درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و سوم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در خطبۀ 86 نهج البلاغه سخن دربارة يك ويژگي محبوبترين عباد خدا در پيشگاه خدا است كه حضرت ميفرمايد: «فزهر مصباح الهدي في قلبه» آنچه که در اين ويژگي مهم است اينکه سبب روشن شدن چراغ هدايت در قلب آنان چه بوده يا اسباب روشن شدن چه بوده است.
قطعاً يک مسئله باعث نشده که قلب اين بزرگواران چراغ دان، چراغ هدايت خدا بشود بلكه يک سلسله ارزشها در اسلام است که آنان با اختيار و اراده خودشان و با شناخت ارزشها، آنها را به وجودشان انتقال دادهاند و آنچه كه در قرآن و در فرهنگ اهل بيت به عنوان عيب و پستي شناخته شده آنها را از درونشان پاک کردهاند و خود را پالايش کرده اند.
البته بازسازي ساختمان ارزش و تخريب پستيها کار ساده و آساني نيست. يقيناً اين بزرگواران را درگير جهاد اکبر کرده و با همۀ سختيها جهاد اکبر را تحمل کردهاند تا پيروز شده اند.
آيه اي از سورۀ آل عمران در رابطه با جهاد با دشمن است. جهاد بدني و اسلحه اي است که به اصطلاح امروز جهاد فيزيکي بوده است، ولي اين جهاد جهاد باطني و جهاد معنوي و ملکوتي است. ميفرمايد: ]کأين من نبي قاتل معه ربيون کثير[ .
کاين که از ادات کميت است. چه بسيار پيغمبراني که با تربيت شدگان جنگيدند، معلوم ميشود جنگهاي زيادي در زمان انبياء در تاريخ ثبت نشده است. خداوند در آخر سورۀ بقره ميفرمايد: که داوود جزء سربازان جنگ بين طالوت و جالوت بوده است. اما از بقيه جنگها قرآن مجيد هم سربسته ميفرمايد: ]کاين من نبي قاتل معه ربيون کثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله[ربيون به معناي تربيت شدگان مکتب توحيد هستند. که قابل قبول پروردگار بوده اند.
اين ربيون خالصانه وارد جنگ شده اند. چون قيد في سبيل الله دارد يعني آنان اهل ريا و خود نمايي، نسبت به خودشان نبودهاند براي خدا وارد جنگ يا وارد عبادت شدن است.
]فما وهنوا[ وهن به معناي ضعف است که قرآن در باب بارداري مادران اين لغت را به کار گرفته است. وهن يعني ضعف ]فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله[ آنان در اين جنگها ضربۀ مالي و ضربۀ بدني خوردهاند، که آنان در جبهه بوده سختيهاي زيادي که به آنها رسيده ]فما وهنوا لما[ اين ماي موصوله است. شامل همۀ مصائب مربوط به جنگ و مشکلات سختيها ميشود سست نشده اند، ضعيف نشده اند.علت آن هم ايمان و باورشان به قيامت بوده است.
«و ما استكانوا» زمينگير هم نشدهاند و با دشمن سازش نكردند تا زمينۀ تسلط دشمن فراهم بشود در پايان آيه پروردگار اعلام عشق و محبت به اهل صبر و استقامت ميکند.
در ميدان جهاد اکبر هم جهاد سلبي دارد كه خيلي بار آن سنگين است مثلاً بگويد من اين پول و لذت را نميخواهم، اين رابطه مقام را نميخواهم. چون اين مقام مناسب من نيست چون من اهليت آن را ندارم اين جهاد سلبي واقعاً بايد گفت مشکل است. جهاد اثباتي هم خيلي سخت است که من ارزشها را در عمل به وجود خود انتقال بدهم. يک جمله اي در مورد ارزشها و پستيها وجود مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين(ع)از پيغمبر عظيم الشأن اسلام نقل ميکنند.
پيغمبر اکرم(ع) بسيار به اين معنا اشاره داشته اند، و ميفرمودند: «انّ الله عزوجلّ جواد يحب الجود و معالي الامور» معالي يعني ارزشهايي که بلند پايه هستند. خدا عاشق ارزشها است و تمام ارزشها هم از وجود مقدس حضرت او سرچشمه گرفته است، اخلاق و صفات و اسماء او که امکان تجلي آن در حد طاقت بشريه در وجود انسان است.
دو صفت رحمت و رأفت با مبالغه در پيغمبر اکرم(ص) در يک آيه بيان شده و تجلي در وي داشته است. ]حريصٌ عليکم بالمؤمنين رئوفٌ رحيم[
انسان استعداد دارد و با اين استعداد او را خلق کردهاند ]انّي جاعل في الارض خليفة[ کلمۀ خليفه نکره است و جاعلٌ اسم فاعل است. جمله هم اسميه است که دلالت بر استمرار و دوام و ثبوت دارد. يعني مقام خلافت الهي در همۀ افراد انسان جاري است. پس هر کسي در حدّ استعداد خودش اين خلافت را داراست. خلافت از خالقيت وجود مقدس او که نيست. بلكه خلافت از اخلاق حضرت حق است از آن ارزشهايي است که تجلي افق وجود انسان است. اين استعداد ذاتي انسان است ميتواند ظرف ارزشهاي و بشود و ميتواند يک آلودگي در وجود او به وجود بياورد.
وقتي انسان چنين سيري را داشته باشد پس چراغ هدايت در قلبش روشن ميشود. حالا مراد اين زهر مصباح الهدي چيست؟ يعني عجيب عاشق راهنمايي خدا ميشود و در عشق به دلالت پروردگار؛ عاشق عمل به هدايت خدا ميشود. همچنين اين مسير پروردگار عالم که مقلب القلوب است. و دل را تغيير ميدهد به جهت محبت عجيبي است كه انسان به هدايت و اجراي زمينههاي آن پيدا ميکند چند روايت بسيار مهم دربارۀ قلب که اشاره اي به اين ارزشها و پستيها هم داشته باشد و از بهترين رواياتي که سني و شيعي بيان کرده اند.
پيغمبر اكرم(ص) ميفرمايد: «انّ لله تعالي في الارض اواني ألا و هي القلوب فاحبّها إلي الله أرقها و اصفاها و اصلبها و أرقها للأخوان و اصفاها من الذنوب و اصلبها في ذات الله» تركيب كلمات اين روايت خيلي جالب است اولاً؛ لله مقدم شده و تقدم اسم بر موضوع دلالت بر اختصاص دارد و لام ملكيت، لام اختصاص است. حضرت نميفرمايد که در آسمانها و ملکوت براي پروردگار عالم يک ظرفهايي در زمين است اين ظرفها فقط در عالم شهود است و در عالم شهود هم فقط در کرۀ زمين است و اين ظرفها هم ويژه پروردگار است. يعني کسي ديگر هر چند اعتباري هم مالک آن نميشود و به کسي اختصاص پيدا نميکند پيغمبر هشدار به شما ميدهد که حرف «ألا» در اينجا براي نشان دادن عظمت حرف حق و ارزش آن است.
ولي هشدار به شما ميدهد «و هي القلوب» اين ظرفها؛ قلبهاست که ملک اختصاصي و ظرف ويژۀ پروردگار عالم است.
حضرت ميفرمايد: «انّ لله تعالي في الارض أواني الا و هي القلوب» اين ظرفها را در اختيار کسي ديگر نبايد قرار داد. مرحوم ملاّ احمد نراقي يک کتاب شعر به نام طاقديس دارد که نتوانستهاند تمام کنند ظاهراً فرزندش بعد از ايشان اين کتاب را کامل کردند.
يک شعري دربارة قلب دارند تقريباً مفصل است که دو سه خطش در رابطۀ با همين روايت است که دل ويژۀ خداست، دست کسي ديگري نبايد بيافتد. در گرو محبت غير خدا نبايد باشد اگر بنا باشد در گرو غير خدا باشد بايد در گرو محبتهاي طبيعي مثل محبت به زن بچه باشد. رفيقش را دوست دارد. ولي اين محبتها همه بايد زير مجموعۀ محبت الله باشد؛ يعني بايد مرز بندي داشته باشد اگر بنا باشد بنابر آنچه در سورۀ توبه آمده است ]قل ان کان آبائکم و ابنائکم و اخوانکم وازواجکم و عشيرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها مساكن ترضونها احب اليکم من الله و رسوله و جهاد في سبيله[ .
محبت اين هشت قسمت فوق محبت خدا و پيغمبر و جهاد في سبيل الله قرار بگيرد که نه ديگر شما مقبول من نيستيد «فتربصوا حتي ياتي الله بامره» صبر بکنيد تا ملکوت بيايد شما را به عالم بعد انتقال بدهد ]انّ الله لا يهدي القوم الفاسقين[.
يعني اين محبتها اگر فوق محبت خدا قرار بگيرد عالم مصداق فسق ميشود. فسق لغتي است که قبل از اينکه در قرآن مطرح بشود. در زبان اعراب جاهلي جريان داشته است. عربها زماني که خرما از غلافش بيرون ميآمد ميگفتند که نخل فسق يعني اينکه ديگر وقت آن است که خرماها را جمع کنيم خرما از غلاف بيرون ميآيد. ميفرمايد: ]إنّ الله لا يهدي القوم الفاسقين[ يعني آنکه از چهارچوب انسانيت خارج شده او خودش را از هدايت محروم کرده است.
ايشان چنين سروده است:
من غلط کردم در اول بي شمار اهرمن را راه دادم در حصار
حصار در اينجا قلب است. چون اصل شعر مربوط به قلب است ايشان ميفرمايد: من نبايد اين خانه را به اهريمن و محبتهاي اهريمني ميدادم در روزگار جواني غلط زيادي کردم.
يک نظر در کار اين ويرانه کن دشمن خود را برون زين خانه کن
«فاحبها الي الله» چه قلبي پيش پروردگار عالم محبوبترين قلب است قلبي كه «أرقّها و اصفاها و اصلبها» قلبي که رقيق تر نرم تر باشد و مثل آئينه صاف باشد و از هر چيز سختي سخت تر باشد. اول ميگويد نرمترين باشد بعد صافترين و شفافترين باشد و بعد ميگويد سختترين سختترين سختها باشد.
اصلب آن کجاست «أرقها للاخوان» آنکه با مسلمانها و برادران ديني و زن و بچه و اقوام نرمترين دل باشد. اين اخواني که من معني کرده ام شامل زن و بچه هم ميشود.
در قرآن مجيد ميفرمايد: ]الي مدين اخاهم شعيبا[ شعيب برادر شماست يعني اي پيغمبر اين امت کلش برادر شما هستند. «أرقها لاخوان و اصفاها من الذنوب» پاکترين دلها از گناهان، گناهان مربوط به قلب است و آئينهترينشان «واصلبها في ذات الله» اين که در اتصال به پروردگار يعني در ايمان سختترين اجناس عالم باشند؛ که هيچ شهوتي اين دل را از پروردگار نتواند جدا کند.
بسيار پا بنديش نسبت به وجود مقدس حضرت حق سخت باشد «أرقها للأخوان» اين از ارزشهاست «واصفاها من الذنوب» از بهترين ارزشهاست «اصلبها في ذات الله» بلكه ما فوق همه ارزشهاست.