جلسه 79
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
امام(ع) در اين قسمت خطبه قاصعه که مورد بحث است از جريان ابليس يعني سجده نکردنش، برخوردش با پروردگار و گفتگوهايش با پروردگار. و نتيجه کارش که لعنت خدا بود و رجم بود و محروميت از رحمت پروردگار، از اين مجموعه که علت تمام اين جريان هم کبر بود و خيالي که در او بود که خيلي بزرگ است و بزرگ منش است، خودشيفتگي به اصطلاح روانشناسان اميرالمؤمنين(ع) يک نتيجه بسيار مهمي ميگيرد و به همه مردم تا روز قيامت اين نتيجه را اعلام ميکند.
ميفرمايد: از اين جريان شما مردم، شما بني آدم، عبرت بگيريد، پند بگيريد، درس بگيريد، اين جريان براي شما يک موعظه باشد يک بيدار باش باشد يک هشدار مهم باشد، ديديد نتيجه اين خود شيفتگي و از خود راضي بودن براي خود عزت قائل شدن چه چيزي نتيجهاش شد؟
پند بگيريد که شما در اين چاهي که ابليس افتاد نيفتيد، در اين جادهاي که افتاد نيفتيد، در اين راهي که قرار گرفت، شما قرار نگيريد، ميدانيد که قرآن مجيد براي عبرت، پرونده خاصي را باز کرده است، ميدانيد وقتي که تمام جريانات کنعان و مصر به محوريت يوسف(ع)را بيان ميکند درپايان مجموعة جريانات کنعان و مصر ميفرمايد: (لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الأَلْبَابِ) اين خرد و عقل را که به تمام بندگانش عنايت فرموده است. آدم بنشيند داستان برادران و خود يوسف و صبر يوسف، تقواي يوسف، هجوم زليخا به يوسف، زندان رفتن يوسف، تحمل در آن زندان را، بعد نخست وزير شدنش، بعد برخورد با برادرانش که بسيار کريمانه بود، اينها را آدم فکر بکند تعقل بکند، انديشه بکند، ذليل شدن، آن ده نفر قدرتمند که يک مقدار بوي خود شيفتگي ميدادند، به پدر گفتند: مگر ميشود در مقابل ما قدرتمندان، در مقابل ما پهلوانان، در مقابل ما زورمندان قد علم بکند، چه چيزي ميگويي، بعد تهمتهايي که به يعقوب زدند، گفتند پير شده عقلش بهم ريخته، اختلال رواني پيدا کرده است. ذليل شدن اين ده نفر در مقابل كسي که بدست آنها به چاه افتاد.
تا جايي که گفتند: (يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ. .. وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا) يعني واقعا در مقابل او بصورت گدا سردرآوردند و طلبصدقه کردند،و اينکه يوسف بارهايشان را پر کرد و پولهايي را هم که داده بودند. پول کمي هم بود، آنها را در بارشانبرگرداند.
همه اينها را پروردگار دراين يک آيه ميفرمايد: برايتان عبرت است. چون تمام اين جريانات ممکن است به يک شکل ديگر، به يک کيفيت ديگر، ممکن است سر شما در بيايد، شما جريانات را براي خودتان پند قرار بدهيد. ضرب المثلهاي زيادي که زده شده، اينها همه جهت پند دارد.
مرحوم دهخدا در چهار جلد ضرب المثلهاي ايراني را جمع کرده است و اسم کتابش امثال و حکم دهخدا است، گاهي اين ضرب المثل براي مردم کار صورت داده است، گاهي که يک شعر حکيمانه يک جهت عبرتي داشته افراد را بيدار کرده است. حکيمان و اهل دل ما شعر را بعنوان عبرت براي مردم ميساختند، در ديوان حافظ در بعضي از غزلياتش بيتهايي را ميبينيد که واقعا جهت گيري بيت عبرت و پند است.
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو، شب اول هلال واقعا شکل داس ميماند.
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
هلال را نگاه کردم فکر کردم من را برد در صحنه قيامت، در آن روزي كه هر انساني بايد کشت خودش را درو کند، جابجا هم نميشود، اصلا در آن عالم اشتباهي نيست که نخود بکارند عدس دربيايد، لوبيا بکارند کاهو در بيايد.
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد، جو زجو
يک عمري دروغ کاشته، يک عمري تهمت کاشته، يک عمري شهوات حرام کاشته، يک عمري پشت هم اندازي کاشته، يک عمري سالوس بازي کاشته براي يك لقمه نان، آمده خودش را در غير چيزي که بوده نشان داده، هدفش هم اين بوده که نظر مردم را جلب بکند علاقه مردم را جلب بکند و نهايتا به نان و نوايي برسد، اينها روز قيامت عين خودش درو خواهد شد.
قرآن مجيد ميفرمايد: آيا به غير آنچه انجام داديد جزاء داده ميشويد؟ پاداش قيامت، کيفر قيامت ماهيتاً با عمل يکي است يک اندازه است. جرم چيزي است و جريمه چيز ديگر (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًاً) همان لقمهاي که ميخورد آتش است يعني جريمه و جرم کاملا ماهيتشان يکي است، جهنم همان اعمال است، نه اينکه خداوند روز قيامت روز جهنم را با نفت و بنزين و نفت سياه با مواد ديگر شعله ور کند، در قرآن مجيد ميخوانيم هيزم جهنم و آن مايعي که آتش افروزي ميکند خود انسان است، (وقودها الناس و الحجارة) يعني هيزم يعني آن ماده آتش افروز، اين مردم در دنيا كارهاي حرام ميکنند و بناي توبه هم خيليها ندارند، گوششان را پر از صداي حرام ميکنند، زبان را پر از گفتار حرام ميکنند، شکم را پر ازمال حرام ميکنند، عضو جنسي را پر از شهوت حرام ميکنند، همه اينها همان وقت آتش بودنش را نميبينند و سوزشي هم درک نميکنند (وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ)، همين الان، جمله اسميه است «لَمُحِيطَةٌ» نه اينکه «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ» در آينده (بِالْكَافِرِينَ) همين الان احاطه بر کافرين است، اگر چشم با آيات قرآن مجيد ديدش قوي بشود آدم کاملا ميبيند که تمام گناهاني که مردم مرتکب ميشوند در تمام اعضاء و جوارح شان آتش خاموش نشدني است كه ذخيره ميکنند حضرت ميفرمايد از آن عبرت بگيريد (فَاعْتَبِرُوا بِما كانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبْليسَ) شما ببينيد که خداوند مهربان، خداوندي که رحمتش واسعه است، با ابليس چه کار کرد. ممکن است که سوال بکنيد که آن بدبخت که فقط سجده نکرد، واقعا جريمه اش اين بود، جرم با جريمه بايد تناسب داشته باشد. بله جريمهاش اين بود.
خداوند آگاه و علم داشت که اين مجرم ابدا بنا ندارد از جرمش دست بر دارد والا اگر ميديد که او کار آدم را انجام ميدهد، آدم وقتي از بهشت رانده شد درجا معطل نکرد، با همسرش (قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ)
نه داد زدند،نه افتراء به پروردگار زدند و نه گفتند باعث بيرون آمدن ما ازاين باغ آباد تو بودي، نيامدند بگويند خودت باعث شدي.
(رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا) که نفي کامل از خودشان نکردند و گفتند: ما بر خود ظلم کرديم اگر مغفرت و رحمت تو شامل حال ما نشود (لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ)اما شيطان برعکس عمل کرد با پروردگار درگير شد و بنا داشت اين درگيري را تا قيامت ادامه بدهد.
«فَاعْتَبِرُوا بِما كانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبْليسَ» چه کار کرد خدا با او؟ اين يکي از نقاط بسيار پر خطر «اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ» کار خوب دراز مدت او را حبط کرد، پامال کرد، که گويا اصلاًعبادتي نکرده است در پيشگاه پروردگار عالم وقتي بنا باشد با من قهر بکني بي علت فرمان من را نبري بي علت، کارهاي خوبت بخاطر اين اعمال زشتت حبط ميشود، يعني اصالتا خودش باعث حبط عملش شد، خوبيهاي تو را با اينکه از کافرين شدي من در قيامت چه مزدي به تو بدهم، مني که قسم خوردم «اقسمت أن تملأها من الکافرين أن من الجنة و الناس اجمعين و أن تخلد فيها و المعاندين» ، تو گيرندگي فيوضات مرا با پرده کبر و با لجن خود شيفتگي کور کردي، ديگر عملت به درد نميخورد «وَ جَهْدَهُ الْجَهيدَ» سخت کوشي او به باد رفت. خودش بود که بر اين خرمن آتش زد، تمام خوبيهاي گذشته را با آتش خود شيفتگي و آتش کبر خاکستر کرد «وَ كانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة» پروردگار عالم را شش هزار سال عبادت کرده بوده که حضرت هم تعيين نميکنند خودش را، خودشان که ميدانستند ولي ميفرمايند: «لا يُدْرى اَمِنْ سِنِى الدُّنْيا اَمْ سِنِى الاْخِرَةِ» که آيا در آن مکاني که بوده و عبادت ميکرده سال عبادتش را بايد با سال دنيا ارزيابي کرد يا با سال آن محل که نزديک به سال آخرت است، معلوم نيست.
نکتهاي در اينجا است که مسئله تفاوت سالها بهتر روشن بشود. منظومه شمسي روز و شب سياراتش و سال سياراتش کاملا با هم فرق ميکنند. با اينکه در يک حوزه هستند فرقشان هم بخاطر دوري و نزديکيشان به خورشيد است، مثلا زمين يک سالش 365 شبانه روز است مريخ زير300 است چون نزديکتر به خورشيد است لذا دايرهاي که دور خورشيد ميزند تنگتر از دايره زمين است و همين جور برويد بالا تا برسيد به سياره پلوتون که يکبار که دور خورشيد ميزند آنجا ميشود يکسال، ولي آن يکبار يکسالش در زمين ميشود 83 سال، يعني 83 بار که زمين دور خورشيد بگردد پلوتون يکبار دور خورشيد ميگردد. يعني اگر يک بچهاي در زمين اين ساعت بدنيا بيايد در پلوتون همين سال بدنيا بيايد اين بچه بماند تا زمين 83 بار دور خورشيد بگردد اين ميشود 83 ساله، سر هشتاد و سه سالگي اين، آن بچه ميشود يکساله. حالا يکساله نه اينکه گهوارهاي بماند ممکن است يک انسان متعادلي مثل ما باشد ولي اگر از او بپرسيم چند سالت است به سال پلوتون بگويد يک ساله هستم.
در قيامت زمان گستردگي خيلي زياد ميشود که قرآن مجيد ميفرمايد: يک روزش حالا بر فرض آنجا طلوع و غروب خورشيدي را درنظر بگيريم طلوع خورشيد وقتي که به غروب برسد طولش ميشود مطابق زمان ما در دنيا ميشود 50 هزار سال.
(في يوم کان مقداره خمسين الف) حالا اميرالمومنين ميفرمايد: محلي که شيطان بوده است برابر با گردشها، برابر با حرکتها، در هر کره بوده است، در هر سيارهاي بوده است، در هر آسماني بوده است بالاخره آنجا هم زمان داشته است، آيا بايد شش هزار سال را مطابق زمان خودمان حساب بکنيم، واقعا شش هزار سال بوده است هر سالش 365 شبانه روز، يا نه بگوئيم شش هزار سال مطابق طبيعت آن محل يک روزش 50 هزار سال بوده است «عَنْ كِبْرِ ساعَة واحِدَة»
اولا نفرت خدا را از کبر ميرساند اين مسئله که کسي در مقابلش قد علم بکند بگويد فرمان تو بي فرمان، بي خود امر به سجده کردي، حالا که امر کردي من کسي نيستم که بخاطر اين موجود خالي زير بار امر تو بروم، عجب آتش خطرناک سوزندهاي است که خرمن شش هزار ساله را خاکستر ميکند. با توجه به عملي که خدا به وضعش تا قيامت داشته، عمل خوب هم برايش باشد اثري برايش نداشته و بهشتي برايش نميآورد، خيلي قابل دقت است که متاسفانه امروز اين مسئله در بين بعضي از مسلمانها، در بين همه يهوديها، در بين مسيحيها، رواج کامل دارد و بين آلمانيها که هر کدام از اين طوايف امتياز خاصي را در پيشگاه خدا براي خودشان قائل هستند، مثلا يهود ميگويد (نحن ابناء الله) ، مسيحيها ميگويند «و احباؤهُ» بعضي از مسلمانها ميگوينداي بابا تو ولايت اميرالمومنين را داشته باش هر کاري ميخواهي بکن، بستگي ما به اميرالمومنين اجازه نميدهد که خداوند روز قيامت ما را جريمه بکند. حالا اميرالمومنين تمام اين خيالات را، افکار باطل را و اين مسائل ساختگي را از بيخ و بن با جملات بعدش ويران ميکند که: امتياز هماني است که در قرآن بيان شده است. (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ) ، اينکه چون اصحاب پيغمبر است امتياز است، چون چنين و چنان است امتياز است. نه «فَمَنْ ذا بَعْدَ اِبْليسَ يَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» ديديد ابليس به چه بلايي دچار شد، ديديد حبط عمل شد،ديديد ملعون شد، ديديد رجيم شد، بعد از ابليس چه کسي در برابر جريمه خدا اگر مثل معصيت ابليس را داشته باشد سالم ميماند مگر ابليس با غير ابليس امتياز دارد، چون ابليس دچار خود شيفتگي شد رجم بشود اما من اگر دچار خود شيفتگي شدم و درمقابل امر خدا بايستم و بگويم نه، چه کسي گفته به من امر بکني؟ منم براي خودم کسي هستم چه کسي بعد از ابليس با نجس شدن به گناهي مانند اين گناه، از جريمه خدا سالم ميماند، اگر کسي فکر ميکند سالم ميماند خيال باطل کرده است «فَمَنْ ذا بَعْدَ اِبْليسَ يَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» اميرالمومنين ميدانيد که علمش اتصال به علم حق دارد، اميرالمومنين انساني نبوده که در مقابل سوالي بگويد نميدانم، اميرالمومنين انساني است که فرموده: «سلوني قبل أن تفقدوني» اين نهج البلاغه و مستدرکش که بيش از ده جلد ميشود. اين معجزه اميرالمومنين است، آدمي که مدرسه نرفت و درس نخواند دبستان و دبيرستان نديد فقط مستمع پيغمبر اکرم بود و تمام يک ميليون دانشش را لحظه مرگ پيغمبر از پيغمبر گرفت. اين انسان عالم، اين انسان حکيم، اين انساني که در خطبه شقشقيه ميفرمايد: علم مانند سيل يا سيل وار از همه جوانب من سرازير ميشود اين آدم بعد از اين جمله «فَمَنْ ذا بَعْدَ اِبْليسَ يَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ ميفرمايد: كَلاّ!» اگر کسي چنين فکري بکند که ابليس يک پرونده جدا دارد و ما هم يک ويژگي جدا داريم اگر ما دچار آن آلودگي و گناه بشويم، خدا با ما کاري ندارد، يک وقتي يک آدم لاابالي با ابوذر روبرو شد، يک گفتگوي خيلي زيبايي دارد ابوذر با او که مرحوم فيض در المحجة البيضاء نقل ميکند، سوال ميکند آنطرف که آدم خوب چگونه به خدا وارد ميشود آدم بد چگونه به خدا وارد ميشود، چرا مردم از مرگ ميترسند، ابوذر جواب ميدهد خيلي زيبا متين و با استناد به آيات قرآن. اين بنده خدا از کوره در ميرود، چه ميگويي تمام گناهکاران را ميبري به طرف دوزخ و همه را داري ميريزي در جهنم، «فأين رحمة الله؟» واقعاً بدا به حال کسي که معرفت ديني ندارد، گفت: «فاين رحمة الله»، همين هر که گناه کرده برود جهنم، فاين رحمت الله، ابوذر خودش آدرس تجلي کردن رحمتش را صاف و مستقيم و بدون گير و دار بيان کرده است ميخواهي که آدرسي که خودش داده است که رحمتش کجاست. آنوقت اين آيه را خواند که (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ) با إنَّ حرف تاکيد (قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ) نه من الکافرين، نه من المکذبين، نه من الظالمين، نه من الجبارين، نه من المتکبرين، (رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ)کلّا، حرف رب است، دارد مطلب طرف را که فکر کرده است رد ميکند، دفع دخل مقدر کرده است نسبت به کسي اگر فکر بکند که بين من و ابليس در اين گناه خودشيفتگي فرق است، او بايد برود جهنم و من هم با اين خودشيفتگي ظالم شدم نه بايد بروم بهشت، کلا، «ما كانَ اللّهُ سُبْحانَهُ» اينها بايد به مردم برسد، بجاي خوابهاي بي سند، بجاي مطالب خرافي اينها بايد برود داخل زندگي مردم، کلا، چقدر عالي است که در ماه رمضان، روي اين خطبه کار بيشتري بشود و براي توده مردم بيان بشود، يک مقدار از انحراف فکري و عملي در بيايند، «ما كانَ اللّهُ سُبْحانَهُ» سبحانه يعني خدا هيچ عيب و نقصي در او نيست که بين ابليس و مانند او در اين معصيت امتياز بگذارد، اين نقص است که پروردگار ابليس را ببرد دوزخ و معاويه را ببرد بهشت که همان حالت را داشته در مقابل اميرالمومنين و در مقابل پروردگار مهربان عالم، کلا، اينطور نيست، «ما كانَ اللّهُ سُبْحانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ» ما کان الله، اين ترکيب «ما كانَ اللّهُ» در قرآن زياد آمده است، آن عمق معنيش اين است که همچنين چيزي اتفاق نميافتد، بعضي از ترجمهها تفسير کرده اند، بر خدا نيست، بر خدا چنين شايسته نيست، اين چنين نخواهد بود، ما کان الله يعني اين مسئله ممتنع قطعي است، همچنين چيزي اتفاق نميافتد که «لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً» بيايد روز قيامت يک انساني را ببرد به بهشت «بِاَمْر اَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَكاً» به گناهي که بخاطر آن گناه فرشته خويي را بيرون کرد. «اِنَّ حُكْمَهُ فى اَهْلِ السَّماءِ وَ اَهْلِ الاَْرْضِ لَواحِدٌ» همه در پيشگاه خدا مساويند، هر کسي اخلاق ابليس را در هر لباسي داشته باشد اهل دوزخ است «وَ ما بَيْنَ اللّهِ وَ بَيْنَ اَحَد مِنْ خَلْقِهِ هَوادَةٌ» بين مردم و بين يک نفر صلح و سازش خاصي وجود ندارد. «فى اِباحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعالَمينَ» که بگويد من به تو يک نفر اجازه ورود به اين قرقگاهم را که کبريايي و عظمت است که همه جهانيان حرام کردم بر تو حلال کردم، «ما بَيْنَ اللّهِ وَ بَيْنَ اَحَد مِنْ خَلْقِهِ هَوادَةٌ» در چه چيزي صلح و سازشي نيست «فى اِباحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعالَمينَ» در اين که به يک نفر بخاطر صلح و سازش که وجود ندارد اجازه بدهد وارد قرقگاه من باش و تو خودشيفتگي کن عيبي ندارد، من به تو کاري ندارم، هم چنين چيزي اصلا از طرف خدا اتفاق نخواهد افتاد.