لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوازدهم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
امروز ظاهرا جمله اول خطبه ۸۶ توضيح و شرحش به پايان مي‌رسد. با لطف حضرت حق وتوفيق و عنايت او. و در جلسه بعد ۴۰ وصفي که وجود مبارک اميرالمومنين اين وجودي که صاحب بصيرت کامل است شروع مي‌شود، هر وصفي از اين اوصاف بياني و بحثي و مقدمات و نتايجي دارد که بسيار مفيد و مهم و با ارزش است. در جلسات اول عرض شد عده اي از شارحان نهج البلاغه مي‌گويند اميرمومنان(ع) اين خطبه را در وصف عارفان واقعي بيان کردند که خودشان امام عارفان هستند به معناي صحيح کلمه. همان عارفي که در دعاي کميل هم به اين دسته باعظمت اشاره دارند. «ياغاية آمال العارفين» يعني آنهايي که مسير شناخت و معرفت را طي کردند مبدأ را در حدي که بايد شناختند. معاد را در حدي که بايد شناختند و به خاطر عرفان به مبدأ، تسليم فرمان‌هاي او شدند و آن فرمان‌ها را براي آبادي معاد به کار مي‌گيرند و سيرشان در اين دنيا در صراط مستقيم است، اعمالي را هم که انجام مي‌دهند، نظري براي انجام آن اعمال جز خدا ندارند ]يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا انما نطعمکم لوجه الله[  فقط دنبال کسب مقام قرب هستند به حضرت او و کسب رضايت او قهرا با تسليم بودن به فرمان‌هاي او و اجرا گذاشتنش با همت و با عشق و علاقه، آخرتشان آباد مي‌شود و دنياي پاکي هم براي آنها فراهم مي‌شود. ]من عمل صالحا من ذکر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ماکانوا يعملون[  که تمام اين مقدماتي که خيلي مختصر عنايت فرموديد در اين آيه شريفه جمع است. «من عمل صالحا» اجراي فرمان‌هاي خدا با خلوص است. «من ذکر أو انثي» فرقي بين زن و مرد در اين زمينه معنوي وجود ندارد. «فهو مومن» يعني عارف به مبدأ و معاد هستند و دل به مبدأ و معاد بستند. «فلنحيينه حياة طيبه» دنياي پاکي برايشان تحقق پيدا مي‌کند. «ولنجزينهم اجرهم باحسن ماکانوا يعملون» که در اين قطعه آخر آيه يک نکته بسيار مهم و قابل توجه هست. «باحسن ماکانوا يعملون» شايد بيشتر محققين در قرآن نظرشان اين است که جزا را وقتي مي‌خواهد قيامت عنايت بکند، کل نمازهاي اينها و روزه‌هاي اينها و کار خير اينها را پروردگار عالم يک نگاهي مي‌کند، بهترينش را و باارزشترينش را در دوره عمرشان انتخاب مي‌کند و او را ملاک جزا براي کل نمازها قرار مي‌دهد. يعني اگر يک نمازشان فرض بکنيد ۱۰۰ ميليون تومان مي‌ارزد و نمازهاي بعدي قيمتش پايين تر است، ملاک خريد بقيه نمازها، قيمت پرقيمت ترين نماز است. پرقيمت ترين روزه است، پرقيمت ترين کار خيرشان است. پرقيمت ترين ارزشهايشان است. «ولنجزينهم اجرهم باحسن ماکانوا يعملون» اين انسان‌ها به نظر وجود مبارک اميرالمومنين، محبوبترين‌ها در پيشگاه پروردگار مهربان عالم هستند. «ان من احبّ عبادالله اليه عبدا اعانه الله علي نفسه» که در اعانه الله علي نفسه، سه معنا ذکر شد و آخرين معنا اين بود که خداوند متعال اينان را بنابر خواست باطن خودشان و بنابر لياقت نشان دادن خودشان، يعني مقدمات را فراهم مي‌کنند، که کمک پروردگار با آن مقدمات، جذب اينها مي‌شود و پروردگار عالم يار اينها مي‌شود در برخورد با هواي نفس، با خواسته‌هاي بي مهار و بي محاسبه اي که هميشه همين خواسته‌ها آتش به ارزشهاي انسان زده و آخرتش را برباد داده و جنگ با اين خواسته‌ها در روايات ما به عنوان جهاد اکبر شناخته شده و يک روايتي را رسول خدا(ص) مي‌فرمايد: کسي که در راه اين جهاد بميرد، يعني يک خواسته اي در مقابلش قدعلم کرده و قوي است و مي‌خواهد او را وارد فضاي گناه بکند و او مي‌ايستد و قبول نمي‌کند و با اينکه خيلي تلخ است، خيلي جنگ طاقت فرسا و مشکلي است و اتفاقا در اين درگيري عمرش به پايان مي‌رسد. رسول خدا مي‌فرمايد: شهيد از دنيا رفته، خداوند او را در کفن رحمت خودش، کفن مي‌کند و به آب مغفرت، غسلش مي‌دهد.
رواياتي که قبلا خوانده شد مدرکش را عرض کردم در کتاب شريف جامع احاديث الشيعة، جلد ۱۶، و کتاب باعظمت وسائل، جلد ۱۱، اين چندروايت را هم براي شما قرائت مي‌کنم که از روايات بسيار ناب مکتب اهل بيت است، که حيف بود اين روايات هم در توضيح «اعانه الله علي نفسه» قرائت نشود.
راوي روايت وجود مبارک اميرالمومنين(ع) است. «عن علي قال رسول الله افضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيک»  کلمه نفس در اين روايات به قرينه جهاد، همان هواي نفس است، يعني خواسته‌هاي بي مهار و بي محاسبه، خواسته‌هايي که ريشه در شيطان درون انسان يا شيطان بيرون و بخصوص شياطين انسي دارد، برترين جهاد، جهاد کسي است که با نفسي که در بين دو پهلويش است، که يقينا مي‌شود استفاده کرد از بين جنبيک که شکم و شهوت است، چون بيشتر هواها از دور همين شکم و شهوت سر بيرون مي‌آورد. اگر کسي با حرام مالي و با حرام شهواني مبارزه کند وپيروز بشود او افضل الجهاد را تحقق داده.
در روايتي ديگر اين مطالب را اميرالمومنين هم براي فرزندانشان فرمودند و هم براي شيعيانشان در لحظات عمر شريفشان فرمودند «والله الله في الجهاد للانفس» خدارا خدا را به شما سفارش مي‌کنم، يعني خدا را در نظر بگيريد خدا را در نظر بگيريد و وارد جهاد با نفس بشويد، چرا اين جهاد را انجام بدهيم؟ «فهي اعدي العدو لکم»  براي اينکه در ميان تمام دشمنان شما، اعدي عدو شما همين خواسته‌هاي بي مهار است، «انه قال الله تبارک تعالي ان النفس لامارة بالسوء الا مارحم ربي» چرا مي‌گوييم اعدي عدو؟ براي اينکه در اين جنگ، ياري خدا و رحمت خدا لازم است، چون جنگ بسيار سخت است. «وان اول معاصي تصديق النفس والرکون الي الهوي» براي اينکه سرآغاز تمام گناهان، ابتداي همه معاصي اين است که آدم اين هواهاي نفس و خواهش‌هاي بي جا و خواسته‌هاي بي مهار را باور بکند و قبول بکند و زيربارش برود، اينکه آدم ميل پيدا بکند به اين خواسته‌ها، همان ميل مي‌شود ابتداي ورود به گناه. همين باور و زيربار رفتن مي‌شود ابتداي گناه.
روايت ديگر از وجود مبارک امام صادق(ع) است بسيار روايت جالبي است «اجعل قلبک قرينا برّاً أو ولداً و اصلاً و اجعل عملك والداً تتبعُهُ»  بيا و اين دل و قلبت را يک همنشين نيکوکار به حساب بياور، مثل اينکه خداوند متعال اين قلب را به تو داده براي خير و خوبي تو. بزرگان از اهل دل و اهل معرفت و امثال مرحوم حاج شيخ محمدبهاري در کتاب‌هايشان دارند که خداوند متعال، چهارخانه را براي خودش انتخاب کرده، يکي بيت المقدس است، يکي کعبه است، يکي بيت المعمور است و بنابر رواياتي که بيت المعمور در آسمان‌ها باشد، موازي کعبه است و يکي هم دل است که براي خودش انتخاب کرده، ما در روايات هم داريم امثال اين روايت را که «اني لاسکن في قلب المحزون» يا موسي بن عمران به پروردگار مي‌گويد کجا پيدايت بکنم؟ مي‌فرمايد: در دل بنده مومنم. يا روايت داريم «لايسعني أرضي و لاسمائي ولکن يسعني قلب عبدي المومن»  از همه روشن تر اين روايت امام ششم است. «قلب المومن حرم الله»  و مي‌گويند: اين حرم با آن سه تا حرم خيلي فرق دارد. حداقل اين است که اين دو حرم در زمين است، کعبه و بيت المقدس و به دست انسان و به امر الله ساخته، خدا به او عنايت کرده، ولي اين حرمي که در سينه انسان است، بنّايش خود پروردگار بوده، «او ولدا واصلا» يا يک فرزندي که هميشه كنارت است و توبايد پرستارش بشوي، تو يک پدر  مهرباني براي اين قلب باشي و اجازه ندهي که اين قلب تحت تصرف هواهاي نفساني قرار بگيرد و اودر اين خانه تصرف نابجا بکند و اينجا را مرکز علاقه هر کسي که دلش بخواهد قرار بدهد.
اين راجع به قلب. «واجعل علمک والدا تتبعه» دانشي را که کسب کردي، فکر کن پدرت است و اطاعت از او واجب است، يعني واجب است که به اين علم کسب شده عمل بکني. همة روايت را خواندم براي اين جمله. «واجعل نفسک عدوا تجاهدها» هميشه به مجموعه خواسته‌هاي غيرمعقول، غيرمنطقي، بي محاسبه، به عنوان يک دشمن نگاه کن، دشمني که تا زنده اي با او درگير بشوي. «واجعل مالک عاريةً تردها»  اگر ثروتمندي، خيال نکن مالک واقعيش هستي. اين يک عاريه است و اگر هزينه خدا و راه خدا نکني، بايد بگذاري و از دنيا بروي.
يک روايت ديگر «دخل علي رسول الله رجل اسمه مجاشع فقال يارسول الله کيف الطريق الي موافقة الحق»  شخصي از وجود مبارك رسول خدا(ص) سؤالات خيلي زيبايي كرده و رسول خدا هم بهترين پاسخ را به اين سوالات داده‌اند. اين را مرحوم آيت الله العظمي بروجردي هم در جامع نقل کردند، و در کتاب‌هاي ديگرمان هم هست مثل بحار مرحوم مجلسي باب نفس و هواي نفس، خيلي روايت زيبايي است، راه هماهنگ شدن با پروردگار چيست؟ «قال مخالفة النفس» اگر مي‌خواهي با خدا باشي، اگر مي‌خواهي هماهنگ با خدا باشي، راهش اين است که خواسته‌هاي نامشروع را گوش ندهي، باز هم تکرار مي‌کنم، گوش ندادن به اين خواسته‌ها خيلي سنگين است، تلخ است، يک مبارزه واقعا کشنده اي است ولي خدا مي‌داند اجرش چقدر است.
من در کتاب‌هاي اهل تحقيق اين آيه را ديدم. کتاب‌هايي که نوعا من مطالعه کردم از قرن سوم تا قرن پانزدهم کتاب‌هاي مصدري و پرفايده‌اي است و به اندازه اي که لازم داشتم مطالعه کردم. چه داخليش را و چه خارجيش. يادداشت‌هاي زيادي هم از اين کتاب‌هاي ۱۲۰۰ ساله برداشتم که البته منظم نيست. که اگر منظم بشود مجلات بسيار مفيدي خواهد شد. در اين کتاب‌هاي خيلي قديم و کتاب‌هاي اهل دل همين قرن‌هاي اخير ديدم در آيه شريفه ]من يخرج من بيته مهاجراً الي الله ورسوله ثم يدرکه الموت فقد وقع اجره علي الله[  يعني هيچ کس نمي‌تواند مزدش را محاسبه بکند. اينها اينطور معني کردند. «من يخرج من بيت نفسه» تاويل آيه را بيان فرمودند، کسي که خودش را از اسارت نفس و از زندان هواي نفس به طرف خدا و پيامبر بيرون بياورد و حرکت بکند و مرگش برسد، «وقع اجره علي الله» خيلي نکته جالبي است. «وقوع» يعني افتادن. يعني پاداشش به عهدة خدا مي‌افتد، و هيچ کس نمي‌تواند پاداش چنين رزمنده اي را محاسبه بکند.
«قال يارسول الله فکيف الطريق الي رضاء الحق» راه به دست آوردن رضاي خدا چيست؟ فرمودند: «سخط النفس» اينکه رضايت به هواي نفست ندهي. تا خودنمايي مي‌کند ناراحت بشوي. عصباني بشوي در درونت و ردش بکني.
«قال يارسول الله فکيف الطريق الي وصل الحق» راه رسيدن به خدا چيست؟ راه اتصال به پروردگار عالم چيست؟ «قال حجر النفس» اينکه از نفس دور بشوي يا با نفس قهر بکني و رابطه ات را ببري. «فقال يارسول الله فکيف الطريق الي طاعة الحق» راه اينکه آدم در طريق طاعت حق بيفتد چيست؟ پيامبر اکرم(ص) فرمودند: «عصيان النفس» اينکه از همه خواسته‌هاي غلط و بي محاسبه سرپيچي بکني.
«فقال يارسول الله فکيف الطريق الي ذکرالحق» منظور از ذکر قرآن است، نماز با واقعيت است. ]اقم الصلاة لذکري[  منظور از ذکر آن ياد باطني و دائمي نسبت به پروردگار است، منظور از ذکر پيامبر اکرم و حضرت زهرا و دوازده امام (عليهم‌السلام) هستند در کافي هم نقل شده که امام باقر فرمودند: «نحن اهل الذکر»
دوتا روايت است. چگونه به ذکر حق برسيم فرمودند: «نسيان النفس» اينکه تمام اين هواهاي باطل از يادت برود. يعني اين قدر خودت را مشغول کار مثبت بکني، که وقتي براي خودنمايي کردن آن هواها باقي نماند.
«يارسول الله فکيف الطريق الي قرب الحق» راه مقرب شدن به پروردگار چيست؟ «قال التباعد عن النفس» هر چه از اين هواها دور بشوي به او نزديک مي‌شوي. «فقال يارسول الله فکيف الطريق الي انس الحق»، «يا انيس الشاکرين» در دعاي بعد از زيارت حضرت رضا(ع) است که مي‌شود با پروردگار انس گرفت. راه انس گرفتن با خدا چيست؟ «قال الوحشة من النفس» اين است که رميده بشوي از نفس، يعني قرار نداشته باشي کنار نفس، وحشت غير از خوف است. وحشت در لغت به معني رميدن است. در بيابان يک حيواني وقتي که انسان را مي‌بيند و حس مي‌کند که خيلي نامأنوس است، اين موجود رم مي‌کند و فرار مي‌کند، که اسمش را گذاشتند وحشي. يعني رم کننده.
«فقال يارسول الله کيف الطريق الي ذلک» ذلک به کل روايت بر مي‌خورد. راه به دست آوردن کل اين برنامه‌ها چيست؟ هماني که در خطبه ۸۶ مطرح است. «قال الاستعانة بالحق علي النفس» «علي» در اينجا به معني زيان و ضرر است. کمک و ياري گرفتن از پروردگار در جنگ با نفس است.
جمله اول کاملا تمام  شد. مي‌رسيم به ابتداي چهل وصفي که اميرالمومنين براي عارفان و اهل خدا و اولياي خدا فرموده است که اول آن «فاستشعر الحزن» است كه در جلسه بعد مفصل عرض مي‌کنم.
به مناسبت اينکه امشب شب ولادت وجود مبارک رسول خدا(ص) و امام صادق(ع) است از رسول خدا روايتي را يادداشت کردم که فکر مي‌کنم خودم در ۴۰ سالي که با کتاب‌هاي روايي مربوط بودم اين يکي از نخبه ترين و بهترين رواياتمان است. من اسم اين روايت را در باطن خودم گذاشتم گوهر شب چراغ. جاي مهمي هم اين روايت نقل شده است. کتاب، براي اوائل قرن چهارم است. جلد دوم تفسير علي بن ابراهيم قمي که مرحوم علامه در الميزان خيلي به اين کتاب تکيه کرده است. در بحث‌هاي روايي شان از علي بن ابراهيم زياد روايت نقل کردند. تفسير قمي، ذيل آيه «وذا النون اذ ذهبا» در سوره مبارکه انبياء آيه ۸۷. ابن ابي عمير از عبدالله بن يسار از امام صادق(ع) نقل مي‌کند که يک شب نوبت ام سلمه بود و رسول خدا چون شب را زود مي‌خوابيدند و نيمه شب بلند مي‌شدند شايد نيم ساعتي يکساعتي بيشتر از خوابيدن پيامبر نگذشته بود که ام سلمه ديد پيامبر اکرم(ص) در فراش شان نيستند. يک زيرانداز خيلي معمولي داشتند که روي همان مي‌خوابيدند. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: ام سلمه دچار وسوسه زنانه شد که امشب نوبت من بوده و ايشان خيلي در اتاقم نبودند کجا رفته؟ مقام معرفت نمي‌گذارد آدم دچار اين وسوسه‌ها بشود. وقتي آدم پيامبر را کاملا شناخته باشد، جا ندارد نسبت به رسول خدا دچار وسوسه بشود. بلند شد. از اتاق آمد بيرون اطراف خانه را گشت که نکند پيامبر اتاق يکي ديگر باشد و در بزند و اعتراض بکند، ولي ديد از رسول خدا خبري نيست. صداي گريه شنيد. گريه خيلي بلند نبود. ولي خيلي دلسوز بود. آمد و ديد که در آن تاريکي رسول خدا روي خاک افتاده و اين درخواست‌ها را از وجود مقدس پروردگار عالم دارد. که خيلي درخواست‌هاي مهمي است.
«اللهم» معلوم مي‌شود از اين درخواست‌ها که آن چه که خدا به ما عنايت مي‌کند درمعرض خطر است. از متن اين روايت اين جور دريافت مي‌شود. عنايت شده‌ها در معرفت خطر هستند ما بايد دائما مواظب داده‌هاي خدا باشيم، چون دشمن زياد دارد و اعدي عدو اين خواسته‌ها، اين برنامه‌هاي خواسته‌هاي نامشروع و بي‌محاسبه است. «اللهم لاتنزع مني صالح مااعطيتني ابدا» خدايا خوبي‌هايي که به من دادي الي الابد از من پس نگير، البته او پس نمي‌گيرد، من ممکن است زمينه پس گرفتنش را فراهم بکنم، وقتي يک ارزشي را به من بدهند، يک عنايتي و لطفي به من بکنند و من اين لطف را هزينه نکنم، خرج نکنم با آن درست برخورد نکنم، يک مدتي مهلت به من مي‌دهند وقتي مهلت تمام شد آن ارزش را مي‌گيرند.
خواسته دوم. «اللهم ولاتکلني الي نفسي طرفة عين ابداً» خدايا يک چشم به هم زدن مرا رها نکن. يک چشم به هم زدن مرا به خودم واگذار نکن. از وجود مبارک حضرت زهرا (سلام‌الله عليها) هم چنين دعايي نقل شده به اين مضمون. هر روز اين دعا را حضرت زهرا داشتند: «يا حي يا قيوم برحمتک استغيث فاغثني فلاتکلني الي نفسي طرفة عين»
خواسته سومشان. «اللهم لاتشمت بي عدوا ولاحاسدا ابدا» خدايا مرا در معرض شماتت دشمن و آدم حسود قرار نده. چون حسود و دشمن بالاخره در اين دنيا ممکن است کارش را پيش ببرد و چوب لاي چرخ بگذارد و ممکن است پيشرفت آدم را جلوگيري بکند.
اما خواسته چهارمشان. «اللهم لاتردني في سوء استنقذتني منه ابدا» خدايا هر چه بدي از من برطرف کردي به من نگذار برگردد. ببينيد همه اين چهار خواسته از پروردگار، براي تحققش، ياري خواسته شده. امام صادق مي‌فرمايد: ام سلمه اين چهار تا خواستة پيامبر را که ديد، با آن حال که حضرت روي خاک افتاده بودند، اشک مي‌ريختند، با سوز دل در آن تاريکي شروع کرد گريه کردن. پيامبر سرشان را برداشتند فرمودند: براي چه گريه مي‌کني؟ گفت: پدر و مادرم فدايتان بشوند تو با چنين مقامي، اين حرف‌ها چيست که به خدا مي‌زني؟ جواب دادند «يا ام سلمه ومايومنني» چه کسي غير از خدا به داد من مي‌رسد. چه کسي غير از خدا به من امان و امنيت و پناه مي‌دهد؟ سوال کردند. بعد فرمودند: ام سلمه فقط يک لحظه پروردگار عالم، يک لحظه يعني يک چشم به هم زدن، يونس را رها کرد، گفت ببينيم خودش مي‌خواهد چکار بکند. براي جبران همان يک لحظه به خود واگذار شدن خداوند متعال او را چطور جريمه کرد تا آن يک لحظه به خود واگذار شدنش جبران بشود، بايد در سه تا تاريکي قرار بگيرد، تاريکي شب، تاريکي زيرآب، تاريکي شکم نهنگ، بعد در شكم نهنگ بنشيند و ناله بکند ]فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت[  کار فقط دست خودت است. من هيچکاره ام. کار فقط دست خودت است. ]سبحانک اني کنت من الظالمين[ تو از هر عيبي منزهي. هر عيبي هست در خود من است. با چه سوزي در شکم ماهي دعا کرد در جا جوابش را دادند. چون در آيه فاء دارد، نه ثمّ. «فاستجبناله» همان جا جوابش را دادم «ونجيناه من الغم» نجاتش دادم از غصه. بعد خدا به ما مي‌گويد: ]وکذلک ننجي المومنين[ مني که يونس را از شکم ماهي که هيچ کس نمي‌توانست پيدايش بکند و نجاتش دادم.  اگر اين گريه و سوز را نداشت ]للبث في بطنه الي يوم يبعثون[  تا قيامت زنده در اين زندان نگاهش مي‌داشتم. من که يونس را نجات دادم، شما مردم مومن را هم از همّ و غم و رنج و ناراحتي نجات مي‌دهم، خدايا به حقيقت مولودين امشب وجود مبارک رسول خدا و امام صادق اين دو منبع علم و هدايت و بصيرت و رحمت و کرم و بزرگواري، ما و زن و بچه‌هاي ما و نسل ما را آني به خودمان وامگذار.
 

برچسب ها :