درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هشتم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در جملۀ «قد خلع سرابيل الشهوات و تخلي من الهموم الا هماً واحداً انفرد به» امير المؤمنين(ع) حرف قد را در اين جملۀ «قد خلع سرابيل الشهوات» به کار گرفتند. بکار گرفتن ادات چه در قرآن و چه در روايات قطعاً بي جهت نيست. بعضي از ترجمههاي قرآن مجيد از ترجمۀ ادات غفلت کردهاند. إنّ أنّ، لا تأکيد، نون تأکيد ثقيله، حرف قد، در حالي که بيتوجهي به معاني اين ادات، ترجمه را ناقص ميكند قد هم به عنوان حرف تحقيق در بين اديبان مشهور است که ترجمهاش قطعاً؛ حتماً؛ محققاً ميشود ولي اين امر اتفاق افتاده به يقين اتفاق افتاده است، بعضي از مفسرين نهج البلاغه ميفرمايند: چهل ويژگي که امير المؤمنين در بخش اول خطبه بيان کردهاند در خودشان به طور كامل بوده است.
البته اين چهل ويژگي محدود به وجود مبارک حضرت نيست همۀ انبياء اينطور بودهاند همۀ ائمۀ طاهرين اين طور بودهاند. آيات قرآن مجيد ويژگيها را دربارۀ انبياء بيان ميكند و را روايات هم دربارۀ ائمه نشان ميدهد.
در تاريخ قبل از اسلام بعد از اسلام پاکاني بودهاند که پروردگار عالم در سورۀ مبارکۀ يونس از آنها به عنوان اولياء الله ياد ميکند که همين گونه بودهاند يعني به طور قطع از تمام خواستههاي غير خدايي گذشت کردند و اين بالاترين گذشت است.
جهاد اکبر هم همين است که شيخ حرّ عاملي همين را در جلد يازدهم وسائل نقل ميکند و هم به چند صورت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در جامع الاحاديث باب جهاد نفس نقل ميکنند: که پيغمبر از يک جنگي برگشتند رو کردند به ياران فرمودند: «قضوا من الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاکبر».
«و قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاکبر قال: جهاد النفس» همانگونه که در ميدان نفس در مقابل دشمن ميايستيد و فرار نميکنيد؛ البته مؤمنين واقعي اينچنين هستند كه دشمن را به عقب برانيد و نيروي دشمن را در هم بشکنيد کاري کنيد که دشمن دوباره هوس جنگ نكند همۀ اين خصوصيات بايد در جهاد اکبر به کار گرفته شود.
در برابر خواستههاي خلاف حق بايد ايستاد نفس با همۀ وجود دعوت ميکند که اين کار بشود مؤمن با همۀ وجود ميايستد که نميخواهم اين کار بشود. بسيار نفس را در درخواستهاي شيطاني اش گرسنه ميگذارد تا بميرد.
مرگ نفس که حيات حقيقي نفس است در معارف زياد ديده ميشود مثلاً در نهج البلاغه در يک فرازي اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «قد احيي عقله و امات نفسه» موت نفس حيات واقعي نفس است يعني وقتي که انسان جواب خواستههاي بي محاسبه اش را نداد گرسنه گذاشت ضعيف ميشود صدايش کم ميشود وقتي ميبيند آدم جوابش را نميدهد فروکش ميکند اين خواستهها به قول اميرالمؤمنين در خطبۀ 86 کنده ميشود «قد خلع سرابيل الشهوات» «قد احيي عقله» چه کار زيبايي داشتند يعني اين عقل طبيعي مادرزادي را زنده کرد و به عقل الهي عقل ملکوتي عقلي که کنار انبياء نامش برده ميشود تبديل كرد آن روايتي که تمام فرهنگهاي عالم نظيرش نيست.
مفصل است که يک بخش آن را شايد از گذشته تا حالا شرح كردهاند كه جنود عقل و جهل يک بخش آن روايت است.
اين ارزش عقل پخته است و عقل الهي است. اين عقلي که در اين ميلياردها مردم است کار نميکند در اين زمينه نگاهش را تبديل به نگاه مادي کردهاند يعني چشم معنوي اش را کور کردهاند «يا هشام انّ لله علي الناس حجتين حجة ٌظاهرة حجةٌ باطنة و فامّا الظاهرة فالرسل و الانبياء الأئمه و امّا الباطنه فالعقول»
يعني کدام عقل را موسي بن جعفر(ع) ميگويد که پدر بزرگوارش براي اين عقل دو ويژگي بيان کرده است: «العقل ما عبد به الرحمن» حالا که اين چند ميليارد نفر در گردونۀ عبد به الرحمن نيستند معلوم ميشود جاهل هستند البته اين تمدني را که هم بوجود آوردهاند با زحمات علوم مادي به وجود آورده اين ملاک ارزش ميشود ولي پروردگار در كار نيست آن عقل عقلي است که انسان را تسليم پروردگار بکند. يا به قول حضرت رضا(ع) که در آن نامۀ بسيار مهم دربارۀ فلسفۀ احکام به نقل از عيون اخبار الرضا ميفرمايند: نماز شکر پروردگار است؛ يعني اگر کسي نماز بخواند حق نعمتهاي خدا را ادا کرده است. در اين ميلياردها نفر آن عقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان كجاست آنان که با اين آلودگي شان به گناهان خودشان جهنم ميروند و هم کس و کارشان را به جهنم ميبرند در سورۀ ابراهيم ]احلوا قومهم دار البوا[ تنها خودشان جهنم نميروند همۀ نزديكان را هم وارد جهنم ميکنند به دنبال خودشان به جهنم ميکشند. بعضيها در توضيح جاهل ميگويند: جاهل يعني کسي که حرکات و اعمال و کوشش آن ارزشي نيست اين آدم جاهل است.
آن كه در کاخ زندگي ميکند ميلياردها تومان در اختيارش باشد يا رياست هم داشته باشد آن او معقولانۀ حکيمانهاي ندارد جاهل است؛ که در آيات مربوط به حضرت لوط او به قومش خطاب ميکند ]يا انتم قوم تجهلون[ يعني شما کار بي ربط و غير عاقلانه دارد کار غير حکيمانه داريد. عقل اين است که در مردم جهان بالاي نود درصد شان تعطيل است؛ وجود ندارد. احياي عقل به چه چيزي است؟به فکر او انديشه و عاقبت بيني به سئوال کردن است. اين احيي عقله و امات نفسه چگونه امات نفسه فقط گوش به خواستههاي نامعقول ندادند تا بيخواسته شد نفس، فقط خواستههاي الهي از مشرق وجود نفس طلوع کرد.
آنان با خواستههاي هماهنگ با پروردگار عالم تمام درجات و منازل عمل صالح و اخلاق حسنه اعتقاد و ايمان را طي کردهاند. منظور فقط حرف قد است که امام نفس اينها را آلودۀ به يک خواستۀ خلاف خدا هم نميداند چون هم قد دارند و هم خلع دارند. اين پيراهنهاي شهوات را از درونشان و قلبشان كندند؛ اين برنامه کندن تمام پيراهنهاي شهوات از درون خود است كه آنان را از تمام حجابهاي ظلماني بيرون کشيد.
در سورۀ مبارکۀ انعام است ]اممن کان ميتاً[ اين ميت ميتۀ عقلي است يا کسي است که دچار مرگ قلبي است يعني باطن يک ذره نور ندارد؛ پيوندي با حقايق عالم ندارد ]أو من کان ميتاً فأحييناه[ با چه أحييناه با نبوت انبياء و امامت امامان و با قرآن و با تفکر خودش که ما زمينهاش را فراهم کردهايم. اين احياء، احياء اجباري نيست چون هدايت اجباري هيچ منفعتي براي هدايت شده ندارد خود او هم در قرآن ميگويد: ]فلو شاء الله لهداكم اجمعين[ اگر بنا به اجبار بود که شما يک گمراه هم در عالم پيدا نميکرديد. هدايت اجباري که سودي ندارد کاري که من کردهام نميشود گردن عبد گذاشت.
خوب احياهم به اين وسائل کم است ]مثله في الظلمات[ داستان براي آدمي است که نه در يک تاريکي و نه در دو تاريکي از اين جا به بعد جمع است. نميدانيم از دو به بالا منظور پروردگار چند ظلمت است و چند نوع ظلمت است ]کمن مثله في الظلمات ليس بخارجٍ منها[ نميخواهد از همۀ حجابها در بيايد.
حجابهاي ظلماني که همان خواستههاي نامعقول است که جلوي تابش هر نوري را ميگيرد حتي اگر آدم بخواهد با خواستههاي پشت اين حجاب زندگي ميکنند و وقتي نخواست که شروع جهاد اکبر است نور ميتابد و همين يک ذره نوري که انسان در باطن خودش داشته باشد عامل حرکت به جانب حقيقت خواهد شد.
شهوات «قد خلع سرابيل الشهوات» در کتاب خدا هم بصورت جمع آمده شهوات هم به صورت مفرد و معنياش را که عرض کردهام. حالا چند تا آيه در اين باب چه جمع و چه مفردش ملاحظه کنيد. آل عمران آيۀ 14 از مهمترين آيات قرآن کريم است و ميفرمايد: ]والله عنده حسن المآب[ عاقبت بخيري و کمال زندگي و بازگشت نيکو فقط پيش پروردگار است. ارزشها فقط پيش پروردگار است. از آنجا بايد بخواهد با توجه به اين جملۀ آخر در توضيح جملۀ اول ]زين للناس حبّ الشهوات[ بايد فاعل زين در اين آيۀ شريفه پروردگار نباشد حالا آن که به نظر ما آرايش ميشود يا عوامل خارجي است يا عوامل دروني است. يا از خود ما است يا كسي اينقدر شيرين برايمان حرف ميزند که ما را نسبت به آن مطلبي که محور حرفش است وادار ميکند و هوس پيدا کند که براي بدست آوردنش راه بيافتيم. حالا فرقي نميکند چه عوامل بروني باشد فرهنگهاي بيروني باشد منازلي باشد که آدم با چشمش ببيند و به شدت به هوس بيافتد بالاخره زيّن يک فاعلي دارد که پروردگار بيان نکرده شايد به خاطر فراواني فاعل باشد.
«للمؤمنين» هم نميگويد ميفرمايد: «للناس» چون مؤمنين واقعي به قول پروردگار آدمهاي گول خوري نيستند که کسي بيايد با آرايش دادن صندلي يا آرايش دادن پول يا آرايش دادن خانه آنان به هوس بياندازد و آنان براي بدست آوردنش به آتش بيندازند. نه آنها يک زندگي معقولي دارند حالا يا زندگيشان در فضاي بسط است ]يبسط الرزق لمن يشاء[ يا در فضاي قدر و محدود است «و يقدر» اگر مؤمن در بسط است؛ غوغا ميکند و اين بسط زندگي براي توشۀ آخرت است چون بخيل هم نيست اضافههاي درآمد را از قرآن ياد گرفته که چه کار کند با تمام ابرازهاي مادي آخرت معنوي آباد ميسازد يعني معمار زرنگي است. مؤمن ميفهمد عناصر و ابزاري که پروردگار در اختيارش گذاشته با اينها چه بسازد. آدم روشن بين است اصلاً روشن فکران عالم اينها هستند که در کشور ما به اشتباه غرب زده را روشنفکر ميگويند. آنها في الظلمات هستند؛ کجاي فکرشان روشن است.
]زين للناس[ حالا هر فاعلي كه اغلب تفاسير آن را غير خدا ميدانند. مرحوم علامه طباطبايي که خيلي مصر است که فاعل غير خداست که چنين نفرمودهاند ولي از «والله عنده حسن المآب» ميفهميم که اين والله عنده را با تمام مسائل قبل از خودش به مقابله انداخته ]زيّن للناس حب الشهوات[ شهوات در اينجا خود پروردگار معني ميکند. موضوعهاي خواستههاي از شهوات است كه در اينجا آن متعلّقات خواستههاي انسان است. و او دوست دارد انجام بگيرد من النّساء اين يک موضوع خواستۀ انسان است «و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة پول و الخيل المسومة» مرکب و اسبها نشان دار خيلي جالب است كه خيل مسوّمه اسبهاي نشان دار است كه برگشت به پژو و پيکان و بنز و انعام چهار پايان دارد و در هر چه که بکار بگيرند.
ميخواهند از گوشتش مرتب کباب تنوري بخورند يا از لبنياتش استفاده بکنند «و الحرث» کشاورزي «ذلک» يعني همۀ اينهايي که گفتهام «متاع الحياة الدنيا» اموري است که در زندگي دنيا مورد بهره وريتان قرار ميگيرند اما هيچ چيزش ماندني نيست بالاخره يک مدتي از دستتان خواهد رفت. بالاخره وقتي مرگ پيش بيايد زن و بچهها از دست ميرود و پول هم از دست ميروند مرکبهاي نشان دار از دست ميروند چارپايان و زمين کشاورزي از دست ميروند. اگر شما اين موارد را عاقلانه بهره برداري کنيد همان زرنگي که اهل ايمان دارند، معمار زرنگ باشيد و از اين مجموعۀ ابزار انساني و حيواني و غير انساني و حيواني درست استفاده کنيد با مجموعه ابزار ميتوانيد آخرت را آباد سازيد «والله عنده حسن المآب» اما اگر بيحساب ميخواهيد از آن استفاده کنيد متاع غرور براي شما ميشود يعني در فتنه و کبر ميافتيد و اگر خواسته هايتان و متعلقاتش الهي نباشد در غرور ميافتيد.
برخورد الهي با جنس زن و برخورد الهي با فرزندان و با ثروت و با مرکب و کل خواستهها در زمينۀ متعلقات هماهنگ کردن با پروردگار مهربان عالم است. يک مورد را برايتان ميگويم در انگلستان دهۀ آخر صفر من يک روز سخنراني ميکردم چشمم به يک چهرهاي خاص افتاد. آدم وقتي تمرين در شناخت چهرهها داشته باشد نميتواند يکسان ببيند. ديدم يک نفر با کراوات و ريش کاملاً تراشيده و با يک لباس خيلي مرتب روي صندلي جلو نشسته است معلوم بود که اين بايد يک آدم ويژهاي باشد.
من که نميدانم ايراني يا افغاني است چون پاي منبر من عرب يا افغاني ميآمد مثلاً يك افغاني يک بار بعد منبر روز چهارشنبه كه تاجر فرش بود و ثروت بالايي داشت به من گفت جمعه دعوت من را قبول بکنيد.
روز جمعه ماشين فرستاد در خانۀ ما، ديدم يک خانۀ دو طبقه وسيع هم است دعاي ندبه خوانده ميشود. آنجا هم گراني بيداد ميکند يعني شما هم سوار يک تاکسي که ميشويد دو تا ايستگاه آن طرفتر پياده که ميشويد به پول الان ما سي هزار تومان ميشود يک صبحانه دادن خيلي گران در ميآيد من ديدم حدود دويست مرد و زن در اين خانه است و کسي هم دعاي ندبه ميخواند خيلي هم خوب ميخواند مردم خوبي هم هستند بعد به همه صبحانه داد و بعد از من خواست كه بيست دقيقه صحبت کنم گفت امسال که شما به مراسم دعاي ندبه آمديد سال چهلم است که من اين دعاي ندبه را در لندن برگزار ميكنم.
اين مرد افغاني شيعه در آن ملت و با آن همه ثروتش و زنان و دختران نيمه عريان را كه آدمي ببيند اگر هواي نفساني باشد همه را ميخواهد و اصلاً نميتواند به يکي از آنها قانع باشد. اما اگر کسي جهاد اکبر کرده باشد از خانه که بيرون ميآيد خيابانهاي لندن مثل معراج پيغمبر است. شب اولياء خدا است و زيبايي آنان اصلاً جلب نميکند.
جهنم را با اهلش ميبيند و نفرت پيدا ميکند بعد از منبر همان فرد کراوات قرمز كنار دست من نشست خيلي برخورد زيبايي داشت و ما دو تا همان جلسۀ اول جذب همديگر شديم فردا زودتر از همه ميآمد. يک روز هم به من گفت که من فردا نهار ميآيم چون آدرس بدهم خانۀ من را پيدا نميکني.
بعد هم فهميدم او يک آدم درس خوانده اي است و وکيل حقوقي شرکتهاي معتبر اروپايي در انگليس و هلند و در کشورهاي نزديک ماست. رفتيم خانهاش را ديدم که خودش غذا درست کرده و سفره را ميچيند به او گفتم شما ازدواج نکرديد؟ گفت: ازدواج كردم ولي همسرم امريکا است. گفتم: برمي گردد؟ گفت: نه گفتم: چرا؟
گفت: من همسرم را از ايران گرفتم با اينکه قيافه من را ميبينيد فکر ميکنيد من خيلي بي دينم. اما من به اقتضاي کارم كه در شرکتهاي انگليسي است به اين شکل هستم. ايران رفتم سالها قبل يک خانوادهاي را پيدا کردم که متدين و زن چادري هم ميخواستم با اينکه من سي سال در لندن هستم او را آوردم و خيلي هم به او دل بسته شدم در آراستگي ظاهري زيبايي و اخلاق و رفتار جامع بود چند سالي بود که با هم بوديم يک روز گفت که من از شنبه ميخواهم مانند دخترهاي انگليسي بيرون بروم يعني فرهنگ اينجا شديد جذبش کرده بود گفتم: يعني با بدن نيمه عريان گفت: بله!.
آنجا قانون اين است که اگر مرد بخواهد در برابر خواستۀ زن مقاومت کند مرد را محکوم ميکنند که دادگستري انگليس کل ثروتش را به نام زن ميکند و او را بيرون ميکند. گفت من با اينکه در کمال عشق به او بودم خيلي صحبت کردم گفت: همين است که ميگويم، گفتم: ده يا پانزده روز توي چادر و لباس بلند باش تا برويم سفارت من خودم با کمال ميل طلاقت ميدهم طلاق بگير و بعد برو. گفت اگر زن من باشي و اينجور بيرون بروي من فردا در دادگاه الهي جواب خدا را نميتوانم بدهم چون اين طور بيرون رفتن پايمال کردن زحمات همۀ انبياء و ائمه است. در حوزۀ من نبايد اين کار صورت بگيرد گفت: قبول کرد با اينکه خود ايشان هم از نظر قيافه و زندگي و هيکل و پول چيزي کم نداشت بالاخره طلاق گرفت و بعد با يکي آمريکا رفتند.
خبري از آنها ندارم بعد از آن هم ازدواج نکردم. گفتم: خدايا من بخاطر تو صبر ميکنم اين امات نفسه است اين «زين للناس حب الشهوات» است. گفت: با اينکه او را ميخواستم ديدم خدا نميخواهد من با اين باشم خيلي هم طلاقش براي من تلخ بود.
فرزند و پول هم همين است «الخيل المسومة و الأنعام» هم همين است. اين متعلقات مربوط به هواي نفس است که همۀ اينها آدم را جهنم ميبرد متعلقات زلفشان به خواستههايي گره خورده که آن خواستهها با پروردگار هماهنگ است «و الله عنده حسن المآب» کنار آن زن و بچهها و کنار آن پول و مرکب و انعام و حرث آدم عاقبت به خير ميشود «حسن المأب» پيدا ميکند اين آيه چقدر جالب است! ]والله يريد أن يتوب عليکم[ خواستۀ خدا اين است که توجه به شما داشته باشد يتوب در اينجا توبۀ اصطلاحي نيست يعني رويکرد.
]فتلقي آدم من ربه کلمات فتاب عليه[ يعني رويکرد پروردگار و خدا ارادۀ دائمي دارد «يريد» كه مضارع است. ]ان يتوب عليکم[ اين برنامۀ خدا نسبت به شما است ]و يريد الذين يتبعون الشهوات[ آنهايي که اهل هواي نفس هستند و پر از خواستههاي ضد خدا هستند. آنهايي که تابع اين گونه خواستهها هستند و دائم اراده دارند «ان تميلوا ميلاً عظيما» شما را به انحراف سنگيني دچار بکنند ولي شما را هم عين خودشان هوايي کنند و خواستههاي بي حساب و نامعقول در شما تقويت کنند. شما با بنده شدن با اين خواستههاي نامعقول به انحراف سنگيني دچار بشويد.