حوزههاي علميه با اين موج فسادي كه عليه تشيع و روحانيت ماهوارهها راه انداختند بايد دلگرمي به طلاب داده بشود كه چه اين عمر تمام شدني نيست (انّا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون) حفظ قرآن و حفظ فرهنگ به وجود شماهاست، به وجود عالمان است، به وجود فقيهان است، به وجود گويندگان باسواد و منبريهاي باسواد است. چگونه خدا حفظ كرده تا حالا وحي و قرآن مجيد را. آخر يك حفظش از تحريف است، يك حفظش هم حفظ فرهنگ قرآن است.
اينها برخلاف اين آيه كه آيندهنگري كرده و اين آيه خيلي اميدواركننده است، يعني اميد بالاي صد در صد به قلب ميدهد (ان الارض يرثها) با فعل أن الارض با فعل مضارع با أن مشبهة بالفعل تأكيديه يرثها عبادي الصالحون چرا عمر حوزهها تمامشدني است؟ چرا عمر اسلام تمام شدني است ولي دشمن و شيطان كه «من كل امة جنوداً و اعواناً» كمككار دارد. اين حالات منفي را در جامعه تزريق ميكند «فأن له من كل امة جنوداً و اعواناً و رجلاً و فرسانا هم پيادهنظام و هم سوارهنظام دارد، كه سواره نظامش همين خلبانان بيدين و بيرحمي هستند كه ميبينيد به امر شيطان هر روز يك عده مظلوم زن و بچة فقير و پابرهنه را تحت عنوان ـ كه اين هم يك ترفند فرهنگي و يك شستشوي مغزي است ـ مبارزة با تروريسم و القاعده و طالبان، همين طوري در پاكستان، در افغانستان، در عراق و جديداً در ايران در اين دو حادثهاي كه در كردستان اتفاق افتاد. هم پيادهنظام و هم سوارهنظام دارد. اين جنايات با اعوانش، با جنودش، با پيادهنظامش و با سوارهنظامش انجام ميدهد. تمام همتشان هم در اين است كه دين را بكوبند، البته با توجه به اين آيات نابود كه نميتوانند بكنند، ولي بالأخره يك بدنة كممعرفتي را از دين جدا و فاسد ميكنند، معتاد ميكنند، شهوتران ميكنند، شكمچران ميكنند، بالأخره اين جنايات را دارند. ما كم در اين زمينه نيرو در اين سي ساله از دست نداديم، گاهي آدم تهران، اصفهان، شيراز، تبريز و شهرهاي بزرگ اوائل غروب و بعد از غروب كه راه ميرود، يك جوانهايي ميبيند، دخترهايي را ميبيند كه همه به پوكي كشيده شدند. به سيگار، به اعتياد، به عشقهاي مجازي، به روابط نامشروع اين همت و نيت شيطان است. اين است كه حضرت هشدار ميدهد، گول هيچ چيز اينها را نخوريد، دينتان را حفظ كنيد و رابطهتان را با خداوند متعال محكمتر كنيد، چون هر چه شما در ايمان و در علم و در فكر و در دليل و در برهان قويتر شويد، آنها كاربردشان نسبت به شما ضعيفتر ميشود. ضمن جملات بعد، شايد اشارههايي هم به اين سفري كه در هلند و بلژيك و پاريس بودم و در فرانسه و در ايتاليا داشته باشم كه اگر انسان واقعاً از قدرت ايمان و اخلاق و علم و دليل در حد خودش بهرهمند باشد، قويترين آنها را ميتواند به زانو دربياورد. من چهار ساعت در شهر پاريس با يك كشيش باسواد بحث داشتم، آزادش هم گذاشته بودم كه هر سؤالي كه ميخواهد بكند، البته به نسبت اسلام تحت تأثير همان فرهنگ معاويه بود كه من همة آنها را از ذهنش پاك كردم. فيلم چهار ساعت بحث آزاد با اين كشيش موجود هست و بالأخره سؤالاتش كه جواب داده شد و افكار پريشانش كه درست شد، البته معلوم بود خودش دنبال حق است و دلش ميخواست آن گمگشتهاش را كه به عنوان حق در انديشهاش داشت پيدا كند. از حرفهايش برميآمد اين اسلامي كه من مطالعه كردم، به من آرامش نداده و من وقتي اسلام قرآن و اهلبيت را در چهار ساعت بيان كردم، البته چهار مرتبه با من خداحافظي كرد. هي آمد من را بغل كرد و بوسيد و رفت كنار و دوباره آمد. اشك در چشمش جمع شد. پايان بحث هم دو دستش را تكيهگاه صندلي قرار داده بود كه بلند شود، به من گفت: من دارم شيعه بلند ميشوم، اگر ما با اين قرآني كه داريم و رواياتي كه از اهل بيت داريم، مردم را مصونيت بدهيم، اين شياطين با پيادهنظام و سوارهنظام و جنود و اعوانشان هيچ غلطي عليه اينها نميكنند.