لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه سي و دوّم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

کلمه‌ رب یکی از معانی اش مالک است، رب الدار، رب البیت، رب‌المال، با توجه به این معنا ملاحظه می‌کنید که مالک، طرف دارد، طرفش هم هر چه هست می‌شود مملوک، یعنی بین مالک و بین مملوک رابطه ملکیت حاکم است، مالک در مملوکش است، زمینه تصرف دارد، انبیاء الهی و ائمه طاهرین که فراوان تکیه داشته اند به کلمه رب، در دعاهایشان یک توجه کامل عقلی و اعتقادی به معنای رب و به مفهوم رب داشتند چه در ناحیه‌ مالکیت برای خدا، چه در ناحیه مملوکیت برای خودشان، تمام لحظات عمر توجه به مملوکیت خود داشتند، لذا برایشان آزادی عمل، آزادی حرکت، به این معنا که هر چه خودشان بخواهند، هر گونه بخواهند، و هر کاری بخواهند، قائل نبودند،

تمام لحظات عمر به این حقیقت توجه داشتند که «العبد و ما فی یده کان لمولاه» (1) عبد و هر چه که در اختیار اوست مال مولا است، فراموشی این معنا آدم را به خطر می‌اندازند، فراموشی این معنا آدم را به فساد و فسق و فجور می‌کشاند، در سوره مبارکه حشر است یکی از موعظه‌های بسیار مهم پروردگار مهربان عالم است ﴿وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ (2) البته فاعل فأنساهم چون انفسهم است برای این که هیچ اشکالی برای ما در آیه پیش نیاید، باید بگوییم أنساهم جریمه نسوا الله است، این هم یک نوع کیفر است، یک نوع عذاب است، چون کیفرهای پروردگار مخصوص به آخرت نیست.

ما در آیات قرآن مجید می‌بینیم هم عذاب دنیا مطرح است، هم عذاب آخرت هم بلای دنیا مطرح است، هم بلای آخرت هم خزی دنیا مطرح است و هم عذاب آخرت، اینها خود را در گردونه خود فراموشی انداختند، یعنی با پای خودشان وارد این میدان شدند علتش هم ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾  بودنشان بود، ﴿فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾  یعنی چه؟ این معنای فارسی است، خالصش خود فراموشی است که در ادبیات فارسی هم زیاد آمده است،گر نخواهی خود فراموشت شود یاد او کن یاد او کن یاد اوخود همین خود فراموشی یعنی چه؟ یک کسی خود را فراموش کند یعنی چه؟ معنی ظاهری ندارد خود را فراموش نمی‌کند، خود فراموشی به این معنا نیست که توجه به بدن ندارد توجه به گرسنگی و تشنگی‌اش ندارد، توجه به نیازهای خود ندارد، فراموشی یعنی جایگاه خود را از یاد بردن، جایگاه هر موجودی در این عالم مملوکیت است،

من وقتی که مملوک بودن خود را که ذاتی من است فراموش کنم (ع) چون ملاحظه می‌کنیم هیچ چیزی در این عالم به اجازه ما نیست، هیچ گردشی، هیچ چرخشی، هیچ گیاهی که می‌روید، هیچ چیزی در این عالم به اجازه ما نیست، ما را آوردند و ما را می‌برند و به ما روزی می‌دهند و ما را هدایت می‌کنند و مارا به خاطر گناه جریمه می‌کنند خوب معلوم است هیچ چیزی دست ما نیست این اختیاری را هم که به ما داده اند اختیار استقلالی نیست، این عطای الهی است پس ما همه جانبه مملوکیم، پلکی که به هم می‌زنیم، در مدار مملوکیت حرف می‌زنیم نگاهی که می‌کنیم، صدایی که می‌شنویم، عمری که بر ما می‌گذرد همه و همه مال مملوکیت ماست، (ع) من وقتی مملوک بودن خود را فراموش کنم، از تحت تمام فرمان‌های مالک در این بیماری خود فراموشی، بیرون می‌آیم الان یک بدنه عظیمی از مردم دنیا خود را آزاد می‌دانند، خود را مالک می‌دانند، ما فی الیدشان را هم مالک می‌دانند در حالی که این طور نیست، ما فی الید هم جزء مملوکات حق است ﴿لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ (3)

لام لله لام اختصاص است، تقدم اسم در جمله دلالت دارد بر انحصار دارد پس ما فی یده هم مالکیت ذاتی برای مملوک ندارد، مملوک یعنی موجودی که نمی‌تواند مالک شود، «العبد و ما فی یده کان لمولاه» ، هیچ چیزی در این عالم در ملکیت واقعی کسی در نمی‌آید تمام ملکیت‌ها و مالکیت‌ها اعتباری است، لذا در ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾  می‌رسیم که مگر خدا در غیر یوم الدین مالک نیست چرا مالک هست، مالک دنیا و آخرت، مالک ظاهر و باطن است ما به شهود این که می‌گوید ﴿مالِک یوْمِ الدِّینِ﴾  یعنی ظهور ملکیت خالص دیگر در کنارش‌مالکیت اعتباری مثل دنیا که به اجازه خود او هم بوده است وجود ندارد، بالاخره ما فقه خواندیم متاجر و مکاسب را دیدید، با یک شرائطی ما مالک لباس یا مالک زمین یا مالک مال می‌شویم که اگر آن شرایط نباشد مالک نمی‌شویم حالا که مالک می‌شوید اعتباراً مالک می‌شوید نه ذاتاً، چون این ملک در دست ما قابل از دست رفتن است و نهایتاً با مرگ همه مالکیت ما باطل می‌شود،

پس یک بدنه عظیم دنیا خود گرفتار فراموشی‌اند یعنی گرفتار این بیماری بسیار سنگین اند، لذا گناه را هم گناه نمی‌دانند، وجدانشان هم از گناه رنجیده نمی‌شود، یعنی انگار گناه یک امر طبیعی است، یک امر عادی است، یک امر معمولی است، شاید در صد نفر از فراموش شده‌ها یک نفر تائب و نادم نتوانیم پیدا کنیم این‌ها ادامه هم دارد پشیمان هم نمی‌شود، تا بمیرد این خطرناک ترین بیماری است که آدم یادش برود مملوک است، ﴿فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾  وقتی آدم دیگر خود را مملوک ندید، خود را مالک حس نکرد، مالک را هم که از یاد برده است، ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾  هم مالک را از یاد برده است هم مملوکیت خودش را،

یعنی از حوزه نفوذ رب‌ خارج شده است و بیرون رفته است، این بیرون رفتن از حوزه‌مالکیت حضرت حق نقطه‌شروع همه خطرها و فسادها است این جا الان دو گونه فراموشی گرفته‌اند، یکی مالک را از یاد برده‌اند، یکی به جریمه از یاد بردن مالک، مملوکیت خود را از یاد برده‌اند، حالا که یاد مالک نمی‌کند سراغ کدام فرمان مالک برود، مالکی در زندگی او وجود ندارد، که حالا بیاید نماز بخواند روزه بگیرد، ظلم نکند، عرق نخورد، ورق بازی نکند، زنا نکند، پس وقتی مالک از یاد رفته است، فرمان و امر و نهی‌ای وجود ندارد در زندگی‌این آدم که مملوکیت خود را هم از یاد برده است و خود را آزاد برای ورود در هر گناهی می‌داند، حسن انبیاء الهی و اولیای خدا و ائمه‌طاهرین این دو توجه بوده است، توجه به مالک حقیقی و توجه به مملوک بودن خودشان در سیطره‌این مالک، لذا ملاحظه می‌کنید که تمام انبیاء خدا با هر چه داشته اند در مقام تسلیم بوده اند، در سوره صافات آیه 102 آمده ﴿قالَ یا بُنَی إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ (4).

آری! نه ابراهیم این فرمان را ترک کرد نه اسماعیل قبول فرمان را معطل کرد، البته هیچ حرفی با هم نزدند، که حالا اسماعیل به ابراهیم بگوید حکمت قربانی کردن من چیست؟ بد نیست برای من توضیح بدهی که حالا زیر تیغ تو که پدرم هستی نگران نباشم، یا در قلب ابراهیم نگذشت این چه حکمی است که تا حالا به کسی از گذشتگان داده نشده است حالا به ما داده اند برای چه؟ «العبد و ما فی یده کان لمولاه»  سر پسرت را ببر، چشم، به من گفته اند تو را ذبح کنم، آن هم بگوید چشم، البته این فرمان و قبول فرمان یک کلمه برای این پدر و پسر، نه حرفی پیش آمد و نه حال منفی، با این که عمل هم انجام نگرفت، ولی قرآن مجید وقتی داستان خواب را، قبول خواب را، و ذبح را که انجام نگرفت بیان می‌کند، پشت سرش می‌گوید ﴿کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾  یعنی کار را انجام گرفته می‌داند خدا ﴿کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾  کار که انجام نگرفته بود ولی آن کسی که مملوک است و چون و چرا ندارد ولو کاری انجام نگیرد کارش را انجام گرفته می‌گیرند،

برای ما هم همین طور یک وقتی آدم می‌نشیند، یک نیتی می‌کند می‌گوید که اگر امکاناتی داشتم این کار خیر را می‌کردم، مثلًا یک بیمارستان هزار تخت خوابی می‌ساختم حیف که ندارم، راست هم می‌گوید، فردای قیامت ببیند یک بیمارستان هزار تخت خوابی چند میلیون مریض هم آمده اند و خوب شده اند ثوابش را داده اند به این، همین کاری که با ابراهیم کردند ﴿کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ*﴾  خیلی قرآن دقیق است عمل انجام نگرفته است ولی می‌گوید انجام گرفته است، که همین حرف را ما به یاوه گویان غیر شیعه می‌زنیم که ممکن است شبهه کنند لیله المبیت می‌دانسته است که اگر چهل نفر حمله کنند او را نخواهند کشت.

یک جواب این است که حضرت صادق (ع) می‌فرماید: علم ما این گونه است «ان الامام اذا شاء ان یعلم عُلّم (یا اعلم)» (5) بخواهد به ما خبر می‌دهد که چه می‌شود، نخواهد ما مملوکیم، علم ما که علم خدا نیست خبر نمی‌دهد.

یک جواب این است که از کجا می‌دانید امیرالمؤمنین می‌دانست کشته نمی‌شود، چرا این احتمال دیگر را نمی‌دهی، سلمان دو نان دستش بود کسی به او رسید گفت: دو تا نان گرفتی، گفت: یکی برای امروز یکی برای فردا، گفت از کجا می‌دانی تا فردا زنده باشی این کار درستی نیست، نه حرف تو درست نیست، از کجا معلوم که من صد سال زنده نباشم، چرا اندیشه را می‌کشیم در مسائل‌منفی، ببرید در مسائل مثبت، اگر خدا بخواهد «یعلمهم»  شاید آن شب جزء إن لم یشأ یعلمهم بوده است، امیرالمؤمنین (ع) به اعتبار این که پیامبر زنده بماند، حالا ما کشته شویم عیبی ندارد، و پروردگار عالم هم مسئله انجام نگرفته را، مثل ابراهیم انجام گرفته حساب کرد، که البته این آیه شریفه جای بحث بسیار گسترده‌ای دارد،

آری! ببینید خدا حساب را انجام گرفته می‌داند ﴿مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ (6) یعنی فروخته، نه این که فروخت و ما نخریدیم، کشتن یا نکشتن این جا دیگر فرقی نمی‌کند، او جان خود را پرداخت، گفت جان من برای تو، حالا می‌خواهند بیایند بگیرند از بدن من، یا نمی‌خواهند بگیرند، ما در هر صورت جانمان را آماده کردیم بدهیم، این حساب شده، در قرآن مجید آمده است: با این که آن شب شهید نشد ولی خداوند خریده است ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ﴾ (7) ممکن است شهید نشوند، یقاتلون یک مرحله اش و یقتلون یک مرحله اش است، ممکن است آدم شهید نشود ولی خداوند ثواب شهادت بدهد ﴿اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾  اینها مؤمنین بودند اینجا که وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) که توجه دائم و همیشگی به مالک ذاتی دارد.

کلمه مالک با این که اسم فاعل است ولی کاملًا بوی صفت مشبهه می‌دهد نسبت به خدا چون صحت سلب که ندارد، مالکیت خدا ثبات دارد و دوام، می‌دانیم اسم فاعل در سیوطی هم خوانده‌ایم، گاهی کار فعلش را انجام می‌دهد، فعل مضارع، گاهی هم صفت می‌شود، صفت مشبهه، اینجا به قرینه حال و مقام معنی صفت مشبهه می‌دهد، همیشه مالک است، و من هم هیچ وقت مالک نیستم، و همیشه من مملوک هستم، در بهشت هم که ببرند مرا باز هم از مملوکیت آزاد نمی‌شوم آن جا هم مملوک هستم، و چه لذتی بردند انبیاء خدا و ائمه و اولیاء که خود را دائم مملوک این مالک دیدند، مالکی که بعد از مالکیتش بلافاصله می‌گوید، ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*﴾  همین یک جمله قبل گفت: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾  اما دو مرتبه گفت: ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾  که می‌گویند این الرحمن الرحیم صفت رب است، مالک رحمان است، مالک رحیمی است،

یعنی توجه داشته باشید در هر تصرفی من مالک هستم در امور تکوینی وتشریعی و این از باب رحمانیت و رحیمیت است و من رحمان رحیم مالک یوم الدینم، یعنی باز هم توجه داشته باشیم برپا شدن قیامت خیلی شما را به وحشت نیاندازد اگر واقعاً مملوک من هستید رحیمی من در روز قیامت هم برای شما تجلی دارد، یعنی شما در دنیا و آخرتت، چه در ربوبیت من ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾  چه در مالک یوم الدینی من، اصلًا بین رحمانیت و رحیمیت من غرق هستید آنجا اگر شفاعت کنم، تجلی همین رحمانیت و رحیمیت است، اگر بگوید پرونده ات را نگاه کن و بعد آدم ببینید گناهان او بخشیده شده است، تجلی همین رحمانیت و رحیمیت است، غوغایی است در این داستان، داستان رب در دنیا، مالک یوم الدین در آخرت، رحمانیت و رحیمیتی که اساس و بنیان رب العالمین و مالک یوم الدین است،

خیلی‌ها از مرگ می‌ترسند، اگر واقعاً توجه به مملوک خودشان دارند مملوکت هم نوعاً فرمان مالک را اطاعت می‌کند، ترس، واقعاً ترس بیخودی است، ترس بی ریشه است؛ امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «والله لابن أبی طالب آنس بالموت من الطّفل بثدی امّه»  این طور خودشان را می‌دیدند که با اطمینان این حرف را می‌زدند، خودشان را در حوزه مالکیت مالک رحمان رحیم می‌دیدند و مملوکی که ربوببیت و رحمانیت و رحیمیت به آن چسبیده، یعنی مملوکی که واقعاً افق رحمانیت و رحیمیت الله است این آدمی که مشربش ربوبیت و رحمانیت و رحیمیت الله است چرا قسم جلاله نخورد که به باور همه بباوراند «والله لإبن أبی طالب آنس بالموت من الطّفل بثدی امّه» (8) این هم از آثار بیداری انسان است، نسبت به مالک بودن خدا و مملوک بودن خودش، این شعاعی از رب در معنای مالک بودن است.

یک جمله زیبایی را هم با رب گفتند، که «رب ... فَیدلّ علی المبالغه فی الاتصاف و ثبوت التربیه» ، این جمله را باز این طور معنی می‌کنند، «فالرّب من کان من شأن التربیه و هو متصف بهذه الصفه»  و اما اتصافش، «ثابته فیه» (9)، چقدر عالی است که این مالک، عاشق تربیت مملوکش است، این مالک یک لحظه بی اعتنایی به مملوکش ندارد، این مالک یک لحظه اعتداء و ظلم و بی‌اعتنایی به مملوکش ندارد.

در قرآن آمده: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یظْلِمُ النَّاسَ شَیئاً وَ لکنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ﴾  در سیاق نفی کوچک ترین جزئی که با قوی ترین میکروسکوپ‌ها هم قابل دیدن نیست، زیر مجموعه‌کلمه‌شی‌ء است ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یظْلِمُ النَّاسَ شَیئاً﴾  در جای دیگر قرآن می‌فرماید: ﴿لَیسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ*﴾  نه اعتداء و ظلم دارد و نه بی اعتنایی دارد «سبحان من لا یعتدی علی أهل مملکته» (10)

مسائل سوره‌ حمد را با اتصال به حضرت سید الشهداء برای مردم بیان کنید 

سه کلید در اختیارتان قرار دهم درباره سوره حمد و قضیه عاشورا، یک کلید در زیارت وارث است أشهد أنک قد أقمت الصلاه حالا این‌نمازی که امام حسین اقامه کرد چه بود و چه بیانی داشت می‌توانید وارد حمد شوید.

کلید دیگر در ارشاد مفید است، وقتی عصر تاسوعا عمر سعد فرمان داد، حضرت ابا عبدالله (ع)، قمر بنی هاشم را طلبید و فرمود: «قال لأخیه العباس (ع) ان استطعت أن تصرفهم عنّا فی هذا الیوم»  برگرد پیش این مردم و اگر امکان دارد جنگ را بگو بیاندازند به فردا چرا؟ چون یک شب هم بیشتر آدم در دنیا بماند غنیمت است، من می‌خواهم این شب را بمانم برای چهار کار.

استغفار و نماز چون خدا میداند من عاشق نماز هستم «فَانّه یعلم انی أحب الصلاه له» (11) این رب مالک است مالک رحمان و رحیم است مالکی است که عاشق تربیت مملوکش است، چه تربیت تکوینی و چه تربیت تشریعی.

 «رب یدلّ علی المبالغه فی الاتصاف و ثبوت التربیه فالرّب من کان من شأنه التّربیه»  چقدر عالی معنی شده است «وهو متصف بهذه الصفه ثابته‌فیه» (12) این بحث مالک و مملوک را همیشه عنایت داشته باشید مردم و خیلی از ماها مالک بودن خدا و مملوک بودن خود را فراموش کردیم ﴿وَ لا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾  و برای این که به مردم هم بفهمانید این رب چه کار می‌کند تمام رب‌های دعای عرفه را برای شان بگویید ﴿رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ﴾ ، «رب بما اغنیتنی واقنیتنی، رب بما آویتنی، رب بما البستنی» ، «رب بما أطعمتنی» (13) این آثار رب است، باید آدم مالک بودن خدا و مملکوک بودن خود را فراموش نکند.

______________________________

(1) جامع الشتات: 2/ 410.

(2) حشر: 19.

(3) نساء: 170.

(4) صافات: 102.

(5) الکافی: 1/ 258، حدیث 1.

(6) بقره: 207.

(7) توبه: 111.

(8) نهج البلاغه: خطبه 5.

(9) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 4/ 19.

(10) بحار الانوار: 87/ 166، باب 9، حدیث 17.

(11) اللهوف، سید بن طاووس: 89.

(12) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 4/ 19.

(13) بحار الانوار: 95/ 218، باب 2.

برچسب ها :