لطفا منتظر باشید

تفسير سوره حمد - جلسه سي و يكم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

کلمه مبارکه‌ رب جزء کلماتی است که در کتاب خدا خیلی زیاد به کار گرفته شده است و در همه امور هم به کار گرفته شده است که دورنمایی از این به کار گیری را در ضمن آیاتی در طول بحث عرض می‌کنم، در ادعیه نیز زیاد به کار گرفته شده است. در همین دعای عرفه حضرت سید الشهداء علیه السلام از اسامی پروردگار، بیشترین مورد که به کار رفته کلمه‌رب است، موارد استعمال ادبی اش در فاعل به کار گرفته شده است. به عنوان صفت به کارگرفته شده است، به عنوان مصدر به کار گرفته شده، در مرحله‌صفت هم صفت مشبهه به کار گرفته شده است. یعنی مفهومی که برای پروردگار عالم ثابت و دائم است و از وجود مقدس او قابل سلب نیست، به قول علمای اصول صحت سلب ندارد، ابداً کتاب‌های لغت، کتاب‌های مورد اعتماد مثل لسان العرب، مصباح و از همه زیباتر که البته تکیه بر لغت عرب دارد و بر موارد استعمال، مفردات راغب، گو این که به طور اشاره و گذرا این کلمه را نگاه کردم ولی همین گذرا نگاه کردن و به طور اشاره نگاه کردن دریای از معارف را البته در ارتباط با پروردگار مهربان عالم ذکر می‌کنند.

این کلمه مبارکه به هر شکلی که بیاید با الف و لام، به صورت مضاف، به صورت مضاف بر غیر عاقل، به صورت مضاف به عاقل، به صورت مضاف به عنصر و شی‌ء، بر وجود مقدس پروردگار اطلاق می‌شود.

مضاف به غیر عاقل مثل رب المال، رب الدار، رب البیت، رب الدین، و به عاقلش مثل رب الناس همه به حضرت حق اطلاق می‌شود، اما در ذات این لغت در حقیقت چه قرار دارد، در آیات و روایات و دعاها، چه می‌گوید؟ رب همراه با کلمه انسان، یک دلالتش بر این مفهوم است اصلاح و الشی‌ء و القیام علیه، وجود مقدس او مصلح شی‌ء است. البته مصلح کل شی‌ء است، و با قیومیتش قیام به امور موجود دارد و این اقتضای ربوبیتش دلالت دارد بر این معنا. مالک دلالت دارد بر این معنا، خالد دلالت دارد بر این معنا، صاحب، صاحب در اینجا یعنی وقتی در حق خدا گفته می‌شود که وجود مقدس خودش صاحب است یعنی حاضر و شاهد کل شی‌ء است، به ظاهر کل شی‌ء، به باطن کل شی‌ء، به حرکات کل شی‌ء، به حالات کل شی‌ء، یک معنای جامعی از آن بخواهیم بگیریم رب یعنی انشاء الشی‌ء است حالًا فحالًا الی حد التمام یک شی‌ء را به وجود بیاورد و این شی‌ء را زمان به زمان، بخش به بخش، مرحله به مرحله، منزل به منزل، اصلاح و تربیت کند، احسان و تفضل کند تا کجا، الی حد تمام، حالا یک نمونه اش سوره مبارکه مؤمنون آیه 12 تا 14 که این سیر، یک موجود در دست قدرت خدا دارد هم مقتضای ربوبیت مقدس اوست که همین مقتضای ربوبیت اقتضای مالکیت و خالقیت و صاحبیت را دارد وقتی مسئله رب در میان است همه آن حقایق در می‌آیند چهره‌های برجسته علمی و محقق هم می‌گویند به‌همه‌این معانی دلالت حقیقی دارد و هیچ کدام مجاز نیست، اسم هم اختصاص به حضرت حق دارد، او را نمی‌شود گفت: مالک مجازی، خالق مجازی، صاحب مجازی.

حالا با قرآن این جمله را معنی کنیم انشاء الشی‌ء حالًا فحالًاإلی حد التمام، یک آیه خیلی زیبا ما را هدایت می‌کند که با این رب، شما یک برخورد بیشتر نباید داشته باشید برخورد عبودیتی و حفظ این عبودیت تا لحظه خروج از دنیا، یعنی مفهوم رب را که بفهمیم، و در همه جوانب زندگی برخورد عبودیتی داشته باشیم، حالًا فحالًا إلی حد التمام ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ﴾  سلاله عصاره چکیده یقیناًانسان را از چکیده‌ای از گل به وجود آورده است ﴿ثُمَّ﴾  ببینید این ﴿ثُمَّ﴾  دلالت دارد بر تراخی، هم تراخی، تأنی دارد ودفعی نیست. آرام آرام به تدریج ﴿ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکینٍ﴾ (1) ما این عصاره‌خاک را نطفه قرار دادیم در محل استوار اولًا ببینید به نطفه چقدر احترام شده است که جایگاهی که قرار می‌گیرد از آن جایگاه تعبیر به قرار مکین دارد.

در کتاب علم و زندگی آمده است که یک سانتیمتر مربع خاک چه تحولاتی در آن ایجاد می‌شود، چه تغییراتی در آن ایجاد می‌شود حالا چکیده‌این خاک اگر بخواهد نطفه باشد این جا دیگر سر از هزاران مطلب در می‌آورد، باید بحث دریا را پیش کشید، بحث آفتاب را، فاصله‌عادلانه بین خورشید و زمین را، مقدار حرارتی که به سطح دریا می‌تابد، تبدیل شدن اکسیژن و هیدروژن که ترکیبش آب است، این دو آتشی که شده است یک ماده خنک و سیال به بخار و این که در بخار میل صعود قرار داده شده است که برود بالا و جاذبه‌زمین نتواند نگه دارد، در یک حدی آن جا متراکم شود و دریایی از آب را با خود داشته باشد ببارد به این خاک ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکمْ﴾ (2)

حالا باید رفت سراغ این ثمرات که جمع مؤنث است، شامل چه محصولاتی است حب و دانه و تعدادش را، ویتامین‌هایی که در آن است، رنگ‌هایی که در ثمرات است، تناسب ثمرات با دهان و دندان و گلو با مری و معده، معده‌ای که خیلی نازک است یک پرده نازک و آزمایشگاهی است که تا الان به دست آورده‌اند نزدیک یک میلیون کار می‌کند فقط تقسیم این غذای هضم شده به تمام بدن و یک بخش هم رفتن به صلب پدر و تبدیل شدنش به نطفه، باز این جا یک بحث عظیمی دارد، دستگاه گوارش و لوز المعده و مری و روده بزرگ و روده کوچک و کار معده و کار کلیه و تبدیل این مواد غذایی که قبلًا خاک بوده است، به نطفه، مسئله زن، مسئله مرد، مسئله تحریک شدن مرد، مسئله‌تحریک شدن زن برای انتقال نطفه در این قسمت آیه ﴿خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکینٍ﴾  آن وقت در این نطفه حدود بیست و چهار میلیارد عَلَق شناور باشد ولی به تنهایی هم نتواند انسان شود، حتماً باید در نطفه زن هم یک موجود دیگری باشد این‌ها پشت سه تا تاریکی، دوتایشان از آن بیست و چهار میلیارد علق، یکی اش با آن ماده زنده نطفه زن هم آغوش شوند یک انسان ساخته شود

حالا داستان پشت این سه تاریک خانه هم داستانی است ﴿یصَوِّرُکمْ فِی الْأَرْحامِ﴾  پشت سر این سه تاریکی، قیافه را نقاشی کرده‌اند، تلفیقی از چهره پدر، مادر یا آباء و اجدادتان و انتقال رنگ و صفات گذشتگان به این نطفه به وسیله کروموزوم که خود این هم دنیای عجیبی است، در هر صورت این‌ها را برای بعضی مردم باید گفت که چطور این نطفه باعظمت را از راه زنا وارد رحمی می‌کنید، با آلودگی چه هزینه‌ای برای این نطفه در عالم شده است و برای چه این همه هزینه شده است، این نطفه باید تبدیل به اسماعیل و یوسف و یعقوب و قمر بنی هاشم و امثال این‌ها باشد، شما چه می‌کنید با این نطفه؟ شما کجا می‌رسانید؟ از چه راهی؟ با که؟ با چه؟ اینجا نهی از زنا بیشتر روشن می‌شود که می‌گوید ﴿وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی﴾  ولا تقربوا نه این که یک زن سر ده متری است که مرد نامحرم نزدیک او نشود لا تقربوا می‌گویند ﴿لا تَقْرَبُوا﴾  ذهنی است یعنی تا آخر عمرتان اصلًا فکرش را نکنید، با این هزینه‌ای که در باب نطفه شد، با این هزینه‌ای که در باب خلقت مرد و زن شده است، با این هزینه‌ای که در بعثت انبیاء شده است، برای هدایت چه می‌کنید؟ ﴿ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکینٍ﴾  این انشاء حالا فحالًا ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً﴾  همان بیست و چهار میلیارد موجود زنده در نطفه مرد ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾  علقه تبدیل به پاره گوشت می‌شود البته بعد از این که با نطفه زن، پشت آن سه تاریک خانه هم آغوش شد ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً﴾  اسکلت بندی بعد از این که علقه تبدیل به گوشت شد شروع می‌شود.

کتاب فیزیولوژی انسان و کتاب خلقت انسان را ببینید، مسئله استخوان بندی را و تفاوت آن‌ها با همدیگر، استخوان‌هایی که صاف است، استخوان‌هایی که انحنا دارند، یعنی در رحم مادر ربوبیتش چه کرده است، آن جایی که استخوان باید به شکل منحنی باشد، کف پا، پل منحنی اش کردیم، میلیون‌ها سال هم هست این کار در رحم مادر انجام می‌شود و اشتباه هم نمی‌شود، استخوان جمجمه از نظر استحکام قوی تر از استخوان‌های دیگر است چون جمجمه مغز است، استخوان‌های حدقه هم همین طور، بالاخره بچه دور از نگاه مادرش صد دفعه می‌خواهد زمین بخورد اگر استخوان‌ها شل تر بود که می‌شکست یا می‌شکافت، مغز می‌ریخت بیرون این محفظه با استخوان‌های دست از نظر استحکام فرق می‌کند، مسئله مغزی که در استخوان‌ها قرار داده است، استخوان‌های ستون فقرات، مهره‌ها، مهره‌های گردن و مهره‌های چهار طرف، قابلیت دور زدن مهره‌های کمر، مهره‌ها و مفاصل انگشتان دست، انگشتان پا، این‌ها هر کدام کتابی است هر ورقش دفتری است معرفت کردگار ﴿فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ (3) معنی رب را گفتیم انشاء و شأن است همین کلمه در آخر این آیات آمده است ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾  یعنی حالًا فحالًا همین طور آمد، منزل به منزل آمد، تااینجا ﴿أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ (4) که این جا هم روایات، هم محققین از مفسران مثل مرحوم علامه طباطبایی می‌گویند این ﴿أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾  همان ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی﴾ (5) است که کار را تمام کرد، یک احسن تقویم ساخت.

باز درباره رب که خالق است مالک است ملکیت او هم ذاتی است، این رب یعنی وجود مقدسی که به مصلحت و تربیت و رشد تمام موجوداتش نظر حقیقی دارد، مالکی نیست که مرا خلق کند بگوید: برو دیگر کاری به کار تو ندارم، این بیابان آفرینش، زندگی کن تا بمیری، نه مالک رها کننده نیست، مالکی است که ربطمالکیت را، خالقیت را، مصلحت بینی را، رشد را، باز کرده نگه می‌دارد.

 «حسب»  به معنی خیال پوک است ﴿یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ (6) این یک خیال پوچ است، مال که اخلاق نمی‌آورد ﴿أَ یحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یتْرَک سُدی﴾ (7) یعنی یک خیال پوچی است در تو اگر باشد، یک خیال بیهوده‌ای است، فکر کنی که من رهایت کردم، نه این فکر، فکر باطلی است، گمان کنی رهایت کردم، این خیلی باطل است، ﴿رَبِّ ارْحَمْهُما﴾  در باب پدر و مادر که در قنوت نماز می‌خوانیم که ﴿ارْحَمْهُما کما رَبَّیانِی صَغِیراً﴾  که تثنیه هم آمده است ﴿رَبَّیانِی﴾  در ابعاد دیگر هم می‌آید باب تفعیل هم می‌آید «بالتخلیه‌و التحلیه» ، تخلیه یعنی موجود را وقتی می‌خواهد تربیت کند او را سوق دهد، او را به جهت کمال، از موانع خالی می‌کند، و تحلیه با ابزار و اسباب کمال آراسته اش می‌کند حالا این موجودی که در معرض نور ربوبیت خدا قرار گرفته است، باید ببینیم که کمال و رشدش به چیست؟ «سواء کان من جهه الذاتیات أو العوارض»  آن خلقت اولیه، ربوبیت این جا را می‌گیرد، عوارض که مقابل ذاتیات است قبل از ربوبیت است. «أو الأعتقادات و المعارف أو الصفات و الاخلاقیات أو الأعمال و الآداب أو العلوم المتداوله»  این سوق شی‌ءإلی جهه الکمال است.

با این مسائل «فی إنسان»  که همه چیز را می‌گیرد «أو حیوان»  بخشی را می‌گیرد «أو نبات» (8) فرقی نمی‌کند، ربوبیت او نگاه عملی تربیتی و روحی به عالمین دارد، عالمین در این جا خیلی روی آن حرف زده‌اند که ذوی العقول است، ذوی العقول و غیر ذوی العقول است، عالمین هم مواردش در قرآن فرق می‌کند مثلًا بنی اسرائیل را می‌گوید ﴿فَضَّلْتُکمْ عَلَی الْعالَمِینَ﴾  آیا ﴿فَضَّلْتُکمْ عَلَی الْعالَمِینَ﴾  یعنی یهودی‌ها برای همیشه برتر از همه مردان و زنان جهان‌اند که آیه ﴿کنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾  جلوی آن‌ها را می‌گیرد، و قشنگ نشان می‌دهد که منظور من از عالمیان مردم زمان خودش است نه همیشه، اگر همیشه بود دیگر آیه ﴿کنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ﴾  نبود ﴿خَیرَ﴾  اینجا به معنای‌أفعل تفضیل است. این عالمین در سوره حمد برای جهانیان است، «سوق الشی‌ءإلی جهه الکمال و رفع النقائص بالتخلیه و التحلیه سواء کان من جهه الذاتیات أو العوارض أو الاعتقادات و المعارف أو الصفات و الأخلاقیات أو الأعمال و الآداب أو العلوم»  پروردگار چه حقی بر ما دارد، حق در این ابتدای رساله‌حقوق آمده است: می‌فرماید حق الله الاکبر یعنی هر حقی در برابر حق خدا، ناچیز است «حق الله الأکبر أن تعبده» (9) آن حق بزرگتر این است که در عبودیت قرار بگیریم، خوب عالمین «ففی کل شی‌ء بحسبه»  حالا انسان را می‌خواهد تربیت کند جسمی و روحی یک تربیتی است که به

سوی تربیت حق می‌برد «وبحسب ما یقتضی ترفیع منزلته و تکمیل شأنه» (10) واقعاً چه اقتضایی دارد، وجود انسان به همان اقتضا، نورِ تربیتش تجلی می‌کند.

با توجه به این مسائل اگر ما معنی رب را به اصلاح، به انعام، به مدبر، به سائس، یعنی سیاستمدار و به مدبر و به اتمام، به اکمال، داشته باشیم همه این تعابیر نسبت به پروردگار از مصادیق حقیقیه رب است.

______________________________

(1) مؤمنون: 12- 13.

(2) بقره: 22.

(3) مؤمنون: 14.

(4) مؤمنون: 14.

(5) حجر: 29.

(6) همزه: 3.

(7) قیامت: 36.

(8) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 4/ 18.

(9) من لایحضره الفقیه: 2/ 618، حدیث 3214.

(10) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم: 4/ 18.

برچسب ها :