لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه سي و هشتم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

قرآن مجید مشتقات ماد مِلک و مُلک را استعمال کرده است. مَلک، مالک، ملکوت، ملائکه این مشتقات همه به معنای تسلط است، به معنای حاکمیت است، به معنای مالکیت است. این مالکیت به عبارتی مالکیت مجازی و به عبارتی مالکیت حقیقی است. قطعاً مالکیت مجازی ویژه ما سوی الله است چون ما در ما سوی الله هر چقدر هم که تحقیق و جستجو بکنیم مالک حقیقی جز پروردگار عالم نمی توانیم پیدا کنیم.

بنابراین این لغت و مشتقات آن، آنجائی که در رابط با پروردگار استعمال می‌شود به معنای این است که خداوند مالک حقیقی است. مالکی که قدرت تصرف دارد و تسلط بر ظاهر موجود و بر باطن موجود و قدرت کارگردانی حکیمانه دارد. قدرت پاداش دادن به نیکان و کیفر کردن بدان را دارد.

کتاب خدا در باره پروردگار هم مالک را ذکر کرده و هم ملکوت را، ملائکه از باب اینکه یک موجودات صرفاً نوری به قول فلاسفه مجرد از مادیات و معنوی محض هستند و همین هم اقتضا کرده دارای قدرت باشند، چون نور در هر دو صورت مادی و معنوی آن دارای قدرت است. ملائکه عالمشان عالم نور است عالم نار نیست.

البته این معنا را هم عرض بکنم که من هم از قول مهمترین چهره های علمی خارجی و از مهمترین چهره های علمی اسلامی این معنا را دیدم، از خارجی‌ها یک زمانی که خیلی با کتاب های آنها سر و کار داشته ام از قول انیشتین و بعد از انیشتین که اصالتاً آلمانی بود در جنگ دوم جهانی فرار کرد به آمریکا رفت. چون آنجا از منطقه جنگ خیلی دور بود. تا آخر عمرش آنجا بود و یکی از کارل فرانسوی، اینها در نوشته هایشان هست که حالا تا زمان خودشان هر دوی آنها نوشته اند برای ما امکان راه یافتن به حقیقت اشیاء وجود ندارد، ما اشیاء را می‌توانیم از طریق طول و عرض و حجم و آثار تعریف بکنیم. اما اینکه حقیقت این شئ چیست برای ما روشن نیست.

کارل نیز همین را می‌گوید او یک شخصیت علمی مؤدب در دین خودش هم معتقد به خدا بود، معتقد به ادب و تربیت انسان بود، دو تا کتاب او هم خیلی مشهور است انسان موجود ناشناخته و راه و رسم زندگی. نسبت به دانش خودش کتاب‌های خیلی عالمانه‌ای است ایشان هم این نظر را دارد اینها زمانی به این نظر رسیدند که علم فوق العاده پیشرفت کرده بود چون هر دو در قرن بیستم بودند. در پیشرفت های عظیم علمی که خودشان مؤثر در این پیشرفت بودند. انیشتین یک دانشمند بزرگ فیزیکدان بود. کارل یک جراح فوق العاده بود که آن زمانی که هنوز خیلی بازیگری در دنیا رسم نشده بود به خاطر دانشش و نوشته هایش برنده جایزه نوبل هم شد. الآن جایزه نوبل را سیاسی کرده، به هر بی سر و پایی که به نفع آنها و به ضرر کشورها باشد، می‌دهند ..

اما از بزرگان خودمان از شخصیت های معروفی که نظرشان این است: شیخ الرئیس ابوعلی سینا است و قبل از او هم ظاهراً از ابن عباس یک چنین مطلبی نقل شده است. قبل از ابن عباس فکر می‌کنم کمیل در آن شبی که اول شب بود خدمت امیرالمؤمنین رسید عرض کرد «ما الحقیقه»  من دلم می‌خواهد حقیقت را بفهمم، نمی خواهم از زبان شما طول و عرض و حجم و آثار چیزی را بشنوم، اصلًا حقیقت چیست؟ که بعضی این حدیث را نسبت می‌دهند به صوفیه، خیلی بعید به نظر می‌رسد که ما در صوفیه های اهل سنت و شیعه اینقدر قدرتمند داشته باشیم که بتوانند چنین متنی را بسازند. امیرالمؤمنین مطالبی را برایش می‌گوید ظاهراً قانع نمی شود کمیل می‌گوید «زدنی»  باز حضرت توضیح می‌دهند باز می‌گوید «زدنی»  امام باز هم توضیح می‌دهند تا نهایتاً در یکی از سؤالات «زدنی»  امام می‌فرمایند: «أطْفِ السِّراج» (1) پا شو چراغ را خاموش کن سپیده صبح دارد می‌دمد که من در جلد اول عرفان اسلامی که پانزده جلد است به آن پرداختم.

علم خدا پیش آنها بود، اسرار پیش آنها بود، حتماً هم حقیقت در هیچ شئ قابل تعریف کردن نبوده که تعریف نکردند، معلوم می‌شود که مغزها تا قیامت نمی کشیدند لذا چقدر در روایات باب‌توحید به ما سفارش شده است در ذات خدا فکر نکنید «لا تتفکروا فی ذات الله» (2) برای اینکه جز سرگردانی و حیرت هیچ چیز به ما اضافه نمی‌کند، آخرش هم نمی فهمیم و ممکن است به مشکلات فکری و روانی بر بخوریم، در فشار فهم ذات و حقیقت، ملاحظه می‌کنید قرآن مجید هم در دوهزار آی مربوط به پروردگار کلًا صفات خدا را بیان می‌کند و هیچ پیغمبری و هیچ کتاب آسمانی هم سخن از ذات نگفته است.

ما که یک رشته ای از حیات در وجودمان است که حالا فلاسف عرفان هم همین مقدار را هم قبول ندارند آنها می‌گویند ما بودی نداریم، نبود هم نیستیم، فقط نمود هستیم. یک نمایشی از حیات هستیم نه اینکه دارای خود حیات باشیم امثال صدرالمتألهین در این مسئله هم خیلی پافشاری دارند که ثابت بکنند که اصلًا در عالم وجودی جز وجود حق وجود ندارد بقیه موجودات سایه‌اند، ظل‌اند، نمودند و بود نیستند، بود مال یک نفر است، مال پروردگار است. حالا این حرف‌ها درست است یا نه سر جای خودش بزرگ ترها باید بحث کنند.

نهایتاً مردم زمان پیغمبر عقلشان تکان خورد و واقعاً هم عقل مردم را تکان داد و آن استعدادها را به حرکت انداخت که امیرالمؤمنین در خطبه اول نهج البلاغه در بخش نبوت به این معنا اشاره می‌کنند و تکان دادن به عقل مردم به همین چهار پنج جزء آخر قرآن بود یعنی آخر سوره‌هایی که در مکه معظمه نازل شد حاوی حقایق طبیعی، حاوی حقایق انسانی، حقایق توحیدی و حقایق قیامتی بود. خود این آیات که آن زمان می‌خواندند و فکر می‌کردند و از پیغمبر می‌پرسیدند عقل‌ها را به حرکت انداخته‌بود، باعث شد که بیایند از پیغمبر سؤالاتی بکنند هم درباره قیامت، هم در مورد امور طبیعی مثل سؤالی که درباره هلال‌های مختلف ماه کردند ﴿یسْئَلُونَک عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ (3) یا سؤال درباره قیامت که باز با فعل یسئلونک آمده است و یکی هم سؤال از روح بود. ﴿یسْئَلُونَک عَنِ الرُّوحِ﴾  نه از آثار روح. پروردگار هم یک جواب کلی داده اند ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ (4)

که باز فلاسفه در اینجا غوغای عجیبی دارند، رفته اند سراغ فعل کن که در سور مبارک یس است حرف های خیلی خوبی هم دارند که منظور از امر خدا همان کن هست که کن هم کن لفظی نیست کن فعلی است. اراد پروردگار تعلق گرفته است حالا روحی به وجود آمده و این پرنده ملکوتی در قفس بدن جایش داده اند تا صاحب بدن به او خوراک بدهد تا زمانی که درب این قفس به وسیله ملک الموت و فرشتگان موکل مرگ باز شود و به جای اولش که پروردگار است که ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾  برگردد.

کلم رب هم اینجا فلسفه ای دارد ﴿مِنْ أَمْرِ اللَّهِ*﴾  ندارد ﴿مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾  دارد. این قفس دربش باز بشود به وسیله ملک الموت و این روح به مقراصلی خودش که ﴿عِنْدِ اللَّهِ*﴾  است عند ﴿رَبِّ*﴾ ، ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ﴾ (5) است ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِرٍ﴾ (6) برگردد.

حالا هزاران سال یا میلیون‌ها سال کنار محبوبش خوش باشد تا قیامت برپا بشود دوباره بدن را به او بدهند آنجا دیگر بدن برایش قفس ندارد چون مرگی هم وجود ندارد که خود این ﴿مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾  را همین طایفه می‌گویند عالم ملکوت و عالم لاهوت است، عالم الهی است که از ﴿مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾  می‌شود فهمید عالم الهی است.

البته بعضی‌ها هم یک نظر دارند می‌گویند: روح از این جسم مادی نشأت گرفته است. این دعوا هم هنوز خاتمه پیدا نکرده است بین آنهایی که می‌گویند بدن بعد از چهار ماه در رحم بودن نشأت گرفته و آنهایی که می‌گویند روح یک امر ملکوتی است که در این خانه، در این قفس یک چند روز مهمان است که برای اینکه خوب با عبادت و با اخلاق و با ایمان پذیرایی بشود تا وقتی پخته شد ملک الموت بیاید در این قفس را باز کند و با یک دنیا احترام به روح بگوید به سوی پروردگارت باز گرد.

بعضی‌ها که ماشاءالله غفلتشان از فرعون و نمرود سنگین‌تر است به روح که نمی‌رسند با شهوات آزاد به تخریب بدن هم بر می‌خیرند.

در هر صورت ملائکه یک موجودات ملکوتی و یک موجودات نوری هستند و چون نور دارای قدرت است هم نور معنوی و هم نور مادی، به این خاطر پروردگار اسمشان را گذاشته ملائکه که همان ماده ملک م. ل. ک در اسمشان لحاظ شده است و در معنای ملائکه این قدرت قرار دارد که قرآن مجید هم به قدرت ملائکه اشاره دارد سور نجم آیه 5 و مالکیتشان همان قدرت و تسلطشان است ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی﴾  که این آیه دربار جبرئیل است در برخوردی که به پیغمبر داشته است.

البته این علم که به پیغمبر انتقال داده شده مال خود جبرئیل نبوده است ولی پروردگار از او تعبیر به ﴿شَدِیدُ الْقُوی﴾  می‌کند. حالا ببینید جبرئیل با اینکه یک موجود محدودی است خدا می‌گوید ﴿شَدِیدُ الْقُوی﴾  و اسمش هم مَلک است، مَلک هم یعنی دارند قدرت، دارند تسلط، ببینید خود پروردگار عالم که خودش را می‌گوید ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾  آن در چه قدرتی است و در چه حاکمیتی است و در چه تسلطی است.

آب ترکیبی از دو هیدروژن و یک اکسیژن است ولی گفتند هیدروژن را برای ما تعریف بکنید که چیست بعد می‌گویند این یک اتم است که دارای دو الکترون، یکی دارای یک الکترون است، حقیقت الکترون را تعریف کنید می‌گویند نمی‌دانیم. می‌گویند می‌توانیم ماده را از نظر وزن و حجم و طول و عرض و حرکت و اثر تعریف بکنیم اما واقعاً حقیقت اتم چیست؟!

حالا نیوتن یک جمله بسیار زیبا دارد که به نظر من خواسته خودش و بقیه را قانع کند می‌گوید که یک نفر نامه نوشت که‌نیروی جاذبه را حالا تو کشف کردی و این قدرت جذب و انجذاب را بین کرات آسمانی کشف کرده ای حالا می‌شود حقیقت جاذبه را برای ما تعریف کنید که جاذبه ذاتاً و حقیقتاً چیست. او جواب می‌دهد: من غیر از کلمه خدا هیچ چیزی برای تعریف جاذبه ندارم. ببینید حقیقت معلوم نیست ولی جرم و حجم و عمق و وزن و آثار معلوم است اکسیژن و هیدروژن دو ماده جرمی هستند ولی حقیقت این دو ماده چیست. ما هر چه تعریف داریم تعریف از آثار است.

به قول حاج ملاهادی سبزواری می‌گویند که وجود بدیهی ترین حقیقت است برای فهمیدن ولی مخفی ترین سری است برای نفهمیدن.

ما حقیقت ملائکه را نمی دانیم خیلی‌ها هم در کنار قرآن مجید واقعاً باید خودشان را قانع می‌کردند که نمی دانیم اما نیامدند خودشان را قانع کنند در توضیح آیات مربوط به ملائکه و بعضی از مسائل دیگر، خیلی دچار انحراف شدند اولین کسی که در این زمینه انحراف سختی پیدا کرد سر سیدعلی خان در هندوستان بود که دانشگاه علی گره را بنیان گذاری کرد و دنبال سر سیدعلی خان یک عده در هند و در کشورهای عربی به خصوص مصر آمدند گفتند منظور از ملائکه همین انرژی‌ها در عالم طبیعت است.

در حالیکه قرآن این را نمی‌گوید، اگر منظور انرژی‌های در عالم طبیعت بود دیگر دربار ملائکه نباید آیات متعددی وارد می‌شد من در شرح دعای سوم صحیف سجادیه تقریباً تمام آیات قرآن و روایات مربوط به ملائکه را از بخش السّماء والعالم بحار الانوار کنار همدیگر گذاشته و واقعاً بی‌پایه بودن این حرف را ثابت کرده‌ام، بلکه ملائکه یک موجودات معنوی و الهی هستند، در فرمان پروردگارند، کارهاشان کارهای مختلف است، یعنی نویسند نامه هستند، گیرند جان انسان هستند، اینکه می‌گویند ملائکه انرژی جریان دار در طبیعت، یعنی هم ما که می‌خواهیم بمیریم یک برق شش هزار ولت ما را می‌گیرد و می‌میریم در حالیکه قبض روح‌می‌کنند و می‌زنند کفّار را در قرآن مجید که ﴿وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ (7) به پشت و به رویشان می‌زنند افراد را، بعد موکل جهنم هستند و خازنان بهشت هستند، حرف می‌زنند، انرژی های مادی که بعد از بر پا شدن قیامت چراغ هایشان خاموش می‌شود، انتقال به عالم بعد پیدا نمی کند. یک انرژی خورشید ماه و ستارگانند ﴿إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ* وَ إِذَا النُّجُومُ انْکدَرَتْ﴾ (8) ﴿جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ﴾  اصل اینها با آیات قرآن حرفشان وفق نمی‌دهد می‌دانیم ملائکه وجود دارند، جزء اعتقادات ماست. ﴿مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ﴾ (9) دارای عذاب است یعنی انکار ملائکه یا دشمنی با جبرئیل دشمنی با خدا و پیغمبر است.

 ﴿عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی﴾  نجم آیه 5 سور مبارک سجده آی 11 ﴿قُلْ یتَوَفَّاکمْ مَلَک الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَ بِکمْ﴾  وکل بکم، یعنی مسلّط بر شما کردم، قدرت به او دادم. که‌حضرت سید الشّهداء برای بیان قدرت ملائکه در آن روایت بسیار زیبایشان این بود که به آن مردی که گفت من گنهکارم من را موعظه کن. چهارمین مطلبی که حضرت فرمود این بود که: زمانی که ملک الموت خواست که تو را قبض روح بکند «فادفعه عن نفسک» (10) بلند شو با او درگیر شو بندازش کنار و نگذار جان تو را بگیرد اما آن ملائکه است ملک است یعنی صاحب قدرت است یعنی هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود.

سور آل عمران آی 125 ﴿یمْدِدْکمْ رَبُّکمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکةِ﴾  پنج هزار قدرتمند و نیرومند. یک لغت ملکوت هم داریم در قرآن مجید که از همان ماد مُلک بر وزن جبروت، ناسوت، لاهوت که ملاحظه می‌کنید واو وت اضافه دارد و دلالت بر مبالغه و اضاف قدرت دارد ﴿بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَی‌ءٍ﴾ (11) یعنی آن قدرت بی نهایت ممتد، وسیع، عظیم فقط ویژ پروردگار است.

ظاهراً در این زمینه‌ها می‌گویند عظمت و امتداد و سعه در مفهوم ملکوت لحاظ شده و مرتب مجازی مالکیت مال ماسوی الله است ولی مرتبه حقیقی آن مالکیت مطلق و بی‌قید و شرط نسبت به ذات هم موجودات ایجاداً، افناءً، ابقاءً فقط منحصر در پروردگار عالم است و ای کاش چه قدرتمندان ما چه ثروتمندان ما این معنی «مالک یوم الدّین»  مالک آن را خوب می‌فهمیدند. تا از تعلّقاتشان به ثروت و به حکومت کم بشود، دیگر حکومت را از آن خودشان ندانند، خودشان را صاحب اختیار ندانند، واقعاً دیدشان به حکومت مانند دید وجود مقدس حضرت یوسف باشد.

 ﴿رَبِّ قَدْ آتَیتَنِی مِنَ الْمُلْک﴾ (12) اینجا کلم ربّ آورده من هم من تبعیضیه است یعنی اگر من دارای ملکیت هستم دارای حکومت هستم دارای تسلّط هستم اوّلًا کم است، همین کم هم از جانب وجود مقدس تو به من عنایت شده، نهایتاً نایب مناب تو می‌شوم، جانشین تو، خودم کاره ای نیستم این حکومت یک امانتی است که به من داده ای. ملت بی دین مصر را دیندار کنم، ملّت قحطی زده را از مشکلات نجات بدهم.

ثروتمندان آنها هم که نماز خوانند و می‌گویند ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾ ، خوب بفهمند که مالکیت خدا حقیقی است و مالکیت بر کل ذوات موجودات است چه ایجاداً، چه افناء، چه ابقاءً و این مالکیتی که در مال دارند یک رشت بسیار نازک که با فوت یک زلزله، با فوت یک آتش سوزی، با فوت یک جنگ و با اشار ملک الموت این رشت نازک ضعیف پاره می‌شود. مالک ملکیتش نابود می‌شود ولی بعد از نابودی ملکیت، حالا باید حساب میلیاردها تومان دور عمرش را پیش خدا پس بدهد که قطعاً از عهد حساب برنخواهد آمد طبق آیات سور آل عمران و سور توبه که می‌فرماید: ﴿الَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾  که از لا ینفقونها می‌فهمیم منظور مال حلال است مالکیت شرعی است، مالکیت صحیح است. ﴿لا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ﴾ (13)

اگر احساس مالکیت حقیقی نمی‌کردند بخیل هم نمی‌شدند، حریص هم نمی‌شدند. در هر صورت غارتگر هم نمی‌شدند، مال مردم خور هم نمی‌شدند. تمام عیب‌های مردم بیشتر یا مال بی‌نمازیشان است یا مال این است که نماز را خوب نمی‌فهمند.

 ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مالِک الْمُلْک﴾  آل عمران آیه 26 که اصلا مالک پادشاهی و حکومت و تسلط هم فقط پروردگار عالم است. آل عمران آیه 189 ﴿لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾  در ایران مُلک به قطعه زمین می‌گویند الآن هم در دهات‌ها می‌گویند این مُلک دارد این مهریه خانمش مُلک است ولی در قرآن مجید مُلک به این معنا نیست مُلک به معنای فرمانروایی است، به معنی تسلط است، به معنی قدرت است. اینجا ما می‌بینیم که پروردگار عالم در آیه شریفه لله را مقدم کرده است که دلالت بر حصر دارد لام هم که دارد که این لام، لام ملکیت است لام انتفاع نیست.

خدا که نمی خواهد سودی ببرد من که نکردم خلق تا سودی کنم. لله در آیه مقدم و دلیل بر حصر است، لام هم لام ملکیت است مالکیت حقیقی فقط و فقط ویژه پروردگار است. مائده آیه 5 باز هم همین چهره ادبی را دارد ﴿لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِیهِنَ﴾  یعنی نماز گزار هر چه در اختیارت است همین بدنت، همین لباست، همین مغازه ات، همین زمینت و آنچه است در آسمان و زمین مالک حقیقی اش خدا است. چه کسی دیگر مالک حقیقی است سوره اسرا که خیلی‌ها به غلط می‌گویند سوره اسراء، اسرا باب افعال است یعنی به معنی‌سیر دادن آیه 111 ظاهراً آخرین آیه سوره باشد ﴿وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک﴾  وجود مقدس او مالکیتش شریکی ندارد، مالک ذاتی و دائمی و ابدی و سرمدی است. ما کاره‌ای نیستیم یک عمله ایم در کنار فرمان های او. یک مملوکیم در کنار فرمان های او. ما مالک نیستیم ما مملوکیم. از این آیه ام خیلی زیبا استفاده می‌شود ﴿وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک﴾ این مالکیت مجازی می‌بینید ابتدا و انتها دارد یک روزی مالک نبودم رفتم خریدم، یک روزی هم می‌آیم می‌فروشم یا می‌میرم و ملکیتم از دست می‌رود مالک بر کل هم نیست ما مالک بر بعضیم نه بر کل. کل که تمام آفرینش است این مالک بر کل فقط وجود مقدس حضرت حق است.

یک بحث دیگر این است که ما مالک یوم الدین مالک بخوانیم یا ملک یوم الدین بخوانیم. من هفت هشت تا تفسیر را که نگاه کردم دیدم بحث هایشان خیلی به درد بررسی نمی خورد. سیره مسلمین مالک است و ائمه طاهرین ما طبق روایات مالک خواندند رسول خدا هم همین جوری از ملک یک الف اضافه دارد که خود این غنیمت است. چه گونه غنیمت است از رسول خدا نقل شده است «من قرأ القرآن کتب له بکل حرفٍ عشر حسنات و محیت عنه عشر سیئات و رفعت له عشر درجات» (14) حدیث در کتاب روح البیان اهل سنت است.

روایات خوبی را نقل کرده است ما هم نمون این روایت را در باب قرائت قرآن داریم که هر کسی قرآن قرائت بکند برای هر حرفش، مثلًا بسم الله الرحمن الرحیم نوزده حرف است ده حسنه به او می‌دهند ده سیئه احتمالًا گناه صغیره‌اش را محو می‌کند و ده درجه او را بالا می‌برند.

سور مبارکه حمد، پنج صفت دارد، پنج اسم دارد، الله، ربّ، رحمان، رحیم، مالک. این را با ظرافت آمده اند یک متنی برایش درست کرده اند به نظر من متن قشنگی است که با فرازهای عرفانی دعای عرفه و کمیل و ابوحمزه و روایات حضرت صادق (ع) مطابقت دارد به خصوص برای شب های احیاء متن بسیار خوبی است. «خلقتک فأنا اله»  من معبود واقعی ام مال بسم الله، «ثم ربیتک بالنّعم فأنا رب»  من با نعمت‌ها از رحم مادر تا حالا رشدت دادم پرورشت دادم.

پس رب حقیقی من هستم «ثم عصیت فسترت علیک»  در همین دنیا گناه کردی و من پرده پوشی کردم آبرویت را نبردم «فأنا رحمان ثم تبت»  بعد بیدار شدی به توفیق خودم توبه کردی «فغفرت فأنا رحیم»  حالا که توبه کردی و گناهت را بخشیدم می‌ماند کارهای خوبم «ثم لابد من الجزاء»  به ناچار پاداش طلبکاری «فأنا مالک یوم الدین»  آنروز دست من است و مالکیت من هم مالکیت درستی است. حکیمانه و عادلانه است مزد تو را می‌دهم.

یک بار دیگر متن را می‌خوانم هم اینها حصر است: «خلقتک فأنا اله ثم ربیتک بالنعم فأنا رب ثم عصیت فسترت علیک فأنا رحمان ثم تبت فغفرت فأنا رحیم ثم لابد من الجزاء فأنا مالک یوم الدین» (15).

______________________________

(1) الأسرار الفاطمیه: 84؛ عرفان اسلامی: 1/ 128.

(2) زبده التفاسیر: 7/ 63 سوره جمعه 63.

(3) بقره (2): 189.

(4) اسراء (17): 85.

(5) آل عمران (3): 169.

(6) قمر (54): 55.

(7) انفال (8): 50.

(8) تکویر (81): 1- 2.

(9) بقره (2): 97.

(10) بحار الانوار: 75/ 126، باب 20، حدیث 7.

(11) یس (36): 83.

(12) یوسف (12): 101.

(13) توبه (9): 34.

(14) تفسیر روح البیان: 1/ 15.

(15) تفسیر روح البیان: 1/ 15- 16.

برچسب ها :