درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سیام
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
اميرالمؤمنين علي(ع) در خطبة 86 نهج البلاغه؛ يكي از ويژگيهاي عباد واقعي خدا را درخشيدن چراغ هدايت در قلب آنان ميداند و ميفرمايد: «فزهر المصباح الهدي في قلبه». قلب از نگاه قرآن مجيد و ائمه طاهرين (عليهمالسلام) به منزلۀ يک خزانه است که هر چه انسان با اختيار از مواد مثبت و منفي با اين قلب وارد كند، خداوند مهربان هم بعد از شايستگي انسان فيوضاتش را در اين خزينه قرار ميدهد.
امام صادق(ع) در اين زمينه ميفرمايد:
قلب محتويات خود را به تمام اعضاء و جوارح پخش ميکند. به عبارت ديگر حضرت اعضاء و جوارح را لشکر مصرف کنندۀ محتويات قلب ميداند.
وقتي قلب صيقل پيدا کرد و در باطن تبديل به آئينه شد، ميتواند حقايق پشت پرده را در خود منعکس کند و انسان به اکمل ايمان برسد. و به فرمودۀ امام زين العابدين(ع) به اکمل يقين برسد شما اصحاب کهف را در سورۀ مبارکۀ کهف ببينيد يک مطلب خيلي مهمي که خدا دربارة آنها ميگويد که همان بيان اميرالمؤمنين در اول خطبۀ 86 است «انّ من احبّ عبادالله اليه عبداً اعانه الله علي نفسه» آنان در برابر مقام و پول و محيط و فساد خلاف جواب ندادند و از وجود خودشان رد کردند تا نهايت كوششان به بار رسيد.
]انّهم فتيهٌ آمنوا بربهم و زدناهم هدي[ هم نميگويد، آمنوا بالله ميفرمايد: ]انّهم فتيهٌ[ آنان جوانمردان بودند نه جوانان. معاويه از امام حسن مجتبي(ع) معني جوانمردي را پرسيد حضرت سه نكته را براي او بيان ميفرمايد:
«شحّ الرجل علي دينه» حضرت فرمود: جوانمرد به کسي ميگويند که وجود او نسبت به دينش پر از بخل باشد، يعني هر معامله گري آمد به خريدن دينش بخيل در فروش دين باشد. دين فروش نباشد، حافظ و نگه دار دين باشد. گرچه تهديد به مرگ شده باشد. مانند ميثم تمار، رشيد هجري و عمرو بن حمق الخزاعي و حجربن عدي، هيچکدام در ميدان جنگ شهيد نشدند. هيچ كسي در حق اينها نگفته است كه آنان به آيۀ ]و لا تلقوا بايديکم الي التهلکه[ عمل نکردند اولاً آيه در ذيل آيات انفاق براي جهاد است؛ يعني بخل در جهاد براي رزمندگان نکنيد که اگر جنگ شکست بخورد دشمن برا شما مسلط ميشود و شما با دست خودتان خودتان را هلاک ميکنيد.
بزرگان شيعه كه مجتهدين ردۀ اول بودند به امثال ميثم و حجربن عدي ايراد نگرفتند. آنان در راه حفظ ايمان به شهادت رسيدند و نسبت به دينشان واقعاً بخيل ترين بخيلها بودند.
«شحّ الرّجل علي دينه و اصلاحه ماله» جوانمرد آن است که گذشت کند و هر چه شاخۀ حرام در مالش است همه را بچيند. «و قيامه بالحقوق» جوانمرد آن است که هر حقي از کسي بر عهده اوست آن را ادا کند.
«انّهم فتيه آمنوا بربهم» آنان جوانمرد بودند كه در کلاس ايمان پروردگار شركت كردند ظرايف خيلي زيبايي در اين گنج عرشي يعني کلمۀ رب است. «و زدناهم هدي» آنان، کلاس ايمان را طي کردند و بعد خدا هم به هدايت آنها افزود.
هدايت مربوط به قلبشان است کاري به چشم و گوش و دست پوست و اسکلت ندارد ميگويند با اين رياضتهاي شرعيه کاملاً ميتوان دل را تبديل به آئينه کرد. سالک الي الله هم زير چتر ياري پروردگار با دل کار ميکند.
پيغمبر اكرم(ع)ميفرمايد: دل در دست پروردگار است به همين خاطر از اسامي وجود مقدس حق؛ مقلب القلوب است که در دعاها هم يا مقلب القلوب آمده است. دل در دست اوست. در سورۀ مبارکۀ انفال هم مطلب جالبي هم در مورد قلب دارد كه ميفرمايد: ]و اعلموا أن الله يحول بين المرء و قلبه[ آنجا که خدا وارد عمل بشود دل ميشود دل اميرالمؤمنين، كه ميفرمايد: دل فاطمه زهرا، دل ابراهيم، دل موسي، دل مادر موسي ميشود و قلب کمّلين از اولياي خدا گيرندگي آن قوي ميشود. براي گرفتن فيوضات هم به فرمودۀ پيغمبر اسلام(ص) که فرمودند:
قلب دو تا چشم دارد: چشمي براي ديدن حقايق باز ميشود كه عربي از اميرالمؤمنين پرسيد: آيا پروردگارت را ديدهاي؟ حضرت فرمودند:
«ما كنت اعبد ربّا لم اره» من خداي نديده را چگونه عبادت کنم؛ يعني يک مجهول را من عبادت نميکنم ولي روايات ميگويند نه با مشاهدۀ چشم سر بلکه با چشم قلب.
«فزهر مصباح الهدي في قلبه» بايد دنبال آن قلب گشت در هر قلبي مصباح الهدي درخشش پيدا نميکند خيلي از قلبها هم «طبع الله علي قلوبهم» که به کيفر کبر و غرور و جنايت و ظلم و ]من ابدي صفحته للحق هلك[ براي خدا گردن کشيده، خدا هم در قلبش را ميبندد و کيفر ميدهد.
در ابتدا پروردگار وارد طبع قلب نميشود، چون ورود ابتدايي ظلم است کسي که واقعاً کاري نکرده و مستحقق کيفر و عقابي نيست چرا پروردگار عقاب کند پروردگار عالم ميفرمايد: ]ما کنّا بمعذّبين حتي نبعث رسولا[ ما وارد عذاب نميشويم نسبت به مردم مگر اينکه رسولي را به سوي آنها بفرستيم و به آنها اتمام حجت بکنيم. کيفر بدون جرم از نظر حکمت قبيح است و بر پروردگار عالم قبيح روا نيست؛ چون نقص ندارد. کامل بي نهايت کاري که ميکند بر اساس حکمت و عدل و با حساب فضل و احسان مواردش در مخلوقات فرق ميکند.
در دعاي افتتاح ميخوانيم «أيقنت أنك ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبين في موضع النکال و النقمة» .
وقتي پروردگار حس ميکند بنده اش در راه خدا براي پاک ماندن سختي ميکشد و ميخواهد خطر را از قلبش رد بکند چون لطمة تمام امور منفي نخست به قلب است. اينها را واقعاً بايد غنيمت دانست. روانشناسان امروز به اين نکات نرسيده اند. حضرت باقر(ع) ميفرمايد: اولين گناه و خطا در چشم يا زبان يا گوش يا دست يا ساير اعضاء که پيدا ميشود بر روي قلب يک نقطۀ سياه پديد ميآيد و ادامه که پيدا ميکند اين نقطه بزرگتر ميشود تا اينکه تبديل به سياهي دل ميشود و دل دچار قساوت قلب ميشود پس صاحب اين قلب، گناه را گناه نميداند آنقدر انحراف فکري قوي ميشود که پروردگار ميفرمايد:
]قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا[ اخسرين افعل التفضيل است خسارت با کلمۀ ضرر فرق ميکند. خسارت يعني همۀ سرمايههاي وجودي را از دست دادند و چيزي از خود باقي نگذاشتهاند. آنان چه کساني هستند ]الذين ضلّ سعيهم في الحيوة الدنيا و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا[ اين انحراف فکري و قساوت قلب چقدر شديد است همه كارهاي زشتشان را واقعاً خوب ميبينند.