لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و دوم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در خطبه 86 نهج البلاغه ويژگي سومي را که از چهل ويژگي اميرمؤمنان(ع) براي محبوب ترين عباد خدا که مورد ياري حضرت حق هستند بيان مي‌کند اينکه که «فزهر مصباح الهدي في قلبه» زهر به معناي درخشش است. چراغ هدايت در قلب اينان درخشيد جمله را که انسان دقت مي‌کند مي‌بيند که اميرالمؤمنين قلب اين بزرگواران را چراغ دان خدا حساب کرده است.
که پروردگار نور هدايتش را و درخشش هدايتش را در اين چراغ دان قرار داده است. چکار کردند که قلب شان چراغ دان نور هدايت شد. يک داستان جالبي را جلال الدين در اين کتاب مثنوي اش نقل مي‌کند خيلي داستان قابل توجهي است حالا يا اتفاق افتاده يا تمثيل است نمي‌دانم ولي اين داستاني است که براي قلب، براي دل جنبۀ کليدي دارد.
البته همه مثنوي گرچه حکمت و علم و عرفان است که به شعر در آمده است ولي بايد عنايت داشته باشيد که مطالب قابل نقد هم در اين کتاب هست و ما کتابي که صد در صد مي‌توانيم قبول کنيم تنها کتاب خدا قرآن مجيد است و فرهنگ اصيل و ناب اهل بيت است يعني رواياتي که آدم با ابزار علمي قطعي الصدور بودنش را به دست بياورد اين دو منبع را هميشه ما بايد به عنوان ترازو در شناخت حق بودن و غير حق بودن مطالب ديگران به کار بگيريم.
سوره مبارک زمر راهنمايي جالبي در اين زمينه دارد ]فبشر عباد * الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم أولوا الألباب[  اهل هدايت و خردمندان هميشه تابع نيکوترين قول هستند. حالا مي‌خواهد اين نيکوترين قول آسماني باشد يا مي‌خواهد در فرهنگ بشري باشد بالاخره پروردگار عالم رضايت به تعطيل عقل که نداده است که فرموده باشد حالا با قرآن و با روايات اهل بيت شما ديگر توليد نداشته باشيد.
بالاخره بشر استعداد توليد علم دارد هم در جهت مادي و هم در جهت معنوي. حالا ما که خيلي با جهات ماديش سر و کار نداريم ولي با جهات معنوي که سر و کار داريم در شرق و غرب کتاب‌هاي زيادي نوشته شده است که در اين کتاب‌ها مطالب خيلي خوبي هم به دست مي‌آيد که با اين دو ترازو وقتي ميزان گيري و معيارگيري مي‌شود انسان مي‌بيند حرف‌هاي متين و خوبي است. حالا شما اين چهار کتاب امثال الحکم دهخدا را اگر ببينيد يا ضرب المثل‌هايي که در غير زبان فارسي است مثل زبان عربي و ديگر زبان‌ها مي‌بينيد که بخش بسيار مهمي از اين ضرب المثل‌ها واقعاً حکمت است. اين ضرب المثل ايراني از کوزه همان برون تراود که در اوست. که با آيۀ شريفه ]قل کلٌّ يعمل علي شاکلته[  چقدر نزديک است. اين کتاب مثنوي از اول تا آخرش هم مطالب قابل قبول و هم مطالب قابل نقد دارد.
ايشان مي‌گويد که يک حاکمي دو دسته نقاش هنرمند رومي و چيني را دعوت کرد و آن سالن حکومتي را به ايشان نشان داد گفت من اين ديوار شرق و غرب سالن را که صاف است و بسته است و پنجره ندارد و رفت و آمد هم نمي‌شود دلم مي‌خواهد شما با نقشهايي زيبا آراسته بکنيد نقاشان هنرمند چيني و نقاشان هنرمند رومي گفتن عيبي ندارد.
نقاشان رومي آن چوب بستي که زدند براي نقاشي کردن از بالاي ديوار تا پائين يک پرده جلوي چوب بست کشيدند که کارشان پيدا نباشد و رفت و آمد در محل کارشان نباشد نقاشان چيني هم فقط چوب بست زدند گفتند مشكلي نيست حالا کسي مي‌خواهد، کار ما را ببيند.
مدتي زياد طول کشيد تا نقاشهاي چيني زيباترين نقش را به اين ديوار کشيدند چوب بستها را جمع کردند کار را تحويل دادند حاکم به نقاشان رومي گفت شما کي کارتان را تحويل مي‌دهيد گفتند: ما هم امروز تحويل مي‌دهيم وقتي چوب بستها را جمع کردند پرده را برداشتند ديدند که تمام نقش نقاشان چيني عيناً افتاده روي اين ديوار حاكم خيلي تعجب کرد پرسيد چه کار کرديد؟ گفتند: ما اين يک سالي که پشت پرده داشتيم کار مي‌کرديم ديوار را صيقل مي‌داديم حالا با موادي که داشتيم با رنگي که داشتيم.
به قدري زيبا صيقل داده بودند و هنرمندانه که تقريباً شبيه آئينه شده بود تمام نقاشي چيني‌ها در آن منعکس شده بود با زر وبرق بيشتر و جلال الدين اينجا نتيجه گيري مي‌کند.
دلت را صيقلي بده تا هر نقشي از نقوش عالم معنا و نقوش زنده در دلت منعکس بشود و صيقلي دادن دل به اين است که واقعا آدم بعد از شناختن رذائل اخلاقي دل را پاک بکند و صيقلي بده يعني به جايي دل برسد که فقط ظرف پنج حقيقت بشود طبق آيۀ 177 سورۀ بقره که البته در اين آيه 15 مسئلۀ اعتقادي و اخلاقي و عملي مطرح است و به نظر بعضي از محققين آيۀ 177 سوره بقره ]ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من ءامن بالله[ اسلام پروردگار است چون اسلام داراي سه بعد است.
بسيط نيست يعني دين يک حقيقت مرکبه است فقط اعتقاد نيست فقط محبت خالي نيست يک بخش دين اعتقادات يعني ربط قلب به متعلقات معنوي است، يک بخشش اخلاق است که در اخلاق هم دو بحث پيرايش و آرايش مطرح است.
پيرايش يعني تمام آلودگي‌ها را از قلب بيرون كند. آرايش هم دل را به حسنات اخلاقي آراسته کردن و بخش ديگرش هم بخش حرکت عمل جهاد و کوشش است. که آيۀ شريفه حاوي هر سه بخش است البته بصورت تلگرافي و مجمل است.
دل با اين پنج منبع به صورت باور نه به صورت علم، خيلي چيزها را به دست مي‌آورد. انيشتن هم مي‌دانست عالم خدا دارد، نيوتن هم مي‌دانست که عالم خدا دارد مقالات زيبايي اينها دربارۀ خدا دارند، من ديده ام مقالاتشان را يک کتابي هم قبل از انقلاب چاب شد به نام اثبات وجود خدا از طريق عالم طبيعت يعني 40 دانشمند هر کدام رشتۀ تخصصي خودشان را يک مقالۀ علمي نوشته اند براي اين که برسانند نمي‌شود با اين حيثيتِ عالَمْ کارگردان عالمي نداشته باشد.
همۀ اين چهل نفر عالم به خدا بوده اند نه عامل به دستورات خدا يعني 39 نفرشان مسيحي بود يکي از آنان مسلمان بود که حالا آن مسلمانش را من خيلي نمي‌شناختم ولي اين 39 نفر از علماي اروپا و امريکا بوده و مسيحي بودند و مردند.
علم باعث حرکت نيست ايمان و عشق است که باعث حرکت است يک راه تسويه دل يعني يک رشته اش اين است ايمان به خدا، ايمان به قيامت، ايمان به فرشتگان، ايمان به کتاب و ايمان به انبياء خدا ]و لکن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النّبين[  ممکن است کسي از شما بپرسد ايمان به فرشتگان به چه درد ما مي‌خورد اگر ما فرشتگان را باور بکنيم حداقل ما دو طايفه فرشته داريم که مأمور ما هستند يکي کرام کاتبين يکي اگر دو نفر باشند رقيب و عتيد، اگر يک نفر باشند عتيد صفت رقيب مي‌شود ولي يک عده اي اينها را دو نفر گرفته اند.
مي بينيد آدم باور داشته باشد ]ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد[  اصلاً براي زبان تنها دو تا فرشته را خدا مأمورکرده اگر آدم باور داشته باشد اگر من حالا کلمه اي که از دهنم در مي‌آيد مي‌نويسند پروندۀ تکميليش را قيامت به پروردگار ارائه مي‌دهند خوب زبان کنترل مي‌شود.
من يک دوستي داشتم که در همين قبرستان ابوحسين دفن است نزديک بابا کاظم حافظ قرآن و آن رسولي که در عزاداري سيد الشهداء و گريه کردن حرف اول مي‌زد، معروف به رسول ترکه، من او را ديده بودم حدود 90 سالش بود که از دنيا رفت، من بيست سال از عمرم را با ايشان بودم تا مي‌آمد يک حرفي بزند اول يکه مي‌خورد و حالتش عوض مي‌شد انگار حرف را در عقلش شروع مي‌کرد و ارزيابي کردن بالاخره هم خودش را که وادار مي‌کرد چيزي بگويد، به ماها و هر شنونده اي اعلام مي‌کرد مي‌گفت مي‌دانم آن كلامي که مي‌خواهم بگويم همين الان پايم مي‌نويسند يعني من اين حرف را کاملاً سنجيده ام پخته ام.
من اين بيست سالي که با او بوده ام اصلاً حرف ناباب از او نشنيده ام غيبت کسي را نشنيده ام حرف پست از او نشنيده ام، اگر هم يک وقت شوخي مي‌کرد خيلي چهار چوبي زيبايي داشت. شوخي هايش هم در همين حدود مسائل ديني و مذهبي بود ولي نشان مي‌داد واقعاً که رقيب و عتيد را باور کرده بود.
]ان عليکم لحافظين * کراماً کاتبين * يعلمون ما تفعلون[  آنها اصل علمشان کارکردهاي شماست علمشان حرکات شماست.
بايد گفت: ثمره اش اين است که آدم به اين دو تا ديکته نويس زندگي، انشاء خيلي زيبا مي‌دهد قلم دست آنهاست، پرونده پيش آنهاست، ما بايد املاء کنيم، آنها بنويسند حالا يا با زبانمان يا با عملمان ثمرۀ ايمان به خدا و قيامت، قرآن، انبياء خدا که ديگر معلوم است حالا يک زير مجموعۀ مثبتي هم است محبت به فرزند محبت به زن و بچه محبت به مال، اين محبت‌ها وقتي زير مجموعۀ آن ايمان قرار بگيرد انسان را دچار خطا و فساد و تسليم گناه نمي‌کند يعني اگر آدم به زن و بچه و مال محبت بورزد خدا قبول دارد اين محبت را. ]زين للناس حبّ الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذّهب و الفضّة و الخيل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلک متاع الحياة الدنيا[  زين حب الشوات درست است فعل زين مجهول است يک مقدار آدم دقت بکند فاعلش پروردگار است که اين محبتها را در دل ما تحقق و زينت و آرايش مي‌دهد.
ولي اين محبتها بايد مرز داشته باشند يعني محبت تا جايي که من را از خواسته خدا و پيغمبر و ائمه و انسانيت خارج نکند من مرزبنديها و حدود الهي را لگد مال نکنم.
دانشمندان ما مثل مرحوم کليني و مرحوم فيض و ديگران بخصوص مرحوم مجلسي در اين زمينه باب بندي کرده اند اما رجوع به کتب اخلاقي بخصوص جامع السعادات مرحوم نراقي.
مرحوم آخوند ملا علي همداني براي خودم نقل کرده اند مي‌فرمودند: سيد مهدي بحرالعلوم که از برجسته ترين علماي شيعه بوده و در نسلشان عموزادۀ پدر بزرگ آيت الله العظمي بروجردي بوده و شاگرد شيخ جعفر کاشف الغطاء و وحيد بهبهاني بوده ايشان مي‌فرمود:
وقتي اولين بار جامع السعادات نجف رفت و بحرالعلوم ديد گفت من در اسلام در اخلاق بهتر از اين کتاب نديدم رذائل را آنجا بايد شناسايي کرد وخود را درمان کرد اگر آدم دچارش است که اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: طبيب تو در اين زمينه خودت هستي خودت بايد خودت را علاج بکني دل وقتي که خانۀ ايمان به اين پنج حقيقت شد پرده‌هاي تاريکش هم مثل رياء، بخل، حسد، حرص و کينه کنار رفت همه چيز درست مي‌شود.
يک روزي كسي در نجف به استادش مي‌گويد درس برايم نورانيت ندارد دلسردم، شاد نيستم شما درس مي‌دهيد ولي من نوري در اين درس نمي‌بينم شما خوب درس مي‌دهيد من نمي‌فهمم.
استاد مي‌گويد رفيقي يا قوم يا خويشي در نجف داري که حالا هم سن تو باشد و در درس شرکت بکند؟ مي‌گويد: بله ايشان مي‌گويد: نسبت به او کينه داري؟ مي‌گويد: احساس مي‌کنم. ايشان مي‌فرمايد: دلت را صاف كن تا نور علم را ببيني. مي‌گويد: چه کار کنم؟ مي‌گويد: نسبت به او تواضع کن وقتي درس تمام شد تو زودتر برو کفشش را جفت کن.
 

برچسب ها :