درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نوزدهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
اگر بنا باشد فرهنگ باعظمت اسلام در کنار نهج البلاغه شناخته شود و خود نهج البلاغه هم در حد ظرفيت ما و استعداد ما شناخته بشود؛ کار جامع و دقيق و گسترده اي را اقتضاء ميکند که آن تاحدي بتواند اين معجزه عظيم قلبي و عقلي اميرالمومنين را که در حقيقت اتصال قلب و عقل حضرت به علم بي نهايت پروردگار مهربان عالم است نشان بدهد. گذرا رد شدن از کنار نهج البلاغه يا روايات اهل بيت آن چنان که بايد سود سرشار معنوي نصيب انسان نميکند و آن عظمت و هيبت فرهنگ حق را نشان نخواهد داد.
اگر مقداري توضيح جملات در خطبه 86 طولاني ميشود به همين خاطر است. فرض کنيد در جمله اول خطبه «فاستشعر الحزن» اگر همه موارد حزن بررسي شد ما را به اين معنا رساند که اميرالمومنين(ع) چه حزني را در اين جمله به کار بردهاند. از هشت نوع حزن و اندوه و غصه که در ضمن آن شرح گسترده، معجزه کلام اميرالمومنين وفصاحت و بلاغتي که بعد از قرآن يا در کنار قرآن وجود مقدس امير مومنان بهره از آن داشتند هم روشن شد در جمله دوم هم همينطور.
«و تجلبب الخوف» عباد خاص خدا و بندگاني که در گردونه ياري پروردگار عليه هواي نفسشان هستند بر قلبشان و باطنشان و جانشان لباس خوف پوشيده شده يعني اينها يک خوف گذري و بيريشه ندارند که امروز بترسند فردا نترسند. ماه رمضان بترسند بعد از ماه رمضان نترسند. «تجلبب الخوف» يعني يک خوفي دارند که اين خوف همراه آنهاست. چنانکه لباس هميشه همراه انسان است اينها هم آن خوفي که دارند و از قبيل خوف مثبت در برابر خوف منفي است هميشه با خودشان دارند و اين خوف کاربردي است و دوام اين خوف، نتيجه ياري و کمک خدا و اعانه پروردگار است. حالا براي اينکه بدانيم اميرالمومنين در اين جمله نوراني چه خوفي را به کار بردند. انواع خوفها که در کتب لغت و آيات قرآن و روايات با کاربرد خاصي كه دارد را بررسي كرديم و خود خوف هم اينگونه که از آيات و روايات استفاده ميشود داراي دو جهت مثبت و منفي است. در زمينه تحول دل حدود 9 مسئله را در رابطه با خوف البته با معاني و کاربردهاي گوناگونش آوردهاند يکي خود خوف است؛ خشيت است، وجل است. رهبت است. شفق است. حذر است. فزع است. هلوع است و رعب است. ولي ملاحظه ميکنيد که اميرالمؤمنين(ع) کلمه خوف را در اين جمله به کار بردند و منظورشان هم خوف مثبت است که خوف مثبت هم محققين احتمالا به شش قسمت تقسيم کردند که در کجا اگر آدم بترسد ترسش خوب و کاربردي است و جنبه ترمز براي انسان دارد و به خاطر اينکه حالا در مسئله ترس دارد بحث ميشود ما هشت مرحله ديگر را هم گذرا لازم است ببينيم. چون مواردش هم فرق ميکند. دو قسمت را جلسه قبل شنيديد خشيت و وجل بود و اما رهبت که در مقابل رغبت در آيات قرآن هم ذکر شده است. ]يدعوننا رغبا و رهبا[ کلمه يدعون در خيلي از جاهاي قرآن به معناي عبادت آمده نه به معني دعا کردن. رهبت به معني استمرار و دوام خوف است و قطعا در رهبت آگاهي و علم لحاظ شده است. رهباً که در قرآن مجيد هم آمده و مشتقات ديگر آ» هم آمده يعني کسي که در يک ترس دائم است حالا اين ترس دائمش از عظمت حق است و از آينده خودش است، از عذاب فرداي قيامت است نسبت به هر چه هست، رهبت يعني خوف دائمي و هميشگي. پروردگار در سوره مبارکه نحل ميفرمايد ]انما هو اله واحد فاياي فارهبون[ معبود شما فقط يکي است و آن هم پروردگار، خالق و رازق است. آن کسي است که عالم هستي را خلق کرده است. ضمير «اياي» مقدم شده و دلالت بر حصر دارد. يعني ما در توضيح آيات و روايات خيلي نيازمند به دقت در ادبيات هستيم. غير از صرف و نحو آنچه که در کتابهاي مفصل ما امثال مغني و مطول آمده است. البته آنها را آدم نبايد تنها بخواند بايد حفظ بکند و بکار بگيرد. دوره طلبگي ما در قم درسهاي مفصلي بود از مغني کامل بود که خيلي آدم را عالم به موارد کلمات و جملات بار ميآورد و در فهم آيات و روايات کمک ميکرد. اياي فارهبون يعني رهبت. قلبتان را به طرف من فقط بکشيد. از مشرکين از بتهاي جاندار و بي جان اين قدر در ترس نباشيد. آنها جايگاهي ندارند که شما از آنها مدام بترسيد. ترستان را از آنها ببريد و قطع بکنيد و رهبت را فقط متوجه عظمت من و بزرگي من يا عذاب من بکنيد که اگر از عذاب بترسيد و ترستان هم واقعي و مستمر باشد ديگر دنبال علل عذاب نخواهيد رفت يا اسباب عذاب نخواهيد شد. سوره انفال هم همين ماده را استعمال کرده. ]واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله[ تا جايي که استطاعت و قدرت داريد نيروي لازم را فراهم بکنيد، ادات و ادوات جنگي را که آنها را در يک ترس دائم قرار ميدهد، که حمله شما کار پيشگيرانه باشد يعني دشمن بترسد از اينکه با ابزار و ادواتي که شما داريد به شما حمله بکند شکست ميخورد.
باز يک آيه داريم در سوره انبياء بسيار مهم است. پروردگار عالم پيامبرانش را در اين آيه اينطور معرفي ميکند که اگر همه مردم هم اقتداء به انبياء در اين دو زمينه کنند آن مدينه فاضلهاي که فلاسفه و حکما آرزويش را داشتند مخصوصا افلاطون تحقق پيدا ميکند. البته اختراع عنوان مدينه فاضله براي افلاطون نبوده از اولين پيامبر خدا دنبال مدينه فاضله بوده دنبال علم و تمدن مقيد به ايمان و مقيد به اعتقاد به معاد بوده. ]انهم کانوا يسارعون في الخيرات[ يسارعون فعل مضارع است و در آيه شريفه به قرينه في الخيرات دليل بر استمرار است. يعني انبياء خدا از کار خير بريده نميشدند. شبانه روزشان کار خير انجام ميدادند کار خير هم در دو جنبه انجام داده ميشود يکي عبادت رب است و يکي خدمت به خلق است. همه خوبيها را انبياء خدا عملاً دنبال ميکردند ]ويدعوننا رغبا و رهبا[ ما را عبادت ميکردند يا اگر به ظاهر لغت بخواهيم تکيه بکنيم دعا ميکردند. اما عبادت و پرستش در اينجا بيشتر به نظر ميآيد. رغبا از روي شوق و از روي ترس. حالا ترس انبياء از عظمت پروردگار بود. آنها عظمت را کامل درک ميکردند و کوچکي خود را نسبت به آن درياي بي نهايت و بزرگي محاسبه ميکردند به ترس ميافتادند. ]وکانوا لنا خاشعين[ انبياء من يک قلب فروتني نسبت به من داشتند. خشوع امر باطني است. خضوع امر ظاهري است. اين گفته مرحوم خواجه نصير الدين طوسي است كه ميگويد: خشوع مربوط به قلب است. اثر قلب فروتن اين است که حق را قبول ميکند و راحت ميپذيرد. کبير نيست بر قلب فروتن حق. «واستعينوا بالصبر والصلاة انها لکبيرة الا علي الخاشعين» قلب متکبر خيلي نماز برايش سنگين ميآيد يا حوصله کردن در راه دين خيلي برايش سنگين و سخت ميآيد. اما قلوب خاشع نه. وقتي نماز به آنها امر ميشود حاضرند شبانه روز 51 رکعت مستحب و واجب بيان شده را با کمال شوق و رغبت انجام بدهند.
مسئله چهارم حذر است که آن خيلي با کار ما طلبهها ارتباط دارد.
حذر مربوط به پرهيز از ضرر و زيان متوقع است چه اينکه اين زيان و ضرر مشکوک يا يقيني باشد. البته آنجايي که انبياء و ائمه تبليغ ميکنند و قرآن مجيد که براي گناهان عذاب بيان ميکنند آنجا ضرر و زيانش توقعش يقيني و قطعي است. در مشکوکش هم همينطور. حذر استعمال شده ميفرمايد: ]فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين[ چرا از مردم هر شهري و هر روستايي و بخشي و منطقه اي يک گروهي حرکت نميکنند براي اينکه دين شناس بشوند. اينجا کلمه فقه به معني فهم است. اين فقه اصطلاحي فقها را نميگويد. دين شناس بشوند در سايه همين درسها و بحثها «لينذروا قومهم اذا رجعوا» قومشان را بيم و هشدار بدهند قومشان و ملتشان را زماني که از حوزه فارغ التحصيل برگشتند برسانند. چرا؟ «لعلهم يحذرون» اين لام لعلهم که در جمله مثبت آمده به معني يقين است و شايد نيست. سببيت را ميرساند. در مغني مفصل هم درباره لعل اين مطلب را ابن هشام بحث کرده است و حق هم با اوست. بخصوص در آياتي که لعل مربوط به خود پيامبر است کلمه شايد اينجا خيلي قبيح است. اينجا بايد لعل يقيني معنا بشود.
براي اينکه مردم از زيان و ضرري که گناهان دارد بپرهيزند تبليغ لازم است. مردم را بايد آشنا کرد براي اينکه بترسند و بپرهيزند. ]يحذر المنافقون ان تنزل عليهم سورة تنبئهم بما في قلوبهم[ هميشه منافقين در حذرند يعني در پرهيز و ترس هستند که مبادا سوره اي از جانب خدا نازل بشود و آنان را رسوا كرده و پرونده باطنشان را آشکار بکند. ]قل استهزؤا ان الله مخرج ماتحذرون[ هر اسبي داريد بتازانيد بالاخره خدا پرونده تان را رو ميکند. يعني از هماني که ميترسيد از همان دريچه انتقام از شما ميگيرد. خيال نکنيد که هرچه دلتان بخواهد پنهان نگاه بداريد پنهان بماند. نه پنهان نميماند.
پنجم؛ فزع است. فزع هم به معني ترس است. اما به معني ترس شديد و ناگهاني و غافل گيرانه است و يقيني هم هست. خداي متعال در سوره مبارکه سبا ميفرمايد: ]ولو تري اذ فزعوا فلا فوت واخذوا من مکان قريب[ اگر ببيني حبيبم زماني که اين کافران و مشرکان و منافقان به محض ورود به صحنه قيامت درجا و ناگهان و بي مقدمه به وحشت و ترس بيفتند. «فلافوت» دراينجا به معني اين است که تمام راههاي فرار بر اينها بسته است. عذاب از آنها دريغ و فوت نميشود. توانايي گريز ندارند.
حالا سوره نمل ميفرمايد: ]من جاء بالحسنة فله خير منها[ هر کسي که يک خوبي وارد قيامت بکند پاداشش بهتر از خود آن خوبي است. «وهم من فزع يومئذ آمنون» اين ضمير منفصل «هم» در اين جمله هم دلالت بر انحصار دارد يعني فقط همين هايي که خوبي وارد قيامت ميکنند از آن ترس ناگهاني در امان هستند. منظور از حسنه هم اينجا يقينا ايمان و عمل صالح است. اخلاق پاک است. اينها آدم را از فزع روز قيامت در امان ميبرد.
ششم هلوع است. هلوع يعني بي قراري که ناشي از ترس است و اين معنا را سوره معارج دارد. ]ان الانسان خلق هلوعا[ انسان بي قرار آفريده شده. ايمان است که به او قرار و آرامش ميدهد. ]الا بذکر الله تطمئن القلوب[ ]اذا مسه الشر جزوعا[ وقتي مصيبتي به او برسد ناگواري به او برسد ورشکستگي به او برسد از ترسش بي قرار ميشود. به اين در و آن در ميزند که کار را درست بکند خرابتر ميکند. ]واذا مسه الخير منوعا[ اما وقتي که پول گيرش بيايد؛ قدرت گيرش بيايد بخيل ميشود به خاطر بي قرار بودنش. اگر ديندار باشد راه ايمان را طي ميکند حالا مصيبت به او برسد صبر ميکند و خودش را نگاه ميدارد خير هم به او برسد با خيرش کار ميکند.
هفتم هول است. ترس از چيزي که خطرناک و سنگين است ولي وقوعش را طرف نميداند که چه وقت است. مثل هول مطلع که مربوط به قيامت است هيچ کس هم نميداند چه وقت اتفاق ميافتد اما يک نيمچه ترسي در دل مردم ضعيف و يک هول کامل در دل مردم کامل از اين مسئله هست. حضرت اميرالمومنين(ع) در خطبه 195 يک نصيحتي دارند به همه مردم که به همين هول هم اشاره کردند. «تجهزوا رحمکم الله» آماده باشيد خدا شما را رحمت کند. «فقد نودي فيکم بالرحيل» مرگ شما را قطعي اعلام کردند «واقلوا العرجة علي الدنيا» عرجه ميل به ماندن و دوام را كم بكنيد، خيال ميکنيد بسيار ميمانيد. «وانقلبوا بصالح ما بحضرتکم من الزاد» يعني ديگر بس تان است و از آن ميل قوي دست برداريد و به آن ميل پشت بکنيد و رو به عالم آخرت بياوريد با توشه شايسته اي که الان در اختيارتان است. اين دين، اين تقوا، اين عبادات و اين خيرات اينها توشه شايسته است. «فان امامکم عقبة کئوداً» پيش روي شما گردنه بسيار سختي است. عقبه يعني گردنه کئود هم يعني مشکل و سخت. «ومنازل مخوفة مهولة» يک منزلهايي ترسناک و هول آوري پيش روي شماست البته براي آنهايي که توشه ندارند اينها هست ولي براي آنهايي که توشه دارند و دستشان پر است. عقبه کئود و منازل مخوفه مهوله نيست. «لابد من الورود عليها»
مرحله هشتم ظاهراً شفق است که يک حالت ترس است ولي اهل لغت ميگويند يک امر جامعي ميان نازکي و سستي و ضعف است. شفق در آسمان به معني نور ضعيف رقيق است. وقتي که آفتاب غروب ميکند يک سرخي در آسمان گاهي کم رنگ هم ميشود آن را ميگويند شفق و در ترس تقريبا تکويني و تشريعي هم استعمال شده است.
خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب ميفرمايد: ]انا عرضنا الامانة علي السموات والارض والجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها[ يعني سستي و ضعف نشان دادند از ترس اينکه نتوانند اين بار امانت را تحمل بکنند. ضعف و قصور از قبول داشتند تکوينا نه تشريعا. مفصل اين آيه را به نظرم کسي که خوب حلش کرده مرحوم علامه طباطبايي در الميزان است اگر مراجعه کنيد مطالب بسيار با ارزشي هم در ذيل اين آيه نصيبتان ميشود.
آخرين مرحله رعب است که به معني استيلاء و سلطه خوف بر قلب و سلب امنيت کامل است. «سنلقي في قلوب الذين کفروا الرّعب» آل عمران، 151. يعني بر دلشان ترسي را غلبه دادم که امنيت راه ورودي با بودن اين ترس، به قلب آنها ندارد.
اينها لغاتي بود که دلالت بر ترس داشت. امّا خوف که خيلي بحث مفصلي است. اولا معني خوف تحت تاثيرقرار گرفتن درون از زيان و عذابي است که آدم انتظارش را ميکشد که دو قسم است. و ديگري خوف منفي است يک خوف مثبت است. خوف منفي در آيات وروايات آمده از آن هم نهي شد. در سوره طه آيه 45 و 46. ]قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا او ان يطغي[ خدايا من و هارون دو برادر ميترسيم که پيش فرعون برويم خيلي به ما سخت بگيرد و ما را به شکنجه گاه بکشاند يا عليه ما طغيان خطرناکي بکند. ]قال لاتخافا اني معکما اسمع و اري[ پروردگار عالم به موسي و هارون فرمود. هر مومني همين است. شما که پيامبر و مؤمنيد؛ شما که من با شما معيت دارم؛ خوفتان خوف بجايي نيست. نترسيد. هم دعاي شما را ميشنوم براي اجابت کردن و هم وضعتان را ميبينم. من يار شما هستم. ترس اينجا معنا ندارد. اين يک نوع ترس است.
كه اين هم ترسي است که بيشتر مردم ما دارند در آيه شريفه آمده: ]انما ذلکم الشيطان يخوف اولياءه[ مومن واقعي که ولي الله است و از اولياء خداست از اين که شيطان او را بترساند مصونيت دارد. ]فلاتخافوهم[ از دوستان شيطان شما نترسيد. ]وخافون ان کنتم مومنين[ اگر اهل ايمان هستيد و ميدانيد که من با مومنين معيت دارم. ميدانيد که ]ان الله يدافع عن الذين آمنوا[ ميدانيد ]ان تنصروا الله ينصرکم[ هيچ معني ندارد که از برنامه ريزيهاي شيطان بترسيد، شيطان در اينجا اسم عام است و ابليس اسم خاص است. شيطان به مضلين هر روزگاري ميگويند که دولتهاي بي دين و خانهاي بي دين و قدرتمندان بي دين هستند. شيطان ميگويد دوستانش را ميترسند که از دستش در نروند و هميشه فرمانبر باشند. شما از شيطان و دوستانش نترسيد. از عقاب و عذاب من بترسيد. اينها شايعه پراکني و جوسازيات ميکنند که شما را از اجراي مسائل الهي باز بدارند. شايع سازي ميکنند امروز فردا حمله ميکنيم و شهرهايتان را بمب مياندازيم. و شما را ريشه کن ميکنيم. در آيه ميفرمايد: بگذاريد شيطان رفقاي خودش را بترساند. شما مردم مومن وحشت از اين شايعه پراکنيها و جوسازيها نداشته باشيد. برفرض که حالا ترساند که شما به ميدان جنگ وارد نشويد و تسليم او بشويد. نه اگر هم به ميدان جنگ وارد شديد ما جنگهاي انبيا و پيامبر عظيم الشان اسلام را داشتيم که همه جا جز در جنگ احد که خيانت شد؛ مومنين با ياري خدا پيروز شدند.
اين آيه خيلي براي مردم کاربرد دارد. به نظر من يک نکته در آيه خيلي قابل توجه است. ]ومن يعمل من الصالحات[ کسي که بخشي از صالحات را انجام بدهد حالا نتوانست همه را انجام بدهد. واجبات را که بايد انجام بدهد ولي خيلي کارهاي ديگر بود که ممکن است نتوانست انجام بدهد. حالا يا قدرتش را نداشت يا پولش را نداشت و وقتش گذشته بود ولي «وهو مومن» اما مومن است. خدا را قبول دارد قيامت را قبول دارد. «فلايخاف ظلما» اين از اينکه در قيامت ستمي به او بشود نميترسد. چون خدا ستم نميکند. ]يجاهدون في سبيل الله ولايخافون لومة لائم[ اينها همه خوفهاي منفي است. مردم مومن در هر نوع جهادي وارد ميشوند ولو آنان را مسخره كنند.
]ام يخافون ان يحيف الله عليهم و رسوله[ آيا ميترسند که خدا و پيامبر به آنها ظلمي کند و دربارة آنها حيف و ميلي در پاداششان انجام بدهد، اين خوف کاملا بي مورد است.
خوف منفي در هر صورت خوفي است که هيچ ربطي به مسائل و حقايق معنوي ندارد. علتش تصورات باطل و خيالات است. مثل اينکه آدم از تاريکي شب بترسد. اين تاريکي براي خيالات وهم است. شب چيزي نيست. نيم کره وقتي رو به خورشيد است روشن و وقتي پشت به خورشيد است تاريک ميباشد. اين تاريکي ترسي ندارد. يا آدم وقتي تنهاست معني ندارد بترسد. 6 ميليارد جمعيت در همين کره در خانهها و در ادارات و آپارتمانها هستند. حالا من هم تنها در خانه ام هستم کنار اين 6 ميليارد ترسي ندارد. يا خوف از برنامه اي که وقوعش براي همه حتمي است مثل مرگ طبيعي که خوف در اين مورد هيچ نقشي ندارد و من بترسم و خدا بگويد حالا چون بنده ام ميترسد نميرد و بنده ام ابدي بماند.
خوف از اموري که وقوع و عدمش مساوي است. حالا چيزي که بود و نبودش براي ما مهم نيست چرا از آن بترسيم. ترس از اموري که هيچ برهان عقلي و دليل منطقي ندارد معنا ندارد. خدا در قرآن مجيد ميفرمايد: من سلطه ديگران را بر شما قرار ندادم. چرا آدم از جن بترسد. جن يک مخلوق پروردگار است و مومن و کافر دارد. پنهان هم هست. جن و جنين يعني به چشم نميآيد و تا آدم از او بترسد. اين يک ترس بي موردي است. اينها ترسهاي منفي بود که آيات بيان کرد تا برسيم به ترس مثبت و ممدوح که شش خوف است.