درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هفتم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
قرآن مجيد قيد سلامت و قيد مرض را براي قلب استعمال کرده. در آيه شريفه ميخوانيم در سوره مبارکة بقره ]في قلوبهم مرض[ البته کلمه مرض را ملاحظه ميکنيد، نکره ذکر کرده که نکره بودن مرض دليل بر شدت و اوج بيماري است. ملاحظه هم کرديد فساد عملي و فساد اخلاقي منافقين را در آيات اوائل سورة بقره، که نقل ميکند جاسوسي هايشان را، مسخره کردن اهل ايمان را، خلوت کردن با رؤساي فاسدشان را که از آنها تعبير به شياطين ميکند. سبک مغز دانستن اهل ايمان را بعد از بيان اين مسائل علتش را بيماري قلب آنها ميداند. ]في قلوبهم مرض[ که آراء و افکار و اعمالشان، کردار و منششان همه و همه محصول بيماري قلبشان است. حالا اين قلب بيماري حسد دارد، ]ام يحسدون الناس علي ماآتاهم الله من فضله[ يا بيماري کبر دارد که اينها را در مقابل هر حقي وادار به موضع گيري کرده «من ابدي صفحته للحق هلك» به خاطر بيماري قلب يا نه آن بخل جامع دارد که هم نسبت به خير خودشان بخيلند، چنانچه از موسي بن جعفر(ع) نقل شده که حضرت ميفرمايد: بخيل کسي است که نسبت به فرائض الله بخل بورزد و نه خودش عمل بکند و نه دلش بخواهد که ديگران عمل بکند، ]ولايحض علي طعام المسکين[ اهل تشويق ديگران به کار خير نيستند. هر فکر و هر راي و عمل و اخلاق غلطي صريحا در قرآن مجيد به قلب بيمار نسبت داده است. سلامت هم به قلب نسبت ميدهد، يعني سلامت را با صفت مشبهه سليم. ]إلا من اتي الله بقلب سليم[ يعني دلي که سلامت برايش هميشه و دائمي است. آن کسي که چنين قلبي را براي خودش با عبادت و ايمان و يقين و با تکيه بر حقايق الهيه فراهم کرده است، يک چنين شخصي با چنين سرمايهاي آراء درستي دارد، افکار صحيحي دارد، اعمال و اخلاق درستي دارد، که حالا اوج اين مسائل را شما در کنار قلب سليم در آيات مربوط به وجود مبارک حضرت ابراهيم ميبينيد جهان بيني ابراهيم، انديشه پاک او که متحرک خدا ميتواند باشد. متحرک محرک دارد. ]قال لااحب الافلين[ چرا غروب کرد؟ پس غروب دهنده دارد، پس من نميتوانم ستاره و ماه و خورشيد را رب خودم بگيرم. اين مال همان قلب سالمش است که باعث شده نگاهش به هستي و صاحب هستي نگاه درستي باشد. يا آن چه که زبانش بيان ميکند، که در قرآن مجيد ميفرمايد: آن چه که درباره من ميگويند من نيستم، مگر آني که مخلصين در عبادت ميگويند. اخلاص مال قلب است. مخلصين يعني آنهايي که دلشان از هر آلودگي و حجابي آزاد است. در هر صورت بر مبناي اين دو ديدگاه قرآن نسبت به قلب، قلب سليم و قلب مريض است، که من آيات و رواياتي را در هر دو قسمت انتخاب کردم، خيلي آيات و روايات قابل دقتي است. فکر کنم در حدي شعاع و اوصاف و ويژگيهاي قلب مثبت يا يک قلب ملکوتي و الهي را عرض کردم. اما رواياتش را نخواندم. اول آيات مربوط به قلب مثبت را خواندم. حالا آيات مربوط به قلب منفي را ميخوانم. البته نه همه آيات را که براي نمونه خودتان ميتوانيد براساس اين نمونه بقيه آيات را هم ملاحظه بفرماييد.
اين يکي از آيات راهبردي و کاربردي قرآن است، مخصوصا براي ما که نسبت ميدهند در لباس پيامبر(ص) به سر ميبريم. البته در حقيقت در اين نسبت ميخواهند بگويند ما مبلغ همان اسلامي هستيم که پيامبر مبلغش بوده. سوره مبارکه آل عمران آيه 159 «ولو کنت فظّاً غليظ القلب لأنفضّوا من حولک» اينجا دو لغت آمده. «فظّ» به معني درشت خو، يعني آدمي که اخلاق سنگين ودفع کنندهاي دارد. در مقابل نرم خويي که حوزه جاذبه است. «فظّ» حوزه دافعه است که خداوند به پيامبر اکرم(ص) ميگويد: تو اين حوزه را نداري، غليظ هم يعني سخت، سنگدلي، يعني قلبي که اثربردار نيست، منفعل نميشود، تحت تاثير قرار نميگيرد، مرده را ميبيند، زنده را ميبيند. اشک يتيم را ميبيند، فرد مستحق را ميبيند، گرفتار را ميبيند، بي تفاوت است. رسول خدا(ص) در اين دو آيه از نظر مفهوم مخالفش هم يک انساني معرفي شده که داراي حوزة جاذبه قوي اخلاقي است که يک مبلغ اسلامي، يکي از اصولي که بايد دارا باشد، همين است، يعني داراي يک جاذبة قوي باشد و اصل ديگر هم اين که قلبش تاثّربردار باشد، اثرگير باشد، حالت انفعالي در برابر جريانات برايش باشد، براي مردم دلش بسوزد، براي يتيم دغدغه داشته باشد، براي زن و بچه اش دغدغه داشته باشد، شما ببينيد ابراهيم(ع) در دعاهايي که خداوند در سورة بقره و سورة ابراهيم نقل ميکند دلش نسبت به نسلش تا قيامت و مردم يک دل منفعلي بوده، يعني ناراحت بود، دلش ميخواست براي کل نسلش و براي مردم تمام وسائل رفاه دنيا و عيش راضيه در آخرت فراهم باشد. ميبينيد در سوره بقره وقتي چندهزار سال بعد از خودش را نگاه ميکند که بالاخره يک روز کنار خانه کعبه اين جا شهري ميشود و محل زندگي ميشود به پروردگار عالم ميگويد ]وارزق اهله من الثمرات[ اين معلوم ميشود که صاحبش قلبي داشته که حتي براي آيندگان دلسوز بوده که ميخواهد دنياي آيندگان آباد باشد. که البته ميگويد ]من آمن منهم بالله و اليوم الآخر[ مقيد ميکند اين ثمرات را به من آمن، يعني به نظر خودش براي کفار ديگر خير نبايد بخواهم، ولي خداوند به او تعليم ميدهد در اموري که مربوط به رحمانيت من است ]و من کفر فامتعه قليلا[ آن کسي هم که کافر است بگذار سر سفره من باشد، او هم از دنيا بهره مند بشود. لذا ميبينيد اين وهابي هايي که جدا از مسيحيان و يهوديان بدترند به دعاي ابراهيم در شهر مکه و منطقه غرق در انواع ثمرات هستند. خداوند ميگويد من محبتم به مردم بيش از توست،. محبتم و سفرهام گسترده است و فقط براي اهل ايمان نيست. اما در قيامت «ثم اضطره الي عذاب النار» کافر را به خاطر کفرش من به عذاب جهنم ميکشانم. اما تا در اين دنياست نه بگذار او هم سر اين سفره بنشيند، اين يک دعاست، دو تا دعا هم دارد براي نسلش، يکي در سوره ابراهيم است. ]رب اجعلني مقيم الصلاة ومن ذريتي[ خدايا من نماز را براي ذريه ام ميخواهم، يعني ناراحت است براي نسلش، نسلي که نميبيند آنها را، نسلي که با آنها برخورد نخواهد داشت در دنيا، نسلي که در آينده براي او به وجود ميآيد، ميگويد: خدايا من نسل نمازگزار ميخواهم، معلوم ميشود که قلب خيلي قلب نرمي است، قلب باعاطفه با محبت و قلب اثرگيري است. نميخواهد خودش تنها دنيا و آخرت نصيبش بشود. ميخواهد نصيب ديگران هم بشود. ]ربنا واجعلنا مسلمين لک ومن ذريتنا امة مسلمة لک[ آنجايي که ميگويد که رسول خدا ميفرمايد: من محصول دعاي ابراهيم هستم، آنجايي که گفت ]ربنا وابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتک ويعلمهم الکتاب والحکمة ويزکيهم[ که فقط در اين آيه يزکيهم آخر ذکر شده. آيات ديگر بعث و يزکيهم وسط آيات ذکر شده، اين قلب نرم و با محبت است، قلب با عاطفه است، اشتباه هم نکنيد با قلب پدر و مادرهايي که بي دين هستند و احساس ميكنيد اينها عاشق بچههايشان هستند، در حالي كه اينها عاشق بدن و شکل بچههايشان هستند، اگر واقعا يک قلب درستي داشتند در کنار اينها بچهها دوزخي نميشدند، اصلا کاري ميکنند که بچهها بي دين بار بيايند، مخالف با دين بار بيايند، مخالف با روحانيت بار بيايند، پس اينها صاحب قلب نرم نيستند، اينها صاحب قلب خشن هستند، يعني اگر کسي بتواند اين گونه پدران و مادران يا رهبراني که ]و احلّوا قومهم دار البوار[ است، اخلاقشان آنها را بيدار بکند ميفهمند عجب قلب خطرناکي نسبت به زن و فرزند و نسبت به مردم دارند. اين يک آيه.
ببينيد پيامبر(ص) مقام اول مخلوق بودنشان را در اين روايت ميگويند. ابراهيم(ع) تحقق ظاهري اين مقام را از خدا خواسته که نکند مثلا جامعه جهاني به خاطر گناهانشان و معاصيشان محروم از ايشان بشوند، از خدا ميخواهد اين مسئله را ظهور بدهد حتما.
اما سوره بقره آيه 7. ] ختم الله علي قلوبهم[ دل وقتي بيمار ميشود و دچار بيماريهاي رذائل همچون کبر و حسد و غرور و ريا ميگردد. اگر آدم در مقام معالجه برنيايد و بخصوص که نخواهد معالجه بشود و اعمال و اخلاقش را براساس آن امراض ادامه بدهد يک عذاب دنيايي دارد، تداوم اين روش و منش براساس قلب بيماري که اين عذاب همين ]ختم الله علي قلوبهم[ است. يعني اين زمينة ختم بر قلب را خود گناهکار فراهم ميکند. يعني به جايي ميرسد که در هر صورت علني با خدا مخالف ميشود و ميگويد نميخواهم خدا را، و نميخواهم پيامبر را. ]ختم الله علي قلوبهم[ يعني اينکه دلت مرا نميخواهد من هم خودم را در دل تو قرار نميدهم، دلت پيامبر را نميخواهد، من ديگر به اين دل کار ندارم، در اين دل به روي خدا و به روي حقايق بسته شده و باز هم نميشود، يعني ديديد که قرآن مجيد ماضي استمراري زياد دارد، ميگويد عذاب ميکنم اينان را «بماکانوا يفعلون» چون تا لحظة آخر عمر در گناه دست و پا ميزدند و نخواستند خودشان را معالجه بکنند. والا اگر بنا به معالجه بود تمام زمينههاي معالجه وجود داشت.
يک قطعه زيبايي را من در کتابي ديدم که بسيار مفيد است و به مردم هم انتقال داده بشود خيلي خوب است. که شيخ بهايي ميفرمايد: پدرم در حال احتضار و در حال مردن برگشت به ما و ديگر بچههايش گفت: من تمام وصيتم متمرکز در سه وصيت است، يعني سه تا سفارش به شما ميکنم، سفارش اولم اين است ]اِنّ اکرمکم عندالله اتقاکم[ شما بچههاي من بدانيد گرامي ترين انسانها نزد خدا باتقوا ترينشان است. اين سفارش اولم است. سفارش دوم هم به شما فرزندانم اين است. ]تلک الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض ولافسادا[ خيلي آيه جالبي است. آخرت براي کساني است که دچار اخلاق فرعوني نباشند. حالا در هر لباسي که ميخواهند باشند. دچار اخلاق فرعوني نباشند.
زماني که ميرزاي شيرازي از دنيا رفت. مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري ميفرمودند من و ميرزاحسين نائيني که از او تعبير ميکنند به پيامبر اصول با مرحوم نائيني دوتايي، صبح بعد از مرگ ميرزا آمديم در خانه سيدمحمد فشارکي استادمان، ايشان آمد دم در. گفتيم آقا ما دوتا را مجتهد ميدانيد. فرمود: يقينا. گفتيم حکمنا به اينکه حضرت عالي اعلم علماي شيعه هستي و مرجعيت شيعه را قبول بکن، گفت: استاد دو دستش را گذاشت به دو طرف در و با اشک چشم گفت «تلک الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض و لافسادا والعاقبة للمتقين» که در را بست و رفت، بعدا ًبه ايشان گفتند: چرا نپذيرفتي مرجعيت را، گفت قدرت مديريت نداشتم، اگر قبول ميکردم خرابکاري ميشد، فساد ميشد.
وصيت سومي هم که به ما کرد اين آيه بود. ]وهم يصطرخون فيها ربنا اخرجنا نعمل صالحاً غير الذي کنا نعمل[ پدرمان براي ما اين آيه را خواند که روز قيامت اهل دوزخ دائما ناله دارند و به پروردگار عالم ميگويند، ما را از جهنم بيرون بياور. قول ميدهيم همه روش و اعمال و منش مان را عوض کنيم، اما پروردگار به آنها جواب ميدهد ]اولم نعمرکم مايتذکر فيه من تذکر[ به مقداري که کسي بيدار بشود و معالجه بشود به شما عمر ندادم. اگر کسي بخواهد معالجه بشود در دنيا قابل علاج است. اگر معالجه نکرد خودش را آن وقت مصداق ]ختم الله علي قلوبهم[ ميشود.
آيه بعد با يک لحن ديگر و لفظ ديگر همين ]ختم الله علي قلوبهم[ را ميگويد ]ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا[ اگر اين ذکر را به معني قرآن بگيريم که ميشود ]إنا نحن نزلنا الذکر[ اگر به معناي اهل بيت بگيريم که امام باقر(ع) ميفرمايد: ما (ذکريم). اگر به معناي توجه باطني به پروردگار عالم در همه امور بگيريم خيليها هستند توجهشان دائمي است. ميخواهند حرف بزنند ياد خدا را دارند و حرف را براساس ياد خدا ميزنند يا خدا را هميشه حاضر خودشان ميبينند، گناه چشم نميکنند. گناه گوش نميکنند و خوب است معني عامش را بگيريد که ذکر يعني قرآن و يعني اهل بيت، يعني توجه به پروردگار، وقتي به پيامبر ميگويد از هيچ چيز اينطور آدمها پيروي نکن، که من جريمهشان کردم، جريمهشان هم اين است «اغفلنا قلبه عن ذکرنا» اصلاً کاري به کار من ندارد، کاري به کار قرآن ندارد، کاري به کار پيامبر و ائمه طاهرين (عليهمالسلام) ندارد. «واتبع هواه» اين قلب غافل که غفلتش چون به خدا نسبت داده شده ميشود جريمه، جريمه اش هم مال تداوم گناه است که نخواسته خودش را معالجه بکند.
ـ شما علما مصداق اهل الذکر هستيد. الان اگر کسي پرسش ديني و مشکل ديني دارد، ائمه (عليهمالسلام) هم نيستند، به حضرت عالي مراجعه کنند، شما اهل ذکر ميشويد كه معناي عامتري دارد. ما ذکريم، از باب زيد عدل است.
توبه آيه 117. ]يزيغ قلوب فريق منهم[ اين هم باز عذاب است که قلب، انحراف پيدا کرده، يعني به جاي اينکه به طرف پروردگار جهت گيري بکند، به جانب خير جهتگيري بکند، منحرف شده و قبلهاش شيطان و هواي نفس و پول و شهوت شده، قبله اش شده زن، اين انحراف قلبي است.
آيه بعد سوره زمر است، اين هم از آيات عجيب است، پناه به خدا که کسي داستان زندگيش به اين نقطه منتهي بشود. ]اذا ذکر الله وحده اشمازّت قلوب الذين لايومنون بالاخرة[ آية شريفه ميگويد آن کسي که اهل آخرت است و باور کرده آخرت را، هيچ وقت از شنيدن اسم پروردگار، وحدانيت پروردگار و محبوب ازل و ابد نفرت پيدا نميکند، معلوم ميشود باور کردن آخرت، خيلي کاربرد دارد، که اين باور آخرت ولو آخرت را آدم اجمالا بداند، تفصيلا هم نداند، باور داشته باشد بعد از مرگ آن دنياي واقعي و حقيقي شروع ميشود. اسم محبوب را که ميشنود غرق در نشاط ميشود، چون مالک يوم الدين است، چون مالک پاداش است، چون اکرم الاکرمين است، چون ارحم الراحمين است، ولي آن کسي که به قول اميرالمومنين(ع) نهايت هستي را همين دنيا ميداند، از آن چه که بيرون از اين دنياست و فوق اين دنياست متنفر است.
«واذا ذکر الذين من دونه» اما وقتي که حرف غيرخدا پيش ميآيد، براي آن کسي که آخرت را باور ندارد، به او ميگويند صندلي ميخواهم به تو بدهم، پول ميخواهم به تو بدهم، زمينه اعمال شهوات برايت فراهم شده، «اذاهم يستبشرون» با اينکه از باب استفعال است، ولي معني لازم ميدهد، معني متعدي نميدهد، يعني خوشحال و شاد ميشوند، زمر آيه 45.
من علاقه دارم ترکيب ادبي اين آيات را عرض بکنم که خودتان ميدانيد و يک توضيح عمقي بدهم، ولي داستان خيلي مفصل ميشود، من دو يا سه آيه ديگر بخوانم و بعد برسيم به رواياتي که قلب مثبت را بيان ميکند.
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک» بعد از نبوت موسي(ع) و بعد از اين همه حجت و برهان، بعد از نه معجزه موسي، که شما ماديگران يهود و حس گرايان يهود و اباحه گرهاي يهود قبول نکرديد اين حقايق را، دلتان مثل سنگ شد ]فهي کالحجارة أو اشدّ قسوة[ نپذيرفتن حقايق، عامل دل سنگي است، يک دروغ هم از مخالفين نقل ميکند خدا. سوره بقره آيه 88. ]قالوا قلوبنا غلف[ غلف يعني غلاف، يعني دل ما افتاده در دل صندوقي، غلافي، بستهاي که حرفهاي تو را متوجه نميشود، ولي دروغ ميگويند، پيغمبر وقتي به يهود ميگفت ]ان الله يامر بالعدل والاحسان وإيتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشا والمنکر والبغي[ واقعا متوجه نميشدند؟ پيامبر ميفرمود ]لاتاکلوا اموالکم بينکم بالباطل[ واقعا نميفهميدند؟ دروغ ميگفتند، دلهايشان بيمار بود.
]فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم[ مائده آيه 52. در امت تو مسلمانهاي بيماردل، سرعت دارند و ميل دارند به يهوديها و نصرانيها، ميگويند اگر آمريکا پشتوانه ما نباشد، اصلا ما زنده نميمانيم، ما نميتوانيم حکومت بکنيم، ما نميتوانيم مملکت داري بکنيم. اگر انگليس نباشد، اگر چين نباشد، اگر روسيه نباشد، ]فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم[ يعني با ذات آنها ميروند قاطي ميشوند.
باز سوره توبه آيه 77. ]فاعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه[ اين ديگر نفاق ثابت است. يعني متکبر نسبت به حق، نفاق ثابت در قلبش است تا روز قيامت و صاحب اين قلب با اين وضع ديگر نميتواند اخلاق سالم و عمل صالح داشته باشد.