تفسير سوره حمد - جلسه چهل و نهم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
تمام انسانها از اولین فردشان که پدر و مادر نوع بشر میشوند آدم و حوا تا الان و کسانی که بعد به وجود میآیند بدون لحاظ مکتبی و دینی و اعتقادی این حقیقت برایشان روشن و مسلم است که قدرت مطلقی را در اختیار ندارند. قدرتی که بتواند راه تصرف در همه چیز را برای آنها باز بکند و بتواند هر چیزی را در عالم خلقت به میلشان تغییر بدهد که ابراهیم برای رد نمرود از همین عدم قدرت مطلق استفاده کرد و نمرود را محکوم کرد. وقتی که به ابراهیم گفت خدای تو کیست و چکار میکند؟ پاسخ داد ﴿یأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ خدای من کسی است که خورشید را از مشرق طلوع میدهد. اگر اهل قدرتی بگو فردا از مغرب طلوع کند. خدای من کسی است که حیات میبخشد و میمیراند. میتوانی که یک موجود زنده درست کنی و بر مرگ غلبه کن. ﴿فَبُهِتَ الَّذِی کفَرَ﴾ (1) بهت یعنی متحیر ماند کسی که اهل انکار حقایق است و بیشتر برایش معلوم شد که ضعف و زبونی عدم قدرت مطلق بافت وجودش است.
این موجود ضعیف، ناتوان که قدرت مطلق در اختیارش نیست یک سلسله نیازهای واقعی هم دارد چه در جهت مادی و چه در جهت معنوی. وقتی که قدرت مطلق ندارد و راهی برای تصرف در جریانات هستی برایش باز نیست و هرگز نمی تواند به میل خودش تغییری در اوضاع ایجاد بکند باید دنبال یک یار و کمک کار بگردد و دنبال یک ناصر بگردد که تمام نیازهای او را که خودش قدرت جبران ندارد جبران بکند.
با توجه به بحثی که در قبل شد، همه ماسوی الله مملوک بی قدرت هستند و همه ماسوی الله ضعیف هستند. چطور میشود یک مملوک از مملوک دیگر که خودش مانند این نیازمند است و فاقد قدرت است یاری و کمک بخواهد. اگر هم کمک بخواهد این کمک خواهی او کامل جواب داده نمی شود.
بخش بسیار کمی از آن ممکن است مثبت جواب داده بشود که خود این رو کردن به غیرخدا در عین پاسخ مثبت، گناه و معصیت است. چون آن کسی که به غیر خدا متوسل میشود و اهل خدا نیست به عنوان اینکه این مملوک استقلال در برطرف کردن نیاز من دارد. خود این عقیده باطل و گناه است. اما آن کسی که میتواند در تمام جوانب حیات به انسان یاری بدهد پروردگار است که قدرت مطلق و مدبر آفرینش است، کارگردان جهان است و میتواند همه ابزارهایی که به فرمان او هستند در جهت یاری رساندن به آن کسی که میگوید «استعین منک» جهت بدهد. خود رو کردن به پروردگارعبادت و درخواست کمک دعاست و مطلوب حق است«الدعاء مخ العبادة»(2)، « الدعاء سلاح المومن»(3) است و استکبار از دعا معصیت کبیره و پاداشش دوزخ است. و ﴿إِیاک نَسْتَعِینُ﴾ از اهل توحید صحیح صادر میشود و راستی و به درستی صادر میشود خدا هم انسانی را که تسلیم و بنده اوست دوست دارد. محب برای محبوبش تا جایی که به مصلحت محبوبش است یقینا کار انجام میدهد و کمک میکند.
امروز یک مقاله ای را از راسل میخواندم فیلسوف معروف انگلیسی که تقریبا در حوزه های علمی جهان آدم شناخته شده ای بود. البته این فیلسوف با همه علم و دانشش کافر بود حتی اعتقاد به مسیح و مریم هم نداشت. یک لائیک به تمام معنا بود. در کتابی که ترجمه شده به عنوان مرزهای نو این مقاله را از او نوشته بود که من دیروز هم در مقدمه بحث گفتم: چه اینکه انسان آگاه باشد و چه نباشد. چه دیندار باشد و چه نباشد، ضعیف بودنش و اینکه قدرت مطلق ندارد برای او روشن و مسلم است. ایشان یکی از آنهایی هست که در بی دینی کامل بود، عالم هم بود و به این معنا هم توجه داشت. در این مقاله میگوید بشر قادر مطلق نیست. یعنی هر کاری که میخواهد از دستش بر نمی آید. هر گره ای که دلش میخواهد باز بکند، نمی تواند. هر گره ای که میخواهد نمی تواند بزند. آن کسی که هر کاری میخواهد میکند ﴿عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ قدرت مطلق است. آن کسی که هر گره ای را میتواند بزند در جایی که باید بزند و کسی هم نتواند باز بکند قدرت مطلق است. آن کسی که هر خیری را بخواهد به هر موجودی برساند و کل موجودات عالم اگر مانع بشوند و دیوار بشوند نمی توانند جلوی رسیدن آن خیر را به آن کسی که خدا میخواهد بگیرند، قدرت مطلق است. در سوره یونس اواخر سوره است ﴿وَ إِنْ یمْسَسْک اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾ اگر بخواهم گره ای به زندگی بیندازم جز خود من کسی نیست که آن گره را باز بکند. که من آن وقت یادم است که مثل به شاه زدم که خدا در زندگیش گره انداخت. تمام یارانش آن زمان، چین، شوروی با آن قدرتش، امریکا، اسرائیل، اردن، مصر، مراکش، کشورهایی که با او در رابطه بودند و به آنها 37 سال خورانده بود. هیچ کس نتوانست گره افتاده به کارش را باز بکند. عاقبت هم در دامن چندتا یهودی در مصر جانش را داد و در یک قبرستانی در آنجا دفن شد.
و اما خیری را اگر بخواهم برسانم. ﴿وَ إِنْ یرِدْک بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ﴾ (4) خدا میخواست امام را نگاه دارد از نجف ببرد پاریس در دل کفر و در دل دشمنان و از آنجا هم بیاورد ایران و نگاهش دارد تا انقلاب را به پیروزی برساند. این همه آمریکا آدم ترور کرده بود این همه اسرائیل آدم ترور کرده بود، امام در حفاظت که نبود در نجف. 14 سال شبها میرفت حرم و بر میگشت. با یک نفر و گاهی هم تنها. در ترکیه که اسیر آن زمان ترکیه بود که یک حکومت صد در صد امریکایی و لائیک بود. زمانی که در زندان شاه بود. شما ببینید کشتن ایشان خیلی برای دشمن. ساده بود. اما خدا نمی خواست. خدا میخواست گره به کار دشمن بزند خیر را به دوستش برساند. این کار قدرت مطلق است.
بعد راسل میگوید ما ابدا قادر مطلق نیستیم. ما محدود به یک سلسله حدود طبیعتیم چه در عمر که محدود به ابتدا و انتهائیم و چه در برداشت از سفره عالم که محدودیم، فقط میتوانیم برداریم. اما اینکه مثلا در زمستان و بهار ما تصرفی بکنیم که برف و باران به اندازه در عالم ببارد یا در کشوری نبارد. میگوید: ما این کاره نیستیم. ما محدود به حدود طبیعت هستیم. این حدود را با علم و با صنعت و با ابزار یک مقدار میتوانیم گسترده بکنیم. بیاییم از تهران تا مشهد که یک ماه میکشد با اسب و قاطر برویم با علم و صنعت یک ماشین درست کنیم یک شبانه روزش بکنیم. میگوید ما فقط گستردگی ارتباطاتمان با طبیعت را میتوانیم ایجاد بکنیم. اما اینکه فاصله کره ماه را با زمین کمتر بکنیم نمیتوانیم، اما دیگر نمی گوید کار کیست. یعنی با آن علمش میتوانست بگوید کار یک قدرت مطلق است. آمده نفی قدرت مطلق از ما کرده، ولی اثبات قدرت مطلق برای کارگردان عالم نکرده که اینها در باطن خودشان قرآن مجید میگوید از حقیقت خبر داشتند و رخ حقیقت را میپوشاندند حالا به خاطر کبر، غرور و قلب تاریکشان. قرآن میفرماید به مشرکین ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً﴾ سوره بقره اوائل سوره. دیگر کنار این موجود مقدسی که خودش دارد به تنهایی با قدرت مطلقش همه کارها را میکند. زمین را آماده زندگی تان کرده آسمانها را برافراشته، باران فرو فرستاده، ثمرات به عنوان رزق برای تان بیرون آورده دیگر بت جاندار و بی جان و یک سلسله الفاظ مثل تصادف و خودبه خود و طبیعت کنار من نگذارید ﴿وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ (5)
میدانید که این انداد هیچ کاره اند. بیشتر آیات قرآن مسائلی را در تقدیر دارد مثل اینجا. ﴿تَعْلَمُونَ﴾ چه چیزی. ﴿تَعْلَمُونَ﴾ اینکه خدا به تنهایی همه کارها را میکند ﴿تَعْلَمُونَ﴾ به اینکه این انداد قلابی و ساختگی است و برای متولیانش جیب پر کن است. کار دیگری نمی کند که خود همین هم استعانت به بت است و کفر به پروردگار است.
این حقایقی که میشود از ﴿إِیاک نَسْتَعِینُ﴾ استفاده کرد. یکی دو سه تا نظر هم مفسرین معروف دارند که زیباست. یک نظر در جلد اول تفسیر کبیر صفحه 253 است. «ان الانسان قد یطالب بشیء مده مدیده ولایاتی به» عرض کردم این در زندگی و حیات انسانهای مومن و گاهی غیر مومن هم تحقق داشته. قدرت مطلق اگر قدرت مطلق بود همان چیزی را که میطلبد اتفاق میافتد. همان آن.
یک جمله جالبی دارند فلاسفه. میگویند عدم باعث وجود نیست. اگر عدم باعث وجود بود دیگر مرگی در آن نبود. خودش را به وجود میآورد و وجود را نگاه میداشت. عدم عامل وجود نیست. عامل وجود قدرت مطلق است. اگر تصادف عامل وجود بود دیگر عدم زوال و فنا و مرگ در عالم معنا نداشت. اما ما میبینیم که عالم به قول فلاسفه عالم کون و فساد است. عالم ساختمان و خراب شدن است. عالم به وجود آمدن و مردن است. عالم سالم بودن و بیمار شدن است. «ان الانسان قد یطالب بشیء مده مدیده ولایاتی به» (6) نمی رسد به آن.
یک جمله امیرالمومنین دارند خیلی کوتاه ولی واقعا دریایی از معنا در این جمله است که به حضرت عرض میکنند «عرفت الله قال: (ع) عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم» (7) خدا را به این شناختم که دیدم قدرت مطلق نیستم. چون اگر قدرت مطلق بودم هرچیزی را اراده میکردم جلویم سبز میشد و کار و کوششم کلش به نتیجه میرسید. خیلی چیزها را میخواهیم نمی شود، خیلی کارها را هم میکنیم به هوا میرود و به نتیجه نمی رسد.
«ثم فی اثناء حال أو وقت یاتی به و یقدم علیه» یک مرتبه در یک دعایی و در یک زیارت و عبادتی در یک زمان معینی که «الامور مرهونه باوقاتها» به مطلوبش و محبوبش میرسد. «ولایتفق له تلک الحاله الا اذا وقعت داعیه جازمه فی قلبه تدعوه الی ذلک الفعل» آن وقت که دیگر حال آدم یک حال جدی است یک حال ملکوتی است یک جزم قلبی برایش ایجاد میشود که در پیشگاه خدا به التماس میافتد و به دعا میافتد و آن کار و نتیجه اش را که میخواهد به او میرسد. «فالقاء تلک الداعیه فی القلب وازاله الدواعی المعارضه لها لیست الا من الله تعالی ولامعنی للاعانه الا ذلک» (8) خداوند با رحمت خودش قلب را هدایت میکند. آدم حالی پیدا میکند وارد عبادتی و دعایی میشود وارد توسلی میشود که میگوید کمک خدا همین است. کمک پروردگار متعال همین است.
شما فکر کنم بیشترتان مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری را ندیده بودید من از سال 40 که آمدم قم طلبه شدم البته بعد از خواندن لمعه در تهران مرحوم حاج شیخ مرتضی را من از سال 40 میدیدمشان تا بعد از انقلاب. ایشان میفرمودند: یکی از علمای نجف اسم هم نبردند نمی دانم چرا. برای من تعریف کردند که من در نجف یک خانه ای تهیه کردم. نجف یک شهر قدیمی است و الان هم بیشتر خانه هایش کهنه است و تا سالها قبل در خیلی از خانهها در کلونی بود که کلیدهای بزرگی داشت میانداختند آن کلون کنار میرفت از پشت در و در باز میشد. میگفت با زن و بچه ام قرار گذاشتم که حالا یک دانه کلید داشتیم اگر آنها رفتند بیرون، کلید را بگذارند زیر چارچوب در. یک چاله ای درست کرده بودیم که کسی نتواند ببیند و بفهمد. که من میآیم کلید را در بیاورم و در را باز بکنم. اگر من رفتم بیرون کلید کلون را من بگذارم در آن چاله. یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء و بعد از زیارت حرم امیرالمومنین آمدم. حالا چند سال است من و زن و بچه ام این کلید را میگذاریم زیر آن تخته چارچوب در آن چاله. 30 سال است. به محض اینکه زن و بچه ام میآمدند هیچ مقدمه ای هم نداشت فکری هم نداشت دست میبردند کلید را در میآوردند و در را باز میکردند. من خیلی به سرعت مینشستم و دستم را میکردم دست را در چاله و کلید را در میآوردم. سی سال کار من و زن و بچه ام این بود. یک شب آمدم عجله نکردم که کلید را دربیاورم. به فکرم رسید که میخواهم دست بکنم در این چاله تاریک، برق هم نبود کبریت بزنم کلید را ببینم و بردارم.گفت ما بر خلاف سی سال عادتمان ننشستیم دست کنیم و کلید برداریم به ذهنمان رسید کبریت بزنیم. گفت کبریت را زدم خودم هم خم شدم دیدم یک عقرب سیاه اندازه نصف کف دست روی کلید خوابیده که اگر ما دست برده بودیم این عقرب ما را زده بود قطعا مرده بودیم. این اعانت الله است.
«ولامعنی لاعانه الا ذلک» در قرآن مجید حالا که ما اهل دین هستیم نجات ابراهیم، نجات یونس نجات ایوب، فتح بدر، توفیقات حق در اینکه اولیائش را جهت میدهد تا به نتیجه برسند همه و همه که سند قرآنی دارد از نمونه های یاری پروردگار است. باز من این نکته را بگویم ما باید با همه انسان هایی که با ما در ارتباطهستند با ابزارها و با عوامل رابطه داشته باشیم به عنوان نیروهای پروردگار. که از آن طریق به ما یاری بدهد. توحید در هر صورت باید باشد، در نیت و هدف مان در مراجعه مان به دکتر است، به بناست به یک مومن است و به یک قرض الحسنه است و به یک وزیر و یک وکیل است، مستقل نبینیم. همین که میخواهیم برویم بگوییم الهی اینها ابزار تو هستند که از طریق اینها به من کمک میدهی که ابزار را جهت داده و این پیچی که به کارم خورده، باز بکند.
چندتا آیه را هم قرائت کنم. سوره روم آیه 47 عجب آیه ای است. وکان حقا علینا نصر المومنین» حق در اینجا به معنای لزوم و وجوب است. بر ما واجب است که مردم با ایمان را یاری کنیم. انفال، آیه 62 که ﴿هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این بنصره همان فرشتگانی هستند که به کمک آمدند و رعبی که در دل دشمن انداختند و آرامشی بود که به بدریون داد.
بقره، آیه 120 ﴿ما لَک مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصِیرٍ﴾ جمله نکره در سیاق نفی است. یک یار و صاحب جز خدا در این عالم برای تو نیست پیغمبر من. بقره آیه 107 ﴿وَ ما لَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصِیرٍ﴾ یک بار خطاب به پیامبر است و یک بار هم خطاب به کل انسانها یا به اهل ایمان است. آل عمران، آیه 13 ﴿وَ اللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشاءُ﴾ البته من یشاء را در همه جای قرآن باید عنایت داشته باشید که آدم اگر شایستگی نشان بدهد در دایره من یشاء قرار میگیرد. اگر نشان ندهد در دایره من یشاء قرار نمی گیرد. ﴿یضِلُّ مَنْ یشاءُ﴾ وقتی خودشان گمراهی را بخواهند و نشان بدهند که مخالفت با من را میخواهند جریمه شان این است که بیفتند در گمراهی.
﴿اسْتَعِینُوا﴾ را باز در چند خط ترجمه زیبایی کردند. ﴿إِیاک نَسْتَعِینُ﴾ کان الانسان یقول یا الهی انی اتیت بنفسی من آمدم در پیشگاه تو «الآن ان لی قلبا یفر منی» دلم را چکار بکنم که استقرار ندارد در نماز. این مربوط به خود نماز است. «فاستعین بک فی احضاره» من از تو کمک میخواهم که من حضور در نماز داشته باشم. غایب نباشم.
حدیث غایب و حاضر شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر استاین جور نباشد. نماز هم در حضور باشد. «وقد قال: (ع) قلب المومن بین اصبعین من اصابع الرحمان» این اصطلاح است خدا انگشت ندارد. رسول خدا فرمودند: دل مومن در اختیار خداست. «فدل ذلک علی ان الانسان» این آیه و این روایت دلالت میکند به این که انسان «لا یمکنه احضار القلب الا باعانه الله» (9) یک بخش زیبای دیگری هم ماند که آن هم انشاءالله فردا میخوانم تا به «اهدنا الصراط المستقیم» برسیم.
______________________________
(2) وسائل الشیعه: 7/ 27، باب 2، حدیث 8615.
(6) التفسیر الکبیر، فخر رازی: 1/ 253.