جلسه 82
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
اگر گفته بشود علم شيطان شناسي و معرفت به فرهنگش و ابزارهايي که براي گمراهي به کار ميگيرد، علمي است واجب و ضروري مبالغه نشده است. وقتي چهار بار در قرآن مجيد مسئله تدبر مطرح است گاهي بصورت خبر (كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ) من اين کتاب پر منفعت را به تو نازل کردم تا مردم در کل اين کتاب تدبر کنند، اين صورت خبري تدبر است گاهي هم در سه آيه با عتاب و خطاب گلايه آميز (أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ) در سوره مبارکه نساء و دو سوره ديگر (أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) بخشي از آيات اين کتاب که تدبر در آنها واجب است و بدون تدبر، انسان معرفت به اسلام واقعي و به احکام خدا و به تکاليف مسئوليتها راه پيدا نميکند روشي که طول زمان نزول قرآن تا الان، اکثر مردم نسبت به قرآن داشتند پسند خدا نيست، ائمه ما ناراحت بودند، متاسف بودند، از اينکه مردم حبس در لفظ خواني تنها باشند. و بنا نقل کتاب تنيبه الخواطر جلد 2، امام صادق(ع) در توضيح (الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ) اين حق تلاوت را چند مورد مهم برايش گفتند. فهم قرآن، عمل به قرآن، اسوه قرار دادن داستانهاي قرآن، پند گرفتن از امثال و حکم قرآن، انجام واجبات قرآن، پرهيز از منعيات قرآن، اين مجموعه را ميگويند حق تلاوته، که در اکثر مردم نيست، بعد قسم جلاله ميخوردند، لا ولله، بخدا قسم اينکه مردم الفاظ قرآن را قرائت کنند و الفاظ را حفظ کنند اين به نظر من، امام ششم ميفرمايند: متدبر در قرآن نيستند، گرچه در يک آيه به صورت خبر آمده، گرچه در يک آيه (ليتَدَبَّر أُولِي الأَلْبَابِ) يا بصورت خطاب تحضيضيه آمده (أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ) در يک آيه دارند (عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) در سوره نساء دارد (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا ) حدود صد آيه درباره شيطان، ابليس در قرآن است هيچ راهي براي شيطان شناسي جز تدبر در اين آيات نيست و هيچ راهي براي شناخت فرهنگ شيطان جز تدبر در اين آيات نيست، اين را هم بايد توجه کرد که بدون هدايت اهل بيت ورود در قرآن خطر تاويل به راي، تفسير به راي براي ما دارد، کليه مسئله شيطان گمراه کردن مردم است، يعني وقتي که من دين شناس باشم، اهل تدبر در قرآن باشم، دشمن را شناخته باشم، تا ببينم با فرهنگش با ابزارش ميخواهد من را از اين دين گمراه بکند، راحت او را ميشناسم، درجا ميفهمم که شيطان است. بسياري از اين صنعتها ابزارش است. حالا او را شناختم، او را فهميدم، فرهنگش را هم شناختم، ابزارش را هم، حالا خودم را از خطر او از فتنه او، چگونه بايد حفظ بکنم، اين را در دو آيه سوره نساء و سوره نور ميبينيم، البته با هدايت امام باقر (ع) و موسي بن جعفر(ع) در ذيل اين دو آيه (وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً) اين «الا قليلا» چه کساني هستند، اينها مومنان هستند که ضرورت انجام تکاليف، ضرورت دوري از محرمات، ضرورت نبرد با دشمن را خيلي خوب فهميدند، آنها گول نميخورند، لذا استثناء شده اند اما اگر ديگران، اگر فضل و رحمت خدا دستشان را نگيرد عبد شيطان و بنده شيطان ميشوند، اين فضل چيست؟ امام باقر(ع) ميفرمايند، شما در اين مورد به دو تفسير نورالثقلين و برهان ميتوانيد مراجعه کنيد فخر رازي هم تا اين مرز آمده است که اعلام بکند، ولي اعلام قاطع و اعلام استواري نميکند و اشارهاي کرده است، که «فضل الله» يعني رسول او، «رحمته» در بعضي از روايات يعني اميرالمومنين و در بعضي هم مثل امام باقر(ع) که زراره نقل ميکنند يعني ولايت ائمه، وجود فيزيک خود پيغمبر و ائمه طاهرين هم لازم نيست هميشه باشد، فرهنگشان است، يک فرهنگ جامع و يک نسخه کاملي را براي ما گذاشتند که ما با اتصال عملي به فرهنگ پيغمبر و ائمه طاهرين بعد از قرآن مجيد، و نه گفتن درمقابل شيطان، وپر کردن اوقاتمان به قرآن و به فرهنگ پيغمبر و اهل بيت، از اين که پيرو شيطان بشويم مصون ميمانيم، بالاخره ما بيست و چهار ساعت داريم که ساعاتي را که خواب هستيم مصون از شيطان هستيم، بقيه آن را که يا دنبال کسب و کار هستيم يا مشغول تحصيل علم هستيم که نهايتا اين تحصيل علم هم کمکي براي قيام ما به معاش دنيايي است، هشت ساعت که خوابيم، ميماند شانزده ساعت ديگر، اين شانزده ساعت را خيلي خوب ميشود با طرح قرآن و دلالتها و هدايتهاي پيغمبر و ائمه طاهرين پر کرد، وقتي خطر شناس هم شده باشيم، که خطر بخواهد به ما حمله بکند دفعش ميکنيم.
در بخش بعدي خطبه وجود مبارک اميرمومنان با توجه به اين مقدمهاي که شنيديد هشدار به شيطان و شبيخون شيطان ميدهند با توجه به اين که شيطان يک وجود مجهول نيست، اغلب شيطانها در زندگي مردم انسي هستند، همين جنس دو پاي گمراه و گمراه کننده. که در جملات قبل هشدار داد بيماريش را به شما سرايت ندهد، بيماريش کبر از حق است، ابليس به هر که بيماريش را سرايت بدهد او هم تبديل شده است به شيطان. فرهنگش اين است که ديگران را هم به گمراهي بکشاند با ابزاري که در اختيار دارد.
«وَ اَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» به رَجله، نه رِجله، خيل ارتش سواره اش است رجل ارتش پياده اش است رجل ارتش پياده اش است که در هر زماني به تناسب آن زمان ارتش پياده و سواره دارد. «وَ اَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ» آماده آماده است، خسته بشو هم نيست، چهارصد سال است در ايران خودمان که من تاريخ دقيقش را مطالعه کردم يک شيطان قوي که وارد کشور ما شد بنام شرلي بود که بعد برادرش را هم با خودش آورد معروف به برادران شرلي هستند، در زمان قدرت ايران يعني زمان شاه عباس، اولين سفرشان آمدند قزوين که پايتخت صفويه آنجا بود، بعد آمدند اصفهان با لباس دوستي، با لباس محبت، با لباس کمک، اولا شروع کردند کشور و ملت را ارزيابي کردند، پايين کشور بالاي کشور، وسعت کشور، حکومت کشور، دين کشور، آن زمان سرمايههاي معدني و مادي کشور و عالمان کشور، قرآن مجيد ميفرمايد خطوات، گام به گام، قدم به قدم، درجا که نميتوانستند فرهنگ استعماريشان را حاکم بکنند. دو سه جنايت در زمان صفويه انجام دادند، يکي تحريک حکومت صفويه و حکومت عثماني به جنگ با همديگر، دو قدرت بسيار قوي منطقه که بيافتند به جنگ با هم که هم ثروت به آتش جنگ بسوزد و هم نيرو تحليل برود. البته منتظر نتيجه سريعش هم نبودند منتظر ماندند تا ايران در زمان صفويه در طول صد سال با اين جنگهاي فرسايشي ضعيف بشود خزانه اش خالي بشود، و بعد از صد سال هم ادامه پيدا بکند، چون بعد از صفويه جنگهاي داخلي شديدي ايجاد شد بعد هم دو جنگ با روس ايجاد کردند که منجر شد به معاهده گلستان و ترکمنچاي که از ننگين ترين معاهدههاي جهان است قسمت اعظمي از کشور ما جزء خاک روسيه شد و مسلمانان مرد و زن در دامن روس تزاري افتادند و بعد در دامن کمونيستي، افغانستاني در نقشه جغرافيا نبود، مال ايران بود شيطان با ضعيف کردن حکومت صفويه و بعد از مردن کريم خان و نادر شاه، افشاريه و زنديه و قاجاريه و بعد کشتن اميرکبير و سر کار آوردن آقا خان نوري قسمتي از سيستان و بلوچستان را واگذار به انگليسها کردند و قسمتي را هم از جزاير خليج فارس از ايران جدا شد، کل افغانستان هم از ايران جدا شد، اين کار شيطان است.
«اَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» ارتش پياده و سواره اش که با توجه به اين دقايق تاريخي که برايتان عرض کردم، بدنه قوي دو حکومت عثماني و صفويه را خرد کردند شکستند و بعد هم کل قاجارية معلول را حاکم کردند بعد هم يک بي سواد لات بي دين بي تقواي لائيک را، رضا خان و پسرش را حاکم کردند، ارزيابي زيادي که حتما براي حفظ شکست بايد مردم را از قرآن و از عالمان دين جدا نگه داشت ، براي حفظ شکست، که دوباره سر بلند نکنند. بايد مرجعيت را نابود کرد، اختلاف بايد در همه قشرها ايجاد کرد، حزبهاي متعدد بايد ساخت، کاري که مخترعش فرعون بود (وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا) من قبل از زمان فرعون در زمان نوح و آدم در قرآن سابقه ساخت حزب نديدم، خوب هم ارزيابي کردند، عجيب هم در اين زمينه زحمت کشيدند، آمدند از بلژيک از لندن از پرتغال از هلند از کشورهايي که اول تا آخرش سرسبز و خرم بود در اين کويرهاي ايران در اين شهرهاي ايران، همين لشکر سواره وپياده شيطان، هم سواره اش و هم پياده اش، خيلي مقاومت کردند، گرد بيابان خوردند، آتش گرما راتحمل کردند، همه چيز ما و هر کشوري را که ميخواستند استعمار کنند بدست آوردند. الان نقشه وجب به وجب خاک ما و امور ما در آرشيو وزارت خارجه انگليس است.
براي نمونه کتاب 800 صفحه، مجموع قاليچهها و فرشهاي بافت ايران و گليمها را انگليسها در آن کتاب چاپ کردند و چاپ رنگي هم کردند، و نوشتند اين فرش مال جنوب خراسان است، خاک جنوب خراسان چنين املاحي دارد، چنين تغيير و تحول دارد علفش چنين است گوسفندي که از آن علف آب خورده پشمش شده فرش بيرجند، قاليچه تربت، مثلا عمر مفيدش سيصد و دوازده سال و دو ماه است يعني تا اين حد پي جويي کردند، يک کتابي در کتابخانه برينتيش لندن است. بهترين کتابهاي خطي مان در آنجا بود، و رسائل الصادق دو هزار صفحهاي جابربن حيان هم آنجا بود، کتابهاي شيمي و فيزيک و طب خطي ما که کتابهاي بسيار مهمي است در آنجا بود، اگر قفسههاي اين کتابخانه را طولي بچينند بالغ بر هزار کيلومتر ميشود.
يک هشتم مملکت فعلي ماست، نه يک هشتم مملکت صفويه است و افشاريه، کتاب آنجا بود نهصد صفحه که اينها در تمام ايران گشته بودند و فالهاي ايران، فال با گنجشک، فال با انگشت، فال با بشقاب، فال با نخود، فال با تسبيح، فال با قرعه، همه چيز ما را اين شياطين بدست آوردند و ما را از خودشان غافل نگاه داشتند، از قرآن غافل نگاه داشتند، از فضل خدا يعني پيغمبر و رحمت خدا يعني ائمه غافل نگه داشتند و از چهارصد سال پيش تا حالا بردند و خوردند و کشتند و نابود کردند و به خاک فرو بردند، مردم را کاري کردند که حوزههاي علميه شيعه و سني و کشورهاي اسلامي مطابق نياز زمان پيش نروند. آخوند بصورت همان آخوند دويست سيصد سال پيش بماند، درک نکند اوضاع زمان را و نفهمد که مبادا بيايد جلوي شيطان بايستد و هشدار به او بدهد، مواظب باشيد. «اَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» تاختند، اميرالمومنين ميفرمايند يعني با همه زورشان وارد ميدان شدند با همه توان و قدرتشان و با همه ابزارشان، تاختند که ارتش سواره شان از چهارصد سال به بعد همين گروه تبشيري بودند که اگر شما اين کتاب دکتر محمد دقيق، التبشير و الاستعمار را بخوانيد برايتان روشن ميشود که اين ارتش سواره شيطان چه کساني بودند و چه جنايتي كردند و ميكنند بخصوص نسبت به آنهايي که دين شناس و زمان شناس نيستند.
الان چند ماهواره را بالا دادند دائم دارند تبليغ ميکنند مسيحيت را که دين محبت است مردم هم که اغلبشان از حقيقت اسلام ندارند که محبت مال اسلام است، محبت مال انبياء است نه مال مسيحيت، اينها را که ما نميتوانيم تک تک برويم به خانههايي که مسيحي شدند به آنها بگوئيم مسيحيتي که محبت است! کارشان در عراق محبت است؟ کارشان در افغانستان محبت است، جديدا شکايات زيادي خود مسيحيها به پاپ کردند که در واتيکان است، آلماني است، در خود واتيکان، حالا در انگليس و آلمان و هلند و نروژ وبلژيک فراوان است، در خود واتيکان يعني در نظر نگاه خود پاپ، کشيشها در محلهاي خلوت در کليساها چه تجاوزهاي نکبت باري به پسر و به دختر و به بچه پانزده ساله، که ديگر صداي خانوادهها در آمده است. اينها محبت است؟
اين بمبهايي که به سر مردم ويتنام در سي و چهل سال پيش، پنج ميليون تن بمب همينها ريختند بر سر مردم، کامبوج، لائوس، اين دين، دين محبت است، زندان ابوغريب، و زندانهاي افغانستان که دست ارتش مسيحي آمريکاست اين محبت است، ساختن اسرائيل بوسيله مسيحيت، مسيحيت لندن اين محبت است، اينها را شما بايد همت بکنيد کتابهاي مربوط به استعمار را ببينيد يک جزوه بصورت تيتر وار، جنايات چهارصد ساله مسيحيت را بنويسيد، اگر آمدند گفتند فلان خانواده مسيحي شده و ميگويد دين، دين محبت است، به او بدهيد و جواب بدهيد که کشتن امير کبير محبت بوده است، کشتن قائم مقام فراهاني محبت بوده است، آمپولي که به سيدجمال الدين در ترکيه زدند، همين مسيحيت، که لثه باد کرد و دهان باد کرد بعد آن خفه شد اين محبت است، الان ارتش سواره و پياده اش جور ديگري است، آنوقت با پياده و با مرکب ميآمدند، اما الان ارتش سواره اش اين ماهوارهها هستند. اين که در قرآن مجيد دارد که آتش از بالاي سرتان ريخته ميشود، ميدانيم که هر آيه قرآن هفتاد بطن و هر بطني هفتاد بطن دارد، و تعبير دارد که اين آتش غير از اين آتش وسوسهها و فيلمهاي ماهوارهاي است که دين مردم را ميسوزاند آنهايي که خبردار از دين نيستند آنهايي که اهل تدبر در قرآن نبودند، آنهايي که دست در دست پيغمبر و اهل بيت نگذاشتند، آنهايي که اوقاتشان را با پيغمبر و ولايت اهل بيت پر نکردند، آنهايي که توانمند نشدند که در برابر شيطان بگويند: نه، وعدهات را قبول نميکنيم، دعوتت را قبول نميكنيم، آنها يك دفعه ريشه کن ميشوند، اين ارتش سواره اش، پياده اش هم همين تلويزيونها و سايتها و مجلات و جاسوسهاي داخلي لائيکهاي داخلي، اينها هم ارتش پياده اش هستند، بعد يک جمله جالب ديگري ميفرمايند با قسم.
«فَلَعَمْرى» شما ميدانيد جان اميرالمومنين وزنش در قرآن مجيد بيان شده است. و جان هيچ کسي به اين شکل ارزيابي نشده آنهم در سن هفده و هيجده سالگي اش، اين ارزيابي خدا نسبت به جان اميرالمومنين مال سن هفده و هيجده سالگي اش است بعد که وجودش از هستي گستردهتر شد، و «من الناس» نه همه مردم، من، من تبعيضيه است، تازه بعض هم اينها فرد است، اين رسم عرب است که گاهي جمع استعمال ميکند ولي اراده فرد ميکند گاهي، فَادَّارَأْتُمْ، إِذْ قَتَلْتُمْ، يک نفر را ميگويد، فرد بني اسرائيلي را کشت، خدا ميگويد «قتلتم»، يا (فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ) ، ناقه را يک نفر پي کرد ولي قرآن ميگويد: همهتان، «انفسنا و انفسکم» جمع و ضمير جمع است ولي مراد پيغمبر است و مراد اميرالمومنين است، نساءکم مراد حضرت زهرا است، ابنائکم، مراد يک نفر است. اين در محاوره عرب رسم است يعني جاي ايراد نيست، حالا نه همه مردم يک نفر از مردم (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللَّهِ) جان اميرالمومنين هم وزن مرضات الله است ميبينيد که اضافه شده به الله، اينجا ديگر هزار نکته باريکتر از مو اينجاست.
خود مضاف و مضاف اليه، آن اضافه که چه اضافهاي است که اينها خودش قابل بحث است، ايشان اين خطبه را در کوفه خواندند يعني در سن شصت دو سالگي، جانِ آنوقتش را ميگويد.« فَلَعَمْرى لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعيدِ» وعيد ضد وعده است، وعيد مربوط به خطر است، مربوط به آتش است، مربوط به دوزخ است، به جان خودم قسم، تيري سهمناک بر ضد شما به کمان گذاشتند، نه اينکه ميخواهند بگذارند، چهارصد سال است گذاشتند دارند تيربارانتان ميکنند از همه طرف (وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً) شما هم که مانديد، نه آن مومنان واقعي، آنها که نه گول خوردند و نه اسير جان اولادند، آنها عاشق پروردگار و عاشق تکليف هستند، لازم نيست پيغمبر و ائمه آنها را هل بدهند، آنها خودشان بازوي ائمه و پيغمبرند، اينکه استثناء کرده است آنها را يعني اينکه آنها نيازي به هدايت پيغمبر و ائمه ندارند، خودشان بازوي پيغمبر و قرآن و ائمه شدند، « فَلَعَمْرى لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعيدِ» به جان خودم قسم، آن جاني که مخزن آنهمه اخلاص و عبادت بود تير سهمناکي را براي شما به کمال گذاشته و دارد ميکشد و «وَ اَغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزْع الشَّديدِ» کمان را با قدرت هر چه تمامتر ميکشد و تيرش را پرتاب ميکند اگر دستتان در دست پيغمبر و ائمه نباشد تيرباران ميشويد، آنهايي که دستشان در دست پيغمبر و ائمه است آنها هم در معرض تير هستند اما دائم جاخالي ميدهند تير در ميرود، زحمت شيطان به باد ميرود، «وَ رَماكُمْ مِنْ مَكان قَريب» که اين مکان قريب را اينجور بايد معنا کنيم كه كنار تخت خواب همه مسلمانها کنار رختخوابشان، يک دانه دگمه است ميپيچانند بالاي هزار کانال ماهواره را که کثيف ترين هايش از آمريکا و اروپا پخش ميشودمي گيرند، همين مکان قريب، بغل تختخوابتان، کنار مغازه تان، بغل صندليتان، «وَ رَماكُمْ مِنْ مَكان قَريب» و قال، اين قول نه اينکه قول لفظي باشد، اين قول طبيعت تمام شياطين است «وَ قالَ: (رَبِّ بِما اَغْوَيْتَنى لاَُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ)» اينقدر برايشان زينت و رنگ و نقاشي درست ميکنم که دلداده به من و فرهنگ من بشوند. بعد سوره حجر آيه 39 (وَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ ) تا دنباله هشدارهاي اميرالمومنين.