درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و ششم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
اميرالمومنين(ع) يکي از ويژگيهايي که در خطبه 86 براي محبوبترين عباد خدا بيان ميکنند مساله يقين آنها است که در حقيقت آخرين درجه و منزله ايمان است. اهل لغت و اهل تفسير و کساني که با عرفان مثبت شيعي يعني عرفان اهل بيت سرو کار دارند در توضيح يقين ميفرمايند:
يقين يعني آن قبول ،پذيرش و باوري که مطلقا شک در آن وجود ندارد . و يقين به معناي حقيقتي آن است که ثابت و پايدار در قلب است، خطري آن را تهديد نميکند و به معناي آشکار بودن و روشن بودن و واضح بودن حقيقت است. اگر همه عالم جمع شوند و بخواهند اين حقيقت روشن و حقيقت آشکار را از قلب بگيرند ، چنين قدرتي ندارند با توجه به اين معنايي که از يقين شده بهتر روشن ميشود که چرا اميرالمومنين(ع) يقين را به نور خورشيد مثل زده اند.
«فهو من اليقين علي مثل ضوء الشمس» محبوبترين بندگان خدا در مساله يقين مانند نور خورشيد است. يعني همين طوري که ما ظهر، نور خورشيد را ميبينيم و باور داريم و علم به اين نور داريم و ميبينيم اين معلوم علم ما است . حالا 6 ميليارد جمعيت هم بخواهند اين باور ما را بگردانند و به ما بقبولاند که هيچ نوري وجود ندارد، نميتوانند. يقين براي آنها مثل نور آفتاب در روز است. اين يقين از دست نميرود. يعني وسوسهها و سفسطهها و خناس گري نميتواند يقين آنها را از بين ببرد . حالا مساله اين است که اين يقين را از کجا به دست آورده اند .
در امت اسلام اين يقيني که اهل يقين به دست آورده اند يا به دست ميآورند بالاترين منبع آنها قرآن کريم است و فرهنگ پاک اهل بيت است. آدم با انصافي که به عمق آيات قرآن و عمق فرهنگ اهلبيت به توفيق پروردگار رسيده و به حقايقي که قرآن مطرح کرده، در قرآن همراه با دليل و برهان است و اين يقين هم از منبعي مثل قرآن ، اهلبيت و تفکر و انديشه صحيح خود انسان به دست آمده چطور سفسطه و وسوسه ميتواند به اين يقين ضربه بزند .
براي يقين سه مرحله بيان شده است: «لليقين ثلاث درجات الأولي علم اليقين و هو العلم الذي حصل بالدليل» .
علم يقين يعني علمي که با دليل براي انسان حاصل شده است . حالا اين دليل ، دليل علمي ، دليل عقلي ، دليل طبيعي ، دليل رياضي هر دليلي که براي اثبات حقيقتي کمک کرده باشد . علم اليقين اين ميشود. يک دليل روشني که براي تعريف اين سه مرحله ميآورند که اغلب هم به اين دليل متوسل شده اند.
مرحوم مجلسي به اين دليل اشاره کرده است که: علم اليقين: «کمن علم وجود النار برويۀ الدخان». اين را دليل طبيعي ميگويند. دود يک امري مربوط به طبيعت است که از آتش بلند شده است . طرف آتش را نميبيند، اما از دور دود را ملاحظه ميکند، با ديدن دود ، حکم به وجود آتش ميکند. يقين هم دارد که براي او قطعي است. دود که از گل تر و تازه بلند نميشود، از درخت شاداب بلند نميشود ، دود مربوط به آتش است. «والثانيه عين اليقين». عين مشاهده يقين است «و هو اذا وصل الي حد المشاهدۀ کمن و رأي النار و الثالثۀ حق اليقين و هو کمن دخل النار و اتصف بصفاتها ». در آتش بيافتد و متصف به صفات آتش شود .يعني سوختن و داغ شدن.
مرحوم طبرسي در مجمع البيان در توصيف حق اليقين ميفرمايند:
اضافه حق به يقين براي تاکيد آمده است، چون حق هم به معني ثابت است و يقين هم به معني ثابت است چون به معناي ثابت است هر دو آنها، مضاف و مضاف اليه يک واقعيت است به معني ثابت است. «اضاف الحق الي اليقين و هما واحد للتاکيد» . يقين به معناي امر ثابت لاشک فيه است و حق هم به معناي امر ثابت لاشبهۀ فيه است.
يکي از اوصاف قرآن مجيد حق است، يعني يک ثابتي که نميشود در آن شک کرد. آن مساله تا حدي که قرآن مجيد ثابت ميکند که وحي در وحي بودن ديگر شکي در آن نيست گرچه قبول نکند. که ميفرمايد: ]ان هذا لهو الحق اليقين[ . سپس مرحوم طبرسي ادامه ميدهد. «أي هذا الذي اخبرتک به من منازل هولاء الاصناف الثلاثۀ». آنچه که از مرتبهها و تفاوتها ي اين سه صنف براي شما بيان کردم و خبر به شما دادم «هو الحق الذي لا شک فيه».
اين تقربيا تعريف يقين است. باز هم چندتا جمله مرحوم طبرسي دارند در ذيل آيه ]کلا لو تعلمون علم اليقين[ که ميفرمايد: «لو تعلمون الامر علما يقينا» يعني امر قيامت. اگر اينها يقين به آخرت داشتند «لشغلکم ما تعلمون عن التفاخر و تباهي بالعزه و الکثره». شما را از اين امور اعتباري که با پول و مقام به يکديگر فخر ميکنيد و فخر ميفروشيد اگر به قيامت يقين داشتيد باز ميداشت. شما را از اين امور بي فايده و امور بيهوده منحرف ميکرد. «وعلم اليقين ، العلم الذي يثلج به الصدر بعد اضطرب الشک فيه». علم اليقين يعني دانشي که سينه تو را آرام ميکند راحت ميکند بعد از اينکه شک در اين قلب موج داشته باشد . اين معني يقين است. يقين اينها مثل نور خورشيد است که نسبت به خدا ، نسبت به قيامت، نسبت به قرآن ، نسبت به هر امري که بايد يقين داشته باشند.
پروردگار در سوره انعام آيه 75 به نظر ميرسد ميخواهد ارزش و اهميت يقين را بيان کند. «و کذلک نري ابراهيم ملکوت السموات والارض و ليکون من الموقنين». ملکوت صيغه مبالغه ملک است . ملکوت يعني ان فرمانروايي واحد. فرمانروايي مطلق بر جميع آسمانها و زمين به ابراهيم ارائه شده است . البته اين نري از افعال قلوب بايد باشد . ارائه قلبي شد چون مساله يقين را در پايان آيه مطرح ميکند.
احتمال هم دارد که خداوند بخاطر آن اخلاص و تسليم و پاکي ابراهيم گوشه پرده را کنار زده و ابراهيم اين نظام واحد هستي و حاکميت حق را با چشم مشاهده کرده باشد. براي اينکه او را در عرصه يقين قرار بدهد.
يک پرده اي از عجايب آسمانها را براي شما عرض کنم که در اين زمينه دانشمندان با ابزاري که اختراع کرده اند به خصوص دوربينهاي عظيم نجومي که آسمانها را در قرآن مجيد ببينند به چه معنا است و ملکوت اين آسمانها به گونهاي است که انسان وقتي اين عظمت را ميبيند ميفهمد که کار يک موجود محدود نيست يقين به وجود مقدس او پيدا ميکند .
دانشمندان نوشته اند ما در گوشه کهکشان به سر ميبريم، يعني منظومه ما که خورشيد و زمين و مريخ و عطارد، زحل ، مشتري ، نپتون است. اين کهکشاني که شبهاي صاف تحت عنوان راه شيري يا راه مکه مورد گفتگوي مردم است حدود 300 ميليون ستاره دارد . اين کهکشان يعني همين راه شيري ، يکي از مجموعه 30 ميليون آن را تا کنون شناسايي کرده اند و پرونده براي آن تشکيل داده اند . يک کهکشان که ما با چشم ميبينيم و منظومه ما در گوشه آن است و 300 ميليون ستاره دارد از اين نوع کهکشان تا کنون 30 ميليون شناخته شده است . فاصله بين دو کهکشان 2 ميليون سال نوري است يعني اگر يک کسي با مرکبي ثانيه اي 300 هزار کيلومتر از اين کهکشان بخواهد به کهکشان همسايهاش سفر بکند 2 ميليون سال نوري طول ميکشد . در ضمن با توجه به اين بخش کوچکي که از عالم بالا تا حالا شناخته شده است. شما ببينيد آيه سوره آل عمران و سوره حديد که ميفرمايد: ]سابقوا الي مغفرۀ من ربکم و جنۀ عرضها کعرض السماء و الارض[ بهشتي که پهناي آسمانها و زمين را دارد . در سوره حديد ]عرضها السموات والارض[ . آن بهشت و جايي که بهشت در آن است که قرآن از آنجا اسم ميبرد به سدره المنتهي و به احتمال قوي سياره باشد که خداوند بهشت را در آنجا بر پا کرده است .حالا فکر کنيد آن سياره چه حجمي دارد و چه پهنايي دارد که بهشت به پهناي آسمانها و زمين در آنجا قرار دارد.
اين معجزه را حالا حساب کنيد. در آيه 47 سوره ذاريات ميفرمايد: ]والسماء بنياناها[ بايد ما آسمانها را با قدرت خود به وجود آورديم ]وانها لموسعون[. و دائم در حال وسعت دادن آنها هستيم . اين هم از عجايب آيات قرآن است آنهم 1500 سال پيش که ملتها فقط تا پشت بام خانه هايشان را خبر داشتند ولي پروردگار عالم در رابطه با گستردن آسمانها خبر ميدهد.
«إنا لموسعون» هم اسم فاعل است و عملش هم عمل مضارع است يعني تا اين جهان برپاست پيوسته پرودگار عالم را گسترده ميکند . که مانند يک بادکنکي است که بزرگتر ميشود و در لحظه اول قيامت ميترکد و کل آن متلاشي ميشود. روايتي از حضرت صادق(ع) نقل شدهاست. امام ميفرمايد : از زمان آدم تا روز ظهور امام دوازدهم، دانشي که بشر به آن ميرسد دو حرف است.حضرت حجت با بيست و پنج حرف ديگر همه را به مردم تعليم ميدهد. علم آن روزگار چه سفره عظيمي است؛ خدا ميداند.
کسي که به يقين برسد ، يعني حقايق را با دلايلي که کنار او است درک بکند. اين يقين يک نردبان براي اين است که انسان را به مقامات بزرگ معنوي برساند. در سوره مبارکه سجده آيه 24 ]و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا[. انبياء پيشواياني بودن که به امر ما به هدايت مردم برخواستند .
ائمه چرا به اين مقام رسيدند ؟ ]لما صبروا[. يک دليل آن اين است که در برابر تمام مشکلات ايستادند . و با شکست مواجه نشدند «و کانوا بآياتنا يوقنون». حالا اين آيات يا آياتي کتابي بوده که به آنها نازل شده است. ]آمن الرسول بما انزل اليه من ربه[ که اين آمن الرسول يعني ايقن الرسول .چون رسول خدا که نعوذ بالله در ايمانشان دچار شک نبودند. ]لما صبروا[ دليل است که خود ايستادگي در مقابل مشکلات، شکست نخوردن آدم را به مقامات عالي ميرساند. بسياري از علماء با مشکلات زياد اقتصادي و مادي روبرو شده اند، با سرزنش روبرو شده اند. با کمبود مکان روبرو شده اند اما بالاخره ايستادند تا به مقامات عاليه رسيدند.
يک عالمي ميفرمودند: در زمان مرحوم نائيني من در نجف درس ايشان ميرفتم، خيلي زندگي به من سخت گذشت يعني مرزي رسيدم که نزديک بود طلبگي را رها کنم ولي به فکرم رسيد درد خود را به امير المومنين(ع) بگويم. چند تا تکه نان خشک بيشتر نداشتم و اين نان خشک هم اگر ميخوردم شام نداشتم .خيلي تحمل ميخواهد. شکم و شهوت هم زورش زياد است اگر آدم بتواند در مقابل اين دو گرگ حمله ور بايستاد راهش را ادامه بدهد، کار مثبتش را ادامه بدهد يقينا درهاي رحمت خدا باز ميشود. ما توجه به سند خدا نداريم. از سندهايي که خدا در قرآن پيش روي ما گذاشته است. ميفرمايد: ]والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا[ . اين يک سند ]ان مع العسر يسراً[ . يعني مشکل تداوم ندارد تا آخر عمرتان دوباره تکرار ميکند ]ان مع العسري يسراً[. گفت چند تکه نان خشک را در يک کيسه اي ريختم و زير عبايم گرفتم. به اين نيت که حرم امير المومنين(ع) بروم و کيسه را کنار ضريح بگذارم و بگويم اين زندگي من است. يعني کسي پيش شما باشد که معروف به حلال مشکلاتي و او درس بخواند براي اينکه به دين شما کمک کند ولي نان نداشته باشد بخورد. گفت از آن دو سه تا پله صحن امير المومنين که پايين آمدم يک نفري به پشت شانه ام زد، برگشتم او را نشناختم ، به من گفت با اين کيسه ات خانه برگرد، خود اين صاحب قبر که ميخواهي بروي با او دعوا کني در زندگي خودش گاهي هم اين دو سه تا تکه نان هم به او نميرسيد. اما صدا او درنيامد. ايشان گفت باعث شد من آرام شدم و در حوزه ماندم و البته به مقام خوبي هم در علم و عمل و تقوا رسيده بود که من گاهي که ياد ايشان ميکنم حسرت او را ميخورم شايد در مدت 40 سالي که در شهر خودش بود بالاي 300 نفر آن روزگار طلبه مفيد تربيت کرد که حالا بعضي از آنها پيرمرد هستند و بعضي از آنها فوت کردند که در شهرها پيشنماز، نويسنده، منبري بودند. نفس عجيبي و اخلاق عالي فوق العادهاي پروردگار به او داده بود. ]لما صبروا و کانوا بآياتنا يوقنون[. کانوا در اينجا ماضي است . يعني قبل از اينکه به مقام امامت برسند کانوا به ]اياتنا يوقنون[. اهل سنت يک عالمي بنام بيضاوي دارند. که در تفسير خود ميگويد: «اتقان العلم». پابرجا کردن علم در قلب «بنفي الشک و الشبهه عنه نظرا و استدلالا» . که با دليل و برهان وحکمت دانسته خودم را پا برجا کنم. قرآن مجيد براي باور کردن حقايق به مردم به اهل تبليغ سه روش نشان ميدهد: ]ادع الي سبيل ربک بالحکمۀ[ . حکمت يعني علم همراه با دليل البته اگر مستمع توان درک آن را داشته باشد، اگر ندارد: «والموعظه الحسنه». از راه عاطفي وارد شود، از راه نصيحت خوب وارد شود عبرتها ، پندها ، داستانهاي خوبان، بدان «وجادلهم بالتي هي احسن». جدالي که در بين جدالها از همه نيکوتر باشد . يعني يک جدال هنرمندانه باشد. مثل جدالي که وجود مبارک امام رضا(ع) با کشيش مسيحيان منطقه خراسان داشتند که به حضرت در آن مجلس عمومي گفت: نظرشما راجع به عيسي چيست ؟ فرمودند من نظري ندارم ؟ شما نظرت را بگو يعني وارد جدال شدند .يعني گفتگويي که طرف را مات ميکند. آنها نظرشان چنان که قرآن نقل ميکند اقنوم ثلاثه است: ابن ، اب ، روح القدوس يک شرکت خدايي که از سه عنصر اين خدا واحدي که آنها ميگويند ترکيب شده است اب (خدا) ، ابن (عيسي ) و روح القدوس . گفت اين نظر ماست که عيسي اله است، محبوب است نه خالق. اين را دقت داشته باشيد. نميگويند خالق است، بلکه ميگويند محبوب است. بعد گفت نظر شما چيست ؟ امام رضا(ع) فرمودند : من نظرم نسبت عيسي مسيح يک نظر منفي است. گفت چطور ؟ حضرت فرمودند؟: عيسي در تمام مدت عمر خود نه يک رکعت نماز خوانده است نه يک روزه گرفته است . و گفت: خيلي عجيب است که به شما عالم آل محمد(ص) ميگويند تو چه علمي داري که خبر نداري اگر نماز خوانها را بشماريم در راس نماز خوانهاي عالم و در راس روزه گيرها عيسي مسيح است. امام رضا(ع) فرمودند: شما که مسيح را محبوب ميدانيد اين محبوب براي چه کسي نماز ميخوانده و براي چه کسي روزه ميگرفته است. ]فبهت الذي کفر[ . در اين قضيه ماند. اين جدال نيکوتر است در بين جدالها است.
ميگويد يقين پا برجا کردن آن اگاهي و دانستن همراه با دليل است، يعني آن دليل سد مستحکم پايه علم است «و لذلک لايوصف به علم الباري». نميگوييم خدا يقين براي او حاصل شده به اين حقيقت چرا؟ چون علم خدا، علم حضوري است نه علم حصولي «لا العلوم الضررويۀ» دو دو تا چهار تا با دليل محکم کردن لازم ندارد هر بچه اي هم با انگشتش دو دو تا را چهار تا ميگويد اما گذشته از علم حضوري و علم ضروري چرا علم ديگر را در حقايق با دليل اگر محکم کنند و ثابت کنند يقين ميشود و اين يقين واقعا سرمايه عجيبي است با توجه به اينکه آدم يقين به خدايي پيدا ميکند که کلي سند براي آدم سرمايه عجيبي است که بتواند آدم مشکلات و سختيها را رد کنند به عبادات تکيه کند.
جابر جعفي نقل ميکند. «قال لي ابو عبدالله» امام صادق(ع) به من فرمود: «يا اخا جعف» برادر جعفي اين هم خيلي مهم است امام صادق جابر را برادر خودشان خطاب ميکنند اين مقام کمي نيست «ان الايمان افضل من الاسلام» اسلام يعني شهادت ظاهري ايمان يعني شهادتيني که قلب شهادت را بدرقه ميکند. «و ان اليقين افضل من الايمان» چرا چون ايمان در خطر شک هست و يقين نيست «و ما من شيء أعز من اليقين» ما حقيقتي کمتر از يقين نداريم أعز در اين جا عزيز الوجود يعني کم ياب است. يعني بيشتر امت ايمان دارند ولي ايمانشان تا وقتي ميماند که در معرض شک و شبهه قرار نگيرد. يک توضيحي در باره اسلام و ايمان داده شده که خيلي به نظر من پر قيمت است اسلام يعني دين بدون ولايت اهل بيت. ايمان يعني دين با ولايت اهل بيت و يقين اعلا مرتبه ايمان است که قطعيت دل به حقايق است. ايمان اخص و افضل از اسلام است يعني مرتبه اي بالاتر از اسلام است، چون دين اسلام بدون ولايت پايهاش سست است. ايمان با ولايت يک مقدار محکم است يقين ديگر حسابي محکم است و قابل تخريب نيست. ولايت را در مجمع البحرين چنين معنا کرده است «الولايۀ بالفتح محبۀ اهل البيت و امتثال اوامرهم و نواهيهم و التأسي بهم في الاعمال و الاخلاق» با اين ولايت هم ايمان به معني که قرآن ميگويد ظهور ميکنند بعد از آن در هر شقاوتي را يقين با ولايت ميبنند و در هر سعادتي را هم باز ميکند.