تفسير سوره حمد - جلسه چهل و دوم
(قم حوزه علمیه قم )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام
کلمه عبودیت که در پرتو آی شریف ﴿إِیاک نَعْبُدُ وَ إِیاک نَسْتَعِینُ﴾ دارد بحث میشود که به معنای گردن سپاری در مقابل مولا، تسلیم بودن در مقابل او، انقیاد نسبت به او و اطاعت از اوست. اطاعت منافقین ارزش ندارد چون خدا را نمی خواهند، در جهت مخالف با حق هستند اما میآمدند به نماز پیغمبر اقتدا میکردند، جبهه میآمدند مکه میرفتند، اینکه این نماز را به عنوان یک گردن سپاری و انقیاد نسبت به حق انجام بدهم این عبادت است.
یک نکته ای که باید به آن توجه داشت در بحث بندگی و انقیاد و اطاعت این است که قرآن مجید تمام موجودات عالم را در چرخ بندگی، انقیاد و اطاعت نسبت به خدا معرفی میکند با بیانهای گوناگون گاهی با کلمه صلاه نه صلاه مربوط به ما انسانها، بلکه مربوط به موجودات که خیلی جالب است که پروردگار میفرماید: ﴿کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ﴾ (1)
اینها آگاه هستند به این عبادت به این طاعت، انقیاد خودشان هم هستند. ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ سماوات یعنی آنچه نسبت به شما عالم بالا حساب میشود، مجموع کهکشانها سحابیها که طول و عرضش برای علم هم روشن نیست، موجوداتش هم برای علم موجود نیست تعداد موجوداتش هم واقعاً خدا میداند که چه اندازه است.
در مقالات علمی دیده ام در کتابی که ترجم مرحوم احمد آرام است دیدم نوشتهاند که: یک تپ خاکی همین تپه هایی که توی بیابانها توی کویرها و در پنج قاره زیاد است یک تپ خاکیآنقدر موجود زنده در آن زندگی میکند که بعضیها را میببینیم، انواع مورچهها، موریانهها یا حشرات دیگر را خیلیها ذرّه بینی هستند فقط باید با میکرسکوپ دید. آن وقت یک محاسبه ای کردند که تعداد موجودات زنده در یک تپه به اندازه ای است که اگر این شش میلیارد جمعیت روی زمین فرضاً بتوانند در این تپه مخلوط با این موجودات بشوند و بعد هم همه دسته جمعی بیایند بیرون شش میلیارد جدای از این موجودات تپه بشوند آنها حس نمی کنند که چیزی به آنها اضافه شده یا کم شده، این قدر تعدادشان زیاد است این یک تپه است.
حالا شما ما را که مای موصول است به معنی موجودات است حساب بکنید این مای موصوله پرش گسترد به کلّ موجودات آسمانها و زمین و هم جهان است که ما هم خبر نداریم، نه طول جهان را نه عرض جهان را نه حجم جهان را نه تعداد موجودات را.
یک روایتی را هم من از امام ششم (ع) دیده ام که واقعاً جای بحث است خیلی روایت عجیبی است اگر این روایت رسیده باشد که حضرت میفرمایند خداوند متعال 18 هزار قندیل آفریده که من فکر میکنم در نوشته گذشتگان که 18 هزار عالم مطرح شده بعد ازاین روایت مطرح شده 18 هزار قندیل خدا آفریده که این آسمانها و زمین ما در یکی از آن قندیل هاست واقعاً اعجاب انگیز است.
اینکه پیغمبر (ص) یک دعا دارند «زدنی فیک تحیرا» (2) این حیرت مرا در خودت زیاد کن یعنی پنهانیها را به من بنمایان که من بیشتر شگفت زده بشوم از قدرت تو، از کار تو. «ارنی الاشیاء کما هی» این هم دعای پیغمبر (ص) است که حقیقت اشیاء را آنچنان که هست به من بنمایان حالا. ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ اینها همه در عبادتند، در انقیادند، در اطاعتند. ﴿یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِک الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکیمِ﴾ (3) یک بار به تعبیر صلاه میآورد عبادت کلّ جهانیان را و موجودات را، عوالم را و آنچه در عوالم است یک بار به تعبیر تسبیح میآورد یک بار هم به تعبیر اطاعت، در سوره فصلت آمده. ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ﴾ بر عالم بالا چیرگی خود را و قاهریت خود را حاکم کرد ﴿وَ هِی دُخانٌ﴾ در حالیکه این مجموعه قبلًا به صورت گاز بوده که از آن تعبیر شده در علم به گاز سدیم.
خطب اول نهج البلاغه از گاز بودن عالم تا شکل فعلیش را بیان کرده و بهترین کسی که در این زمینه توضیح داده مرحوم حاج میرزا خلیل کمره ای در کتاب نهج البلاغه و آسمان است که حدود 800 صفحه است، خیلی کتاب عالمانه است چون ایشان هم یک فقیه خیلی معتبری بود هم اصولی بود هم هفت سال هم بحث امام بود، در منظومه و اسفار و اطلاعات روزش هم خیلی خوب بود اغلب من خدمت ایشان میرسیدم دانشمندان آن زمان آنوقت من جوان بودم با اساتید دانشگاه چه عجم و غیر عجم ارتباط داشت و کتابهای بهروز هم میخواند، ایشان که از علوم روز هم در کتابهایشان خیلی استفاده میکردند یک اجاز علمی هفت صفحه را هم به من داده اند شخصیت خیلی والایی بود این کتاب فکر نمی کنم در کتابها در کتابفروشیها پیدا بشود اما باید کتابخانهای قم داشته باشند مثل کتابخان آقا نجفی یا کتابخان فیضیه، نهج البلاغه و آسمان.
﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی دُخانٌ فَقالَ لَها﴾ به آسمانها که در علمم بود که به صورت گاز بود گفتم و به زمین. ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا﴾ حکم کردم که به این صورت فعلی درآیید ﴿أَتَینا طائِعِینَ﴾ (4) ببینید لفظ طاعت بکار برده شده.
﴿أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾(5) واقعاً دانه های نباتی فرمانبردار شما هستند شما زارع دانه های نباتی هستید و پرورش دهنده و رشد دهنده اش هستید ﴿أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾
کل موجودات عالم عبد به معنی عام یعنی هم تسلیم هستند و هم مطیع هستند اگر انسان عبد بشود به این معنا یعنی به معنای انقیاد و تسلیم و اطاعت، وجودش یک نفره با تمام موجودات عالمهماهنگ شده اول کتابهای فلسفه هم خوانده اید حتماً در منظومه حکمت حاجی سبزواری و نوشته های صدرالمتألهین هست که آنها میگویند: این علم برای این است که انسان با خواندنش و با آراسته شدنش و با عمل کردنش هماهنگ با هم جهان بشود البته این فلسفه و حکمت چنین هنری را ندارد که در هم زمینهها ما را هماهنگ کند. اما این هنر مال قرآن است وقتی آدم بر اساس قرآن عبدالله واقعی بشود، با کلّ موجودات عالم از بیگانگی در میآید، آشنا و محرم و مورد توجه قرار میگیرد.
حالا شما در این زمینه به آیات هفت و هشت سور مبارک مؤمن که یک نام دیگر غافر است مراجعه کنید ببینید خداوند متعال از ملائک عرش و حول عرش نقل میکند. ﴿الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾ ... ﴿رَبَّنا وَسِعْتَ کلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً﴾ (6)
این ملائکه عرش و حول عرش از پروردگار عالم درخواست رحمت و آمرزش میکنند برای اهل ایمان و برای تائبان. در نهایت برمیگردند به جبه حق و به پروردگار عالم رو میکنند، معلوم میشود در این دستگاه تمام اهل ایمان برای کلّ ملائکه شناخته شده هستند، تائبان واقعی شناخته شده هستند دعایشان میکنند و بعد هم تمام این نعمتهایی که اینها مصرف میکنند خود نعمتها خوشحالند که به مصرف این محرمها میرسند همان نعمتها که خودشان مسبب حق هستند، همان لقمه ای که یک کافر میخورد خود لقمه در حال تسبیح است جزء ﴿ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ است لباسی که در تنش است جزء مسبحین است یا گرد زمینی که در آن راه میرود و خانه میسازد جزء مسبحین است وقتی میبینید یک بیگانه دارد آن را مصرف میکند مشمئز میشود.
و گاهی هم در روایات ما آمده زناکار وقتی میرود حمام خودش را بشوید چه مردش چه زنش هر قطره آبی که از بدنش از زیر دوش روی زمین میافتد زمین او را لعنت میکند.
شاید هم آدم بیگانه آدم غریبه ای باشد با عبادت به این معنای عامش انسان آشنای این هستی میشود آشنای این حریم میشود دعاگو زیاد پیدا میکند، فردای قیامت هم با تمام عباد واقعی به محض بیرون آمدن از قبر آشنا است اصلًا لازم نیست بپرسد. موسی کدام است عیسی کدام است پیغمبر کدام است امیرالمؤمنین کدام است ما در آی 69 سور نساء که بعداً در یک بحث دیگر به کارمان میآید ﴿مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً﴾
یک روایت هم در اصول کافی است، یک مردی میآید خدمت امیرالمؤمنین عرض میکند احبّک من شما را خیلی دوست دارم خیلی عاشق شما هستم خیلی دلبست شما هستم امام یک کمی چند ثانیه تأمّل میکنند چون آنها مثل ما عادت نداشتند که قبل از حرف مردم جوابشان بدهیم و نگذاریم کلامشان تمام بشود حوصله کنیم فکر کنیم بعد جواب بدهیم. امام چند ثانیه تأمّل کردند بعد به او فرمودند: کذبت دروغ گفتی، گفت: محبت که امر قلبی است ازدل من اطلاع داری که من دروغ گفتهام امام فرمودهاند به تعبیر من قلب تو که جایی حساب نمیشود من در آن چند لحظه تأمّل ارواح اوّلین و آخرین را نگاه کردم از محبّین و عاشقانم تو در آنها نبودی.
یعنی وقتی آدم عبدالله باشد حالا سال 1388 است ولی آشنای امیرالمؤمنین آشنای موسی بن عمران است آشنای پیغمبر اکرم است آشنای حضرت سید الشّهداء است این واشوقا خوانی پیغمبر را اهل تسنن هم نقل کرده اند حتماً ما جزء آشناهایشان بودیم که در حق ما واشوقا گفتهاند، یا روایاتی که دربار گری حضرت سیدالشهداء است که حضرت جلسات را بیان میکنند قرن به قرن را بیان میکنند و به حضرت زهرا سلام الله علیها میگویند این گریه خاتمه پیدا نمیکند، حتماً میدیدند که بیان کردند قرن به قرن را، روایات هم در قدیمیترین کتابها هم نقل شده آنوقت هنوز مجالس به این صورت و به این رسم و رسوم نبود. عبد وقتی عبد واقعی بشود محرم این حریم میشود و محرم این دستگاه هر چه آن مقام عبودیتش بالاتر برود، قدرت تصرفش بیشتر میشود الان که ما نماز میخوانیم یا روزه میگیریم یا حج میرویم یا نماز شب میخوانیم یا کار خیری میکنیم میبینیم یک نحو تسلط به خودمان است چون ما اگر مسلط نبودیم کارگردان ما هوای نفس بود او به ما مسلط بود او نمی خواهد ما نماز بخوانیم نمی خواهد ما روزه بگیریم.
اما ما یک نحو تسلطی بر خود داریم که البته این عبودیت شرایطش، اخلاصش، قربش، به پروردگار هر چه بیشتر بشود قدرت حاکمیت تصرف تسلط ما بیشتر میشود این روایت قدسی است، مشهور هم است. من از کودکی از منبری های تهران زیاد شنیده ام «عبدی اطعنی حتی اجعلک» بیشترشان میخواندند مثلی چون مثله خیلی درست نیست مثلکمثله شئء نمی گذارد ما مثله بخوانیم حق با آنها بود، مثل یعنی نمونه یعنی همه جوری که من متصرف در موجودات عالم هستم وقتی به من وصل بشود از طریق عبادت این چنین تسلطی و حکومتی بدست میآوری که بتوانی در چرخ تصرف در حدّ تصرف خودت وارد بشوی.
نقل میکنند که یک بار تابستان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در روستای وشنوه یک نامه ای را برای کسی نوشتند یک نام ضروری حالا متن نامه را من نمی دانم چه بوده ولی متن نامه ضروری بود حتماً باید بدست آن آقا میرسید و کاری را باید انجام میداد نامه باید میآمد قم پست میشد و از ایران خارج میشد این نامه را که نوشتند امضاء کردند مهر کردند دادند به آن آقایی که کارها را انجام میداد فرمودند: این نامه را سریع ببر قم پست کن و برگردد، خوب باید یکی دو سه کوچه را عبور میکرد تا میرسید به ماشین و ماشین به این راحتی گیر نمیآمد، باید منتظر میایستاد ساعت معین ماشین میآمد از آنجا چند تا مسافر بیاورد قم و برگردد یک پنج دقیقه ای گذشته بود هفت دقیقه ای گذشته بود آقای بروجردی به آن خادم معروفشان فرمودند: سریع برو شخصی که دارد نامه را میبرد، بگو نامه را برگرداند گفت: آقا شاید این الان سوار ماشین شده و رفته باشد ایشان فرمودند: من دارم به شما میگویم: برو نامه را بگوبرگرداند. بنده خدا آمد سریع این کوچه آن کوچه، تا رسید توی محل هنور ماشین آماده نبود به او گفت آقای بروجردی میگویند نامه را برگردانید نامه را برگردانید یک نیم ساعت بعد خود آن کسی که ایشان به او نامه نوشته بودند که در خارج و کشورهای عربی بود، آمد در خانه.
در زد خادم آمد دم در، گفت: من از خارج آمدم، آمدم قم ایشان نبودند آمدم ایشان را ملاقات بکنم بعد آمد و آن کار هم انجام گرفت خداحافظی کرد و رفت. این خادم مصر شد به ایشان که داستان از چه قرار است ایشان توضیحی ندادند آن وقتی که بروجرد بودم، باطن کمتر گرفتار حجاب بود و از این امور بیشتر انجام میگرفت دیگر جواب ندادند. این همان «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی» (7) است، بندگی واقعی حالت تسلیم انقیاد و بعد این تسلیم اطاعت چسبیده به آن تسلیم، این حالت را برای انسان میآورد قدرت تصرف کشف شهود البته کم اتفاق میافتد از هزاران تن به قول جلال الدین یک تن صوفی هستند، بقیه کلاه بردار فتنه گر دروغ گو با بغی در سای او زندگی میکنند. هر قرنی حالا چند تا از این آدمها پیدا بشود! ولی در هر صورت در به روی کسی بسته نیست این نکته لازم بود در این بحث بیاید که خداوند متعال در قرآن کلّ موجودات را منقاد و مطیع و تسلیم و مطیع خودش میداند و استثناء نمی کند. ﴿إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ (8) شما نمی فهمید تسبیح آنها را، میگویند که این تسبیح تسبیح تکوینی است و اطاعت درخت این است که بیاید بالا و رشد کند و میوه بدهداین عبادت و اطاعتش است، این را که ما میفهمیم و درک میکنیم.
قرآن میگوید: ﴿لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾ رشدش را که نمیبیند آنهایی که میگویند تسبیح موجودات همه در چهارچوب قرار داشتنشان و رشدشان و ثمر دادنشان است این را که همه میفهمند، دهاتیها بهتر از ما میفهمند چون آنها بیشتر با درختها و زراعتها و حیوانات سروکار دارند.
خداوند میگوید ﴿وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ﴾ شما نمی فهمید فقه یعنی فهم اصلًا به این حوزه شما نمی توانید برسید حالا اگر یک نفر برسد قدرتی از طریق عبادت بدست آورده است دیروز پایان بحث عرض کردم که کتاب خدا عبودیت و عبادت و عبد و در حدود 300 بار به وضوح و آشکارا به کار گرفته احتمال بدهیم که فلسف این 300 بار تکرار خیلی است 300 بار تکرار در قرآن مجید به شکلهای گوناگون گاهی از اولیائش تعبیر به عباد کرده این یکی از مشتقات عبد است گاهی تعبیر کرده ﴿یعْبُدُونَ﴾ یعنی اینها همواره درعبادت هستند گاهی تعبیر به همان صلاه دارد ﴿الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ﴾ (9)
یعنی دائم و پیوسته در عبادت حق هستنددر اطاعت حق هستند فلسف این 300 بار تکرار این است که این فرهنگ را به ما القاء کند در وجود ما قدم این فرهنگ را ثابت کند که بین من و شیطان یک جنگ دائمی، شیطان به معنی عامش که شامل هر طاغوتی، هر بت جانداری، هر ستمگری که میخواهد انسانها را از گردون عباده الله در بیاورد و در چرخ عبادت خودش بیندازد. این 300 بار برای این است که این فرهنگ را ثابت کند که بندگان من بین من و شیطان جنگ است عبادت به معنای واقعی در صورتی تحقق پیدا میکند که شما از جهتی تسلیم من و مطیع من باشید و از جهتی هم برای اینکه این ساختمان بندگی تان سالم بماند، طرد بکنید شیطان به معنای عام و فرهنگ آنها را. هر فرعونی را، هر نمرودی را، هر آمریکایی را، هر اسرائیلی را، هر دولت ظالمی را، هر رفیق مخالف خدایی را، برای این است شیطان اصلًا این است با اغواء و فریب و وسوسه دائم در نقشه است که مردم را به کمند عبودیت خودش دربیاورد و ما را که دعوت میکند به عبادت خودش یعنی الله رحمن الرحیم رب مالک یوم الدین برای این است که یا نگذاریم شیطان ما را به بندگی خودش دربیاورد و اسیر خودش کند و یا اگر در اسارتیم بندهای پاره را بکنیم که در قرآن مجید تعبیر عبادت شدن شیطان زیاد آمده. یکی در سور مبارک یس است ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنِی آدَمَ﴾ که اینجا بعضی اعهد را به پیمان و تعهد معنی کردهاند ولی اینطور نیست اینجا الم اعهد الیکم یا بنی آدم به معنای تعهد نیست که بین ما و خدا پیمانی صورت گرفته باشد.
کلمه عهد اگر با با یا الی متعدی بشود معنی آن فرق میکند اوفوا بالعقود یعنی به امضاهایتان به قراردادهایتان بهپیمانهایتان وفادار باشید اما اگر با إلی متعدی بشود به معنی سفارش است. ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ﴾ آیا من به شما سفارش نکردم ﴿أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ﴾ تسلیم و مطیع هر موجود ضد من نشوید ﴿إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ (10)
چون فرهنگ او کارش این است که تمام ارزشهای شما را نابود کند شما را از انسانیت در بیاورد شما را به بندگی بکشد، برای پیاده شدن خواستهها و غرایز و شهوات برنامه های خودش.
کسی آمد پیش امام صادق (ع) توبه کند گفت: من از کارگزاران بنی امیه بودم امام فرمودند: بنی امیه روز اول یک پیرمرد، یک زن بدکاره به نام هند، یک معاویه بود کسی نبودند اینها خانواد مشرک مکه ای بودند، قدرتی نداشتند معاویه وقتی به مدینه آمده بود برای اینکه کفش پا نداشت به بدبختی زندگی میکرد و دنبال سای شتر و شتر سواران راه میرفت.
امام صادق (ع) فرمود: شما اطاعت آنها را قبول کردهاید طوق اطاعت و بندگی به گردن انداختهاید اینان تشکیل یک حکومت داده اند با شما آمدند و ما را کشتند و ما را تبعید کردند حادث کربلاء را به وجود آوردند، شما اگر بندگی آنها را نکرده بودید که این بساطها بر پا نمیشد. شما مظاهر کامل شرک هستیدشما در کنار حق الوهیت خدا، حق ربوبیت خدا، حق اطاعت خدا، بنیامیه را علم کرده اید و این حقوق را از انحصار درآوردید.
در حالیکه حق عبادت ویژ پروردگار است او شایسته است که بندگی شود او شایسته است که به او اخلاص ورزیده بشود او شایسته است که فرهنگ او را قبول کنید.
در هر صورت این بندگی خطرناکترین نوع بندگی است. در بندگی خدا پس یک جنگ مطرح است با یک دست پیش کشیدن رضایت خدا و با دست دیگر پس زدن شیاطین و فرهنگهایشان و الّا کسی که دارد نماز میخواند و روزه هم میگیرد ولی خودش و زن و بچه اش مطیع فرهنگ آمریکا هستند این عباداتشان یک عبادت خشک و بی روح است این نماز ﴿تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ﴾ (11)
نیست بدترین منکر گردن سپاری در برابر طاغوت است.
حالا یک تعداد آیه را ملاحظه کنید مریم آی 44 گفتار ابراهیم (ع) ﴿یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیطانَ﴾ حتماً برای شما مشخص است که طاغوت زمان ابراهیم کی بوده نمرود. منظور از شیطان معنی عام است یا ابت که البته میگوید ایشان عموش بوده آزر تارخ پدرش در جوانیهای ابراهیم یا کودکی ابراهیم مرده بود عرب و کلًا از زمان ابراهیم به بعد عمو را هم اب میگفتند. الان هم در عرب مرسوم است ﴿یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیطانَ إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا﴾ میبینید که تمام نعمتها و بخشندگیها مال پروردگار رحمان است و نمرود طاغوت عصیانگر در مقابل رحمان است. تمام این نعمتهایی که تو داری مال خداست یکیاز صفاتی که در سور حمد آمده ﴿لا تَعْبُدِ﴾ الشیطان بندگی نکن شیطان را اطاعت نکن تسلیم شیطان نباش ﴿إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیا﴾
آی بعد سور مبارک یاسین آی 60 است ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾
نساء آی 76 چقدر این آیه جالب است ﴿فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ﴾ درگیر باشید همیشه شیطان را طرد کنید، جنگ کنید، ردش کنید، بیندازید دور، نترسید، وحشت نکنید چون شیاطین با فتنه و فریب با وسوسه خودشان را یک قدرت قوی به شما مینمایانند.
کاری که دائم امریکا دارد میکند یک روزگاری انگلیس این کار را میکرد بیش از صد کشور در استعمارش بودند ششصد میلیون جمعیت زمانی که هند استعمار انگلیس شد حالا که بالای یک میلیارد است در هند بود، ولی یک جوری قدرت نمایی کرد که این ششصد میلیون شده بودند برده، شده بودند بنده، هیمن او را، دانشمندان آن را، شکستند که این شکستن هیمنه به قول خود هندیها پدرشان گاندی ثبت شد. و الّا اگر شما تاریخ را بخوانید میبینید که علمای اسلامی برای شکستن هیمن انگلیس در هند چه کار کرده اند، نترسید بجنگید ردّشان کنید، طرد کنید.
﴿إِنَّ کیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعِیفاً﴾ نقش شیطان عنکبوتی است شما در زمان خودتان ملاحظه کرده اید سر انرژی هسته ای وقتی ما نترسیدیم و موضعگیری کردیم آمریکا هیچ غلطی نتوانست بکند شیطان ضعیف است حزب الله لبنان هم در سی سه روز ثابت کرد و به قول سید ﴿إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکبُوتِ﴾ (12) شکست هیمن قدرت را این مردم، دست خالی غزّه هم آن ته مانده اسرائیل را به باد دادند. ﴿فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیطانِ﴾ یعنی عبادت خدا لازمه اش طرد ضد خداست حالا یک وقت این چهر ضد خدا هوای نفس است یک وقت رفیق بد است یک وقت پدر آدم است یک وقت برادر آدم است.
آخر این آیه سور مجادله دارد که دشمنان من را دوست خود نگیرید گر چه پدران، برادران و اقوام شما باشد نمایند شیطان، که آن زمان شیطان خسرو پرویز آدم بسیار متکبر و مغرور و عوضی بود، رستم فرّخ زاد به نمایند اسلام در جنگی که بین ایران و حالا یک ذره هم خوشبین باشیم اسلام شده بود گفت: چرا به این سرزمین آمدهاید ببینید که چقدر زیبا جواب داده واقعاً پیغمبر عقلها را با قرآن چه جور تکان داد خیلی جملات زیبایی است. گفت: ما برای خاک نیامدهایم، برای پول نیامده ایم برای غارت نیامده ایم. «الله ابتعثنا لنخرج النّاس من عباده العباد الی عباده الله وَحدَه» ما آمده ایم شما مردم ایران را که برده و بند شیطان هستید از این اسارت و از این بندگی در بیاوریم چون بندگی تان غلط است شما بیگانه از همه عالم هستید با این بندگی الی عباده الله هر کسی با خدا آشنا بشود با کل هستی آشنا شده.
«ومن ضیق الدنیا الی سعتها» ما آمده ایم شما را از تنگنای این زندگی اقتصادی، محصول فرهنگی شیطان در بیاوریم تا یک رفاه نسبی و یک زندگی خوب برای همه بوجود بیاورم. «ومن جور الأدیان الی عدل الاسلام» ما آمده ایم شما را از ظلم فرهنگهای ساسانی و از فرهنگهای یونانی که آمیخت به فرهنگ ساسانی است در بیاوریم و شما را در گردون عدالت اسلامی قرار بدهیم، این هدف ما از آمدن ما به ایران است. یک بار دیگر هم میخوانم «الله ابتعثنا لنخرج النّاس من عباده العباد الی عباده الله وَحدَه» این یک جمله «ومن ضیق الدنیا الی سعتها» و این جمل دوم. این ضیق الدنیا الان برای آمریکا و اروپا و خیلی کشورها کاملًا پیش آمده، اقتصاد کاملًا غلط کاپیتالیسمی بالاخره ضرر و بلائش را دارد نشان میدهد. «ومن جور الأدیان الی عدل الاسلام» (13) بندگی خدا آزادی است، بندگی شیطان اسارت است بندگی خدا رشد بندگی شیطان خشک شدن و پژمرده شدن و حطام شدن به قول آی 20 سور مبارک حدید.
______________________________
(2) الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه: 1/ 276، ذیل سوره اعراف آیه 185.