لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوّم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
با دقت در خطبه هشتاد و ششم چنين دريافت مي‌شود که چهل وصفي که وجود مبارک اميرمومنان(ع)براي عباد خدا بيان فرمودند؛ مصالح ساختمان انسانيت است. عناصري که اگر در وجود انسان در حد سعه وجودي او جمع بشود؛ تبديل به انسان کامل و جامع مي‌شود. انساني که با کمک اين ويژگي‌ها و اين اوصاف تمام درهاي فيوضات الهيه را به روي خود باز مي‌کند. به تعبيري اين ويژگي‌ها اوصاف کليدي است که يقينا در اختيار هرکسي باشد تمام درهاي رحمت حق را به آساني به روي خود او باز مي‌کند.
از آنجا که بعضي از شارحان نهج البلاغه اعتقاد دارند که اين خطبه کم نظير و باعظمت بيان شرح حال صالحين از عباد خداست، بيان شرح حيات معنوي اولياء خداست، بيان درون کملين از عارفان است، عارف يعني انساني که تمام حرکاتش چه حرکات ظاهرش و چه حرکات درونش براساس معرفت الله انجام مي‌گيرد. عارف در فرهنگ اهل بيت که در روايات و هم در دعاها آمده. خود اميرالمومنين در دعاي شريف کميل مي‌فرمايد: «يا غايه آمال العارفين». اين لغت يک واژه بيگانه اي نيست که از جاي ديگر منتقل به فرهنگ اسلام يا فرهنگ اهل بيت شده باشد.
عارف در فرهنگ قرآن و روايات و ادعيه انساني است که مي‌گويند او فاني في الله و باقي بالله است. فاني يعني چه؟ فاني في الله يعني همان حالت تسليم صد در صدي که همه انبياء خدا و ائمه طاهرين و تربيت شدگان واقعي آنها داشتند. که يکي از زيباترين تعبيرات در باب تسليم همان تعبير معروفي است که تسليم نسبت به پروردگار است؛ يعني «کالميت بين يدي الغسال». در عين اينکه انسان مختار و آزاد است اما انگار به پروردگار مهربان عالم اعلان کرده که اين اختياري که به من عنايت فرمودي مرا در اختيار و انتخاب خودت قرار دادي. بلکه آن اختياري که در من است همان اختيار و انتخاب وجود مقدس توست. اين همان حقيقتي است که قرآن مجيد درباره انبياء الهي مي‌فرمايد که درباره ابراهيم ]اذ قال له ربّه اسلم[  من از ابراهيم دعوت کردم که تسليم باش ]قال اسلمت لرب العالمين[ او هم به من اعلام کرد که من تسليم رب العالمين هستم. اين تعبير رب در گفتار ابراهيم که نگفته اسلمت لله، اسلمت للرحمان و اسلمت للرحيم. تعبير خيلي معناداري است. رب يعني مالکي که توجه کامل تربيتي و پرورشي به مملوکش دارد. مالک بي توجه نيست. «اسلمت لرب العالمين» يعني تو مالک حقيقي من هستي و اين تسليم حق است. چون تو مالک من هستي. مالک خلقت و حيات و مالک موت و مالک اراده و مالک رزق من هستي. اين خيلي زيباست که من تسليم تو بشوم. علاوه بر اين که تو مالک جهانيان هستي و هم رابطه مالکيتت با همه هستي و هم توجه تربيتي ات به همه هستي براي من روشن و معلوم است. اين تسليم بودن چنين مالکي که رب العالمين است؛ منشاء تمام سرمايه‌هاي انساني، الهي، اخلاقي، اعتقادي براي انسان تسليم است و در آيات قرآن که تسليم بودن او را هم در تمام مواردي که آزمايش براي او پيش آمد ثابت کرد که يکي از مهمترين موارد که شايد فقط براي انبياء و ائمه طاهرين و اندکي از اولياي خاص پيش بيايد آن امتحاني بود که در عالم رويا به او دستور دادند كه اسماعيل را قرباني کن و او هم واقعا مصمم به قرباني کردن اسماعيل شد با اينکه پروردگار عالم اجازه نداد اسماعيل قرباني بشود ولي در آيه مربوط به قرباني اسماعيل مي‌فرمايد: ]کذلک نجزي المحسنين[  يعني من کار را انجام شده حساب کردم. اين خيلي مسئله است. اين مربوط به همان حالت تسليمش است. يعني اگر اراده من اجازه مي‌داد سر فرزندش را جدا مي‌کرد و ذبح مي‌کرد اسماعيل را قربة الي الله بدون اينکه دغدغه اي برايش پيش بيايد. اين ديگر عالي ترين روحيه تسليم است.
تعبير ديگر: فناء في الله است و از طريق فناء في الله بقاء بالله حاصل مي‌شود. يعني ديگر همه چيز انسان خدايي ابدي مي‌شود. وقتي الهي ابدي بشود پس انسان الي الابد در معرض تمام فيوضات الهيه قرار مي‌گيرد. اين اسم‌هايي را هم که نزد پروردگار عالم نامشان ماندگار شده است، از بدترين مردم عالم و شرار خلق هستند که در سوره مبارکه يونس خطاب به بدن فرعون مي‌فرمايد: من مرده ات را بيرون انداختم براي اينکه عبرتي براي همه قدرتمندان بي دين جهان باشي. بقاء نام‌ها در دو مرحله مثبت و منفي تا روز قيامت براي درس دادن به انسان‌هاست. اما اين بقاء بالله يعني تمام حرکات درون و برون چون از ناحيه تسليم صورت گرفته وصل به وجه حق است. ]ويبقي وجه ربک ذوالجلال والاکرام[  نه در عالم هستي گم مي‌شود و نه کم مي‌شود. چون خيلي اعمال حبط مي‌شود ]ضل سعيهم[  و گم مي‌شود و ديگر اسمي و رسمي باقي نمي‌ماند. و بعضي‌ها هم کم مي‌شود. يعني عمل را انجام مي‌دهد ولي اين عمل چون وصل به حق نيست کم کم ضعيف مي‌شود و به نقطه صفر مي‌رسد. اما اعمال عارفان چه باطني و چه ظاهري بقاء بالله دارد. نه گمشدني ونه کم شدني است. از اين رو که اولياء خدا در اين زمينه نمي‌ترسيدند از اينکه چيزي از دستشان برود، يا اينکه گم بشود چيزي که وصل به حضرت حق است نه کم شدني است و نه گم شدني است.
عارفان فقط طالب رضاي حق هستند. يعني به جايي رسيدند که وقتي مولاي عارفان اميرمؤمنان(ع)اعلان مي‌کند «ماعبدتک خوفا من نارك ولاطمعا في جنتک»  اگر محرک عمل خوف از عذاب نباشد، محرک عمل شوق به بهشت نباشد پس محرک عمل چيست؟ يعني با چه شوق و عشق و نشاطي اميرالمومنين اعبد عابدان شده است؟ فقط در مقام جلب رضاي محبوب قرار داشت و همين طلب رضاي محبوب شوق عبادت را در اميرالمومنين از شوق عابدان به بهشت آن قدر قوي تر کرده بود که شوق حضرت با شوق عابدان ابدا قابل مقايسه نيست. چون شوقشان به عبادت نسبت به بهشت به لذت خواهي براي بدن است. ولي شوق اميرالمومنين لذت خواهي براي قلبي است که جاي خود پروردگار است و اين دو شوق با همديگر قابل مقايسه نيست. مسئله مهمي است که پروردگار عالم محبوبترين محور پيش عارفان حقيقي است. چنان که در قرآن آمده است ]و الذين آمنوا اشد حبا لله[  معلوم مي‌شود حب‌هاي ديگر را نفي نمي‌کند. اين حرف غلطي است که بعضي‌ها مي‌گويند فقط خدا را دوست داشته باش. پدر و مادر نمي‌توانند فرزندشان را دوست نداشته باشند محبت به فرزند يک امر طبيعي و خدادادي است. يا حب نفس يک امر طبيعي و خدادادي است. محبت زن و شوهر، محبت دو رفيق، محبت به مسکن يک امر طبيعي است اگر کسي بگويد آنها را هم از دل بيرون کن تا انسان کامل بشوي اين حرف بيهوده اي است و تکليف مالايطاق است. انبياء هم بچه‌هايشان را دوست داشتند. وجود رسول خدا به حسنين يا به حضرت زهرا(س) يا وجود مبارک خديجه کبري محبت مي‌ورزيدند يا ائمه به فرزندان و پدر و مادرشان محبت مي‌كردند. خدا محبوبتر است يعني حب‌هاي ديگر دارند که تمام آن حب‌ها را اينها زيرمجموعه محبت الله قرار دادند. دوست دارند غير خدا را ولي براي خدا دوست دارند و تا جايي که آنها در صراط الله باشند؛ دوستشان دارند.
آنان «المخلصين في توحيد الله»  کمترين شرکي در وجود اينان ديده نمي‌شود توحيدشان از هر شائبه اي که بوي ضدتوحيد بدهد خالي است. «والمظهرين لامر الله ونهيه» محل ظهور امر خدا و ترک نواهي خدا هستند. يعني همه خوبي‌ها را در عارف حقيقي مي‌توان ديد و هيچ زشتي در آنها ديده نمي‌شود. اين به نظرم تعريف کاملي در حق عارفان حق است که آراسته به همه زيبايي‌هاي معنوي و پيراسته از همه زشتي‌ها هستند با ايمان و اخلاق و اعمالشان. يعني تمام حرکات عملي و ايماني و اخلاقي‌شان نشان مي‌دهد که مطلع الفجر ظهور اوامر الله هستند و وجودشان محل غروب همه زشتي‌هاست.
اميرالمومنين(ع) 40 صفت را براي اين طايفه بيان مي‌کند. اما يک مسئله اي که بايد به آن توجه داشت در همه زمينه‌ها اين است که حقايق ايمانيه چه اصل حقايق مثل توحيد و ايمان و اعتقاد و چه انسان‌هايي که آراسته به اين حقايق هستند با توجه به روايات و آياتي که داريم به قول حکما مقول به تشکيک هستند. ايمان در همه انسان‌ها دريک سطح نيست. يک ايمان، ايمان اميرالمومنين است که ايمان «لوکشف الغطاء ما ازددت يقينا»  است. يک اخلاص اخلاص اميرالمومنين است که اگر رسول خدا مي‌فرمايد: «لضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين»  اين ضربت راحمزه هم به دشمن داشت. اين ضربت را مالک اشتر در جنگ صفين به دشمن داشت. اين ضربت را عمار ياسر هم داشتند و همه‌شان هم مخلص بودند. براي خدا مي‌زد اما اخلاص اميرالمومنين يک اخلاصي بوده که براي ما واقعا قابل لمس نيست که ضربت علي يوم الخندق ناظر به آن اخلاص است ناظر به حرکت دست و به ضربه اي که به عمروبن عبدود زده نيست. اين ضربت را تمام اهل ايمان در جنگ‌هاي زمان انبياء و اميرالمومنين داشتند. بنابراين اخلاص شدت و ضعف دارد. مقول به تشکيک است.
از وجود مبارک امام صادق(ع) نقل شده است. راوي روايت ابوعمرو زبيري است که در يک جلسه با حضرت در رابطه با ايمان بحث مي‌کند و امام ايمان را به سه درجه تقسيم مي‌کنند. ايمان کامل، ايمان ناقص، ايمان زائد و مواردش را هم بيان مي‌کنند و خيلي زيبا شايد با به کار گرفتن نزديک به 20 آيه قرآن حضرت مقول به تشکيک بودن ايمان را براي ابوعمرو زبيري توضيح مي‌دهند که همه ايمان‌ها يک ايمان نيست البته همه مومنان اهل نجاتند. اما درجاتشان در قيامت يکسان نيست، چون پروردگار هم در قرآن اين تقسيم را دارد. اصحاب يمين دارد. السابقون دارد. يعني هر دو طايفه مومن پيش پروردگار هستند.
از آنجايي که مومن مقول به تشکيک است يعني همه مومنان در يک سطح نيستند. اميرالمومنين است؛ سلمان است؛ مقداد است؛ عمار است. اين 40 ويژگي بنابه نظر برخي از شراح نهج البلاغه با توجه به سعه وجودي افراد در همه افراد خواهان مي‌تواند جلوه بکند. اين طور نيست که يک سرمايه اي باشد پروردگار عالم براي يک عده خاصي قرار داده باشد. اين حقايق را براي همه قرار داده است. با اين حقايق اميرالمومنين و يازده امام مي‌شود و يکي سلمان و ابوذر مي‌شود. اينها از نظر سعه وجودي هم  شدت و ضعف دارند و هم در گيرندگي و تحقق شدت و ضعف دارند. بعضي‌ها احتمال مي‌دهند اين 40 ويژگي مربوط به شيعه است. يعني يک شيعه واقعي اين است که اميرالمومنين(ع) در اين خطبه بيان کرده است.
روايتي درباره عظمت شيعه واقعي به نقل از سعيد بن جبير از ابن عباس است. ابن عباس عمده اي از روايات اهل تسنن به ايشان تکيه دارد. كه عظمت شيعه را بيان مي‌کند و روايت ديگر هم از امام صادق(ع) انتخاب کردم که خود شيعه را معرفي مي‌کند. روايت اول عظمت شيعه را بيان مي‌کند. «قال رسول الله لعلي: ياعلي شيعتک هم الفائزون يوم القيامة»  قطعا اهل نجات هستند. ضمير هم، ضمير فصل است و دليل بر انحصار است. و در فائزون خودش ضمير جمع واو دارد و ضمير «هم» دارد ولي اين «هم» که منفصل است دليل بر انحصار است. «فمن اهان واحدا منهم فقد اهانک» اين خيلي عجيب است. حالا روزگار ما روزگار ظرف اهانت شده است. اهانت به معني سست و ناتوان و بي قدرت کردن طرف است يعني همه درها را به روي يک شيعه کسي ببندد و او را از توان و از قدرت و از کار کردن و از خير بيندازد. «ومن اهانک فقداهانني ومن اهانني ادخله الله نار جهنم خالدا فيها وبئس المصير» نمي‌گويد اين کار اورا جهنم مي‌برد. مي‌گويد خود خدا او را به جهنم مي‌برد. معلوم مي‌شود خدا از اهانت کننده به شيعه خيلي خشمگين و متنفر است
«ياعلي انت مني وانا منک» كساني  که فلسفه خواندند اين انت مني و انا منک را از طريق اتحاد عاقل و معقول خيلي خوب مي‌شود حل کرد که اين دوتا يک حقيقت هستند. «روحک من روحي وطينتک من طينتي و شيعتک خلقوا من فضل طينتنا» تمام شيعيان ما در سرشت خلقت با ما يكسان هستند. «فمن احبهم فقداحبنا فمن ابغضهم فقدابغضناومن عاداهم فقدعادنا و من ودهم فقدودنا ياعلي ان شيعتک مغفور لهم علي ما کان من ذنوب وعيوب» البته فرق بين ما و انبياء و ائمه طاهرين در اين است که ما يا نخواستيم يا نتوانستيم اين را بايد علمي بحث كرد تا شکافته بشود نخواستيم يا نتوانستيم داراي مقام عصمت بشود. اين ذنوب و عيوبي هم که پيامبر اکرم مي‌گويد با عنايت به ساير روايات و آيات بايد بگوييم که شيعه حرفه اي در گناه نيست. چون ممکن است اگر ما بدون توجه به آيات و روايات يک روايتي بگوييم مردم اغراء به جهل بشوند و شجاعت در گناه پيدا بکنند. اولا شيعه گناهکار حرفه اي نيست. و بنابر آيات سوره آل عمران شيعه به سوي گناهان کبيره نمي‌رود. اگر يک وقتي اتفاقا آلوده به يک کبيره بشود درجا تدارک مي‌کند اصرار بر گناه صغيره هم ندارد. پس اين عيوب و ذنوب است. ممکن است در مسير زندگي پيدا بشود ولي تدارک مي‌کند. يا عيبي پيدا بکند ولي تدارک مي‌کند. اگر چنين گناهاني هم در پرونده شيعه تو باشد به قدرت همين شيعه بودن آمرزيده مي‌شود.
«ياعلي انا الشفيع لشيعتک غدا اذا قمت المقام المحمود» وقتي من در جايگاه مقام محمود قرار گرفتم شيعه تو را شفاعت مي‌کنم. «فبشرهم بذلك» به اين مسئله شفاعت من آنان را بشارت بده. «ياعلي شيعتک شيعة الله» «وانصارک انصار الله» که در زيارت اصحاب ابي عبدالله مي‌خوانيم «السلام عليکم يا انصار الله» اين همان است. «واوليائک اولياء الله و حزبک حزب الله يا علي سعد من تولاک و شقي من عاداک يا علي لک کنز في الجنة» گنجي در بهشت برايت است «و انت ذو قرنيها» که اين قرنيها را بعضي‌ها مي‌گويند مراد حضرت حسن و حضرت حسين است. بعضي‌ها مي‌گويند دوجانب بهشت است. اين عظمت شيعه است.
اما شيعه کيست؟ امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «فانما شيعة علي من عف بطنه وفرجه»  شيعه علي کسي است که شکمش و شهوتش هم با حرام سرو کار ندارد. «واشتد جهاده» کوشش او حالا چه در علم و چه در عبادت و چه در خدمت به مردم و چه در جهاد اکبر خيلي قوي است. «وعمل لخالقه» اين لام به نظر مي‌آيد لام اختصاص باشد. فقط عمله خداست کاري براي ديگران انجام نمي‌دهد هرکاري انجام مي‌دهد لله است. «ورجا ثوابه وخاف عقابه فاذا رأيت اولئک» خطاب به مفضل است «فاولئک شيعة جعفر» اين هم يک مقدمه ديگري نسبت به خطبه بود.
اما يک موضوعي که خيلي در ارتباط با ماست. خصوصا در اين زمان که البته همه مي‌دانيد ]و ذكر فان الذكري تنفع المؤمنين[  حرف پروردگار است. اصولي ترين و مهمترين کاري که امام صادق انجام دادند اين بوده كه زمان ايشان دشمن با هزينه کردن پول سنگين باعث شد بين ملت اسلام و مکتب‌هاي بيگانه ارتباط پيدا شود که در اين ربط دادن افکار، حقايق ناب اسلامي مشوش بشود، عقايد متزلزل بشود. پس باب عمل سست بشود و مردم از چهارچوب اسلام خدا، اسلام قرآن، اسلام پيامبر، اسلام اهل بيت دربيايند. درگوشه و کنار کشور دارالترجمه و دانشمندان مخالف را استخدام کرد. هزينه اي که آن زمان دشمن براي فرهنگ وارداتي کرد شبيه هزينه‌هايي است که الان غرب براي روزنامه‌ها و مجلات و ماهواره‌ها و سايتها و ايجاد دغدغه فکري سفسطه و وسوسه در ملت اسلام هزينه مي‌کند.
 

برچسب ها :