جلسه 90
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در اين جملاتي كه امروز خوانده ميشود وجود مبارك اميرالمؤمنين(ع) به يك واقعيت بسيار مهمي مردم را هدايت ميكند كه از اين هدايت گري ايشان كه متأسفانه تا الان هم جوامع كشورها و هم جامعة بين المللي نپذيرفته. كه اگر جوامع محدود كشورها يعني ملتهاي هر مملكتي و جامعة جهاني ميپذيرفت، قطعا وضع كشورها در اين هزار و پانصد ساله اينگونه نبود و وضع جامعة جهاني امروز هم اينگونه نبود.
امام مردم را هدايت ميكنند كه در مسئلة مفاسد و شيطنتها و خرابكاريها با همة وجود «فجعلوا عليه حدكم و له جدكم» با تمام وجود و نيرو سراغ علت برويم.
اگر علت و معلولها زده ميشوند و با از بين بردن چند معلول و برپا ماندن علت اين شجرة خبيثه مرتب ميوة زهراگينش را پخش ميكند. اين راهنمايي را حضرت كردند.
نامهاي كه مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادي به ميرزاي شيرازي نوشتند. كمپاني رژي كه يك كمپاني خبيث انگليسي بود و مجوز برپايياش را از ناصرالدين شاه گرفت دهني براي خوردن دين و فرهنگ و هويت و كرامت ملت ايران باز كرده بود. آن نامه خيلي خواندني است. سيد جمال الدين يك آخوند آگاه به جريانات زمان است. و اين امتياز بسيار مهمي براي او بود.
بعد از او آن كه خيلي آگاه به زمانش بود، مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل الله نوري بود، كه در تهران از همة علماي تهران به جريانات زمانش آگاه تر بود و البته يك روحاني آگاه به زمان در حد توان و قدرت و علم خودش مثل حضرت امام كه سال چهل و يك از همة روحانيون ايران نسبت به خطر امريكا و اسرائيل آگاهتر بود. آمريكا خودش را يك چهرة محبوبي در كل ايران جا انداخته بود و كسي پرخاش به امريكا نداشت. ايشان كه با شناختي كه از جريانات زمان داشت تمام دشمنان را توانست به مردم معرفي بكند و اثرگذاري هم بكند. نامهاي به ميرزا مينويسد كه مبارزه كردن با معلول فايدهاي ندارد بايد سراغ علت رفت يعني اين حكومت را بايد از ريشه درآورد و يك حكومت قرآني و الهي برپا كرد و همين را به ميرزا رضاي كرماني مريد و شاگرد خود القا كرد كه ريشه بايد زده شود. و تا وابستههاي به ريشه از بين برود. البته ميرزا رضا هم يك گلوله به ناصرالدين شاه زد و او را كشت ولي آن ريشههاي ديگري كه وابسته به اين ريشه بودند زنده ماندند و دوباره همان حكومت را برپا كردند يعني مظفرالدين شاه را آوردند كه اطرافيان بسيار آلوده و دزد و فاسدي را داشت و ملت را بيشتر گرفتار كردند.
امام علي(ع) ميفرمايد: «فاصبح» يعني اصل كاري در هر روزگاري كه زمان خودشان معاويه بود سران نهروان بودند،سران جمل بودند. حالا سران جمل كه به دست خودشان نابود شدند طلحه و زبير را كه امام نكشت اما بالاخره با نابودشدن اين شياطين، ريشه آتش جمل خاموش شد. «فاصبح اعظم في دينكم جرحاً» اين خيلي جملة عجيبي است.
كلمة دين را حضرت در اين جمله به كار بردن كه اين شيطان است كه زخم به دينتان ميزند. دين ماية سعادت دنيا و آخرت مردم است. زخم زدن به دين اين است كه در حقايق دين تحريف ايجاد بكنند.
يك سفري معاويه به مدينه داشت اين خيلي قابل توجه است يك جملهاي هم امام صادق(ع) دارند آن هم خيلي قابل توجه است. معاويه در مدينه گفت كه من به نماز مردم كار ندارم، به روزة مردم هم كار ندارم، به حج مردم هم كار ندارم، به ابن عباس گفت: از تشكيل جلسات قرآن براي تحكيم مفاهيم قرآن به شدت بپرهيز و الا كشته ميشوي.
اگر اين جلسات قرآن مردم را به معناي واقعي شرك هدايت ميكرد و پرچم توحيد را برافراشته ميكرد كه اطاعت فقط از معبود حق و پيروي از فرهنگ بني اميه يعني شريك قرار دادن در ربوبيت خدا، نه در خالقيت.
آيا زرتشت پيغمبر خدا بوده و بعد دينش را تحريف كرده اند يا مدعي بوده است يا نه، طبق نگاه بعضيها وجود خارجي نداشته است.مثل عبدالله ابن سبا كه ميگويند مؤسس مذهب تشيع او بوده است ولي اولين كسي كه مخالفت كرد به اينكه بايد اين موجود يك موجود افسانهاي و ساختگي باشد وجود خارجي نداشته است. دكتر طه حسين مصري وزير آموزش و پرورش كشور مصر كه نزديك صد و ده جلد كتاب دارد چهار سالگي بر اثر بيماري آبله هم كور شده است و هيچي نميبيند اما اينقدر درس خواند تا به درجة دكترا رسيد. آن زماني كه اين آدم از مهمترين دانشگاه مصر دكترا گرفت و مدتها وزير آموزش و پرورش شد در مملكت مصر و در دنياي كوري و تاريكي كه در آن قرار گرفته بود تاريكي مادي صد و ده جلد كتاب نوشت.
اولين كسي بود كه تلويحا گفت عبدالله بن سبا آدم افسانه اي بوده است كه بعد مرحوم علامة عسگري آمد اين كتاب عبدالله بن سبا را نوشت كه تحقيقات بسيار عالي كرد من با ايشان ارتباط خوبي داشتم ايشان هم به من محبت داشتند و من سفارش ميكنم براي شناخت مكتب اهل بيت مجموع كتابهاي ايشان را حتما بخوانيد خيلي مهم است.
حالا آيا در زمان همة انبيا دين يك دين بوده است؟ آيا ثنويت واقعا مربوط به شخص زرتشت كه عالم دو آفريدگار دارد، يك آفريدگار خير يك آفريدگار شر، نميدانم مربوط به زمان خود او بوده است و يا اصلا وجود خارجي داشته است يا نه.
آن ديني كه عامل سعادت است، دين خدا است. به شرط اينكه مردم دين خدا را بفهمند. اطاعت از چهرههاي ضد خدا يعني شريك قرار دادن در ربوبيت خدا، د تشكيل خدا در قانون گذاري خدا اين اطاعت شرك است. مشرك زخم به دين ميزند، ميآيد در مدينه ميگويد قرآن مفاهيمش تدريس نشود، به مأمور هم پول هم ميدهد و سختگيري هم ميكند نميگذارد مفاهيم قرآن درك بشود.مردم قانع به همان قرائت بشوند.
امام صادق(ع) ميفرمايد: نگذاشتم بني اميه شرك كه اطاعت از ضد خدا است و شريك قرار دادن در ربوبيت خدا براي مردم روشن بشود. مردم از هر ستمگري و از هر ضدخدايي حرف گوش ميدهند هيچ توجهي هم ندارند شرك است. و از زمان سقيفه تا الان كه كار دست آخوندهاي عربستان افتاده دائم در دين خدا ايجاد تحريف ميكنند.
امام ميفرمايد: «فاصبح» شيطان ظهور كرده است، «اعظم في دينكم جرحاً» و عجيبتر از اين جمله كه خيلي درد است. اين جملة اواخر عهدنامة مالك اشتر است كه به مالك ميفرمايد زماني كه حاكم بودند و هنوز اين بلا را حل نكرده بودند.
به مالك ميفرمايد: «قد كان هذا الدين أسيراً في ايدي الاشرار» خيلي عجيب است نميگويد مردم را به اسارت گرفتند اهل سقيفه يا بني اميه دين را اشرار به اسارت گرفتند كه كسي دين فهم نشود. يك ظاهر مسلماني داشته باشد به همين قانع باشد كه جهنم نميرود و بهشت ميرود. با يك ميليارد و اندي مسلمان در كشورهاي خودشان چقدر فساد زياد است دنيا هم كه بي دين است.
«فاصبح اعظم في دينكم جرحاٌ» شياطين از نظر زخم زدن به دينتان كاري ميكنند كه دين را رها بكنيد يا مفاهيم واقعي دين را نفهميد. «و أوري في دنياكم قدحاً» براي آتش افروزي يعني شيوع فساد در زندگي اينها شديدتر از اصل كاريها هستند. «من الذين اصبحتم لهم مناصبين» از لشكري كه به ميدان آوردند يك مشت مردم عواوم بدبخت را اينها را به جنگ شما و «عليهم متألبين»، كه اجتماع كردند كه شما را نابود بكنند. سران در زخم زدن به دين و آتش افروزي در دنيايتان از اينهايي كه روبرويشان هستيد قويترند و بدترند و كثيفترند آنها فهميده كار ميكنند و نيرويي كه در اختيارشان است مثل خود آنها نميفهمد.
و بعد حضرت ميگويد هر چه خشم و قدرت داري «فاجعلوا عليه» علي در اينجا به معني زيان است بر ضد آنها هر چه خشم داريد. براي دفعشان به كار ببريد، و در اين مبارزة با او از هيچ كوششي بخل نورزيد مردم زمان خودشان كه گوش ندادند بعد هم كه حضرت شهيد شدند غير از يك تعداد معيني كه آنها بعضيهايشان تك تك شهيد شدند يا به زندان افتادند يا مخفي زندگي ميكردند. تقريباً بيشتر ملت معاويهاي شدند، بعد هم يزيدي شدند، بعد هم مرواني شدند، بعد هم مأموني و هاروني شدند، و همين جور بعد هم تحت سيطرة خوارزمشاهيان و سلجوقيان و اين دولتهاي عثماني قرار گرفتند و در نهايت زمينه جوري بود كه حركت امت با چنين شياطين حركت سراشيبي و به طرف سقوط شد و در اين چهارصد سالة اخير بلاهاي زيادي شياطين خارجي و داخلي به سر ملتهاي اسلامي آوردند، يك نمونهاش اسرائيل است.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد:
دنبال آنها برويد با اصل كاريها، ريشهها، علتها، جهاد مستمر داشته باشيد. الان هم اگر مواظب اين مملكت نباشند اندك اندك ضد دينها دارند احساس ميكنند كه بعد از سي سال دو مرتبه زمينه تسلطشان دارد بر ما فراهم ميشود.
«فلعمر الله» به بقاء و ابديت خدا قسم. اين خيلي قسم مهمي است. «لقد فخر علي اصلكم» آن اصل كاري اين شياطين كه براي اينها فرهنگسازي كرد او از حسب شما عيبجويي كرد. شما را كوچك كرد، شما را پست كرد، پست نبوديد خليفه الله بوديد ولي پست كرد شما را به ريشة خودش فخر كرد تربيت شدگان او هم كه در آن زمان معاويه بود و الان سردمداران دولتها هستند آنها هم همان حالت را دارند تمام ملتها را پست ميكنند. صهيونيست ميگويد: ملت برتر يهود است. آلمان ميگويد: ملت برتر نژاد ژرمن هستند. بقيه داخل آدم نيستند و سياه و سفيد جهان پستاند.
آمريكا تا سال پنجاه و شش هفتاد هزار نيرو در ايران داشت. رؤساي اصلي ارتش، نيروي دريايي و هوايي و زميني مستشاران آمريكايي بودند با افسرانشان و سربازانشان خلاصه تمام حكومت ايران در اختيار آنها بود بعضي از سرهنگها و سرتيپها آن زمان پاي منبر ميآمدند و به ما ميگفتند كه ما هيچ اراده و فرماني از خودمان نداريم و خيلي هم به ما بد ميگذرد كه يك سروان آمريكايي بر ما سرهنگ تمام و بر ما سرتيپ حكومت ميكند و آن زمان كه حقوق يك سرتيپ ما صد هزار تومان بود حقوق يك سروان امريكايي پانصد هزار تومان بود دويست هزار تومان هم حق توحّش ميگرفت كه آمده بين وحشيها، يعني ما ملت ايران را اين شياطين وحشي ميدانستند. همان اخلاق ابليس كه به بقاء و ابديت حق قسم او نسبت به وجود شما فخرفروشي كرد.
در سوره اعراف فرموده است: (خلقتني من نار و خلقته من طين) من به اين سجده كنم اين موجود پست خاكي است؟ در مصر، اردن، يمن، غير از حقوقمان حق توحش هم بايد به ما بدهيد شما قرآن را ببينيد يهوديها در قرآن ميگويند: (نحن ابناء الله) دربارة بقية مردم حرف نميزنند. اگر برويم جهنم نميرويم (ايّاماً معدودات) به خاطر چهار تا گناه و دو يا سه روز جهنم است. ( نحن ابناء الله)، نه اينكه خدا پسر زاييده است يعني ما به خدا عين نزديكي پسر به پدر نزديكيم. از اين قبيل فخرفروشيها داشتند. الان هم كه در نزد آنان ملتها همه پست و موجود برتر آمريكا و آلمان و اسرائيل و صهيونيست است.
اين (خلقتني من نار و خلقته من طين) الان به اين شكل ظهور كرده است.
اينجا سعدي يك شعر مفصل زيبايي در بوستانش دارد كه من سه چهار خطش را انتخاب كردم برايتان بخوانم.
اولأ كه ريشة ما كه خاك است و ريشه ارزشي است.
خاك منبع ميلياردها نعمت و منبع ثروتهاي گوناگون در اين عالم است.
نفت از خاك است، طلا از خاك است، نقره از خاك است، آهن از خاك است، مس از خاك است، انواع عناصر از خاك است، باغها و بوستانها از خاك است.
اميرالمؤمنين(ع) در كوچه روي خاك خوابيده بود پيغمبر آمدند رد شوند صدايشان كردند يا اباتراب چه لقب مهمي!
يعني اي پدر تمام نعمتها و ثروتها، يا اباتراب يعني پدر تمام ثروتها و نعمتها ما موجود ارزشي هستيم نار آنهايي كه اصل ما دارد ندارد.
ز خـاك آفـريدت خداونـد پـاك تو اي بنده افتادگي كن چو خاك
حريص و جهانسوز و سركش مباش ز خاك آفريدت چو آتش مباش
چـو گـردن كشيـد آتش هولنـاك به بيچارگـي تن بينداخت خاك
چـو آن سرفـرازي نبـود اين كمـي از آن ديـو كــردند از اين آدمي
من بچه بودم مدرسه نميرفتم يك روحاني در تهران داشتيم معروف بود به سيد علي مفسر اين هر شب در مسجد خود تفسير ميگفت مشتري هم زياد داشت. مطالعات و تحقيقات خود را نوشت به نام كتاب «مقتريات الدور» كه ده جلد است.
در جلد اول تفسيرش يك بحثي راجع به شروع قرآن دارد. كه چرا قرآن با حرف «ب» شروع شد. با «الف» شروع نشده است. «الف» كه راست قامت است «الف» كه اولين حرف از حروف تهجي است. ايشان ذوقي بحث ميكند و ميگويد «الف» چون شاخ و سينه كشيده است يعني راست ايستاده كه ما هستيم ولي حرف «ب» با اينكه يك نقطه هم از «الف» اضافه دارد ثروتمندتر است افتاده است و خود را خاكي نشان داده است. خداوند متعال به خاطر اين فروتني حرف «ب» در عالم تكوين احترام كرده و مزد به آن داده قرآنش را با اين حرف شروع كرده.
چون سرفرازي نمود اين كمي از آن ديو كردند، از اين آدمي
«فلعمر الله لقد فخر علي اصلكم» حاضريد تحمل كنيد «و وقع في حسبكم» وقع يعني عيبجويي كردن حسب شما را تحقير ميكند و به خدا گفت به اصل كاريشان (أاسجد لمن خلقت طيناً) به خاك من سجده كنم؟
در دو جمله چقدر زيبا مطلب گفتند: «اجلب بخيله عليكم» سواره هايشان به شما تازاندهاند «قصد برجله سبيلكم» راه را آمده كه به شما بگويد كه به سعادت نرسيد تا سوار شويد.
«يقتنصونكم بكل مكان» در هر مكاني شما را به دام مياندازد براي او دريا و شهر و قريه و زيارتگاه و حرم مطرح نيست كه كجا به دامتان بيندازد.
در سفري به من گفتند يك جادة جديدي زده شده است از كوهستان از اينجا سي چهل كيلومتر نزديكتر به شيراز واقعا هم كوهستان خالي بود هنوز درصد بالايي از خانهها همين خانههاي گنبدي، گلي، خشتي بود باور كنيد. يك چنين دهي كه بالاي نود درصد آن ماهواره داشت.
فكر ميكنيد با اين وضع بچههاي عشاير بچههاي با تربيتي ميشوند دخترهايشان با تربيت ميشوند؟ ديگر همسرانشان رودربايستي ندارند به اين دستهاي پينه بسته و چهرههاي آفتاب خورده اگر تقوا نداشته باشند. «يقتنصونكم بكل مكان و يضربون منكم كل بنان» اين جنايتكاران اصل كاري، آنها به هر شكلي شما را ميزنند كه از دين قطع كنند و بنان دستتان را قطع بكنند.
وقتي گيرشان افتاديد «لا تمتنعون بحيلة» دشمن ميتواند شما را نظارت كند «و لا تدفعون بعزيمة» شما ميتوانيد دفعشان بكنيد هيچ تصميمي نميتوانيد عليه آنان بگيريد وقتي خودتان زمينة تسلطشان را فراهم كرديد «في حومة ذل» چرا كه دام آنها درياي عميق خاري است «و حلقة ضيق» و تمام چاره را به شما مسدود ميكند «و عرصة موت» زمينة هلاكت شخصيت برايتان فراهم است و آنها «و جولة بلأ» ميدان انواع آسيبها را حلقه وار دورتان ميكشند و اگر فكري نكنيد و دفعشان نكنيد كاملا محكومتان ميكنند و به بردگي خودشان ميكشند.